eitaa logo
هم بازی
2.8هزار دنبال‌کننده
931 عکس
428 ویدیو
13 فایل
✨ «بازی»؛ بازوی تربیت: برای پدرها، مادرها، و فرزندان ✨ کاری از خانه هم بازی اینستاگرام instagram.com/hambazi.tv سروش sapp.ir/hambazi_tv 🎥آپارات aparat.com/Ham_Bazi 📩 «دریافت نظرات، انتقادات و پیشنهادات» : @Hambazitv_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
🔆ناگهان چشم های ظرف ها شروع کرد به سوختن🔆 🔴 چند روز پیش مرسانا خواهرزاده سه ساله ام مهمان من بود، هم کارهای خانه مانده بود و هم باید حواسم به او می بود. به ذهنم رسید مرسانا را در کارها به مشارکت بگیرم. اما چطوری؟ ایده ای به ذهنم رسید، بازی که قصه هم داشته باشه ! گفتم مرسانا حاضری با هم ظرف ها را حمام ببریم؟ خیلی زود پذیرفت و شروع کردیم. جلوی سینک ظرفشویی چهارپایه ای برایش گذاشتم، شامپو (مایع ظرفشویی) را برداشتیم و ریختیم روی ظرف ها...بعد هم با لیف(اسکاج) صورت و بدن ظرف هارو تمیز کردیم... ناگهان چشم های ظرف ها شروع کرد به سوختن و ما سریع آب ریختیم تا دیگه نسوزه... بعد از آن با حوله آرام آرام ظرفها را خشک کردیم تا سرما نخورند... در آخر هم آنها را گذاشتیم تو خانه های شان(کابینت ها) تا استراحت کنند. به این ترتیب مرسانا تنها نماند، من هم به کارهایم رسیدم. 🔺تجربه سرکار خانم مجرب🔻 🏡 ؛ 🔸 instagram.com/hambazi.tv 🔸 sapp.ir/hambazi_tv 🔹 @hambazi
🔆 کودک را پدربزرگ یا آدم برفی هم میشود دید... 🔆 🔴 در یکی از جلسات خانه هم بازی که مدرس کارگاه بودم، در پایان جلسه پسرک پنج ساله ای بشدت جیغ و داد میکرد و مادر هم سعی میکرد آرامش کند: هیس، هیچی نگو... رفتم جلو از مادر پرسیدم چه شده؟ پاسخ داد: آردبازی کردن و آرد ریخته رو سرش، الان عصبانی ست... (این پاسخ نشان دهنده نگاه بزرگانه مادر به مسئله است، همان طور که قبلا در مباحث گفته بودم بعضی وقت ها با منطق حل نمی شود، بلکه از شوخی، بازی و تخیل و... می توان استفاده کرد) پس وارد عمل شدم. با تعجب و خوشحالی از آقا پسر پرسیدم: وای اگه گفتی شبیه چی شدی؟ با عصبانیت گفت: هیچی! گفتم باید حدس بزنیم... کمی مکث کردم... بعد خودم گفتم: شبیه پدربزرگت شدی... وسط داد و فریادهایش خندید... گفتم: تمام سرت سفید شده... راستی شبیه یک چیز دیگه هم شدی... (سعی میکردم هیجان و شادی اش را بالابیاورم) شکل آدم برفی شدی... در حالی که یک مقدار نرمتر شده بود گفت: از کجا معلوم؟ گفتم چون تمام سرت سفیده... بیا تو آینه ببین... راستی تو پدربزرگ بودن رو بیشتر دوست داری یا آدم برفی بودن؟ گفت: پدربزرگ بودن. گفتم: چرا؟ گفت: چونکه پدربزرگ حداقل حرف که میزنه، تازه آفتاب بیاد، آدم برفی آب میشه... گفتم: راست میگی! به نظرت حالا چیکارکنیم پدربزرگ تبدیل بشه به همون پسر کوچولو؟ گفت: خب میرم موهامو آب میزنم... با همین چند جمله، مسئله حل شد. 🔺تجربه سرکار خانم ، مدرس کارگاه های خانه هم بازی🔻 🏡 ؛ 🔸 instagram.com/hambazi.tv 🔸 sapp.ir/hambazi_tv 🔹 @hambazi
⭕️ دست های نگار و موهای قالی... ⚡️بعد از شام بود، نگار برادرزاده چهارساله ام حوصله اش سر رفته بود و اصرار داشت موهای خواهرش را شانه بکشد، بخاطر اینکه که کوچک است و نمیتواند آرام شانه بزند، خواهرش ممانعت میکرد و این باعث ناراحتی و بین شان شده بود... از آن جایی که بعد از غذا بود، خانه پر شده بود از غذاهای ریخته شده بر روی فرش که نیاز بود جارو کشیده شود. برای کردن درخواست نگار، فکری به ذهنم رسید؛ جارو نپتون (جارو دستی) را برداشتم و به فرش ها میکشیدم و میخواندم: شونه میزنم موهای ابریشمیتو فرش قشنگ نازنازی تمیز میشی مثل گل، سنبل میشی... ⚡️نگار با خوشحالی به سمت من آمد و از من خواست تا او هم موهای فرش را شانه کند، پس باهم شروع کردیم به جارو کردن تا خرده غذاها از بین موهایش بیرون بیایند و تمیز شوند. 🔺تجربه خانم اسماعیلیان 🔻 🏡 ؛ 🔸 instagram.com/hambazi.tv 🔸 sapp.ir/hambazi_tv 🔹 @hambazi
🔆جهان آرا به بازی خانه ما آمد...🇮🇷 🔶عصر بود؛ قبل از آمدن مهمان ها، خانم ها مشغول آشپزی و آماده کردن میوه ها و حاضرشدن و ... بودن، وقت زیادی نبود تا رسیدن مهمانان... توپ های کوچک و لگو های اسباب بازی حاصل از بازی برادرزاده هایم کل خانه را بهم ریخته بود، زیر مبل ها و‌میزها، روی فرش ها ... تمیز کاری و‌جمع و جور خانه به تنهایی از عهده من خارج بود؛ فکری به ذهنم رسید؛ داستان آزادسازی خرمشهرو پاکسازی از دشمن ...! با حالت هیجان انگیزی بچه ها را صدا زدم: بچه ها بدویین بدویین میخوایم بازی کنیم ! نزدیک ام آمدن و من شروع کردم: چندسال پیش جنگ شد و دشمنا اومدن خرمشهر تا اونجا رو از ما بگیرن ولی مردم با اونا جنگیدن و تونستن بیرون شون کنن...بعدهم با درست کردن خونه ها و بیرون ریختن گلوله و تفنگ های دشمن شهر رو خوشگل کردن... مثلا حالا اینجا خرمشهره و ما باید اول سریع توپ ها که گلوله های دشمن هستن رو پیدا کنیم و بریزیم تو کیسه و بعد هم شهر رو از لگوها که خرابه ها هستن پاک سازی کنیم... پسرهای بزرگ فرمانده ان و به ما میگن کدوم گلوله ها هنوز باقی موندن... آماده...؟یک ...دو ...سه ... بچه ها با شور و هیجان شروع کردن به پاکسازی و در حین عملیات من اسم شهیدمحمدجهان آرا رو بعنوان یک فرمانده میاوردم (چون از قبل شهید جهان آرا را به بچه ها معرفی کرده بودم و از رشادت هایش برای بچه ها گفته بودم...اینکه قدرمت مند بوده و برای بیرون کردن دشمن ها خیلی برنامه میریخته و نیروهاش رو خیلی دوس داشته و...) عملیات ما قبل از رسیدن مهمان ها با موفقیت به پایان رسید. 🔺تجربه سرکار خانم اسماعیلیان🔻 🏡 ؛ 🔸 instagram.com/hambazi.tv 🔸 sapp.ir/hambazi_tv 🔹 @hambazi
☎️  تلفنی ✴️ این روزها که در خانه هستیم، مادرم برای رفع دلتنگی، روزی دو سه بار تلفنی با صحبت می کند. دو سه روز پیش که مادرم با زینب ۴ساله حرف می زد، متوجه شدم که دارند با هم می کنند. زینب از آن طرف تلفن می گفت: اگه گفتی عزیزجون من کجا قایم شدم؟ منو پیدا کن. مادرم جاهای مختلف را حدس می زد. توی کمد، پشت در، پشت یخچال و... زینب می گفت نه، تا اینکه جای درست را حدس زد. و بعد مادرم گفت، حالا تو حدس بزن که من الان کجای خونه قایم شدم؟ بازی جالبی بود، قایم باشک تلفنی. از آن روز به بعد هر وقت با هم تلفنی صحبت می کنند این بازی را انجام می دهند و زینب کلی ذوق می کند. 🔺تجربه خانم ملاحسینی 🔻 🏡 ؛ 🔸 instagram.com/hambazi.tv 🔸 sapp.ir/hambazi_tv 🔹 @hambazi
🔅خونه‌سازی برای آدمک های تخم مرغی!🔅 تخم مرغ‌ها که آبپز شدند دیدم یکی‌ از آنها ترک خورده و مقداری از سفیده‌اش در آب شناور است! یادم افتاد که چقدر از بچگی بدم می‌آمد تخم‌مرغ آبپز توی آب بترکد!😕 ماژیک را برداشتم و برایش چشم و ابرو و کلاه کشیدم و دخترک را صدا زدم؛ ذوق‌زده شده بود😍 گفتم دومی را تو نقاشی کن، وقتی نتوانست خوب چشم‌هایش را بکشد گفت: مثلا یک چشمش سوخته!!!😄 گفتم موافقی براشون یه خونه درست کنیم؟ شرط گذاشتم هر چی تو بشقاب چیدی باید خورده بشه!😉 قبول کرد و رفتیم سر یخچال. گوجه، زیتون و سبزی خوردن و تکه‌ای پنیر، دورچین ظرف‌مان شد و خانه‌ی تخم مرغ‌های کوچولو! بعد هم من شدم صاحب رستوران و ازش سفارش گرفتم و بشقاب خوشگل‌مان را جلویش گذاشتم.😋 به‌غیر از تربچه و چند پر سبزی، مابقی محتویات بشقاب را خورد. فقط در موقع سفارش دادن، شربت آبلیمو سفارش داد و با هر لقمه جرعه‌ای شربت نوشید و من هم به عنوان صاحب رستوران جایگاه اعتراض نداشتم!😉🙃 🔺تجربه از خانم رحیمی🔻 🏡 🔸 instagram.com/hambazi.tv 🔸 sapp.ir/hambazi_tv 🔹 @hambazi
🔅حوض کتاب‌خوانی!🔅 پسرم استخر بادی را هفته پیش هدیه گرفت! برایش باد کردیم، اما گفتیم دلمان نمی‌آید در این روزگار بی‌آبی حتی دو تا بطری آب در اون بریزیم، چه برسد به ده‌ها لیتر آب!🤭 این بود که بهش گفتم این "‌ " باشد!😍 اسباب‌بازی ها و عروسک‌هایش را دور تا دور چید، کتاب‌ها را از کشو در آورد و وسط گذاشت؛ در آخر من و پدرش هم کنار آن‌ها نشستیم و برای‌شان کتاب خواندیم. بعد که از اتاق بیرون رفتیم، او خودش شروع کرده بود به کتاب‌‌خوانی😎📚 🔺خاطره خانم مهدوی🔻 🏡 ؛ 🔸 instagram.com/hambazi.tv 🔸 sapp.ir/hambazi_tv 🔹 @hambazi
🔺 ... خدا میداند اگر بیدار شوند چه میکنند! اصلا همین نگرانی ها بود که این پادری‌ها را به این فلاکت انداخته بود، وگرنه بیچاره ها زودتر از این‌ها باید شسته میشدند! نمیدانم چه شد یاد دوران کودکیم افتادم و فرش شستن‌های خانوادگی!... یادش به خیر؛ هنوز هم از مرور خاطرات آن‌روزها انرژی میگیرم. به خودم آمدم؛ دیگر آن‌روزها نبود و برنمی‌گشت. دست از ادامه کار کشیدم؛ منتظر می‌مانم تا بیدار شوند☺️ 🔺تجربه از خانم صبوری🔻 🏡 ؛ 🔸 instagram.com/hambazi.tv 🔸 sapp.ir/hambazi_tv 🔹 @hambazi
🚜 اتاق تبدیل به کارگاه می‌شود! 🔲 همیشه از سرامیک بودن کف خانه‌‌مان ناراضی بودم، تا روزی که دوستی در صحبت‌هایش گفت که تمیز کردن موکت کف اتاق بچه‌ها از رنگ و گِل و ماسه و ... سخت است! 💥جرقه‌ای در ذهنم زده شد و از آن روز به بعد سرامیک کف اتاق تبدیل به یک موقعیت خوب برای بازی بچه‌ها شد. با کمک پسرک‌مان قالیچه کف اتاق را لوله میکنیم و به دیوار تکیه میدهیم. 🛠 اتاق تبدیل به یک کارگاه میشود! دخترک با رنگ انگشتی روی زمین نقاشی می‌کشد، برادرش میگوید خیابان و پارک بکشیم! 🚜 چند دقیقه بعد ماشین‌های اسباب‌بازی در خیابان‌های کف اتاق در حال حرکت‌اند و عروسک‌های کوچک در پارک گوشه اتاق بازی میکنند. گاه بساط گِل بازی بچه‌ها فراهم است، خانه میسازند و خراب میکنند و میخندند! آرد بازی را هم در اتاق خودشان تجربه میکنند، ظرف آرد و بطری آب و الک و لگن! آردها را الک میکنند و صدای خنده‌های ریزریزشان می‌آید. آب روی آن میریزند و خمیر میکنند. 🍞سر اینکه چه کسی نانوا باشد دعوایشان میشود، قهر میکنند و دوباره پس از دقایقی هم‌بازی میشوند. دخترک سبد کوچکش را دست میگیرد و به نانوایی برادرش میرود تا برای ناهار نان بخرد. تیله‌هایشان را در قوطی رنگ فرو میکنند و با قاشق آن را داخل جعبه کفشی که برگه سفیدی کف آن پهن کرده اند؛ می‌اندازند، بعد در جعبه را میبندند و تکانش میدهند! کاغذ سفید الان پر از خط‌های رنگی حرکت تیله‌هاست که آن را به یادگار به دیوار اتاق‌شان می‌چسبانند. پی‌نوشت: 🔹 تمیز کردن کف اتاق با یک جارو و دستمال به راحتی انجام میشود. 🔹 در مواقع استفاده از آب، مراقب خیس شدن سرامیک‌‌ها باشید. ممکن است باعث سر خوردن کودک‌ها شود. 🔹 پوشیدن دمپایی به کودکان توصیه میشود! 🔹 میتوان از زیراندازهای پارچه‌ای که قابلیت تکاندن و شستن دارند استفاده کرد. 🔹 از آثار هنری خلق شده توسط کودکان استقبال کنید و گاهی در دکوراسیون خانه و اتاق از انها استفاده کنید! 👌 وقتی ایده‌ها و کارهای هنری کودک در خانه خودش جدی گرفته شود به خودباوری او کمک میکند و موجب افزایش اعتماد به نفس او میشود. 🔺 خاطره خانم خسروی🔻 🏡 ؛ 🔸 instagram.com/hambazi.tv 🔸 sapp.ir/hambazi_tv 🔹 @hambazi
! هرچه به عید غدیر نزدیک‌تر می‌شویم، بیشتر به این فکر می‌کنم که مفهوم ولایت و نقش امام برای جامعه را چطور برای بچه‌هایم توضیح بدهم که تصور خوبی مناسب با سنی که هستند، برایشان ایجاد شود. کاردستی گل آفتابگردان را که دیدم، فکری در ذهنم جرقه زد.🌻. چای عصرانه را دم کردم و بچه‌ها را صدا زدم، برای شیرینی‌اش هم، شکر و نبات شاخه‌ای و نبات کاسه‌ای بهانه خوبی برای بازی و صحبت با بچه‌ها بود. خب بچه‌ها؛ مسابقه علمی داریم😉 هرکدوم، یکی از این شیرینی‌ها رو برای چای انتخاب کنید؛ ریحانه هم برای ثبت زمان حل شدن شکر و نبات‌های داخل چای داور میشه. بعداز حل شدن شکر و نبات‌ها، ریحانه نتیجه رو اعلام کرد: شکر: سریع حل شد نبات تکه‌ای: دوم شد نبات شاخه‌ای: ازهمه دیرتر حل شد. از بچه‌ها پرسیدم: فکر می‌کنید چرا شکر و نبات‌ها با سرعت‌های مختلفی آب شدند؟🤔 حسین اول از همه جواب داد: خب دونه های شکر یکی یکی بودن، برای همین زودتر آب شد. مرضیه گفت: اما نبات تیکه‌ای که به هم چسبیده بودن، دیرتر باز شدن. علی پرسید: خب چرا نبات شاخه‌ای دیرتر از همه آب شد؟ عجب سوال خوبی پرسید!😊 جواب دادم: چون غیراز این‌که به هم وصل بودن، به یک چیز دیگه، که همون نخ نباته هم، وصل بودن! حالا نخِ ما آدم‌ها برای اینکه قوی باشیم، چی میتونه باشه؟ کمی که فکر کردند، یکی از بچه‌ها گفت: مثلا رهبر یکی دیگه از بچه‌ها گفت: امام‌ها این رو که گفتند؛ بغل‌شون کردم و بوسیدمشون: آفرین به همه‌ی شما😘 ما، هم باید دست‌های هم رو بگیریم، هم دور امام‌های معصوم مثل امام علی(ع) که امام اول ما هستن، باشیم و به حرف اون‌ها گوش بدیم که قوی بشیم.💪 🔺 تجربه خانم فضلی‌نژاد🔻 🏡 ؛ 🔸 instagram.com/hambazi.tv 🔸 sapp.ir/hambazi_tv 🔹 @hambazi
🥣 بابا من آش نمیخورم!! 🍽 زمان ناهار بود و غذا آش داشتیم، سفره را پهن کردم. یکی از بچه‌ها آش دوست نداشت و سر سفره نمی‌‌آمد که غذا بخورد. 👨‍👧‍👦😊همسرم که همیشه مساله‌های این چنینی را خلاقانه حل می‌کند؛ شروع کرد به ساختن داستان راجع به موادی که داخل آش هست؛ با خلاقیت خودش درمورد رشته آش، نخود و لوبیاهایی که در کاسه بود و سبزی‌هایش قصه ساخت. ماجرای هر کدام را مفصل گفت و کم کم پسرم مشتاق شد و جلو آمد، نشست سر سفره و همینطور که با کنجکاوی قصه را گوش میداد؛ شروع کرد به خوردن آش😊😍 🔺تجربه خانم حسین زاده 🔻 🏡 ؛ 🔸 instagram.com/hambazi.tv 🔸 sapp.ir/hambazi_tv 🔹 @hambazi
💟 مهرِ محمد(ص) 🎉 میلاد پیامبر(ص) بود و میخواستم برای ایشان در خانه جشن بگیرم، دنبال ایده‌‌ای برای تزئینات جشن بودم که هم راحت و کاربردی باشد و هم علاوه بر اینکه به بچه‌ها خوش میگذرد با پیامبر ص هم ارتباط بگیرند. فکری به سرم زد و موقع دعوت کردن، به همه گفتم وقتی می‌آیند، نفری یک سیب زمینی هم بیاورند، با شابلون کلمه "محمد(ص)" را روی یک طلق درآورده بودم و با سیب زمینی هایی که آورده بودند، ُمهر انواع گل‌ها را هم درست کردیم و با بچه‌ها رنگش کردیم‌. 🎈 شابلون نام "محمد(ص)" را روی کاغذها و مقواها میکشیدیم و بعد دورش گل و حالا هرچی که بچه‌ها با سیب زمینی درآورده بودند را مهر می‌زدیم. ☀️اینطوری تزئینات جشن را هم خودمان آماده کردیم. خیلی خوش گذشت و با انگشت‌های رنگی کلی سر به سر هم میگذاشتیم و جشن بیاد ماندنی‌ای شد. 🔺تجربه خانم شایان پویا🔻 🏡 ؛ 🔸 instagram.com/hambazi.tv 🔸 sapp.ir/hambazi_tv 🔹 @hambazi
🍯 ☀️بچه‌ها در خانه حوصله‌شان سر رفته بود و از بازی‌های معمولی خودشان خسته شده بودند اما هنوز انرژی داشتند و دلشان میخواست کار جدیدی کنند. 🤔کمی فکر کردم یاد کودکی‌های خودم افتادم که با پشتی‌ها سنگر درست میکردیم. 😍با بچه‌ها مشغول شدیم و پشتی‌های خانه را مثل سنگر کنار هم چیدیم. بعد رفتیم سراغ جوراب‌های همسرم‌ و اهل خانه، حدود سی تا جوراب شد؛ آنها را گلوله گلوله کردیم و به هرکسی چند تا جوراب بعنوان تیر دادیم. ☀️بازی‌مان را شروع کردیم و پشت پشتی‌ها سنگر می‌گرفتیم و جوراب‌ها را به سمت هم پرتاب می‌کردیم. هرکسی هم که تیر‌هایش تمام می‌شد میرفت و جوراب‌هایش را جمع میکرد. 🔺تجربه‌ی خانم فیاض🔻 🏡 ؛ 🔸 instagram.com/hambazi.tv 🔸 sapp.ir/hambazi_tv 🔹 @hambazi
🍯 📸📝عکس هایی که کتاب میشه ☀️خیلی دلم می‌خواست فرزندم با کتاب انس بگیر اما نه فقط در حد اینکه کتاب بخواند یا برایش کتاب بخوانیم. 💡 با خودم گفتم چقدر جذاب تر است که دخترم را با تولید کتاب آشنا کنم. یگانه خیلی کتاب‌های مصور را دوست دارد. 💥ایده جالبی به ذهنم رسید؛ باهم شروع کردیم به عکس گرفتن از اتفاقاتی که می‌افتد؛ دورهمی‌ها، تفریح‌ها یا حتی روزمرگی‌های معمولی. مثلا می‌گفت من دوست دارم مامان از سیزه به‌ در مان یک کتاب بنویسم، یا مثلا از شب یلدا. ☀️از همه کارهایی که می‌کردیم و مهمانی هایی که می‌رفتیم عکس می‌گرفتیم، بعدش عکس‌ها را چاپ می‌کردم توی یک دفتر می‌زدیم. دخترم چیزهایی که می‌خواست کنار عکس‌ها نوشته شود را می‌گفت و من می‌نوشتم یا با هم می‌نوشتیم و اینطوری علاوه بر اینکه چند کتاب‌ مصور نوشتیم. بین من و دخترم فضایی ایجاد شد برای گفتگو و فکر کردن راجع به اتفاقاتی که برایمان می‌افتد‌ و خاطره‌هایی که زندگی‌مان را می‌سازد. 🔺تجربه خانم اسماعیلی🔻 🏡 ؛ 🔸 instagram.com/hambazi.tv 🔸 sapp.ir/hambazi_tv 🔹 @hambazi
▪️ 🏴🌷 خبر ، 13دی‌‏ماه پارسال، همه رو بهت زده کرد. هرکسی از انتقام سخت حرف میزد. ✊ انتقام سخت از آمریکا برای همه یک معنی میده، و از همه زندگی‌مون، چه منطقه و چه ذهن‌مون! و برای هرکس کار عملی‌ش فرق میکنه؛ من و خیلی از مادرها هم میدونستیم که حالا باید کاری کنیم کارستان، نسل بعدی دست ماست و همه باهم یک صدا شده بودیم: « تمام نشده؛ همه بچه های ما قاسم سلیمانی‌های آینده‌‏اند.» بعداز اون روز، برای دختر دبستانی‌‏ام، دیکته می‏گفتم: ... انسان‌‏های آزاده، از مظلومان جهان درمقابل زورگویان حمایت می‌کنند و از هیچ چیزی نمی‌ترسند. شهدای قوی هم که دربرابر آمریکا و اسرائیل مقاومت کردند و با شجاعت جنگیدند، انسان‌های آزاده‌ای بودند؛ مثل شهید سلیمانی، شهید چمران، شهید احمدی روشن و... و همیشه به ما هم گفته‌اند: برای دفاع از حق هیچوقت نترسید و ناراحت نباشید. خدا همیشه به شما کمک میکند و شما را دوست دارد... (۱) . در فکر بودم در خانه دیگر چه کاری می‌توانیم انجام دهیم که من و بچه ها و پدرشان همیشه حواسمان باشد های ما چه کسانی هستند و برای چه به آن‌ها میگوییم قهرمان؟ ایده خوبی بود که همه استقبال کردند! عکس چاپ شده‌ی شهدا را با سربندهایی که بچه ها با روبان درست کردند، به دیوار اتاق نصب کردیم. هر شهید شد یکی از بچه ها؛ که انسان شبیه رفیق خودش می‌شود... زینب، شهید زینب کمایی؛ علی، شهید مصطفی چمران؛ ابراهیم، شهید قاسم سلیمانی و مریم، شهید نسرین افضل را به عنوان دوست شهیدشان انتخاب کردند و از آن زمان تا حالا هنوز دنبال شناختن ویژگی های دوستانشان و راهی که انتخاب کرده‏اند و قدم گذاشتن در مسیر حق و مقاومت دربرابر ظلم هستند. این مدت؛ یکی از برنامه‌های ثابت شب‌های جمعه‌ی خانه ما این شده که عکس یکی از شهدا را روی دیوار شجاعت نصب میکنیم و درباره‌اش باهم حرف میزنیم. من قصه زندگی‌اش را برای بچه‌ها تعریف میکنم و آنها تصمیم‌های بزرگشان برای ادامه دادن راه شهدا را... و حالا امشب عکس یک شهید دیگر روی دیوار شجاعت نصب میشود؛ ... 🌷 شهادت؛ رویشی دوباره خواهد بود، بر درخت ریشه‌دار انقلاب... ۱: برگرفته از آیه: فرِحينَ بِما آتاهُمُ اللَّهُ مِن فَضلِهِ وَيَستَبشِرونَ بِالَّذينَ لَم يَلحَقوا بِهِم مِن خَلفِهِم أَلّا خَوفٌ عَلَيهِم وَلا هُم يَحزَنونَ (سوره آل عمران، آیه ۱۷۰) ▪️تجربه خانم تشکری▪️ 🆔 @hambazi
🍯 🗯😊قصه‌گویی مشارکتی همیشه یکی از دغدغه‌های من این بود؛ وقتی بچه‌ها واقعا حوصله‌شان سر میرود،چطور سرگرم‌شان کنم؟ مثلا در دورهمی‌هایی که خیلی کودکانه نیست، چطوری مشغول‌شان کنم که هم حوصله‌شان سر نرود، هم صاحب‌خانه اذیت نشود، یا اوقاتی که در خانه هستیم و امکان بازی‌های حرکتی کم‌تر است، چه‌کاری انجام دهم؟ 💥به ذهنم رسید که از داستان بعنوان بازی استفاده کنم؛ یک داستانی را شروع کردم و از بچه‌هایم خواستم آن‌ را ادامه بدهند. کمی که پسرم می‌گوید، نوبت دخترم می‌شود که ادامه بدهد، گاهی هم من خودم بقیه‌اش را می‌گویم. 🔸اینطوری هم ذهن‌شان فعال می‌شود. هم مجبور می‌شوند فکر کنند، هم زمان مفیدی را حداقل نیم یا یک ساعت باهم سپری می‌کنیم. 🔺تجربه خانم حاجی‌آبادی🔻 🏡 ؛ #قصه 🔸 instagram.com/hambazi.tv 🔸 sapp.ir/hambazi_tv 🔹 @hambazi
🍯 🍉شب یلدا و شعرخوانی کودکان💭 📖شب‌های چله معمولاً بزرگ‌ترها شعر می‌خواندند و بچه‌ها شنونده بودند؛ گاهی اوقات کمی و گاهی هم اصلا چیزی از شعر متوجه نمی‌شدند. 🤓 اما این‌بار بچه‌ها را هم در این‌کار‌ مشارکت دادیم! از بچه‌ها خواستم اگر ‌کسی شعری حفظ است بخواند. کمی که راه افتادند؛ همین شعرهای سعدی و حافظ را هم باهم در مهمانی حفظ کردیم! 🌳اولش می‌گفتند سخت است. اما گفتم اصلا نمیخواهد استرس حفظ کردن داشته باشید. بیایید دو سه بار از رویش بخوانیم؛ ببینیم چطور میشود‌! 🌻 همینطوری کم‌کم شعر را حفظ کرده بودیم! 😍 خیلی حس خوبی داشت که جلوی پدربزرگ و مادربزرگ‌ها بچه‌ها می‌توانند شعر بخواند. خاطره آن شب شاد تا مدت‌ها در ذهن همه مانده‌بود. 🔺تجربه سرکار خانم ملیحه جمال خو (ازشب‌یلدای سال گذشته)🔻 🏡 ؛ 🔸 instagram.com/hambazi.tv 🔸 sapp.ir/hambazi_tv 🔹 @hambazi
🍯 🌳چهل روز چهل کار 💭من و سه فرزندم، در فکر این بودیم که فارغ از شرکت کردن در مراسم ها و دیدن برنامه های تلویزیون که راجع به سردار بود. خودمان دست به کار شویم و با همکاری هم فعالیتی کنیم که آشنایان به همراه بچه هایشان پای کار بیایند. 💥 به پیشنهاد خود بچه ها، تصمیم گرفتیم تا چهلم سردار هر روز یک کاری به نیت سردار کنیم؛ 💰یک روز پول جمع کردیم و سربند سردار سلیمانی خریدیم و با بچه ها رفتیم خیابان و به کودکان دادیم. ☕️یک روز با مشارکت بچه ها چای صلواتی دادیم. 🎒گاهی با مادرها و بچه ها از میدان شهدا تا حرم امام رضا (ع) پیاده میرفتیم و بچه ها عکس سردار را بین مردم پخش میکردند. و مردم هم خیلی خوشحال میشدند و استقبال میکردند. 🌻و به این ترتیب چهل تا ایده‌ی خانوادگی یا گروهی تا چهل روز انجام دادیم و هدیه کردیم به روح شهید سردار سلیمانی. 🔺تجربه‌ی خانم مریم قربان زاده از شهادت سردار🔻 🏡 ؛ 🔸 instagram.com/hambazi.tv 🔸 sapp.ir/hambazi_tv 🔹 @hambazi
🍯 🌈مدرسه زندگی 💭من و همسرم برای درس های بچه ها در خانه به ایده جالبی به نام "مدرسه زندگی" رسیدیم. 💥البته مختص به مسائل درسی نیست. ما کارهای خلاقانه مختلفی در‌مدرسه زندگی انجام میدهیم. 🌳 با دوستانمان گروهی تشکیل دادیم و آنها را شریک کردیم؛ بچه هایمان مشکلات ریاضی شان، را با هم حل میکنند. یا شعر خاصی میگذاریم بچه ها گروهی کار میکنند ، یک جورهایی یک مدرسه است، گاهی هم جلسه حضوری میگذاریم. 🗂در سیستم هم پوشه ای داریم برای مدرسه زندگی، فایل ها و عکس های خاطره انگیز را ذخیره میکنیم. به بچه ها میگوییم مثلا مدرسه زندگی سال 99 مان اینهاست. 🔻تجربه خانم رودی 🔺 🏡 ؛ 🔸 instagram.com/hambazi.tv 🔸 sapp.ir/hambazi_tv 🔹 @hambazi
🍯 🏡 خونه تکونی و بازی! 😐🏃🏻‍♂ برای خونه تکونی دم عید، هرجایی رو که میخواستم مرتب کنم، بچه‌ها سریع خودشون رو می‌رسوندن و با اون وسایل بازی می‌کردن. 🤭 به هرچی دست میزدم، دلشون میخواست از اون به عنوان اسباب‌بازی استفاده کنند. 🤯 دیگه کلافه شده بودم! 💡 واسه اینکه هم مانع بازی‌شون نشم هم خودم به کارم برسم؛ به فکرم رسید که وسایل یه نقطه از خونه رو بریزم بیرون، بچه‌‌ها که سرگرم شدن، خودم برم سراغ یه جای دیگه و خونه‌تکونی رو انجام بدم. 😉😍 تا بچه‌ها بازی‌شون تموم میشد؛ منم اونجا رو مرتب کرده بودم و تمام! 🔺تجربه سرکار خانم مُعِز🔻 🏡 همراه ما باشید در 👇👇👇 🔸تلگرام، بله، سروش↓ @hambazi_tv 🔹ایتا: @hambazi 🔸اینستاگرام: @hambazi.tv
🍯 🎁 هدیه با کیفیت 👏🏼 بچه ها در مدرسه ممتاز شده بودند و میخواستم برایشان هدیه‌ای در نظر بگیرم که بتوانیم با آن کارهای متنوعی انجام بدهیم 😎به فکرم رسید که... یک تخته وایت بورد بزرگ بخرم! 🌟 این تخته بستر خیلی از بازی ها و کارهای درسی شد. 🖌 حالا خود بچه ها به همدیگر دیکته میگویند و باهم مسابقه نقاشی برگزار میکنند و بچه های بزرگ‌تر به کوچک‌تر ها تدریس می کنند ✌️خلاصه این هدیه یک انگیزه است برای آموزش و بازی و نقاشی به صورت گروهی. ☺️خیلی خوشحالم به عنوان یک پدر، به‌جای توجه به هزینه یا خاص بودن هدیه، برای بچه‌ها هدیه‌ای گرفتم که بستر خوبی برای آموزش و بازی‌های خانوادگی‌مان است. 🔺تجربه پدرانه‌ی آقای آسایش🔻 🌻 همراه ما باشید در: | تلگرام، بله، سروش: @hambazi_tv ایتا: @hambazi اینستاگرام: @hambazi.tv
🍯 🎈 امروز تولد همه‌ست🎈 ☺️ هروقت برای دخترم تولد می‌گرفتیم، سعی می‌کردیم که یک کار خلاقانه در تولدش انجام بدهیم که خودش هم شریک باشد. 😍 خب چه کاری بهتر از کار خیر و کمک به نیازمندان؟ 👏 پس دست به کار می‌شدیم؛ مثلا به نیازمندان صدقه می‌دادیم. 😇 امسال هم با همراهی دخترم، علاوه بر هدیه‌ای که برایش گرفتیم، برای بچه‌های نیازمندان عزیز هم هدیه تهیه‌کردیم و با یک کار خلاقانه، حس خوب نیکوکاری را در تولدش تجربه کردیم. 🔺تجربه خانم فامیل‌خلیلی🔻 🌻 همراه ما باشید در: | تلگرام، بله، سروش: @hambazi_tv ایتا: @hambazi اینستاگرام: @hambazi.tv
🍯 💥جشن عید مبعث 📆 سه چهار سال قبل ازینکه دخترم به سن تکلیف برسد برایش به تاریخ قمری تولد میگرفتیم. چرا؟ ☀️چون می‌خواستم خودم در جریان باشم که چه روزی، و چه تاریخی دقیقا روز جشن تکلیفش می‌شود و چون دخترم روز مبعث بدنیا آمده بود، دلم میخواست جشن‌مان جشن حضرت محمد(ص) هم باشد و برای مبعث هم جشن بگیریم. 🌈خیلی از دوستانم هم می‌گفتند چه جالب اگر نزدیک سن تکلیف بچه‌ها جشن تولد قمری بگیریم در واقع نه سالگی‌اش دقیقا روز تکلیفش می‌شود. 🎊جشن زیاد بزرگی نگرفتیم ولی همه سعی کردیم هدایایی که بهش می‌دهیم با‌توجه جشن تکلیفش باشد. 🎁برای مهمان‌ها هم هدایای کوچکی به مناسبت عید مبعث دادیم. 🔺تجربه خانم آریا‌نژاد🔻 🏡 ؛ 📌 همراه ما باشید در: تلگرام، بله، سروش: @hambazi_tv ایتا: @hambazi اینستاگرام: @hambazi.tv
🍯 💥 گردش‌های خیالی! 🏕 گاهی اوقات برای‌مان مقدور نیست که برویم در محیط آزاد بازی کنیم و سعی می‌کنیم از قوه تخیل بچه‌ها کمک بگیریم و بازی‌های هیجانی اجرا کنیم! 🌊🌳 مثلاً فرض می‌کنیم خانه یک دشت یا دامنه کوه است. گاهی هم پشتی‌ها را می‌گذاریم و می‌گوییم این‌ها آب رودخانه است، مراقب باش خیس نشوی!! 😍😎 اینجوری کلی هم خوش میگذرد؛ چون بچه‌‌ها تخیل کردن را دوست دارند. 🔺تجربه آقای جلینی🔻 🏡 ؛ 📌 همراه ما باشید در: تلگرام، بله، سروش: @hambazi_tv ایتا: @hambazi اینستاگرام: @hambazi.tv
🌳 👥 ☺️ چند روزیه که دخترم در تلاشه که خودش کتاب بخونه. گاهی موفق می‌شه و بعضی وقت‌ها چیزی که می‌خونه نامفهومه و چون خودش هم منظورش رو متوجه نمی‌شه مستاصل می‌شه! 🛍 امروز با هم به خرید رفته بودیم. 🌿 نگاهم به گیاهی افتاد که از وسط خیابون جوونه زده بود. 💥 یهو جرقه ای توی ذهنم زده شد. بهش گفتم بیا به این زمین دست بزن! حالا به جوونه گل دست بزن! 😯 باورت می‌شه که یه جوونه به این نازکی، زمینی به این سفتی و سختی رو بشکافه؟! 😍تو وقتی داری تلاش می‌کنی تا کتابت رو بخونی، مثل این گل هستی! 💪 با این‌که کار سختیه؛ ولی اگه تلاشت رو ادامه بدی و سعی کنی، می‌تونی خیلی خوب خوندن را یاد بگیری و داستان‌های زیادی رو برای خودت و خواهرت بخونی. 🔺 تجربه خانم یزدانی 🔺 🏡 📱 با ما همراه باشید در👇👇👇 تلگرام، بله، ایتا و سروش: @hambazi_tv اینستاگرام: @hambazi_tv2