eitaa logo
حامد انتظام
174 دنبال‌کننده
143 عکس
24 ویدیو
0 فایل
آثار ،دست نوشته ها و دل گویه های حامد انتظام بستر ارتباطی : @h_entezam
مشاهده در ایتا
دانلود
یالطیف قسمت سوم دخترم ... دخترم زندگی پر از رنگ است صورتی سبز و قرمز و زرد است روزی از روزهای آن شادی هفته و ماه و سال آن درد است اگر عاشق شوی گریزی نیست می مکد مغز استخوانت را گاه باید به رغم میل خودت بسپاری به نیل جانت را گاه باید بسازی از جانت نردبانی برای چیدن ماه هم بتابی و هم بتابانی تا نیفتد ستاره‌ای در چاه گفتم از درد و درد یعنی تو گفتم از درد و درد یعنی من نه من بی خیال و هرجایی نه تو با لاک و ریمل و ساتن درد یعنی به زیر پا آتش درد یعنی نشستنم ممنوع این زمین لایق نگاهم نیست دل به این خانه بستنم ممنوع درد یعنی همین حوالی هاست آشنایی که دوستت دارد تا که روزی دوباره برگردی آتشی زیر پوستت دارد نازنین باورش کمی سخت است عقل ها لُخت و و گام ها لَخت است بنگر این ستاره سر در گم بنگر آن ستاره سر سخت است آسمان را نگاه کن گاهی به نگاهی جدید و امروزی در خودت لحظه ای تامل کن در خود واقعی و دیروزی سفری کن به سمت کودکی ات به حوالی خاک بازی ها به شکستن ،خراب کردن و بعد ساختن ها ، خیال سازی ها من ندیدم برای کودک ها بدتر از درد گم شدن دردی این که بی سرپناه و خسته شوند یا مبادا دچار نامردی ... تو همان کودکی و حتی من ما همان کودکان ولگردیم در خیابان ولی نه، در خودمان در پی اصل خویش میگردیم کو؟ کجا شد شناسنامه ی من؟ پدر و مادرم که بود؟ بگو گیج گاهم دچار حادثه شد خانه ام این چنین نبود! بگو و همین قدر یاد من مانده چمدان، ایستگاه ، بوق قطار نه فقط من که گم شدند آنجا کودکانی شبیه من بسیار خسته ام خسته از عروسک ها از همان ویترین رنگارنگ از همان چیزها که باعث شد بخورد بی‌هوا سرم بر سنگ در دل اضطراب پی در پی چه صدایی قشنگ تر از این؟ که بگوید پدر به قربانت مرده باشم نبینمت غمگین در دل ازدحام تو در تو بنشینی به روی شانه ی او توی موهاش دست حلقه کنی و بخندی تو با ترانه ی او روی دوشش ورای آدمها بتوانی کمی نفس بکشی و بفهمی برای گم نشدن بهتره دست از هوس بکشی ادامه دارد ... @hamedentezam
یا لطیف تقریبا ۴ سال پیش نزدیک به ایام غدیر بود که مهدی حبیب پور تماس گرفت و گفت دوست دارد برای غدیر با مخاطب کودک کاری کند میدانستم که از غدیر برای کودکان گفتن کار مشکلی ست از طرفی دلم نیامد مستقیما جواب منفی بدهم برای همین چند شرط گذاشتم تا شاید ... همه ی شرایط را پذیرفت او نمونه ی نادری بود از آدمهایی که خودشان را متخصص در همه چیز نمی دانند ثمره ی دغدغه و همت او و همراهی دکتر نصیر عابدینی (روانشناس ) و استاد محمود پوروهاب (مشاور ادبی) شد این ۵ جلد کتابی که بصورت غیر مستقیم آن بخش از غدیر را که قابل انتقال به کودکان است روایت می کند مسئولیت پذیری وحدت همدلی شجاعت تفکر و چیزهای مهمی از این دست کتاب از سه سال پیش آماده ی چاپ بود اما مشکلاتی از جمله افزایش هزینه ها مانع از چاپ آن شده بود تا سال گذشته که با خبر ناگهانی شهادت مهدی حبیب پور بعنوان شهید مدافع سلامت مواجه شدیم و ما ماندیم و کاری بر زمین مانده و البته روح بزرگی که آزاد تر و کارگشاتر از پیش مسیر چاپ کتاب را هموار کرد و اکنون این پنج قصه می توانند همنشین خوبی برای کودکان شما باشند . یه امید روزگاری به رنگ عدالت علوی برای کودکان سرزمینمان نشانی خرید اینترنتی: https://basalam.com/sahifehnoor/product/863251?ref=830y 📲 سفارش از طریق پیام رسان ایتا👇 @Milad_m25 @hamedentezam
روزی از روزها علی ع به اتفاق دوستان قدم میزدند و از کنار زباله دانی عبور کردند امام ریزبین است، میوه های گندیده در میان زباله ها توجهش را جلب میکند و زیر لب می گوید : این نتیجه ی بخل است ،بخل نه میگذارد که تو از نعمتها استفاده کنی و نه می گذارد دیگران را از نعمت ها بهره مند کنی علی ع این زمزمه را داشت تا یارانش بشنوند و ما امروز از زبان یاران یاران او بشنویم و بدانیم که اگر امکاناتی ، سرمایه ای ، ابزار خدمتی ،زور بازویی ، علمی، تخصصی ، زبان نرمی ، آغوش محبتی و یا ثمره ای از پیشینیان در اختیار داریم و می توانیم گوشه ای از نیازی را برطرف کنیم و نکنیم گند زده ایم و گندانده ایم و با بخیل ها محشور می شویم هر که بامش بیش برفش بیشتر @hamedentezam
غدیر برکه نور آنجا که محدود به خانه ای، پدر می خواهی. و در جامعه به رئیس و رهبر نیاز داری. ولی آنجا که در عرفات خود را شناختی که از دنیا بزرگتری و عوالمی را باید در نوردی و راهی تا بی نهایت را در پیش بگیری؛ تا بهشت تا لقاء تا رضوان، به جلو داری و امامی که بر همه ی راه آگاه باشد و از هر کششی آزاد باشد، اضطرار پیدا می کنی - همچون اضطرار به آب در دل کویر در شدت گرما- تا با نور خودش راه تو را روشن کند و چگونه رفتن را به تو بیاموزد. این ضرورت و اضطرار تو را به تکاپو وا می دارد تا در جستجوی آب حیات برآیی و به ندای پیام آور غیب پاسخ دهی و در «غدیر خم » فرود بیایی ودر حصن و دژ ولایت مأوی گزینی و به «امن» و «امان» و «امنیت» و «ایمان» برسی و با «امین الله» پیمان ببندی . بنابرین غدیر قبل از اینکه مکانی باشد در کویر و حادثه ای باشد در زمان، برکه ای است به عمق اقیانوسها و به وسعت تاریخ و قبل از اینکه پشتوانه اش دلیل نقلی باشد نتیجه تفکر و تعقل و پاسخی به اضطرار آدمی بویژه در این عصر ظلمت و بن بست و بمب و دود و باروت است که بدون وجود و حضور او زنده بودن و نفس کشیدن بیهوده و پوچ است چرا که بدون نور او هستی تاریک و سرد و خاموش است، این است تو که با این شناخت و اضطرار با دیدن نور او با همه وجودت ندا می دهی: «السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا نُورَ اللَّهِ‏ فِي ظُلُمَاتِ الْأَرْض‏» و سپاس و ستایش می کنی « نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْض‏» را که در پرتو نور خود چنین نوری را آفرید و به هستی ارزانی داشت و تو را در معرض آن قرار داد تا به او تمسک بجویی و ... عید تان مبارک @hamedentezam
نو سروده ای در حال و هوای این روزهای سرد تقدیم به نگاه گرمتان یالطیف هوای شهر دلگیر است و گوئی خانه ها خالی مپرس از حال و روز من چه حالی و چه احوالی؟! از آن سو سیل غران واژگون کرد آشیان ها را از این سو موج آتش، خورده بر بید کهنسالی جهان را زیر و رو کرده ست با ویروس ناچیزی خداوندی که آگاه است بر انسان پوشالی فلانی مُرد و بهمانی پرید و کودکی معصوم یتیمی را به دوشش می کشد با بی پر و بالی تو گویی ساحت صبر خداوندی لبالب شد ز عصیانهای خرواری و طاعت های مثقالی خدایا ما مگر از قوم فرعونیم یا نمرود که افتادیم از چشمان تو چون میوه ی کالی؟! به حق نور یا فاطر به حق درد یا محسن به حق آب ای احسانِ تو عالی تر از عالی نبر از بین ما آشفته حالان ، ماه رویان را همانهایی که خود بر خلقشان بر خویش می بالی صبوری کن مجال خوب بودن را نگیر از ما و ما را مایه ی عبرت مکن بر بوم نقالی @hamedentezam
4_5922644589902037036.mp3
6.92M
در محضر تو عالم و آدم مودب است ای مادری که مادر عباس میشوی @hamedentezam
یالطیف در من بنگر، این من وامانده و عاصی خوب است اگر گم شدگان را بشناسی گفتی که سیاهی و سپیدی همه حُسن است حسن است ولی این چه خطابست و قیاسی؟! در پاتوق دنیا که پر از دود و قمار است دل باخته ام ، باخته دل را چه هراسی؟ بی دردی من درد بزرگیست که شاید این بار اگر رخ به رخم شی نشناسی ماندند اسیران و پریدند نجیبان بیهوده نزن دم به عبارات سیاسی دنیا به نظر کوره و راه است و کلاس است وقتی که نسوزی و بمانی چه کلاسی ؟! @hamedentezam
یا حی... گر چه تصویر تو در حادثه ها قاب نشد هیچ کس مثل تو در کرب و بلا آب نشد غم به روی غم و زخمی که نمک اندود است آه از شام که یک ثانیه مهتاب نشد آه از روز دهم از لب خشک شهدا از علمدار که شد آب ولی آب نشد چه کسی حال پریشان تو را می فهمد؟! چه کسی بود گدای تو و ارباب نشد ؟ با زبور سخنت جلوه ی داودی کن تشنه ای کو که به اعجاز تو سیراب نشد ؟ @hamedentezam
یالطیف هر چند این صحرا پر است از گله های گاو از گوسفندان حریص و مست بلعیدن از کرم های ساقه خواری که با ظاهری صد رنگ و جنسی نرم خون می مکند از ساقه های سبز و باریکت هر چند آشوبم وقتش رسیده چوب از پای تو بردارم وقتش رسیده روی پای خویش برخیزی این ریشه ها هر چند کوتاه اند اما برای لحظه ی اکنون تو بد نیست در انتظارت آسمان را بسته اند آذین هرگز مبادا میوه هایت را به کام خاک بسپاری تو وارث صد قرن بارانی وقتش رسیده بار برداری ای لوبیای سرخ سحرآمیز @hamedentezam
آمدم اما ندیدم گنبدی گلدسته ای را یا ضریحی تا بگیرد دستهای خسته ای را آمدم پایین پایت تا دو رکعت گریه باشم پای در گل شد چه سازی پای در گل رفته ای را؟ @hamedentezam
کمی حوصله کن بی حوصله ها عجول هایی هستند که اگر هم بخواهند بسازند ، خراب می کنند وقتی خودت را میان هیاهوها پیدا کردی و دانستی که آدمهای پیش از تو چه بن بست ها و راههای نجاتی را تجربه کرده اند از دودلی ها ، تعصب ها،بی گدار به آب زدن ها و تکرارهای بی حاصل آزاد می شوی ، زندگی متفاوتی را تجربه میکنی و حتی رنج ها برایت شیرین می شود گفتگو با "سیدعلی هاشمی" دوست پرکار و فرهیخته و از شاگردان زنده یاد علی صفایی متخلص به "عین صاد" در خصوص "تاریخ انسان و نقش او در زمانه ی حال" برای هر کسی که می خواهد گرهی از کار خود و مردم زمانه ی خود بگشاید شنیدنی ست خصوصا برای اهالی هنر و کسانی که در حوزه ی اندیشه و دین ضاحب قلم ، بیان و رسانه اند در این گفتگوی چند ساعته که در زمستان 1399 به انجام رسید سعی بر این بود که در مختصرترین شکل ممکن تصویری از گذشته ، حال و فردای انسان معاصر ترسیم شده و یکبار دیگر چیستی و کیستی انسان ، این بزرگترین معمای خلقت بازخوانی شود. @hamedentezam
هوالمحبوب ✅ از نوادگان امام حسن است ✅ آنهم فقط با چهار واسطه ✅۴ امام معصوم را هم درک کرده ✅ ثواب زیارت مزارش را گفته‌اند به اندازه زیارت سیدالشهداست با این همه فضیلت و مقام و جایگاه در سن پیری خدمت امام جوان (امام هادی) می رسد و می گوید: نمی دانم دینی که تابه حال داشته ام دین درست و سالمی بوده است یا نه، آنچه یافته ام بشنوید و معاینه اش کنید و اینگونه با تواضعی کم‌نظیر و شوقی سرشار از حقیقت جویی، تابلویی می‌آفریند برای امروز ما که تا فرصت هست دین مان را دوباره بو کنیم ببینیم عطر علی می دهد یا بوی خودمان را که دین نه راهی در کنار راه‌ها که "تنها راه" است آن را در کوره راهها هدر ندهیم و به آنچه هست دلخوش نکنیم @hamedentezam
تا به حال داستان دل های یخ زده را خوانده ای ؟! که هر چه از خورشید دورتر ، سردترند و سردتر ، تا آنجا که نرم نرمک از حرکت می مانند ، یخ میزنند و به انجماد می‌رسند آری انجماد و ما ادراک الانجماد ؟! زمهریرست و سردی و سوزش و سختی را یکجا دارد ، تا به حال دیده ای که از دل یخ جوانه ای بدمد یا از دل یخ چاله ها غنچه ای زبان بگشاید ؟! آری گل ها و میوه ها و جوی ها و کوه ها منجمد می شوند و حیوان و انسان نیز هرچند که ظاهرشان گل و میوه و رود و انسان است و آه از انسان منجمد آنگاه که در هستی می نگرد ، در کوه و رود و دشت و شقایق می نگرد در تو می نگرد ، چشم در چشمت میدوزد اما چنان سرد است که حتی پاسخ سلامت را می خشکاند و برای گرفتن دستهایت، دست از بغل بیرون نمی‌کند و صد آه اگر این انجماد فراگیر شود و به وسعت سرزمینی و قطبی خیمه گسترد قطب شمال ،جنوب ،قطب علم ،عرفان ، هنر ، دین ... که قطب ها با انجماد خو می گیرند تا آنجا که دیگر رستن و رویش را باور نمی‌کنند و با هر چه سبزه و رود بیگانه می شوند سردند و سرد میکنند، خشک اند و می خشکانند آری ؛ آنها همه و انسان‌ نیز منجمد می‌شود "اما شمع‌ها هرگز" که قلب کوچک شمع نه از گوشت و خون که از آتش است و اشک گرم است و گرم میکند ، روشن است و روشن میکند ؛ اینجاست که سرّی از اسرار قتیل العبرات جلوه می‌کند و با سلول‌هایت در می‌یابی که رزق آتش و اشک در دستان گرم و چشمان روشن اوست این است که انسان های مشتاق ، از بیم یخ زدن و به شوق جاری شدن در برابرش دست بر سینه می نهند و از او نان و آب نه ، اشک طلب می‌کنند،اشک @hamedentezam
گشتیم ولی نبود همتای شما خالی ست سر سفره ی ما جای شما سرمایه ی يک عمر بیابانگردی ست موئی که سپيد می شود پای شما @hamedentezam
یا لطیف شاید کمی دیر اما سینمایی تک تیرانداز جدای از قوت و ضعف فنی و هنری اش برایم یک پیام روشن داشت و آن این بود که هر جا تخصص و عقیده (عشق+عقل) بهم گره می خورند و سوار موج توکل می شوند از یک نفر یک لشکر می سازد یک لشکر امید یک لشکر محبت یک لشکر شعور یک لشکر آرامش یک لشکر حماسه یک لشکر ... نقطه ای می شود که بی نهایت کلمه را معنادار میکند اگر هنوز همان یکنفریم ببینیم گره کار در کجاست؟!! تخصص ، عقیده ، یا توکل و همچنین یادمان می اندازد که تک تیراندازها دیده نمی شوند بقول حاج کاظمِ حاتمی کیا، سوز دارند نه دود ... @hamedentezam
نگاهی دوباره به خودمان به راهی که پیش روست و مرور اینکه چگونه باید میرفتیم در این مسیر پنجره های زیبا و جدیدی برایمان باز می شود و تمرین میکنیم تا با عینکی متفاوت تر از قبل به پیرامون خودمان نگاه کنیم به چیزهایی که برایمان عادی شده اند و به سادگی از کنارشان گذشته ایم تاملی دوباره داشته باشیم . با عمق واژهایی مثل عقل عشق ایمان اعتقاد سعی گناه تفکر ذهن هوش استعداد و ... آشنا می شویم و احتمالا خواهیم دید که بین آنچه شنیده بودیم و آنچه هست چقدر فاصله افتاده پرسش‌های زیادی ضمن این بحث ها به پاسخ می‌رسند و کوله بار سوالهایمان را سبک خواهیم کرد سوال‌هایی از قبیل : چرا بدست نیاوردم چرا از دست دادم چرا در این دنیای تلخ بدنیا آمده ام ؟ دلیل این همه درد و رنج و ظلم و تبعیض چیست ؟ و پاسخ چراهای دیگری از این قبیل ... در کانال تلگرام 👇 https://t.me/sale_sefr @hamedentezam
یا فاطر ای برکت جاری شده بر عصر وزمان ها از تو چه بگویند قلم ها و زبان ها ؟ روح تو چنان است که در وصف نیاید راه تو چنین است که لنگ است توان ها تمثیل کجا قدرت تفسیر تو دارد ؟ تشبیه کجا طاقت تصویر تو دارد؟ عالم همه چون ذره ی افتاده به پایت خورشید کجا قدرت تکثیر تو دارد ؟ آن گردش تسبیح تو منظومه ی شمسی است نزدیک ترین قله به زهرای دعا کیست ؟ گویند که خیر تو چه بود ه ست و کجا هست؟ گوییم که این خیر کثیر است کجا نیست ؟ ای زلف پریشان بشر را تو نوازش ای کوثر اندیشه و ای روح نیایش ما دست به دامان که باشیم به جز تو؟ ای مادر امید و برازنده ی خواهش سخت است که باور شود آیینه شکسته سخت است بدانم که شدی از همه خسته سخت است بدانم که تو در می زدی و خلق در را به روی مادر این سلسله بسته تنها نه که بستند تو را نیز شکستند تنها نشکستند که از یار گسستند تنها نگسستند که ثابت شد از اول این جرگه حرامی صفت و رنگ پرستند حیف از تو که چشمی به تماشات نیاید حیف از من انسان که تو را یار نخواهد حیف آن همه گلها که تو در باغ نشاندی صد حیف بهاری که دمی بیش نپاید ای زلف پریشان بشر را تو نوازش ای کوثر اندیشه و ای روح نیایش ما دست به دامان که باشیم به جز تو؟ ای مادر امید و برازنده ی خواهش @hamedentezam
35.52M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ای زلف پریشان بشر را تو نوازش ... با هدفون بشنوید . @hamedentezam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آخرین فصل شاهنامه ی ما شاه بیت چهار پاره ی ما تو شدی خون بهای بیداری شعر حُسن ختام هم دارد ... باهدفون بشنوید @hamedentezam
سـالـِ‌صـِفـر🌱 سال صفر بهانه ای ست برای نو شدن با نگاهی عمیق تر به اتفاقات روزمره اینجا کشف های تازه یمان را مرور می کنیم ... https://t.me/sale_sefr