#روایت_داده_محور
#روایت_تابلویی
(این نوشته نقد نمایشگاه های داده محور و تلاش های عزیزان نیست. این نوشتار تلاش میکند یک نگاه متفاوت به نمایشگاه های #روایت_پیشرفت داشته باشد. )
.
تقریبا میتوانم بگویم هنوز روایت دلچسب ندیدم. نه اینکه نباشد ، ما انباشتی از روایت ها هستیم که بلد نیستیم روایتش کنیم. راستش این فریاد دلم بود وقتی دیشب آقای استاندار زمان جلسه یک ساعته خشک و رسمی را به زور قهوه تلخ به چند ساعت روایت شیرین و پر حادثه از دو سال مسئولیتش تغییر داده بود. روایت هایی که مسئول روابط عمومی استانداری هم خیلی هایش را نشنیده بود چه برسد بخواهد روایت کند.
.
هر چه میبینم نمایشگاه های #تابلویی است. از همین هایی که تلاش میکنیم مقدار زیادی داده را به زور #اینفوگرافی ها به خورد مخاطب بدهیم. همین هایی که مخاطب اگر مسئول باشد تلاش میکند عکس هایش را ببیند و عبور کند و اگر مردم باشند به چند تابلو اکتفا کرده و عبور می کنند. بعد که می خواهیم خیلی اثرگذار باشیم ، یک راوی میگذاریم که اگر مشتری آمد و کیفش کوک نبود که تابلوهای پرمحتوا ما را بخواند ، تو او را شیر فهم کن. و راوی تازه کاری که اصلا نمی داند چطور باید ما را جذب کند چه برسد بخواهد اثر هم بگذارد. راستش به یکی از این راوی های تازه کار که رسیدم فکر میکردم کاش رفته بودیم و دستفروش های مترو را آورده بودیم. از همین ها که هزار بار به من جنس بنجل شان را انداخته اند. یا این خانمهای فروشنده تلفنی را می آوردیم که در یک ثانیه تلاش میکنند ما را که در حال قطع کردن تلفن هستیم مجاب کنند باز هم جنس بی فایده شان را بخریم و کنار ده تای قبلی بگذاریم.
.
واقعیت این است ما چون محتوا زیاد داریم دلمان هم نمی آید چیزی از آن را حذف کنیم ، این میشود که نمایشگاه می زنیم ، غرفه های چوبی خوشگل میسازیم ، داده ها را تابلو میکنیم و تلاش میکنیم تا میتوانیم با بارش داده ها مخاطب را اقناع کنیم. غافل از آنکه می توانیم بیرون نمایشگاه گوشه ای بشینیم و چهره های گیج بینندگان را ببینیم.
.
من اگر بودم اول روی نوجوانان سرمایه گذاری میکردم که هم حس حرکت و کنش دارند و هم هنوز مسئول خانواده نشده اند که هر چه روایت کنیم بگوید از گرانی گوشت خبر داری و گوشش بدهکار نباشد!
.
من اگر بودم در غرفه وزارت نفت برای نوجوانان نمی آمدم این همه داده منعکس کنم و بگویم در پالایشگاه ستاره خلیج فارس روزانه ۴۵ میلیون لیتر بنزین تولید میکنیم که اصلا نوجوان با بنزین کاری ندارد که عظمت ۴۵ میلیون لیتر را درک کند. بلکه در یک روایت، تعدادی دوش به هم وصل می کردم که به جای آب از آن بنزین بیرون بریزد و چند هیتر داغ بالای سر آن میگذاشتم و می گفتم در ستاره خلیج فارس جوانان همین انقلاب زیر کلی بارش بنزین و در چنین حرارت داغی در دل تابستان با تحریم ها و نامردی های بیگانگان کار کردند و بزرگ ترین پالایشگاه را ساختند.
.
من اگر بودم در غرفه وزارت اقتصاد جای تابلو ها عکس صیاد ، نانوا ، مغازه دار و... نصب کردم و کنار هر کدام یک آینه نصب می کردم و بعد یک تلویزیون بزرگ نصب میکردم و صفحه سایت ملی مجوز ها را می گذاشتم و به هر کسی می گفتم همین الان یک مجوز بگیر!!. تا ببیند چه کار بی نظیری فقط در این بخش شده است.
.
من اگر بودم هیچ راوی از دستگاه خودمان در نمایشگاه نمی آوردم و نوجوانان را می آوردم و می گفتم بروید و در دستگاه بگردید و زندگی کنید و برایم روایت های تصویری، رسانه ای ، نمایشی ، هنری، نمایشگاهی بسازید و خودتان هم بیایید برای هم سن های خودتان روایت کنید ، بعد خودم بیرون مینشستم و از روایت مردم برای مردم ، نوجوان برای نوجوان کیف می کردم.
.
راستش چرا میگویم من اگر بودم؟! که اساسا مسئولش خودم هستم و باید تلاش کنم که عزیزان روایت هایشان را بسازند. به خیلی روایت ها فکر میکنم و حتی فکر میکنم نمایشگاه های استانی باید طبق زیست بوم خودش باشد.
.اما چه کنم که من فقط ستادم .
و ستاد فقط میتواند دغدغه و جریان فکری ایجاد کند و هیچ دستش نیست.
#ستاد_ملی_روایت_پیشرفت
۲۵ آبان ۱۴۰۲
@hamedtaghdiri