#زیر_میز
.
یادمه جلسه که می رفتم ، کلی حرص میخوردم که آقای مسئول با این همه دم و دستگاه، این همه میز و صندلی و کولر گازی، چه کاری برای انقلاب اسلامی میکنی؟! توی دلم می گفتم ، بابا از جات بلند بشی و حرکت کنی ، نیاز به میز و صندلی هم نیست. خلاصه همه ی این ها می آمد و می رفت و ما مشغول فعالیت تربیتی خودمان بودیم با همان پرینتر و رایانه و دم و دستگاه در عقب ماشین.
.
خدا هم ما رو آورد پشت یکی از همین میز ها و گفت حالا تو انجام بده آن آرمان ها را.
راستش اولین باری که وارد اتاق ریاست شدم، یک دل سیر با صندلی اتاق حرف زدم. اساسا از قدیم روی صندلی که بند نمیشدم اما صندلی این اتاق عجیب صندلی راحت و ریاستی بود. از همان هایی که فریاد می زد بیا گولت بزنم. خلاصه از همان اول حرف هایمان را با هم زدیم. بهش گفتم تو به کسی وفا نمی کنی پس الکی شلوغش نکن.
خلاصه ما با در و دیوار این اتاق مفصل حرف ها زده ایم.
.
کلا در این چند سال گذشته سازمان تبلیغات ، این صحنه زیر میز را کم ندیدم. نه من که مدیران کل دیگه هم کم ندیدند. دیشب داشتم پایه های صندلی ها و میزها را میشمردم. شاید شروعش به جای شمارش گوسفندان در خوابیدن بود اما بعدش دیدم ۷۷ تا پایه توی اتاقم هست و از خودم سوال کردم، من چقدر پایه ی انقلابم؟!!
.
همه اش تقصیر بیدار شدن های ساعت چهار صبح است. آن هم باید این مداحی که شده صدای زنگ بیدار باش موبایلم. همین که در پایین می آورم و میگه رفیق جا نمونی...
خلاصه چند بار جا موندم تا به این صدای بیدار باش رسیدم که جا نمونم. 😄
نمی دانم چرا وقتی بیدار باش ساعت چهار صبح میشود، شب ها هم خوابم نمی برد. اصلا انگار بعد از مدتی بدن خودش خودکار ریست میشود🧐
خلاصه مواظب خودتون باشید. این آخر قرنی مواظب باشید بلکه قرن بعدی به خیر بگذره.