eitaa logo
کانال حمید کثیری
250.6هزار دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
591 ویدیو
11 فایل
دغدغه خانواده و #تربیت داریم ... موسس استارتاپ TarbiApp ➡️ Tarbiapp.com ⬅️ اینجا #مدرسه_والدین هست، جایی که قراره اول خودمون رو تربیت کنیم ✋ راه ارتباطی 👇 @hamid_kasiri
مشاهده در ایتا
دانلود
سال نوی هر کسی از یه روزی شروع میشه، مثلاً بعضی‌هامون سال‌مون از عید نوروز شروع میشه، بعضیا از روز تولدمون، بعضیا از کریسمس، بعضیا از اربعین، بعضیا از مهر ماه، بعضیا از شب یلدا و ... بالاخره باید سال رو از یه روزی شروع کرد و این می‌تونه یه نقطه آغاز باشه، مثل روز اول! اینکه سال به سال خودمون رو از بیرون نظاره کنیم، به این نگاه کنیم که سال قبل رو چی جوری گذروندیم؟! به کارهای مهمی که کردیم و نکردیم نگاه کنیم، به تغییرات بزرگ و کوچکی که توی زندگی‌هامون ایجاد شد، به بزرگ‌تر شدن یا پیرتر شدن‌مون، به رشد خودمون و اطرافیامون و کلی چیزای خوب و ناخوبِ دیگه. سالِ من یکی از ماه رمضان شروع میشه. کلاً برنامه زندگیم توی ماه مبارک عوض میشه، از صدر تا ذیلش، اما امسال ظاهراً شکل و شمایلش فرق داره 😔 ... هر سال این موقع فرصت خیلی خوبی بود که هم به سال قبل نگاه کنم و هم با خودم خلوت کنم. تو کوچه‌های خلوت دلم راه برم و به رابطه‌ام با خودم، با خدای خودم، با اطرافیام و ... فکر کنم، تصمیم‌های بزرگ بگیرم و شاید قدری اجراشون کنم ... حالا امسال این فرصت یه شکل دیگه است، یه تجربه جدید، یه جور که تا حالا نبوده، یعنی میشه ... این رو نوشتم تا شاید قدری بیشتر به خودمون فکر کنیم. قدری بیشتر برای خودمون وقت بگذاریم. می‌دونم که اکثراً این روزها خسته‌اید و شاید منتظرید که یه خورده در مورد کودک بگم، اما فکر کردم حال خوب ما، مهم‌تر از هر چیزی هست. الآنم که یه فرصت طلایی پیش اومده برای خوب شدن حال دِلامون. قدرشو بدونیم ... 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2151219200Cf6cb8914a4
نهال یکی از مشکلات دوران قرنطینه، بچه‌ها به تلویزیون هست. بعضیا باهاش مشکلی ندارن!! ولی اکثر خانواده‌ها شدیداً به مشکل خوردن .... سوال اینه که؛ ۱. چرا میل به تلویزیون دیدن اینقدر بیشتر شده؟ ۲. چرا نهال؟!!! چرا بچه‌ها میل به دیدن پویا ندارن؟ ۳. چه راهکارهایی برای این دوران میشه داشت؟ ⭕️ میل به تلویزیون رو بارها گفتم! (خانوومم میگه چند بار میگی! ولی من بازم میگم 😉😏) 👈 خود ما خسته‌ایم 🥱 و تلویزیون بهترین صدا خفه‌کنه! 👈 خیلی راحت باهاش زمان می‌گذره 👈 به تلویزیون اعتماد داریم!! 👈 برای خودمون! و بچه‌هامون برنامه نداریم 👈 بچه‌ها به تلویزیون معتاد شدن و اگه نبینن اَلَم شنگه راه می‌ندازن 👈 تلویزیون ذاتاً اعتیادآوره و ... ⭕️ اما چرا نهال؟!! ظاهراً پویا دیگه برای بچه‌ها جذاب نیست و اون رو بچه‌گونه می‌دونن! این رو هم اضافه کنید که یه شبکه است، اولش برای کوچولوها و بعد برای بزرگ‌ترها!! خود ما هم که میگیم برنامه‌های نهال مناسب شما نیست و بچه‌ها رو بیشتر حریص می‌کنیم! میل به بزرگ شدن هم که به صورت طبیعی در بچه‌ها وجود داره! حالا جمع اینا و چند عامل دیگه چی میشه؟!! بچه‌ها دوست دارن نهال ببینن و نه پویا. راستی؛ 👈 چرا کار پژوهشی در این موضوع نمیشه؟! 👈 چرا تو ماه رمضان نهال شبانه‌روزی شده؟!!! ⭕️ اما راهکار؛ 👈 میشه چند تا برنامه درست و درمون‌تر رو از قبل ضبط کرد و اون‌ها رو برای بچه‌ها پخش کرد که بهتره توی تلویزیون هم نباشه و مثلاً توی لپ‌تاپ باشه 👈 حتما برای فعالیت و بازی بچه‌ها برنامه داشته باشیم. بدون برنامه‌ریزی روزانه طبیعی هست که سردرگم باشیم و تلویزیون بهترین راه‌حل! این برنامه رو میشه خیلی ساده تصویری کرد و یه جا در معرض دید همه چسبوند و البته بچه‌ها رو در تهیه‌اش مشارکت داد 👈 استمرار داشته باشید ولو روزهای اول کج‌خلقی ببینید، با یکی، دو روز کار حل نمیشه! 👈 حتما بازی‌های تخلیه هیجانی توی خونه انجام بدید، این روزها از نون شب واجب‌ترن ... 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2151219200Cf6cb8914a4
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مامان گلی نماینده نسلی هست که فکر می‌کنه هیچ کس نباید اشتباه کنه، حتی اگه خودش تا حالا کلی کرده باشه. مامان گلی فکر می‌کنه همه چیز رو باید با کردن به بچه‌ها یاد بده، اونم با صدای بلندتر از فرکانس گوش ما بچه‌ها! مامان گلی فکر می‌کنه همه چیز رو می‌دونه اما متوجه نیست درخت برای رشد کردن نیاز به شیر و سوپ داره! مامان گلی واقعاً بی‌سواده ... 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2151219200Cf6cb8914a4
بنده هم پارسال مطلب «این شبکه پویا نیست، ایستاست» رو نوشتم ...
دیشب افطار رو کنار یکی از کوره‌های آجرپزی اطراف تهران بودیم. حدود ۲۰ خانواده که هر کدوم سه، چهار تا بچه داشتند. اولش اولین و آخرین واژه‌ای بود که توی ذهن‌هامون میومد و می‌رفت. یه لحظه تصویرشو تو ذهناتون بسازید؛ خانه‌هایِ کاه‌گلی، تک‌اتاقه، ردیف به ردیف کنار هم دیگه، یک توالت و حمام برای چهل، پنجاه نفر، نبود امکانات اولیه‌ای مثل گاز و یخچال، یه پارچه بلند به جای درب اتاق ... با همه‌ی این اوصاف زندگی یه جور خاصی اونجا جریان داشت، عین دهه‌ی شصت و هفتاد. آدم‌های باصفا و بی‌ریا و بچه‌هایی شاداب، با لپ‌های سرخِ سرخ که به تمام معنا کودکی می‌کردند، بدون دستکاری!! چرا اینجوریه؟! 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2151219200Cf6cb8914a4
🔴 پساکرونا و اختلالات وسواسی فکر و خیال‌های اضطراب‌زا که این روزها به واسطه کرونا بیشتر شده، اکثراً موجب بروز اختلالات وسواسی میشه و در کودکان شدت بیشتری هم داره! این وسواس احتمالاً همراهمون می‌مونه؛ اِلی یوم ال... اینکه این روزها مدام صحبت از فاصله‌گذاری اجتماعی و رعایت بهداشت فردی و اجتماعی میشه خیلی خوبه و موجب میشه جسم‌مون سلامت بمونه اما به همون میزان برای افراد زیادی اضطراب و ترس از بیماری ایجاد شده و سلامت روانی اون‌ها رو به شدت تهدید کرده. این اضطراب موجب میشه اختلالات وسواسی از هر دو نوع و برای افراد مختلف و خصوصاً کودکان ایجاد بشه. بدترین کارِ ممکن در این روزها هم اینه که اطلاعات تأیید نشده رو همینطوری هیجانی و احساسی با دیگران به اشتراک بگذاریم. این کار حتی اگر جلوی کودکان هم نباشه، باعث میشه والدین بچه‌هاشون رو بیش از حد در فشارهای روحی و روانی قرار بدن که این کار رو بکن و اون کار رو نکن! به این دست بزن و به اون دست بزن! نتیجه اینکه بچه‌ها رو از دنیای کودکی‌شون دورتر و دورتر می‌کنن. به بیان دیگه؛ به هر میزانی که فرد، خانواده و جامعه از نشاط و شادابی فاصله بگیره، ترس‌ها، اضطراب‌ها و دلهره‌ها جایگزین اون میشه که در مورد کرونا بخش زیادی از این اضطراب‌ها ناشی از اطلاعات غیرضروری و بعضاً غیرعلمی هست. (داخل پرانتز بگم شادابی و نشاط با الکی خوش بودن یا شادی‌های غیرمتعارف که خودشون عوارض بیشتری ایجاد میکنن، متفاوته 😏) ما وقتی روزانه از سی جا مطلب می‌خونیم یا می‌بینیم، قدرت تسلط روی افکارمون رو از دست میدیم - مگر اینکه مهارت‌های مدیریت افکار رو از قبل برای خودمون ایجاد کرده باشیم که غالباً نکردیم! - بعد این افکار مزاحم در شرایط خاص کرونا که حمایت‌های عاطفی اطرافیان‌مون رو هم کمتر کرده، کار رو سخت‌تر می‌کنه و به صورت تناوبی باعث میشه از دیگران بیشتر و بیشتر بترسیم! ترس از آدم‌ها، اشیاء، حیوانات، طبیعت و ... این باعث میشه میل به استفاده از ماسک، دستکش، مواد ضدعفونی و .... در ما و بچه‌ها مدام بیشتر بشه! حالا نقطه‌ی بد داستان کجاست؟! اونجایی که این اضطرابِ بچه‌ها و خود ما باعث تغییرات خُلقی در ما بشه. این موضوع علائمی داره که به صورت تغییر الگوی خواب، پرخاشگری، دل‌درد، سردرد، کابوس‌های شبانه و ... ممکنه بروز داشته باشه و کار رو سخت‌تر بکنه. خُب قبول! حالا چی کار بکنیم؟! اونی که من می‌فهمم اینه که قبل از اینکه برسیم به بعد از کرونا یه سری کارها رو توی همین دوران میشه کرد تا عوارض کمتر بشه. بخشی رو قبلا گفتم، بخشیش هم ایناست 👇 ⁦1️⃣⁩ حتی‌المقدور جلوی بچه‌ها کمتر و کمتر در مورد دلهره‌هاتون بگید! یه راه‌حل ساده‌اش هم اینه که اخبار رو مدیریت شده دنبال کنید! گرچه اگر دنبال هم نکنید، احتمالاً چیز خاصی رو از دست نمی‌دید! 😐 ⁦2️⃣⁩ توی صحبت‌هاتون بیشتر روی نکات مثبت و خوب این روزها تمرکز کنید و نه نگرانی‌هاتون. یافتن این نکات مثبت هنر میخواد که شما حتماً دارید. ⁦3️⃣⁩ حتماً برای خواب به موقع بچه‌ها برنامه‌ریزی داشته باشید، خصوصاً که شب‌های قدر هم در پیش هست و باید با برنامه‌ریزی جلو رفت. ⁦4️⃣⁩ محیط رو امن کنید و کمتر به بچه‌ها گیر بدید! تعداد قوانین و مقررات رو برای زیاد کنید و نه بچه‌ها. طبیعیه کارمون یه ذره سخت‌تر میشه اما گریزی ازش نیست ... ⁦5️⃣⁩ خیلی از کارها رو برای بچه‌ها تبدیل به بازی کنید، مثلاً اینکه وقتی از بیرون میایم، باید دم در لباسامون رو در بیاریم و عین انسان‌های اولیه وارد خونه بشیم، عین گوریل هم راه برید تا دم دستشویی 😂😂 یا مثلاً هر کی دستش به جایی بخوره سوخته، اول باید دستامون رو به شیر آب و مایع دستشویی برسونیم و ... ⁦6️⃣⁩ حتماً برای تخلیه هیجانات بچه‌ها برنامه داشته باشید. حداقلش شبی یه کتک‌کاری و کُشتی مفصل با باباها یا بدو بدوی خانوادگی داشته باشیم. بقیه‌اش رو هم خودتون فکر کنید 😊😊 این شب‌ها هم حسابی التماس دعا 🙏🌹 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2151219200Cf6cb8914a4
وقتی در ژاپن؛ بحرانی مثل زلزله به وجود می‌آید که آثار مخرب زیست‌محیطی در یک منطقه ایجاد می‌کند، سال‌هایِ سال - به اندازه تغییر یک نسل - در آنجا کار فرهنگی می‌کنند تا آثار مخربِ روانیِ آن را از بین ببرند. اما در کشور ما! همین که بحران تمام می‌شود، همه سر کار خودشان می‌روند، چون زیرساخت لازم برای کار فرهنگیِ پس از بحران وجود ندارد! ؛ بحرانی تجربه نشده برای جهان کنونی بود. بحرانی که از جهاتی بسیار به جنگ شبیه بود. بسیجِ همگانی امکانات کشورها برای مبارزه با دشمنی کمتر شناخته شده. در ایران اما به تبع وجود بحران‌های متمادی در سالیان گذشته نوع متفاوت و برجسته‌ای از مدیریت بحران - حداقل در عرصه بهداشت و درمان - اتفاق افتاد. 🔺 اما برای پس از کرونا چه فکری کرده‌ایم؟! دنیای پس از کرونا قطعا شبیه به قبل آن نخواهد بود! به نظر شما چه نهادها و سازمان‌های حاکمیتی، سازمان‌های مردم نهاد و چه گروه‌هایی مسئولیت کارهای فرهنگی پس از بحران را به عهده دارند؟! هنوز تصویر هشت ساله جنگ و آثار مخرب روانی اون در منطقه جنوب و غرب کشور جلوی چشم‌هامون هست. حتی خود ماها و بسیاری از خانواده‌هامون که مثلاً توی شهرهای دیگه زندگی می‌کردیم هم خیلی درگیری‌هایی داشتیم که هنوز حل نشده ... پی‌نوشت: ببخشید یه خورده مثلاً شیک و پیک نوشتم!! 🤭😉 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2151219200Cf6cb8914a4
از میرزا اسماعیل دولابی نقل شده؛ وقتی حضرت رضا علیه‌السلام وارد نیشابور شدند، هر یک از علما و شخصیتهای سرشناس از حضرت تقاضا کردند مهمان آن‌ها شوند و به خانه‌ی آن‌ها تشریف ببرند. حضرت فرمودند: من افسار شتر را رها می‌کنم، در هر منزلی که شتر زانو زد و نشست، من به آنجا می‌روم. یک پیرزن فقیر وقتی این را شنید، به خود گفت شاید شتر حضرت جلوی خانه‌ی من زانو بزند و حضرت به خانه‌ی من تشریف بیاورند، لذا خانه‌اش را آب و جارو کرد و سماورش را آتش کرد و به انتظار نشست. شتر حضرت علیه‌السلام جلوی خانه‌ی همین پیرزن زانو زد و اما رضا مهمان او شدند. قربان این «شاید» که از هزارها یقین بهتر است. این «شاید» مال محبّت است. محبّت چیست که شایدش از یقین بهتر است؟ 🌹خانه‌ی دل آب و جارو کنیم، شاید ... 🤲 التماس دعا 🤲 پی‌نوشت: متن از کتاب مصباح الهدی، صفحه ۱۱۳ 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2151219200Cf6cb8914a4
رفتیم از سمت خیابون جشنواره، یه موکت، یه تلویزیون و یه میز تلویزیون برداشتیم، بعد اومدیم سمت سبلان یه چند تا سبد غذایی برداشتیم، از اونجا راه افتادیم اومدیم سمت منیریه! تقریباً نیم ساعت تو راه بودیم. ساعت حدود شش شده بود. این بار یه ذره فنی‌تر عمل کردیم، یه سری وسایل بازی دسته‌جمعی برای بچه‌ها خریدیم. (دفعه‌های قبل اکثر وسایلی که خریدیم برای بازی‌های انفرادی بودن) این بار دو تا تیر دروازه برای گل کوچیک با یه توپ نسبتاً خوب سایز هندبالی، یه تور و توپ والیبال، دو تا بشقاب پرنده خیلی خوب، یه حلقه، چند تا عروسک و چند تا خورده ریز خریدیم. یه خورده خریدامون البته پسرونه بود که طبیعیه، چون دو تا پسر رفته بودیم خرید 😉 از اونجا رفتیم سمت اتوبان محلاتی، پنج تا فرش دوزاده متری و دویست تا غذا و افطاری برداشتیم. بعدش رفتیم سمت خونه‌ی ما، خانووم بچه‌ها رو برداشتیم و دسته‌جمعی راه افتادیم. یعنی من و خانووم و یه پسر چهار سال و خورده‌ای با یه پسر چهار ماهه ... یکی دیگه از بچه‌ها هم با خانمش از سمت لویزان صد تا غذای دیگه برداشت و راه افتاد. رفتیم سمت یکی از روستاهای اطراف بهشت زهرا سلام‌الله‌علیها چند تا از دوستامون با خانواده از قبل اونجا بودن و هماهنگی‌ها رو انجام داده بودن. یه دختر کوچولوی یک ساله و یه پسر ده ساله هم باهامون بودن. اینجا رو خود ما بار دومه توی این چند روز داریم میایم یه جمعیت صد و پنجاه نفره‌ی باصفا که حدود پنجاه تاشون بچه بودن. چه بچه‌هایی، دستکاری نشده، فطرت‌های دست نخورده، ماهِ ماهِ ماه ... یکی از رفقامونم بود که عمل می‌کرد! یه تنه همه کار می‌کرد، از کار یدی بگیر تا کار فکریِ استراتژیک، تا سخنرانی، مجری‌گری، بازی با بچه‌ها و ... روزهای تعطیل میشه خونه موند و استراحت کرد، میشه‌ام رفت تو یه منطقه محروم و ... پی‌نوشت۱: عکس مال همین دیشب و دورهمی دم افطارمونه پی‌نوشت۲: نکات و موارد بهداشتی و ایمنی کاملاً رعایت شد، کمااینکه در طول شصت روز گذشته که درگیر کار بودیم، انجام میشد 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2151219200Cf6cb8914a4
🔴 شب قدر 🔴 متأسفانه من فراغت ندارم ... روزی مردی نزد ویل دورانت، مورخ و اندیشمند مشهور رفت و ازش خواست یه دلیل بیاره که چرا نباید خودکشی کنه! دورانت توی چند دقیقه، جواب‌هایی بهش داد اما مدتی بعد خودش به شدت تحت تأثیر قرار گرفت. (همین قدر بگم، هنوز که هنوزه بهترین و مفصل‌ترین دوره تاریخ توسط ویل دورانت با عنوان تاریخ تمدن نوشته شده و ترجمه‌ای که من ازش دارم چهارده جلد هست، هر کدوم تقریباً هشتصد تا هزار و سیصد صفحه. ویل دورانت با همه‌ی نقدهایی که بهش وارده اما واقعاً شخصیت بزرگ و تأثیرگذاریه) ویل دورانت نامه‌ای برای بیش از صد شخصیت مشهور از جمله اهل ادبیات، بازیگران، دانشمندان، مربیان، رهبران، رهبران دینی و ... فرستاد و درباره معنی زندگی از اون‌ها نظر خواست، بعد پاسخ‌های رسیده رو به همراه دیدگاه خودش، در کتاب «درباره‌ی معنی زندگی» منتشر کرد که اگه اهل فکر هستید، شاید بد نباشه بخونیدش، منم بعداً بخش‌هاییش رو اینجا میگذارم. اما بخش‌هایی از نامه ویل دورانت رو بریدم که بخونید؛ ... گرامی آیا لحظه‌ای دست از کارتان می‌کشید و با من وارد بازی فلسفه می‌شوید؟ من تلاش می‌کنم با پرسشی روبرو شوم که نسل ما، شاید بیش از هر نسل دیگر، گویی همیشه آماده‌ی مطرح کردن آن بود و هیچ وقت نتوانست به آن جواب دهد - این پرسش که معنی یا ارزش زندگی انسان چیست؟ .... هر اختراعی قدرتمدان را قوی‌تر و ضعیفان را ضعیف‌تر می‌کند .... خواهش می‌کنم لحظاتی از وقت‌تان را به من اختصاص بدهید و به من بگویید زندگی برای شما چه معنایی دارد؟ چه چیزی باعث می‌شود ناامید نشوید و همچنان ادامه بدهید؟ دین چه کمکی - اگر کمکی هست - به شما می‌کند؟ سرچشمه‌های الهام و انرژی شما چیست؟ هدف یا انگیزه کار و تلاش‌تان چیست؟ تسلی‌ها و خوشی‌هایتان را از کجا پیدا می‌کنید؟ و دست آخر، گنج‌تان در کجا نهفته است؟ .... اگر میسّر است طولانی بنویسید؛ چون هر کلمه‌ای از شما برای من گران‌بهاست. صد نفر جواب دادند که هر کدوم از جهاتی خوندنی هستند و شما می‌تونید همه رو توی کتاب بخونید اما در این بین پاسخ ماهاتما گاندی از جهاتی برام جالب‌تر بود. گاندی خیلی کوتاه و کمتر از نیم صفحه نوشته بود اما جمله پایانیش بیش از هر چیزی نظرم رو جلب کرد. گاندی نوشته بود؛ از من خواسته بودید با فراغت و تا حد ممکن مفصل بنویسم. متأسفانه من فراغتی ندارم و بنابراین مفصل نوشتن برای من ممکن نیست! یادمه چند سال پیش سر کلاس بودیم و استاد گفت: من آرزو دارم یکی فلان کتاب رو ترجمه کنه. یک سال بعد یکی از بچه‌ها اومد و گفت: استاد من اون کتاب رو ترجمه کردم، میشه ویراستاریش رو شما انجام بدید؟ استاد پاسخ داد: اگه میخوای من این کار رو بکنم باید حداقل دو سال صبر کنی چون من تا دو سال آینده برنامه‌ام رو چیدم و وقت خالی ندارم! فکر کردم درست عینهو خودم 😭 داشتم فکر می‌کردم؛ امشب سوای همه‌ی حاجت‌هایی که دارم و داریم، شاید بد نباشه این رو هم تو خودمون یه مرور بکنیم که ماها واقعاً چقدر فراغت داریم؟ اصلاً چقدر برنامه برای کارهامون داریم؟ می‌دونیم فردا چی کار داریم؟ چند روز بعد چی، چند ماه بعد و سال بعد چی؟! شاید بد نباشه این‌ها رو هم از خدا بخوام؛ و ... 👇👇 @hamidkasiri_ir
🔴 بچه‌ها توی کوچه بازی کنن یا نه؟!! شاید اگر دهه‌ی شصت یا هفتاد بود، بازی در کوچه یه موضوع کاملاً بدیهی بود و اصلاً جایی برای فکر و سوال وجود نداشت اما الآن اینطور نیست! (خود این موضوعیه که چرا اینجوری شد ولی الآن محل بحث بنده نیست اما شما حتماً بهش فکر کنید) اکثر افراد وقتی ازشون می‌پرسند چرا نمی‌گذارید کودک‌تون توی کوچه بازی کنه، دو تا دلیل میارن: ⁦1️⃣⁩ بحث امنیت، خصوصاً امنیت جنسی! ⁦2️⃣⁩ تربیت نامناسب در کوچه اولاً بدونیم که هیچ چیزی به اندازه تعامل با همسالان موجب رشد بچه‌ها نمیشه. بچه‌ها در بازی‌هاشون، قهر و آشتی‌هاشون، دعواهاشون، بگو مگوهاشون و ... چیزهایی رو یاد می‌گیرند و مهارت‌هایی بهشون اضافه میشه که در حالت معمولی ممکنه تا چند سال طول بکشه و شاید گذر زمان هم نتونه اون یادگیری‌ها رو ایجاد کنه. خیلیا میگن بازی با همسالان برای کودک مفیده اما شخصاً معتقدم به ابعاد دیگرِ رشدی هم کمک می‌کنه و صرفاً مسئله رشد اجتماعی نیست. تجربیات جدیدی که هر روز ممکنه در کوچه و تعامل با بچه‌های دیگه به وجود بیاد، تقریباً ناب و تکرار نشدنی هست. دیدن سوسک، مارمولک، کرم‌های توی خاک، دستشویی پرنده‌ها، بالا رفتن از درخت برای توت خوردن، برخورد محکم توپ توی صورت، دعوا سر اینکه چرا از جلوی خونه ما رد شدی، دوچرخه بازی و زمین خوردن، زخم و زیلی شدن به خاطر شیرجه زدن روی آسفالت یا کشیده شدن به درخت، دنبال گربه کردن، زیر ماشین رفتن برای در آوردن توپ، دفاع از بچه‌های کوچیکتر تو بازی، کثیف شدن هر روزه‌ی لباس‌ها، جرزنی کردن تو بازی‌ها، خستگی از فرق سر تا نوک پا و ... مدام کودک رو در شرایط تصمیم‌گیری و حل مسئله قرار میده، چیزی که ممکنه تا آخر عمر تکرار نشه. حالا کوچه یا مهد کودک؟! طبیعیه که هر دو با هم ایده‌آله. اکثر مهدها به خاطر ساختار بسته‌ای که دارن اصلا امکان این تجربیات توشون نیست. شما فکر کنید یه بچه سوسک بگیره دستش و با خودش بیاره مهد! احتمالاً فردا مامانش باید بیاد مهدکودک چون خاله رو ترسونده 😉😁 یا مثلاً فکر کنید بچه‌ها با هم دعواشون میشه، خب خاله مهربون سریع مداخله می‌کنه و باقی ماجرا. در حالی که توی کوچه فرصتی مداخله دیگران کمتر پیش میاد (اگه با این ادبیات آشنا نیستید یا الآن کلی سوال دارید، پست‌های قبلی رو بخونید یا برام بنویسید تا دوباره جواب بدم) خب پس نظرِ همایونی بنده اینه که از این جهت قطعاً تعامل با همسالان توی کوچه مفیده و هر چی بیشتر، بهتر! اما چطور جلوی اون آفات رو بگیریم؟ همون‌طور که قبلاً هم گفتم در دوره کودکی ما حق نداریم دنیا رو برای بچه‌ها ناامن کنیم! امنیت باید از سمت منِ مادر، منِ پدر، منِ بابابزرگ و یا به زبون فنی منِ حامی تأمین بشه. مادری که ناظر هست و نه مداخله‌گر قطعاً داره این فضا رو برای کودک تأمین می‌کنه. در مورد تربیت هم زیاد قصدِ صحبت ندارم! چون می‌دونم نظرتون عوض نمیشه 😂 اما در کل اگر تربیتی - یعنی چیزی که به هیچ عنوان نمیشه ازش گذشت - توی بچه‌های محل نمی‌بینید، سخت‌گیری شما مانع رشده. اتفاقاً اختلافات تربیتی خانواده‌ها که مسیر تربیت شما رو منحرف نکنه به نفع همه‌ی بچه‌ها هست. حداقلش اینه که مداوم باید چالش‌های جدید رو تجربه کنن، راه‌حل جدید پیدا کنن و ... یادتونه قدیما که مثلاً یه بچه لوس وسط جمع‌مون بود بعد از یک سال چقدر تغییر کرده بود و خود ماها هم چقدر تعامل کردن با اون رو بهتر یاد گرفته بودیم؟! پی‌نوشت۱: متن رو فارغ از دوران کرونا بخونید! پی‌نوشت۲: احتمالاً کلی ایراد و سوال دیگه داشته باشید که هیچ مشکلی نیست! توی کامنت‌های اینستاگرام تا جایی که ممکنه جواب دادم بهشون، اونجا بخونید. آدرس پیج اینستا 👇 Instagram.com/hamidkasiri_ir اما در کل نظرم اینه که بچه باید تو کوچه بزرگ شه که دلایلش قطعاً مفصل‌تر از یکی دو پُسته، والااااا 😉 راستی اصلا چی شد که بچه‌ها دیگه کمتر برای بازی میان تو کوچه؟!! 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2151219200Cf6cb8914a4
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چند روز پیش آقای دارابی یه پست توی اینستاگرام گذاشت و من همونجا گفتم در موردش بعداً صحبت می‌کنم. بچه‌ها تصمیم گرفتند تو بارون شدید، برن و حمام کنن، شامپو هم با خودشون برده بودند. بابا هم که خیلی پایه بود 😉 حالا پست بعدی رو بخونید 👇👇 @hamidkasiri_ir
ما حدود بیست سال پیش یه پیکان جوانان داشتیم (البته گوجه‌ای نبود، بِژ بود 😁) که توی حیاط پارک می‌کردیم. من حدوداً ده ساله بودم که هر روز ظهر به بهونه‌ی تمیز کردن یا اینکه روشنش کنم یه وقت باطریش نخوابه 😉 می‌رفتم تو ماشین. یادمه تابستون اِنقدر هوا گرم بود که نمیشد پنج دقیقه توی حیاط بمونی بعد من تو اون گرما می‌رفتم توی ماشین و تقریبا سونای خشک می‌گرفتم! اصلاً اینکه خیس عرق میشدم و حسابی سرخ سرخ می‌شدم رو دوست داشتم، همین الآنم نمی‌دونم چرا!! 🥴 از اونجایی که مامان‌ها همه چیز رو می‌دونن و خیلی باهوشن، مامان ما همون روز اول، دوم فهمید ما نقشه‌مون چیه و فقط به من می‌گفت گرمازده میشی یا مریض میشی‌ها، اما نمی‌کرد. منم تقریباً هر روز کارم این بود و الآن نمی‌دونم چرا ازش یه خاطره خوب توی ذهنم دارم و البته نمی‌دونم چرا سنسورهام از همون موقع خراب شده!! یعنی خیلی به گرما و سرما حساس نیستم، حداقل عین بقیه آدما نیستم. تابستونم میتونم با پتو بخوابم و برعکس! 🤪 حالا چی می‌خوام بگم؟! خیلی برامون پیش اومده که بچه‌مون بخواد؛ 👈 چهله تابستون کاپشن بپوشه و بیاد بیرون 👈 وسط زمستون با تی‌شرت بیاد 👈 زیر بارون بدو بدو کنه + شامپو 😁 👈 امروز جلوی دستشویی بخوابه 👈 روی لبه جوب راه بره 👈 با شورت ورزشی بیاد مهمونی 👈 با دمپایی بیاد خونه خاله 👈 کفش زردا رو با لباس بنفشا بپوشه 👈 موهاش رو چَپَرو شونه کنه 👈 با لباس بره حمام 👈 و ... اینجا برخورد ما چی می‌تونه باشه؟! می‌تونیم عین یه مادر و پدر دلسوز و مهربون؛ چون نتیجه این کار کودک رو می‌دونیم اجازه ندیم خودش تجربه کنه و بفهمه پنج دقیقه هم نمیشه توی تابستون کاپشن پوشید! یا از ترسِ حرف دیگران نگذاریم بچه با کفش زردا بیاد مهمونی! یا ... میشه‌ام اجازه بدیم خودش تجربه کنه ولو اشتباه باشه و نتیجه‌ی کارش رو دوست نداشته باشه. بگذریم که من توی خیلی از مثال‌هایی که زدم اساساً مشکلی نمی‌بینیم، مثلاً با دمپایی بریم مهمونی چی میشه؟! 😏 این تجربیات هستند که هر کدوم دارن موجب رشد ذهن کودک و شکل‌گیری اتصالات سیناپسی جدید میشن و از اونجایی که وقتی بچه‌ها بزرگ‌تر میشن امکانِ این جور تجربیات خیلی کمتر میشه عملاً داریم بچه‌ها رو توی گلخونه‌ای که خودمون فکر می‌کنیم دما و هواش مناسبه بزرگ می‌کنیم که لزوماً چیز خوبی نیست. (قطعاً آدم بزرگا خیلی از این کارها رو نمی‌کنن. مثلاً فکر کنید یه مرد شصت ساله داره لبه جوب پروانه می‌زنه و کج‌کج راه میره. تقریباً که نه؛ تحقیقاً همه میگن طرف خُله! 🤭) حالا برسیم به ویدئوی آقای دارابی؛ فکر کنم بدونید که یقیناً نظرم مثبته! سوای اینکه خود بچه‌ها خواستن و باد و بارون بهار خیلی خوبه برای آدمیزاد، این تجربه قطعاً موجب رشد بچه‌هاست ولو اینکه سرما بخورن که نمی‌خورن! مگه ما در طول عمرمون صد بار سرما نمی‌خوریم، خب یه بار هم اینجوری ... حالا اگه خیلی از ماها با زیر بارون رفتن کِیف نمی‌کنیم یا حال‌مون بد میشه، احتمالاً به خاطر تجربیات ناخوشایند دوره کودکی باشه. اونجایی که یا اجازه ندادن بریم زیر بارون و گفتن سرما میخوری یا لباست خیس میشه یا ... و یا وقتی عین موش آب کشیده اومدیم خونه؛ سنگین توبیخ‌مون کردن! نمی‌دونم تجربه‌اش کردید یا نه؟! کفشت پر آب باشه، یعنی پاهات رو که می‌گذاری زمین انگار تو استخر راه میری، من که خیلی باهاش خاطره دارم. شمام تجربه‌اش کنید و بگذارید بچه‌ها هم تجربه کنن، چیزی نمیشه ... پی‌نوشت: تو این پست قرار نبود بحث علمی و فنی بشه که این تجربیات، به چه نحوی داره ذهن کودک رو رشد میده و ... 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2151219200Cf6cb8914a4
⭕️ این رو یکی از اعضاء توی تلگرام برام فرستاده بود، دیدم حرف دل خودمم هست 👌👌
داشتم فکر می‌کردم یکی از ثمرات ؛ رشدِ چند جانبه‌ی پدر و مادر هست. چند فرزند با ویژگی‌ها و خصایص مختلف، رفتارها و نگرش‌های متفاوتی رو طلب می‌کنه که اگر هر کدوم از بچه‌ها بخوان مسیر رشدی متناسب با سلایق، علایق و استعدادهاشون رو طی کنن، پدر و مادر باید خیلی خیلی متفاوت‌تر از وقتی عمل کنن که یه بچه دارن. اصلاً نوع تلاش اون‌ها در همه مسائل باید متفاوت باشه ... پی‌نوشت: متن رو فارغ از مسائل اقتصادی بخونید
🔴 رومینایی دیگر و نقش ما پرده اول؛ توی راه به صورت اتفاقی به چند تا خانواده برخوردم که ۳،۴ تا ماشین بودند. ظاهراً یه پیرمرد شصت، هفتاد ساله بزرگ جمع و به شدت مورد احترام همه بود و البته با یه صداش می‌کردن. حدود ۱۰ دقیقه دنبال یه بچه ده ساله می‌کرد که بزندش! ظاهراً اون بچه یه خورده پررویی کرده بود و غذاش رو نخواسته بود بخوره. برام جالب بود که واکنش ۱۰، ۱۲ تا آدم بزرگ دیگه که اونجا بودن، نهایتاً این بود که پیرمرد رو آروم کنن اما حق صد در صد با اون بود ... پرده دوم؛ خسته و کوفته از کار توی روستا؛ ساعت ۱:۳۰ نیمه شب، با خانواده رسیده بودیم جلوی در. بچه‌ها رو فرستادم خونه و خودم وایسادم وسایل رو جمع کنم. یه صدا اون طرف خیابون شدیداً توجهم رو جلب کرد. ماشین زده بود بغل خیابون. یه بچه حدوداً دو ساله جیغ می‌کشید و یه مرد حدوداً سی و خورده‌ای ساله مدام داد می‌زد بیا بیرون، بیا بیرون! داشتم شاخ درمی‌آورم، اومدم برم سمتش که دیدم خانمش رو از ماشین پیاده کرد و گفت پدرتو در میارم. گازش رو گرفت و رفت. بچه کماکان جیغ می‌کشید ... پرده سوم؛ خبر رو هم شنیدیم و من نمی‌خوام دوباره مکدّرتون کنم اما این رو می‌دونم که سوای از سوگواری و لب گزیدن، همه‌ی ما وظایفی داریم که جای مهمه این داستانه. وقتی سال ۷۶، یه پسر ۹ ساله به اسم آرین توسط پدرش کشته شد، چون شاکی وجود نداشت پدر بدون هیچ مشکلی به زندگیش ادامه داد ... اما امروز مدعی‌العموم وارد پرونده شده. این یعنی یه عده‌ای در طول این سال‌ها کار کردن، تلاش کردن و منفعل ننشستن خیلی از افراد، نهادها و سازمان‌ها اومدن و دارن روی نهادهای قانونی ترسوندن خانواده‌ها مانور میدن که دیگه این اتفاقات نیفته. من هنوز به این نتیجه نرسیدم که این کار درسته یا راهگشاست!! از اون طرف هم می‌دونم که بی‌تفاوتی یه عده‌ای در این شرایط به هیچ وجه راهگشا نیست ... قطعاً، باید کاری کرد. کارهای حقوقی، فرهنگی، سیاسی و ... اما سهم من و شما در این شرایط چیه؟! 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2151219200Cf6cb8914a4
فردا، جمعه ساعت ۱۱.۰۰ صبح، لایو تخصصی داریم با موضوع مهم که خیلیا درباره‌ش اشتباه فکر میکنن و خیلی هم نگرانن براش، این لایو درپیج اینستاگرام زیر بنده و آقای دارابی به صورت همزمان برگزار میشه👇 برای دنبال کردن بحث پیج زیر رو در اینستاگرام دنبال کنید 👇👇 Instagram.com/hamidkasiri_ir احتمالاً درباره اتفاقی که برای دختر تالشی هم افتاد از منظر تربیت فرزند صحبت کنیم
🔴 ۲۸۱ هزار کامنت برای وزیر! بهترین رمانِ نوجوانی که تا امروز خوندم؛ با فاصله زیاد «آن سوی جنگل خیزران» از یوکو واکاشیما واتکینز هست که ترجمه فوق‌العاده‌ی مجید عمیق اون رو خیلی خوندنی‌تر کرده. نویسنده یه بخش کوتاه ولی خیلی مهم از زندگیش که مربوط به اواخر جنگ جهانی دوم هست رو توی این کتاب روایت می‌کنه. یوکو دختر یازده ساله‌ ژاپنی هست که سومین فرزند خانواده است و به همراه خانواده‌اش در شمال کشور کره زندگی می‌کنه. پس از این‌که کره‌ای‌ها می‌خوان کشورشون رو از حضور ژاپنی‌ها پاک کنن، مادر خانواده تصمیم می‌گیره برای نجات از خشم و کینه‌ کره‌ای‌ها خونه خودشون رو ترک و به سمت ژاپن فرار کنند. داستان فرار اون‌ها به سمت ژاپن فوق‌العاده خواندنی و عبرت‌آموزه. سفری هولناک که تماماً بازتابِ شجاعت و مبارزه برای بقاست و از آوارگی، گرسنگی و رنج مردم در جنگ میگه. در میان این همه رنج و محنت یک همدردی، احسان و کمک به یکدیگر وجود داره که امید به آینده رو در خانواده زنده نگه می‌داره و زیبایی‌های زندگی رو حتی در روزهای سیاه جنگ جهانی یادآور میشه. در این کتاب یه تیکه بیش از هر چیزی نظرم رو جلب کرد و اون موقعیه که مادر و دو دختر با سختی به ژاپن میرسن. مادر؛ یوکو رو برای ادامه تحصیل حتی در اون شرایط به مدرسه می‌بره تا ثبت‌نامش کنه و از تحصیل عقب نیفته! توی کلاس اتفاقات ناخوشایندی می‌افته که برای اینکه داستان لو نره و شاید دو نفر بخوان کتاب رو بخونن 😏 بیشتر توضیح نمیدم. اما یه خاطره جالب از نظام آموزشی ژاپن که در کتاب روایت میشه رو میگم. ظاهراً در کلاس درس، هر کسی درسش از بقیه بهتر باشه و بیشتر درس بخونه، تکلیف بیشتری رو به عنوان تشویق دریافت می‌کنه. مدرسه و معلم به رشد بیشترش کمک می‌کنن و خودِ اون دانش‌آموز هم فوق‌العاده از این موضوع خوشحال‌تره! درست عین نظام آموزشی ما و البته دانش‌آموزامون، درست عین تربیت همه ما که عاشق کار بیشتر و رشد بیشتر هستیم، درست عین کارمندامون و درست عین ... اما یه سوال؛ پیج وزارت آموزش و پرورش کلاً ۱۴ هزار فالوور داره! پست آخری که گذاشته شده مربوط به حدود ۵ ماه پیش هست اما بیشتر از ۲۸۱ هزار کامنت داره 😳🤔 بیش از ۱۰۰ هزار دانش‌آموز از وزیر خواستن که به علت شرایط خاص ، آزمون‌های امتحان نهایی برگزار بشه!! داستان چیه؟! بچه‌های ما از چی به چی فرار می‌کنن؟! داریم توی تربیت چی کار می‌کنیم؟! 👈 در اینکه بچه‌ها در سال کنکور و تعیین رشته در شرایط بسیار بدی هستند و واقعا در این مدت بهشون جفا شده، بحثی نیست اما سوالم اینه که چرا می‌خوان آزمون‌شون حضوری نباشه؟! واقعاً کرونا ... 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2151219200Cf6cb8914a4
🔴 جای فیزیک و شیمی نیست!! ❓سوال؛ جسمی در فاصله ۱۲ سانتی‌متری یک آینه کروی قرار دارد. اگر بزرگنمایی آینه در این حالت یک سوم و تصویر در پشت آینه تشکیل شده باشد، نوع تصویر، نوع آینه و فاصله کانونی آینه را مشخص کنید. ❓سوال؛ فرمول مولکولی آلکانی که دارای ۱۱۰ الکترون پیوندی می‌باشد در کدام گزینه آمده است؟ C16H34 C17H36 C18H38 C19H40 نمی‌دونم؛ شاید من خیلی خنگم یا درس نخون بودم که هیچ کدوم از این‌ها رو جوابش رو یادم نمیاد! حتی هر چی فکر می‌کنم، یادم نمیاد که حتی یک بار این جور سوال‌ها یا فرمول‌ها به دردم خورده باشه یا حتی کسی به دردش خورده باشه و من تونسته باشم کمکش کنم. من به جای این‌ها دوست داشتم هنر خوش‌نویسی، نقاشی، سفالگری و کلی هنر دیگه یاد می‌گرفتم ... دوست داشتم مهارت دوست‌یابی، همدلی کردن با دیگران، مهارت حل مسئله، مهارت تصمیم‌گیری درست در موقعیت‌های مختلف، مهارت‌هایی مثل دست به آچار بودن، نان پختن، باغبانی، سوارکاریو کلی کار دیگه رو یاد می‌گرفتم. دوست داشتم در مورد اینکه کاسبی چه شکلیه بدونم و تجربه‌اش کنم، در مورد پول بدونم، در مورد اینکه کار گروهی چی هست، در مورد اینکه چی جوری میشه با چه سرمایه‌ای چه کاری رو انجام داد، در مورد اینکه من برای چه کاری ساخته شدم، در مورد اینکه چی جوری می‌تونم خیر بیشتری توی جامعه‌ام ایجاد کنم و کلی چیزای دیگه امروز از ساعت ۹:۳۰ صبح تا ساعت ۷ بعدازظهر، بدون وقفه در حال مصاحبه گرفتن برای سه موقعیت شغلی بودم. هم زن و هم مرد، هم بیست ساله و هم پنجاه ساله، خلاصه همه جوره داشتم و باز به این فکر کردم که ماها در طول دوران تحصیل، توی مدرسه و دانشگاه چی یاد گرفتیم؟! چرا افراد مسیر درستی برای رشد طی نکردن و نمی‌کنن؟ چرا با کمترین مهارت، تخصص و تجربه؛ بیشترین توقع رو داریم و براش خیلی راحت دروغ هم میگیم؟! اصلاً چرا ورزش، هنر، مهارت‌ها و کسب‌وکار برای آموزش و پرورش ما جدی نیست؟! یادمه همیشه زنگ ورزش بی‌اهمیت‌ترین زنگ کلاسی برای مدیر و مسئولین مدرسه بود و شاید هنوزم باشه اما مهم‌ترین و جذاب‌ترین زنگ برای ما دانش‌آموزا بود. یادمه یه روز میدون تیر رفتن جذاب‌ترین خاطره کل سال تحصیلی بود و شاید هنوز تک‌تک آموزش‌هاش رو فراموش نکردم. یادمه ... نمی‌دونم اگه دست ما بود، اون رو بر چه اساسی می‌چیدیم؟! چی رو توش می‌گذاشتیم و چی رو حذف می‌کردیم؟! ... 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2151219200Cf6cb8914a4
🔴 هدف آموزش و پرورش؛ بووووق .... همیشه بین متفکرین و فیلسوفان تعلیم و تربیت این سوال مطرح بوده که شما وقتی یک متعلّم یا مترّبی (همون دانش‌آموز و دانشجوی خودمون 😉) رو تحویل می‌گیرید، دوازده یا بیست سال بعد؛ قراره چه چیزی تحویل بدید؟ یعنی شما قراره چی رو دقیقاً به شاگرد منتقل کنید؟ پاسخ به این سوال در حیطه اهداف و رسالت‌های تعلیم و تربیت هست که عموم متفکرین سه مورد رو برشمردن. یعنی یا یکی از این سه تا، یا دو تا از سه تا یا هر سه رو گفتن! اما به صورت کلی روی این سه تا اتفاق نظر هست. حالا اینا چیان؟! ⁦1️⃣⁩ انتقال میراث فرهنگی مطابق با این دیدگاه هدف تعلیم و تربیت، انتقال میراث فرهنگی‌ای هست که هر یک از ما همراه خودمون داریم و باید اون رو به نسل‌های بعدی منتقل کنیم. این میراث فرهنگی هم خیلی ساحت‌های گوناگونی داره. مثلا یکیش اینکه باید ارزش‌ها رو به نسل بعدی منتقل کنیم. یعنی ساده شده‌اش اینه که مدرسه و دانشگاه باید بتونه ارزش‌های مورد نظر ما رو به بچه‌هامون منتقل کنه. حالا ارزش‌هامون چی هست و نقش خانواده این وسط چیه، محل بحثم نیست. بعداً صحبت می‌کنیم ... 2⃣ ساختن شاگرد برای یک زندگی خوب، خوش و ارزشمند هر کدوم از اینا کلی صحبت داره که الآن و اینجا جاش نیست! اما چیزی که محوریت داره زندگی کردن هست البته از نوع خوب، خوش و ارزشمندش. 3⃣ کشف استعدادهای بالقوه و شکوفا کردن اون‌‌ها در این دیدگاه هر انسانی یک معدن هست که معلم یا مربی، نقش کانی‌شناس رو در اون بازی می‌کنه و محتویات این معدن رو کشف، استخراج و البته فرآوری می‌کنه. طبیعتاً هر قدر افراد؛ رشدِ بیشتر و متعادل‌تری کرده باشن، استعدادهای بیشتری بروز و ظهور دارم و زمینه برای بالفعل کردن اون‌ها مساعدتر هست. 👈 حالا فکر می‌کنید در آموزش و پرورش ایران کدوم یکی از سه مورد دغدغه هست یا هدف نظام تعلیم و تربیت کشورمون؟! ظاهراً و باطناً هیچ کدام!! 😞😞 در ایران تنها هدف اینه که هر کدوم از شاگردان متخصص یک شغل یا حرفه خاصی بشن. البته بماند که به دلایل متعدد در همین هدف هم موفق عمل نکردیم و نمی‌کنیم! در ایران وقتی کسی مثلاً در سی و چند سالگی دکتری می‌گیره تازه متوجه میشه که زندگی کردن بلد نیست! یعنی این فرد اگه مکانیک خونده در حالت آرمانی در کارگاه ساخت بسیار موفق هست اما خارج از اون ... حالا والدینی که خودشون تحت تربیت چنین سیستمی بزرگ شدن معمولا نمی‌پذیرن که بچه‌هاشون بخوان متفاوت از سیستم فکر یا عمل کنن! مثلا یکی از چالش‌های بزرگ من با اکثر والدین اینه که شادی رو از بچه‌هاشون میگیرن به قیمت این که بچه باید درسش رو بخونه! و البته بچه هم درسش رو نمی‌خونه 😜 (اینکه شادی چیه هم بمونه طلب‌تون) حالا چند تا سوال که باید بهش فکر کنید؛ برای شما قابل پذیرش هست که فرزند شما شب امتحانش رمان بخونه؟ می‌تونید بپذیرید که فرزند شما بگه من نمی‌خوام بیشتر از دیپلم بخونم و می‌خوام یه استارتاپ راه بندازم؟ براتون قابل قبول هست که بچه شما چون توی ورزش یا هنر موفق هست بخواد دیگه بیشتر از سوم دبیرستان نخونه؟! (نمی‌خوام بگم چی درسته و چی غلط، فقط دارم طرح سوال می‌کنم) 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2151219200Cf6cb8914a4
🔴 با اتوبوس تا مدرسه؛ یادش به خیر ... من یکی از بهترین خاطرات دوران مدرسه رفتنم مال راهنمایی هست. خونه ما سمت پیروزی و منطقه ۱۴ بود اما مدرسه‌ام سمت بهارستان و منطقه ۱۲ ... هر روز تقریباً ساعت شش و ربع از خونه میزدم بیرون و حدود ده تا پانزده دقیقه تا ایستگاه اتوبوس پیاده می‌رفتم. بعد اتوبوس خط سیزده آبان - بهارستان رو سوار می‌شدم و می‌رفتم مدرسه. (یادش به خیر؛ یه بسته بلیط کاغذی می‌خریدیم، ده تاییش صد تومن بود. چه بازار سیاهی داشت تقلبیاش 😬) زنگ مدرسه ساعت ۷.۳۰ می‌خورد اما من طوری راه می‌افتادم که قبل ۷.۰۰ مدرسه باشم. چرا؟! چون زودتر برسم مدرسه و هر روز تا قبل از صبحگاه تو حیاط فوتبال بازی کنم. البته چند تا دیوانه دیگه هم شبیه خودم بودن! 😜 یعنی تا حدود ۷.۲۵ که ناظم یا مدیر می‌رسیدن مدرسه بازی می‌کردیم و بعدش بساط جمع میشد تا فردا. نمی‌دونمم مشکل‌شون با بازی کردن ما چی بود که اگه سر می‌رسیدن و حواسمون نبود، توپ رو پاره می‌کردن و یکی‌مون رو می‌بردن دفتر 😬 هر روزم تو صبحگاه می‌گفتند هر کی صبح‌ها فوتبال بازی کنه چنان و چنان! ولی ما فرداش ... ما سوای اینکه هر روز توی مدرسه باید با این چالش جدی مواجه می‌شدیم و براش تدبیر می‌کردیم - که البته فقط همین یه چالش نبود 😊 - توی راه هم هر روز تجربیات جدیدی داشتیم. چه توی رفت و چه توی برگشت. تقریباً هیچ خاطره تلخی از اون دوران ندارم و واقعاً الآن فکر می‌کنم که رفت و آمد بین مردم خیلی چیزا یاد من داد که شاید خیلی بچه‌ها ازش محروم بودند. (البته این موضوع پیش‌نیازهایی داره که توی این پست جاش نیست، لذا همینجوری توصیه نمیشه که شمام بدون ملاحظه برای بچه‌هاتون تجربه‌اش کنید) اما دوره دبستان تا جایی که می‌شد مدرسه به ما نزدیک بود. یعنی سعی شده بود بهترین مدرسه‌ی نزدیک انتخاب بشه. یعنی سر کوچه‌مون مدزسه بود اما اونجا نمی‌رفتم و یه خیابون بالاتر می‌رفتم. یه کورس تاکسی بود. صبح‌ها با خواهرم تاکسی سوار می‌شدیم و می‌رفتیم. اون راهنمایی بود و من دبستان. تاکسی رو اون انتخاب می‌کرد و سوار می‌شدیم، نفری ۲۵ تومن! برگشتنه هم معتمدترین فردی که می‌شناختیم یعنی سرایدار مدرسه من رو با موتورش می‌رسوند خونه. یه یاماها داشت، یادش به خیر ... چی می‌خوام بگم؟ مادرم هیچ وقت به من نگفت جامعه ناامنه، اما نکات ایمنی رو خیلی ساده و بدون اینکه من رو بترسونه بهم گفت. شاید چندین بارم بدون اینکه بفهمم باهام تست و تمرین کرد تا بفهمه درست یاد گرفتم یا نه. ورود من به اجتماع رو هم ریزه ریزه و در یک بازه‌ی ۵ ساله زیادتر کرد. یعنی من بزرگ‌تر می‌شدم و مادر که می‌دید تواناییم بیشتر شده، دایره رو برام بزرگ‌تر می‌کرد. این یه مورد ... مورد دیگه اینکه فاصله خونه تا مدرسه هم باید به صورت تقریبی این سیر رو طی کنه. یعنی در دوره دبستان ترجیح بر نزدیک بودنه. یعنی مسیر رفت و آمد خودش موضوعیت داره که کوتاه باشه و البته این فقط یه فاکتوره (برای نتیجه‌گیری توی انتخاب مدرسه چندین فاکتور مهمه که دارم کم‌کم میگم و یه فاکتور هم فاصله تا خونه هست. شما برای تصمیم‌گیری باید جمیع موارد رو در نظر بگیرید. یعنی در شرایط یکسان بین دو مدرسه اولویت با اونی هست که نزدیک‌تره) حالا شاید بگید گفتن این نکته که اینقدر آسمون ریسمون بافتن نداشت! منم میگم که اولاً کلی نکته تو دل این دو، سه تا خاطره گفتم که بعداً باهاشون کار داریم، ثانیاً برای این بود که خودتونم به اون دوره فکر کنید و نکات مثبت و منفیش رو ببینید، چون بعضیامون برای بچه‌هامون فقط به توی گلخونه بودن راضی میشیم. شمام به خاطرات دوران تحصیل‌تون فکر کنید ... 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2151219200Cf6cb8914a4
🔴 بچه‌ها ۶ سالگی برن مدرسه یا ۷ سالگی؟! همه جا و همه کس یه حرف رو میزنن! مامان‌بزرگ، خاله، عمو، دایی، دوستان، آموزش و پرورش، جامعه و حتی بقال سر کوچه هم همین رو میگه! چی میگه؟! بچه رو زودتر بفرست مدرسه که عقب نیفته! چرا میخوای یه سال دیرتر بفرستی؟ چرا بچه رو عقب می‌اندازی؟ و ... اما شخصاً هنوز نفهمیدم بچه از چی قراره عقب بیفته! 🤔🤔 اگر شما با بچه‌ها کار کرده باشید خصوصاً در مقطع پیش‌دبستانی و سال‌های اولیه دبستان، کاملاً تفاوت بین بچه‌هایی که زیاد بازی کردن و بچه‌هایی که کمتر بازی کردن رو مشاهده می‌کنید. در واقع ورود به دبستان حجم زیادی از قوانین رو با خودش میاره و این موضوع نیازمند اینه که بچه بازی‌دونِش 😬 پُرِ پُر باشه. یعنی تا اون سن حسابی آزادانه بازی کرده باشه (آزادانه ولی در چارچوب که محل بحث نیست و قبلا در موردش نوشتم) اما اینکه مدام می‌گیم بچه عقب می‌افته. دقیقاً از چی؟! از اینکه یه سال دیرتر بره راهنمایی، یه سال دیرتر دیپلم بگیره، یه سال دیرتر همسر اختیار کنه 😬 یا ...! ببینید این مثل اینه که شما فرضاً دوره ابتدایی رو طی نکنید و یک دفعه بخواید وارد راهنمایی بشید، حالا شما جلوتر هستید یا بقیه اون‌هایی که این دوره رو گذروندن؟! هم به لحاظ عقلی، هم جسمی و هم روانی بچه‌های دیگه پذیرش بیشتری برای ورود به راهنمایی دارن تا شمایی که ابتدایی رو نگذروندی .... حالا با آموزش و پرورش چی کار کنیم؟!!! من حرفی ندارم، چون ممکنه فردا بیان منو ببرن و باید برام کمپوت بیارید 😁 اما خیال‌تون راحت اگه فرزندتون یه سال دیرتر بره مدرسه کسی نمیاد یقه شما یا بچه رو بگیره! یعنی ممکنه برای ثبت‌نام قدری اذیت کنن 😕 اما قانوناً نمی‌تونن فرزند شما رو ثبت‌نام نکنن ما تو دوران آموزشیِ خدمت سربازی یه قاعده داشتیم. هر کار می‌خواستیم می‌کردیم و آخرش می‌گفتیم توجیه نبودیم 😂😂 و چون توجیه نبودیم کسی باهامون کاری نداشت ... (خداییش الآن نیاید تاریخ تولد فرزندتون رو بفرستید و بگید الآن بره یا سال دیگه!! فکر کنم متن واضحه 🙏🌹) 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2151219200Cf6cb8914a4
🔴 تبریک میگم، شما ۱۴ شدید ... من فیزیک رو خیلی دوست داشتم و البته استعداد خوبی هم داشتم. یادمه اول دبیرستان؛ یه جلسه کامل در مورد فیزیک مکانیک ارائه دادم. کل بحث رو از فیزیک هالیدی آورده بودم، چون خواهرم اون سال دانشجو شده بود و کتاب رو توی خونه داشتیم. امتحان آخر ترم اما خیلی خیلی سخت بود! علتشم این بود که مدرسه ما سه تا معلم فیزیک داشت و سوال‌ها رو معلم ما طرح کرده بود و احتمالاً برای اینکه کَلِ بقیه معلم‌ها رو بخوابونه 🙄 سوال‌ها رو سوپر دولوکس داده بود. یادمه چندین نفر از کلاسِ خودمون افتادن. وسط بقیه امتحانا بود که یه روز معلم فیزیک رو توی راهرو دیدم. یه نگاه مأیوسانه‌ای به من کرد و گفت اصلاً ازت توقع نداشتم، منم داشتم آب می‌شدم و می‌رفتم تو زمین، واقعاً فکر می‌کردم افتادم که اینجوری میگه! از این بچه‌هام نبودم و نیستم که بعد امتحان بدو بدو بیام جواب سوال‌ها رو توی کتاب چک کنم! کلاً حالِ این آدما رو درک نمی‌کنم! 😬 نمره‌ها اومد و من بالاترین نمره مدرسه شده بودم!! 👉 ۱۸.۷۵ 👈 چندین سال بعد اواسط دهه ۸۰ بود و ما دانشجوی کارشناسی بودیم. یکی از دروسِ اختیاری، روخوانی قرآن بود که برداشته بودم. هر جلسه استاد از بچه‌ها می‌خواست به ترتیب چهار، پنج خط قرآن بخونن و بعدش یکی دو تا نکته روخوانی می‌گفت و تقریباً همه با هر کیفیتی چهار، پنج خط رو بالاخره می‌تونستن بخونن 😕 یه جلسه استاد به یکی از دوستان ما اشاره کرد که بخونه، اونم شروع کرد. تقریباً نصف خط خونده بود که استاد یه دفعه گفت بسه آقا، بسه. دیگه نمی‌خواد بخونی!! امتحان پایان ترم شد. استاد دو تا سوره رو مشخص کرده بود که ازشون امتحان می‌گیره. نوبت این دوست ما شد که چهار پنج خط بخونه. تقریباً کل کلاس یه حال اینجوری داشتیم 😏 اونم خوند و در کل سه، چهار تا غلط داشت. استاد بهش ۲۰ داد و بابت تلاشی که در این مدت کرده بود ازش کلی تقدیر کرد. توی همون کلاس کسانی بودند که با وجود یکی، دو اشتباه ۲۰ نشدند! نمره به تلاش ... یکی از مشکلات نظام آموزشی ما و البته خیلی از جاهای دیگه دنیا اینه که هنوز روش بهتری برای ارزیابیِ یادگیری پیدا نکردن یا به دلیل پیچیدگی روش‌های دیگه نخواستن بهش تن بدن! ظاهراً در روش فعلی تلاش افراد اصلاً مهم نیست. استعداد و علاقه‌شون به اون درس هم مهم نیست. هر کس نمره بالاتری بیاره ارزش بالاتری در سیستم داره. درس‌های مهم‌تر هم از قبل مشخص شدن! و اگه مثلا ورزش ۲۰ بشی اما ریاضی ۱۴، تو خیلی خیلی دانش‌آموز ضعیف‌تری هستی از کسی که ریاضی ۱۹ شده و ورزش ۱۶ 🥺🥺 هنجارها همه چیز رو مشخص می‌کنن و اولویت‌بندی درس‌ها هم در مدرسه و هم بین ما والدین کاملاً مشخصه! این وسط استعداد و علاقه دانش‌آموز هم اصلاً مهم نیست. اما آیا هنجارها در جامعه ما درست ایجاد شدند؟! لزوماً نه. مثلاً یه هنجار اینه که رشته ریاضی و تجربی رو باید بچه‌های با معدل بالاتر برن و بقیه رشته‌ها برای اونایی که درس‌شون ضعیف‌تره! در حالی که به عنوان یه مطلع از بازار کسب و کار دارم عرض می‌کنم مثلاً برخی شاخه‌های علوم انسانی بسیار پول‌سازتر هستند. حالا کی گفته پول مهمه؟ چرا اصلاً درآمد بیشتر و بالاتر برامون مهمه و حتی از شاد بودن و مفید بودن افراد مهم‌تر شده؟ این رو هم هنجارها در جامعه ایجاد کردند. اصلاً همینکه یکی رو با بنز و یکی دیگه رو با پژو ۴۰۵ می‌بینیم، ناخودآگاه اکثریت احترام بیشتری به بنزسوار می‌گذاریم ولو هیچ چیز از اون دو تا آدم ندونیم. در مورد نمره هم دقیقاً همین اتفاق افتاده ... سوای اینکه تلاش افراد مهمه و نه نمره برگه‌شون، لزوماً نمره ۲۰ نیست که خوبه. نمره ۱۴ و حتی ۱۲ هم خیلی نمره‌های خوبی هستند. نشانه این هستند که شما ۶۰ درصد یا ۷۰ درصد بحث رو یاد گرفتید و این خیلی خیلی خوبه. اصلاً راه دور نریم، شمایی که این متن رو خوندید اگر ۷۰ درصد اون رو فهمیده باشید، احتمالا چیزهای زیادی دستگیرتون شده و البته یعنی من خیلی خیلی در انتقال مفهوم موفق بودم. تبریک میگم، شما ۱۴ شدید ... 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2151219200Cf6cb8914a4
🔴 بچه‌ام مرغدار بشه یا مهندس؟!! اگه هر روز نباشه، هر دو سه روز یه بار پیش میاد که خانواده‌ای از من می‌پرسه چی جوری با بچه‌مون صحبت کنیم یا چی بگیم که بره ریاضی فیزیک؟ بعضی موقع‌هام تجربی! منم بلا استثناء اینجوری میشم 🥴 یا اینجوری 😒 یا نهایتاً اینجوری 😐 واقعاً اون لحظه احساس می‌کنم هر کاری دارم می‌کنم سر کاریه 😬 یکی از رفقای قدیم هم بود که علامه حلّی درس می‌خوند و توی اونجا هم شاگرد اول بود. ریاضی فیزیک می‌خوند اما شدیداً به ادبیات علاقمند شده بود و توی المپیاد ادبی هم رتبه آورده بود. یه دفعه ورق برگشت و تصمیم گرفت بره انسانی و چون خیلی دغدغه‌اش زده بود بالا، شروع کرده بود به مطالعه و توجیه دیگران. یه روز رفت پیش مدیر مدرسه خودشون و فرزانگان. اونجا گفته بود چرا رشته انسانی نمیارید؟ بهش خیلی ساده گفته بودن باهاش توی کجاها میشه مدال آورد؟! 🙄 نمی‌دونم در جریان هستید یا خیر! در کشورهای پیش‌تر توسعه یافته، نخبگان‌شون رو به سمت علوم انسانی و علوم پایه سوق میدن. علت هم ساده است، موتور محرکه‌ی تمدن، علوم انسانی و علوم پایه هستند. اصلاً به همین دلیله که بیشترین میزان مهاجرت‌پذیری و اقامت‌های کاری در رشته‌های فنی مهندسی و شاخه‌های مختلف علوم تجربی هست. در کشور ما و خیلی از کشورهای در مسیر توسعه؛ دقیقاً فضا برعکسه ... اصلاح این موضوع هم یه شبه نیست. هنوز که هنوزه توی مدارس، مدیر، معلم و مشاور؛ بچه‌هایی که نمره بالاتری دارند رو سوق میدن به سمت ریاضی فیزیک و تجربی. خیلی از خانواده‌ها هنوز از ترس حرف خواهر شوهر و جاری بچه‌ها رو مجبور می‌کنن ریاضی فیزیک بخونن! چرا؟ چون بچه‌شون برچسب مهندس بخوره روی پیشونیش! (البته الان دیگه برچسب‌ها خیلی کارکردی ندارن، چون همه همدیگه رو توی خیابون و هرجایی!! دکتر و مهندس و استاد صدا میزنن 😬) حالا ساده اگه بخوایم بگیم، فرزند شما چه رشته‌ای باید بخونه یا براش بهتره چی بخونه؛ باید بگیم که از حداقل دو سال قبل تحقیقاتش باید شروع بشه. باید فرزند شما تا می‌تونه مشاغل مختلف رو مشاهده کنه و احیاناً باهاشون درگیر بشه. باید روش‌هایی برای ارزیابی علایق، سلایق و استعدادهاش پیدا کنید. خیلی هم به این دل نبندید که در شرایط فعلی نظام آموزشی بتونه کمک درستی به شما بکنه ... من هنوز یادم نمیره مادری که سال قبل با استرس تمام از روستاهای شهریار به من زنگ زد و ناراحت بود که چرا پسر ۸، ۹ ساله‌اش علاقه شدیدی به مرغداری داره و توی همون حیاط خونه جوجه‌کشی راه انداخته و انواع مرغ و خروس و بوقلمون و بلدرچین و ... رو داره پرورش میده و من چشمام برق میزد و داشتم کِیف می‌کردم. مادر نگران آینده شغلی فرزندش بود و من گفتم اگه از الان شروع کرده و در آینده این کار رو اصولی‌تر پیگیری کنه، یکی از پردرآمدترین شغل‌ها رو داره ... 👈 نمی‌دونم شما با چه خط‌کش و معیاری می‌خواید به آینده بچه‌هاتون جهت بدید؟ 👈 نمی‌دونم تا حالا با فرزندتون رفتید کارگاه مبل‌سازی، رفتید کارگاه نخ‌ریسی، رفتید ابزارفروشی‌های حسن‌آباد، رفتید پژوهشگاه مطالعات علوم انسانی، رفتید رصدخانه، رفتید مکانیکی، رفتید یه شرکت بازرگانی، رفتید تولیدی کفش، رفتید حوزه علمیه، رفتید سازمان جغرافیایی، رفتید مرغداری، رفتید موزه‌ها و .... 👈 راستی خودتون چقدر رفتید مشاغل رو از نزدیک ببینید؟ خودتون سال چندم دانشگاه فهمیدید باید یه چیز دیگه می‌خوندید؟ و ... 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2151219200Cf6cb8914a4