eitaa logo
کانال حمید کثیری
186.2هزار دنبال‌کننده
1.7هزار عکس
560 ویدیو
9 فایل
دغدغه خانواده و #تربیت داریم ... موسس استارتاپ TarbiApp ➡️ Tarbiapp.com ⬅️ اینجا #مدرسه_والدین هست، جایی که قراره اول خودمون رو تربیت کنیم ✋ راه ارتباطی 👇 @hamid_kasiri
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴 و چند نکته و بازی برای این روزها (قسمت دوم) مثل مطلب قبل چند تا نکته برای این روزها میگیم و بعدش بازی معرفی می‌کنیم. ⁦8️⃣⁩ کرونا یه بار دیگه ثابت کرد اگه قراره من و خانواده‌ام سالم بمونیم، همه باید در سلامت باشند! جهان اِنقدر کوچیکه که سلامت چینی‌ها، ژاپنی‌ها، ایتالیایی‌ها و اماراتی‌ها هم برای ما مهمه و باید برای بهبود شرایط با هم همکاری کنیم. چی می‌خوام بگم؟! یکی از مهم‌ترین درس‌های زندگی به بچه‌هامون همینه که فکر نکنیم فقط باید خودمون رو حفظ کنیم. اصلاً مراقب از ما در گروِ مراقبت از همه است. ما حتی وقتی مراقب خودمون هستیم فقط برای خودمون نیست، بلکه برای شهرمون و همه‌ی مردم هست. یعنی یادمون باشه اگه با بچه‌ها - خصوصاً بچه‌های بزرگ‌تر - در مورد بیماری صحبت کردیم بزرگ‌ترین فرصت رو داریم تا یکسری مفاهیم متعالی و عمیق رو بهشون منتقل کنیم. ما می‌تونیم حلقه همکاری بسازیم و در پاکسازی محیط فیزیکی اطراف‌مون سهیم بشیم. مثلاً بهترین فرصت هست که اگه ماسک یا مواد شوینده توی خونه داریم یا از بیرون تهیه کردیم، دو تا هم برای همسایه یا اطرافیان‌مون بگیریم و بچه‌ها این رو ببینند ... ⁦9️⃣⁩ وقتی از بیرون میایم می‌تونیم وسایل‌مون رو همون بیرون از خونه بگذاریم! به جای اینکه بیاریم تو خونه و مدام به بچه بگیم به اون دست نزن، اون رو برندار و ... قبلا هم گفتیم، ما باید محیط رو برای کودک امن کنیم و نه ناامن!! اینکه به کودک بگیم همه چی کثیفه و بهش دست نزن، خودبه‌خود اون رو دچار نگرانی می‌کنه. 🔟 وقتی قراره حتی‌المقدور از خونه خارج نشیم طبیعیه که بچه‌ها بعد از دو روز؛ آب و روغن قاطی کنن!! پس چی کار کنیم؟! می‌تونیم از فضاهایی مثل پشت‌بام؛ اگر تردد زیادی ندارند استفاده کنیم. می‌تونیم مثلاً نهار رو توی پشت‌بام بخوریم، البته قرار نیست کل فامیل، اهالی ساختمون و دوست و آشنا رو هم دعوت کنیم 😉 حالا یه چند تا بازی؛ ⁦1️⃣⁩⁦1️⃣⁩ الآن بهترین فرصت هست که یکسری بازی‌های خانوادگی باحال و شاد بکنیم! مثلاً همه دور هم جمع بشیم، یکسری مواد غذایی بیاریم وسط و به ترتیب چشم همدیگه رو ببندیم. حالا یه ذره بدیم به اونی که چشمش بسته است بخوره و باید بگه چی خورده. فرصت خیلی خوبیه که حس چشایی رو تقویت کنیم و مثلاً با کلی طعم ادویه آشنا بشیم. فقط بچه‌ها رو اذیت نکنید 😬 ⁦2️⃣⁩⁦1️⃣⁩ دوباره چشم همدیگه رو ببندیم و این بار وسایل خونه رو بدیم دست همدیگه و باید حدس بزنیم چی هست. می‌تونیم فقط حس لامسه رو درگیر کنیم و می‌تونیم حس بویایی رو هم درگیر این بازی کنیم. در واقع فرصت فوق‌العاده‌ای هست که ضمن شاد بودن و بازی کردن کمک می‌کنیم به تقویت حواس خودمون 😉 و بچه‌ها ⁦3️⃣⁩⁦1️⃣⁩ حتماً بازی‌هایی پیش‌بینی کنید که توی اون‌ها تحرک وجود داشته باشه. مثلا با یه چوب‌دستی و یه توپ توی خونه هاکی بازی کنید یا چوگان! البته بدون اسب و الاغ! 😁 حتی می‌تونید توپ پلاستیکی رو برای بچه‌ها پرت کنید و اون‌ها با چوب بهش ضربه بزنن یا بدون چوب‌دستی توپ رو برای هم پرتاب کنید و ... این بازی‌ها رو می‌تونید با هماهنگی همسایه‌ها در ساعاتی از روز انجام بدید که مشغول استراحت نیستند، اما حتما انجام بدید ⁦4️⃣⁩⁦1️⃣⁩ کُلاژ و درست کردن کاردستی‌ها برای این روزها شاهکار هستند. حتما جعبه کلاژ داشته باشیم و اون رو برای ساعاتی در طول هفته در اختیار بچه‌ها بگذاریم تا اوت چیزی که دوست دارند و تخیل می‌کنن رو بسازن. در واقع بتونن بخشی از درونیات‌شون رو اینجوری بروز بدن و ... ⭕ یادمون باشه جریان زندگی بچه‌ها رو تبدیل به بازی کنیم، چون اینجوری هم انرژی کمتری ازمون گرفته میشه و هم رشد بیشتری برای بچه‌ها ایجاد می‌کنه. فردا در موردش بیشتر می‌نویسم ... -------------------- پی‌نوشت: ❗حتماً ادامه مطلب رو روزهای بعد دنبال کنید. ❗برای کسانی که فکر می‌کنید براشون مفیده بفرستید. 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2151219200Cf6cb8914a4
🔴 و چند نکته و بازی برای این روزها (قسمت سوم) مثل دو تا مطلب قبلی چند تا نکته برای این روزها میگیم و بعدشم یه خورده بازی 😉 ⁦5️⃣⁩⁦1️⃣⁩ ما تا می‌تونیم باید دایره امن بچه‌ها رو بزرگتر کنیم و هر چی کوچک‌تر هستند ضرورت این موضوع بیشتره. مثلاً توی این روزها اگر جایی بودیم یا کسی رو دیدیم به جای اینکه به بچه بگیم نه کسی رو ببوس نه اجازه بده کسی ببوسدت! می‌تونیم از دیگران بخوایم که این کار رو نکنن. الکی کودک رو درگیر نکنیم و وسواس به خرج ندیم (البته بهترین کار اینه که بشینیم تو خونه‌مون، خوش و خرّم، همه دور هم 😁) ⁦6️⃣⁩⁦1️⃣⁩ قبلا نوشتم و بازم میگم. مامان‌ها دربه‌در دنبال نگرانی می‌گردن! این روزهام که بهترین فرصت براشون پیش اومده که مدام بشینن فکر و خیال کنن. عزیزان، درسته خیلی از اخباری که می‌شنویم ممکنه همه‌ی واقعیت نباشه اما باور کنیم که الآن ایران یکی از توانمندترین کشورها در عرصه پزشکی هست و جالبه مطابق با آمار سازمان بهداشت جهانی بعد از چین بالاترین تعداد ریکاوری مبتلایان به رو داشته. مطمئناً این روند ادامه خواهد داشت و حتی اگر چندین هفته هم طول بکشه اما ما می‌تونیم پشت سر بگذاریمش ... مامان عزیز خواهشاً و خواهشاً به کلی چیزهای خوبی که اطراف‌مون هست و به داشته‌هامون فکر کن 🙏 ⁦7️⃣⁩⁦1️⃣⁩ این روزها که بچه‌ها بیشتر خونه هستن، طبیعیه که بیشتر نگاه‌شون می‌کنیم و بیشتر دنبال گیر دادن به راه رفتن، صحبت کردن، عصبانیت، یادگیری و ... بچه‌ها هستیم! خواهشاً بچه‌ها رو اینقدر ریز نگاه نکنیم. بچه‌های ما کافیه خوب بخورن، خوب بازی کنن و خوب بخوابن، همین!! الباقی موارد در ۷ سال اول گیر دادن الکی هست ⁦8️⃣⁩⁦1️⃣⁩ باور کنیم قحطی نیومده و قرار هم نیست بیاد!! 😐 نه خودمون رو نگران کنیم و نه بچه‌ها رو. به اندازه نیازمون خرید کنیم، مثل همیشه. یکی از رفقا نقل می‌کرد امروز مثل همیشه وقتی رفته بودم مرغ بگیرم یه خانمی داشت ۱۶ تا مرغ می‌خرید!! فکر کردم می‌خواد مهمونی بده، بعد دیدم به منم توصیه می‌کنه زیاد بگیر چون از هفته بعد هیچی گیرمون نمیاد! این تفکر مال آدمی هست که تحت هر شرایطی گرسنه است، مهم نیست یخچالش پر باشه یا خالی! این آدم ذهنش گرسنه است. ما اینجوری نباشیم و بچه‌ها رو اینجوری بزرگ نکنیم، دارن نگاه‌مون می‌کنن. ⁦9️⃣⁩⁦1️⃣⁩ این روزها بهترین فرصت هست برای انجام کارهای عقب افتاده‌مون! فرض کنید وارد یک اتاقی میشیم و می‌بینیم پنجاه تا کشو و درِ کمد؛ باز و نیمه باز هستن. چه حالی بهمون دست میده؟! این کشوهای نیمه باز همون کارهای عقب افتاده هستن که مدام روی مخ ما میرن و عملکردمون رو ضعیف می‌کنن. یه بار لیست‌شون کنیم و واقعا اونایی رو که نمی‌تونیم انجام بدیم کنار بگذاریم. دو تا رو هم انجام بدیم، دو تا کشو بسته شده و این یعنی بهبود ... حالا چند تا بازی؛ ⁦0️⃣⁩⁦2️⃣⁩ چند تا پشتی و پتو و بالش رو بگذاریم روی زمین و با فاصله از همدیگه. باید از روی اون‌ها بپریم و پاهامون زمین نخوره چون زمین خیلی داغه و اگه بخوریم زمین حسابی می‌سوزیم 🤪 (اینجور بازی‌ها زیادن، به بقیه‌شون فکر کنید) ⁦1️⃣⁩⁦2️⃣⁩ حتما بچه‌ها رو در فرآیند کارهای خونه دخیل کنید، خصوصا که الآن شب عید هست و کلی می‌تونن در خونه تکونی کمک‌مون کنن. مهم اینه که این‌ها رو در قالب بازی انجام بدیم، ولو اینکه قدری وقت بیشتری ازمون بگیره اما بچه‌ها همیشه آماده بیگاری دادن هستن 😉😬 ⁦2️⃣⁩⁦2️⃣⁩ در پخت و پز هم بچه‌ها رو دخیل کنیم. مثلا اگه کوکو می‌پزیم دست‌شون رو حسابی بشوریم و بعد بدیم دو ساعت برامون مایع کوکو رو ورز بدن 😉 یا کیک درست کنیم و بهترین کیک عمرمون رو بخوریم چون یک ساعت ورز داده شده 😂😂 -------------------- پی‌نوشت: ❗حتماً ادامه مطلب رو روزهای بعد دنبال کنید. ❗برای کسانی که فکر می‌کنید براشون مفیده بفرستید. 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2151219200Cf6cb8914a4
🔴 و شکل‌گیری باورهایی برای همه عمر (قسمت چهارم) حواستون باشه، هر کی تا آخر نخونه اینجوری 🤨 میشما! ما دو نوع باور داریم، یه باور عقلایی و یه باور عاطفی. باورِ عقلایی از سنجش واقعیتِ فعلی؛ توسط منِ انسان به دست میاد. واقعیتی که مال اینجا و همین حالاست که لزوماً ربطی به گذشته نداره. یعنی در شرایط حاضر و امروز، اتفاقی افتاده و متناسب با اون به یک نتیجه‌ای رسیدیم و باوری برامون شکل گرفته. باورِ عاطفی از گذشته میاد. این باورها در تجربیاتِ عاطفیِ گذشته‌ی انسان به خصوص در دوران کودکی شکل می‌گیره. ممکنه در گذشته منطبق با واقعیت بوده باشن اما لزوماً امروز ربطی به واقعیتِ فعلی ندارن 🤔 یعنی من در گذشته نسبت به یک موضوع تجربه‌ی خوب یا بدی داشتم، امروزم عقیده‌ام نسبت بهش همون چیزی هست که توی شکل گرفته. این باورهای عاطفی عموماً باعث میشن وجدانِ اخلاقی ما شکل بگیرن، درست یا غلط! اما اگه رشد انسان در یک فرآیند درست طی بشه باید در دوران بلوغ؛ باورهای عقلایی جای باورهای عاطفی رو بگیرن. یعنی مثل یه کامپیوتر باید اطلاعات مغز ما به روز بشه! و این یکی از مهم‌ترین مشخصه‌های رشد هست. (متأسفانه محرزه که اکثر ماها رشد پیدا نکردیم 🥺🥺) حالا اگه این اتفاق نیفته چی میشه؟! در بسیاری از موارد باورهای عاطفی در بزرگسالی، خصوصاً اونایی که امروز براشون توجیه عقلایی وجود نداره به صورت احساس گناه و ترس بروز و ظهور پیدا می‌کنن! خُب؛ خودم فهمیدم، بسه دیگه! 🤪 دو تا مثال بزنم تا معلوم بشه چی میگم؛ فرض کنید برای کسی از بچگی جا بیفته که «نه گفتن» نشانه بی‌احترامیه و خصوصاً در مواجهه‌ی با بزرگ‌ترها. حالا این فرد وقتی بزرگ میشه و وارد اجتماع میشه نمی‌تونه به راحتی به کسی بگه نه!! این باعث میشه که شکست‌های پی‌درپی رو تحمل کنه، خلاقیتش رو از دست بده، افسرده بشه و ... یا فرض کنید یه مادری شکل محبتش به بچه‌اش اینجوریه که مدام اون رو در هر چیزی کنترل می‌کنه! که متأسفانه این روزها خیلی دارن زیاد میشن. حالا این آدم وقتی بزرگ میشه دوست داشتن و دوست داشته شدن رو بدون کنترل کردن؛ فهم نمی‌کنه. توی بزرگسالیش اگه شریک زندگیش اون رو کنترل نکنه فکر می‌کنه دوستش نداره و خودآگاه و ناخودآگاه دنبال راهکارهایی هست که به شریک زندگیش این رو القاء کنه که من رو کنترل کن! خودش هم مدام در حال کنترل اون فرد هست حتی اگه این‌ها باعث بشه رابطه‌شون به مرز کشیده بشه! 😭 در واقع بحران وقتی به وجود میاد که فرد نمی‌تونه واقعیتِ به وجود اومده رو مدیریت کنه. حالا همه اینا رو گفتم، چه ربطی به داره؟!! 🤔🤔 من قصد ندارم گذشته‌ی خودمون رو اینجا واکاوی کنم، همین که هر کسی بهش فکر کنه کفایت می‌کنه اما این برام مهمه همه بدونیم رفتارهای امروزمون تأثیر مستقیم توی ساخت باورها و شخصیت بچه‌هامون داره. 👈 این روزها چقدر نگرانیم؟! و چقدر اون رو به دیگران منتقل می‌کنیم؟! چقدر خودمون با دنبال کردن اخبار بد؛ خودمون رو نگران‌تر می‌کنیم؟! 👈 در مواجهه‌ی با این بحران منفعل شدیم یا نه کاملاً فعالانه و مسئولانه داریم عمل می‌کنیم؟! در واقع چقدر در حال اداره و مدیریت اون توی جامعه‌ی اطراف خودمون هستیم؟! 👈 توی این شرایط که برنامه‌ی زندگی‌مون به هم ریخته، تونستیم نظم و ریتم جدید براش ایجاد کنیم؟! و خودمون رو با شرایط جدید تطبیق بدیم؟! 👈👈 بچه‌ها دارن می‌بینن که ما در این شرایط چطور عمل می‌کنیم ولو چیزی نگن و کاری نکنن. ما در حال ایجاد باور و ساخت شخصیت اون‌ها هستیم ... -------------- پی‌نوشت: ❗ببخشید که امروز اینجوری شد! گفتم شاید لازم باشه یه جور دیگه با مسئله‌ی این روزهامون مواجه بشیم. حتماً فردا سعی می‌کنم، فقط و فقط براتون بازی بگذارم. لطفاً شاد باشید، واقعیِ واقعی ... 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2151219200Cf6cb8914a4
🔴 و تبدیل جریان زندگی روزانه به بازی (قسمت پنجم) دوستانی که میان و میگن تو رو خدا! 🙄 بازی معرفی کن حتماً متن زیر رو با دقت بخونن ... بچه‌ها هم نیاز به دارن و هم گرایش به بازی! و این هنر ماست که جریان روزمره‌ی زندگی رو براشون تبدیل به بازی کنیم. در حالی که خیلی از ماها از به هم ریختن خونه، اجازه بازی و به‌هم‌ریختگی رو بهشون نمیدیم! حالا تبدیل به بازی کردن جریان زندگی یعنی چی؟ یعنی اولاً برای زندگی‌مون برنامه داشته باشیم و ثانیاً توی این برنامه‌هامون کودک رو دخیل کنیم. مثلاً چه اِشکالی داره بچه با ما ظرف بشوره؟ چه اشکال داره بچه کمک ما کنه تا لباس‌ها رو از روی بندِ رخت جمع کنیم؟ چه اشکال داره بچه کمک ما جارو کنه؟ چه اشکالی داره برنج رو اون خیس کنه؟ چه اشکالی داره میوه‌ها رو اون بشوره و توی بشقاب بچینه؟ و ... 👈 ببینید از دید ما آدم بزرگ‌ها خیلی از این‌ها کارهای روزمره هست و وسط این کارها ما داریم با بچه‌ها بازی هم می‌کنیم اما از دید کودک تمام این‌ها بازی هست. برنامه زندگی کودک از صبح که از خواب بلند میشه این شکلیه: دستشویی بازی، دست‌وصورت شستن بازی، صبحونه‌بازی، ظرف شستن بازی، خاله‌بازی، توپ‌بازی، غذابازی، نمازبازی، جاروبازی، خواب‌بازی و ... حالا اگه فقط این رو بفهمیم که بچه‌ها همه چیز رو اینجوری می‌بینن، کلی از کارهامون ساده‌تر میشه، تعارضات و دعواهامون با کودک کمتر میشه و می‌تونیم بهتر به رشدش کمک کنیم. حالا برای خالی نبودن عریضه یکی دو تا بازی دیگه هم بگیم؛ نخود، لوبیاها و کلا حبوبات یه منبع عالی برای بازی بچه‌ها هستن. توی آشپزخونه یه چیزی بندازید زیرشون و بگذارید در اون فضا آزادانه بازی کنن. بریزن نو سینی و قل بدن این طرف و اون طرف، باهاش شکل درست کنن، خالی کنن توی چند تا ظرفی که کنارشون گذاشتیم و ... پوست میوه‌ها و هسته‌ی اون‌ها یه منبع خیلی غنی برای بازی هستن. خیلی راحت اون‌ها رو دور ندازید. با پوست میوه‌ها میشه کلی شکل درست کرد، میشه سوراخ سوراخ‌شون کرد، رنگ‌شون کرد، نخ کشیدشون و .... همین کارها رو با هسته میوه‌ها هم میشه کرد. کلا با میوه‌ها و اجزاشون خیلی میشه بازی کرد. به شرط اینکه یه ذره صبر داشته باشیم ... 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2151219200Cf6cb8914a4
👆 این تصویر مال اپلیکیشن سنجش کروناست مادرایی که نگران ابتلای بچه‌ها به بودن حتما پست زیر رو بخونن
🔴 و استفاده از فرصت‌هایی که شاید دیگر پیش نیایند! (قسمت ششم) نمی‌دونم تا حالا خوندید یا نه؟! خُب ما ناسلامتی آدم بزرگیم و ضایع است که بشینیم رمان بخونیم، چه برسه به اینکه رمان نوجوان باشه!! واقعیتش منم جزو دسته‌ای بودم که تا چند سال قبل همینطوری فکر می‌کردم ولی چون تو یه دوره ادبیات کودک و نوجوان شرکت کرده بودم، مجبور شدم رمان بخونم و از شانس من، اولین رمانی که خوندم یکی از بهترین آثار موجود بود. 🤗 یه جمله‌ای توی همون کتاب بود که واقعاً دوستش داشتم و بهش باور دارم. نوشته بود «نوجوونی جایی بین دو جهانه، جایی بین دو جهانِ کودکی و بزرگسالی» که هیچ ربطی به هم ندارن و نوجوون این وسط معلقه! هم تعلقاتی به دنیای کودکیش داره و هم دوست داره زودتر بزرگ بشه، برای خودش کسی بشه و این وسط مدام در رفت‌وآمده! راستش وقتی بهش فکر می‌کنم، می‌بینم چقدر شبیه حال ماهایی هست که ظاهراً آدم بزرگ شدیم. انگار همه‌مون توی دوره‌ی نوجوونی گیر کردیم، معلق و آویزون! همه‌اش با خودمون درگیریم، یا توی گذشته سِیر می‌کنیم یا توی آینده و کمتر توی حال زندگی می‌کنیم! واقعاً حال اکثرمون اینجوری نیست؟؟؟ حداقل من توی این چند ساله که با مادرها کلاس داشتم، خیلی این حالت رو دیدم، البته بگما وضع باباها هم خیلی تعریفی نداره، فقط به روی خودشون نمیارن! 😂 حالا چی می‌خوام بگم؟! رمان نوجوان یکی از بهترین ابزارها برای دوره نوجوونیه و اثرات فوق‌العاده‌ای داره. خودآگاهی میاره، کمک می‌کنه که نوجوون به احساسات، عواطف و هیجاناتش پی ببره، ارزش‌ها رو به سادگی بهش منتقل می‌کنه و ... جالب اینکه برای ما اصطلاحاً آدم بزرگ‌ها هم خیلی لذت‌بخش و کمک‌کننده است چون خیلی از ماها هم هنوز توی این دوره گیر کردیم! اما خونه‌نشینی و ؛ خب طبیعیه! چه فرصتی بهتر از این برای آشتی و انس بچه‌ها با کتاب؟! چه فرصتی برای ما بهتر از اینکه چندین تا کار خوب بخونیم یا مثلاً یه دوره کلاسیک‌های ماندگار رو بخونیم یا حتی یه موضوع خوب رو شروع کنیم یا ...؟! 👈 فردا سه‌شنبه ساعت ۱۰ شب جلسه دوم لایو «نکته‌ها و بازی‌هایی برای روزهای خانه‌نشینی» هست و سعی می‌کنم کنار دست این موضوع چند تا خوب برای نوجوونا و البته خودمون معرفی کنم! 😉😉 👈 حتماً و حتماً توصیه‌ها مبنی بر خونه‌نشینی رو جدی بگیریم. می‌دونم سخته ولی چاره‌ای نیست. به خودمون و بقیه کمک کنیم، خصوصاً کسانی که در تهران هستند ... 🌹🌹🌹 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2151219200Cf6cb8914a4
🔻خواهشاً یه لحظه برگردیم توی سه ماه قبل و به هر کدوم از این گزاره‌ها فکر کنیم؛ 👈باید سه ماه بشینیم توی خونه، یعنی حق نداریم از در خونه هم بیرون بریم 👈 باید هر روز برای بچه‌ها برنامه جدید داشته باشیم وگرنه هم خودشون رو دیوونه می‌کنن و هم ما رو 👈 اگه به هر دلیلی از در خونه میریم بیرون باید ماسک بزنیم 😷 دستکش دست‌مون کنیم، دست‌مون رو به چشم و بینی و صورت‌مون نزنیم و ... 👈 دستامون اِنقدر خشک شده که نگرانی همه‌مون دیگه کرونا نیست، اِگزماست! 👈 اگه کسی مجبوره از خونه بیرون بره، شاید نتونه حتی همسرش و بچه‌هاش رو ببوسه و باید مدام تو فاصله یک و نیم متری ازشون بشینه 👈 و کلی چیزای دیگه که این روزها درگیرشیم حتی فکر کردنم بهش سخته و امکان نداشت چیزی رو تصور کنیم که هیچ کدوم از آدم‌هایی که می‌شناسیم تجربه‌اش نکردن، اما جالبه که ما خودمون رو باهاش کم‌کم تطبیق دادیم. همه داریم سعی می‌کنیم این ایام بهتر بگذره و حتی تهدیدهای بیرونی به فرصت تبدیل بشه، اگرچه خیلی سخته ... این همون انعطاف‌پذیریه که قبلا هم کلی در موردش صحبت کردیم و یکی از مولفه‌های اصلی رشد شخصیت در هفت سال اوله. چیزی که تصورش هم سخت بوده الان به صورت روتین داره توسط ما اجرا میشه و مدام داریم بهش فکر می‌کنیم که چطوری استفاده بهتری از این دوران ببریم. مثلا خودمون چند جلد کتاب بخونیم، چند تا فیلم خوبی که نرسیدیم ببینیم رو تماشا کنیم، با بچه‌ها وقت باکیفیت‌تری رو بگذرونیم و ... بهش فکر کنید و کنیم ... ------------ پی‌نوشت. ببخشید که نتونستم و نمی‌تونم این روزها براتون محتوا بگذارم، نمی‌رسم پیاماتون رو جواب بدم و اگه لطف دارید و میگید راجع به یه چیزی نظر بدم، نمی‌رسم این کار رو بکنم. مثلا باید به دوستانی که میگن در مورد بنویسم، عرض کنم هنوز یک ثانیه‌اش رو هم ندیدم و احتمالا تا آخرشم نرسم ببینم. خوشبختانه یا متأسفانه این روزها اولویت تغییر کرده و این طبیعت زندگیه ... 🌹🌹 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2151219200Cf6cb8914a4
وقتی در ژاپن؛ بحرانی مثل زلزله به وجود می‌آید که آثار مخرب زیست‌محیطی در یک منطقه ایجاد می‌کند، سال‌هایِ سال - به اندازه تغییر یک نسل - در آنجا کار فرهنگی می‌کنند تا آثار مخربِ روانیِ آن را از بین ببرند. اما در کشور ما! همین که بحران تمام می‌شود، همه سر کار خودشان می‌روند، چون زیرساخت لازم برای کار فرهنگیِ پس از بحران وجود ندارد! ؛ بحرانی تجربه نشده برای جهان کنونی بود. بحرانی که از جهاتی بسیار به جنگ شبیه بود. بسیجِ همگانی امکانات کشورها برای مبارزه با دشمنی کمتر شناخته شده. در ایران اما به تبع وجود بحران‌های متمادی در سالیان گذشته نوع متفاوت و برجسته‌ای از مدیریت بحران - حداقل در عرصه بهداشت و درمان - اتفاق افتاد. 🔺 اما برای پس از کرونا چه فکری کرده‌ایم؟! دنیای پس از کرونا قطعا شبیه به قبل آن نخواهد بود! به نظر شما چه نهادها و سازمان‌های حاکمیتی، سازمان‌های مردم نهاد و چه گروه‌هایی مسئولیت کارهای فرهنگی پس از بحران را به عهده دارند؟! هنوز تصویر هشت ساله جنگ و آثار مخرب روانی اون در منطقه جنوب و غرب کشور جلوی چشم‌هامون هست. حتی خود ماها و بسیاری از خانواده‌هامون که مثلاً توی شهرهای دیگه زندگی می‌کردیم هم خیلی درگیری‌هایی داشتیم که هنوز حل نشده ... پی‌نوشت: ببخشید یه خورده مثلاً شیک و پیک نوشتم!! 🤭😉 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2151219200Cf6cb8914a4
🔴 ۲۸۱ هزار کامنت برای وزیر! بهترین رمانِ نوجوانی که تا امروز خوندم؛ با فاصله زیاد «آن سوی جنگل خیزران» از یوکو واکاشیما واتکینز هست که ترجمه فوق‌العاده‌ی مجید عمیق اون رو خیلی خوندنی‌تر کرده. نویسنده یه بخش کوتاه ولی خیلی مهم از زندگیش که مربوط به اواخر جنگ جهانی دوم هست رو توی این کتاب روایت می‌کنه. یوکو دختر یازده ساله‌ ژاپنی هست که سومین فرزند خانواده است و به همراه خانواده‌اش در شمال کشور کره زندگی می‌کنه. پس از این‌که کره‌ای‌ها می‌خوان کشورشون رو از حضور ژاپنی‌ها پاک کنن، مادر خانواده تصمیم می‌گیره برای نجات از خشم و کینه‌ کره‌ای‌ها خونه خودشون رو ترک و به سمت ژاپن فرار کنند. داستان فرار اون‌ها به سمت ژاپن فوق‌العاده خواندنی و عبرت‌آموزه. سفری هولناک که تماماً بازتابِ شجاعت و مبارزه برای بقاست و از آوارگی، گرسنگی و رنج مردم در جنگ میگه. در میان این همه رنج و محنت یک همدردی، احسان و کمک به یکدیگر وجود داره که امید به آینده رو در خانواده زنده نگه می‌داره و زیبایی‌های زندگی رو حتی در روزهای سیاه جنگ جهانی یادآور میشه. در این کتاب یه تیکه بیش از هر چیزی نظرم رو جلب کرد و اون موقعیه که مادر و دو دختر با سختی به ژاپن میرسن. مادر؛ یوکو رو برای ادامه تحصیل حتی در اون شرایط به مدرسه می‌بره تا ثبت‌نامش کنه و از تحصیل عقب نیفته! توی کلاس اتفاقات ناخوشایندی می‌افته که برای اینکه داستان لو نره و شاید دو نفر بخوان کتاب رو بخونن 😏 بیشتر توضیح نمیدم. اما یه خاطره جالب از نظام آموزشی ژاپن که در کتاب روایت میشه رو میگم. ظاهراً در کلاس درس، هر کسی درسش از بقیه بهتر باشه و بیشتر درس بخونه، تکلیف بیشتری رو به عنوان تشویق دریافت می‌کنه. مدرسه و معلم به رشد بیشترش کمک می‌کنن و خودِ اون دانش‌آموز هم فوق‌العاده از این موضوع خوشحال‌تره! درست عین نظام آموزشی ما و البته دانش‌آموزامون، درست عین تربیت همه ما که عاشق کار بیشتر و رشد بیشتر هستیم، درست عین کارمندامون و درست عین ... اما یه سوال؛ پیج وزارت آموزش و پرورش کلاً ۱۴ هزار فالوور داره! پست آخری که گذاشته شده مربوط به حدود ۵ ماه پیش هست اما بیشتر از ۲۸۱ هزار کامنت داره 😳🤔 بیش از ۱۰۰ هزار دانش‌آموز از وزیر خواستن که به علت شرایط خاص ، آزمون‌های امتحان نهایی برگزار بشه!! داستان چیه؟! بچه‌های ما از چی به چی فرار می‌کنن؟! داریم توی تربیت چی کار می‌کنیم؟! 👈 در اینکه بچه‌ها در سال کنکور و تعیین رشته در شرایط بسیار بدی هستند و واقعا در این مدت بهشون جفا شده، بحثی نیست اما سوالم اینه که چرا می‌خوان آزمون‌شون حضوری نباشه؟! واقعاً کرونا ... 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2151219200Cf6cb8914a4
دو تا نکته؛ 👈 دوستای گلم من این کتاب رو فقط یه دونه دارم که برای خودمه! برای تهیه‌ی اون به فروشگاه‌های اینترنتی یا کتابفروشی‌ها مراجعه کنید. 👈 من متأسفانه نه فرصت مشاوره دارم و نه واقعاً خیلی مشاوره بلدم! سعی می‌کنم موارد اینچنینی رو در حد بضاعت، از طریقِ کانال منتقل کنم 🙏🌹 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2151219200Cf6cb8914a4
دقیقا دو سال قبل بود که به یه مدرسه توی غربی‌ترین نقطه تهران دعوت شدم تا در مورد در دوره کودکی برای والدین صحبت کنم. حدود سی ساعت برای این سخنرانی یک ساعته وقت گذاشتم و بیشتر از ده صفحه‌ی A4 یادداشت‌برداری کردم، تقریبا تمام متن جلسه رو نوشته بودم. یه متن جوندار و منسجم ... وقتی رسیدم به مدرسه، اول دعوتم کردند به اتاق مدیر و کلی برام از اهمیت مدرسه‌شون صحبت کردند و کلی دیگه هم منت سر من گذاشتند که شما رو به پیشنهاد یکی از دوستان‌مون دعوت کردیم وگرنه اینجا فقط افراد معروف میان و ... رفتم توی سالن. دست کردم توی کیفم تا ورق‌هام رو در بیارم بگذارم روی میز که دیدم چیزی توی کیفم نیست! ورق‌ها رو جا گذاشته بودم ... شاید باورش سخت باشه، اما اون جلسه یکی از بهترین جلساتی شد که تا حالا رفتم و البته ظاهراً بهترین جلسه‌ی اون مدرسه هم شده بود!! بیش از دو ساعت طول کشید، اما کسی تکون نمی‌خورد ... گذشت تا دیروز که توی خونه با پسر بزرگه تنها بودم. بازم داشتم در مورد انتقال ارزش‌ها می‌خوندم. یه کتاب خوب و جوندار. کلی روش نو و البته یک بینش متفاوت ... غرق کتاب بودم و پسر بزرگه هم داشت با آجره‌هاش؛ طویله می‌ساخت!! هر چند دقیقه یه بار میومد می‌گفت بیا باهام بازی کن و من می‌گفتم یه ذره دیگه بخونم بعد! این رفت و برگشت ادامه داشت تا اینکه اومد مدادم رو از دستم قاپید و در رفت. گفتم: مداد رو کجا می‌بری؟! گفت: مال خودمه! گفتم: من نیاز دارم بابا، میشه بیاریش؟! مقتدرانه گفت: نه!!! گفتم: خُب، بیا بازی کنیم 😏😊 اومد! بدون مداد ... یه ربع قلقلک و کشتی و فوتبال. حسابی خوش گذشت ... بعد یه ربع رفت مداد رو آورد. گفت: فعلاً نیاز ندارم ... نمی‌دونم چرا چشمام دیگه رو کتاب نمی‌دوید! دیگه دنبال روش جدید و یادگیری نو نبودم ... یه بازی، یه هیجان مشترک و یه شور و خنده‌ی پدر و پسری؛ سیم ارتباط ما رو وصل کرده بود. فکرم درگیر شد و هنوزم درگیره. گاهی کارها خیلی ساده‌تر از اونی هست که فکر می‌کنیم. انتقال ارزش‌ها با ممکنه. به هر شخصی، در هر سنی! بازی؛ زبان مشترک نسل‌هاست. بازی؛ اونم از تَهِ تَهِ دل، نتایجی داره که باور نکردنیه ... این روزا دیرتر میام خونه؛ اما همون یک ساعتی که قبل از خواب بچه‌ها خونه‌م، دنیای اونا و من رنگ دیگه‌ای میشه. بی‌خیالِ ، بی‌خیالِ ، بی‌خیالِ ، بی‌خیالِ ، بی‌خیالِ ، بی‌خیالِ ... ولش کن، بی‌خیال ... 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2151219200Cf6cb8914a4