eitaa logo
حامیان انقلاب
266 دنبال‌کننده
18.7هزار عکس
12.8هزار ویدیو
777 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم الله الرحمن الرحیم تو بعضی از صحبت ها یا مشاوره ها می شنوم که مثلا ما به بچه گفتیم اگر دوست داری آجی یا داداش داشته باشی باید دعا کنی خدا بده... در اینکه همه چیز در ید قدرت خداست هیچ شکی نیست . ولی این یک تصمیم بین زن و شوهر هست و اصلا لازم نیست به بچه منتقل بشه . پدر و مادر این جمله رو راحت میگند و ساده از کنارش رد میشند ولی بچه خیلی جدی می گیره. در عالم بچگی از خدا میخواد و اگر نشه یا طولانی بشه به خدا و دعا بی اعتماد میشه. چون او نمیدونه که چه موانعی بر سر راه این دعا هست و اصلا ذهنش نبایدددد درگیر این مسائل بشه . اونوقت به دوست داشته شدن خودش از جانب خدا شک می‌کنه. به قدرت خدا شک می‌کنه. به حرف پدر و مادر شک می‌کنه . و پایه بی اعتمادی از همین جا گذاشته میشه. حتی اگر اقدام کردید و نشده لازم نیست به بچه بگید که بیشتر دعا کن یا خدا نداده و این حرفا... انتظار کشیدن برای بچه ها سخته ، هرچه کوچکتر باشند سخت تر... توصیه من اینه تا زمانی که ظاهر مادر تغییر نکرده به بچه نگند و با اطرافیان هم هماهنگ کنند. نگران آمادگی کودک اول هم نباشید. از آخر ماه هفتم و هشتم ،کم کم با قصه و داستان و...میشه آمادگی رو در او فراهم کرد ان شاالله. در مورد مراقبت هم ، شما خودتون مراقب خودتون باشید و انتظار نداشته باشید بچه از شما مراقبت کنه. ادامه دارد ان شاالله. https://eitaa.com/joinchat/774570008C9052be5167
بسم الله الرحمن الرحیم شاید یکی از سوال ها در مورد زندگی با چندفرزند این باشه که چجوری میشه چندتا بچه رو جمع و جور کرد ، رسیدگی کرد؟! من وقتی به عقب برمیگردم نگاه میکنم میبینم مثل همه مادرها ، سر اولین بچه واقعا حساسیت داشتم ، سخت بهم می‌گذشت چون تجربه نداشتم ، چون ناوارد بودم ، چون فکر میکردم بچه بزرگ کردن مثل چهارتا کتابی که خوندم ولی فهمیدم فرق داره ... شاید چون نمی‌خواستم به خودم فرصت اشتباه بدم و فکر می کردم نباید اشتباه کنم یا بچه من نباید اشتباه کنه یا اگر بچه چیزیش شد تقصیر منه ، حتما من کم کاری کردم. فکر میکردم همه ی امور بچه رو باید ریز به ریز خودم انجام بدم و اجازه ندم آب تو دلش تکون بخوره ، انگار نمی دونستم که خدا به این بچه هم توانایی هایی داده و لازم نیست همه کار رو من براش انجام بدم. تا اونجایی که الان دارم آثار این افکار رو میبینم و البته دارم ترمیم میکنم و به خودم حق میدم چون اولین تجربه ام بود و هنوز خیلی آگاه نبودم. اما با ورود بچه های بعدی من فهمیدم که ای آقا ، این چیزا نه فقط تو بچه ها طبیعیه بلکه تو ماماناهم طبیعیه😁 درصد حساسیتم به شدت پایین اومده بود و مثل کسی که یه لباس تنگ رو از تنش درآورده باشه راحت شده بودم ... سومی هم که اصلا کاری با من نداشت و کاملا مستقل بزرگ شد و الان جزو با مهارت ترین بچه هاست شکر خدا ... البته چهارمی به علت ته تغاری بودن کمی لوس می باشد😁 که اونم دارم به صراط مستقیم هدایت میکنم😁 خلاصه...خدا که یهویی از اول چهارتا بچه رو با هم نداد ، اصل تدریج رو رعایت کرد قربونش برم😂 هر چند پشت سر هم. و این آمادگی و پختگی ( مثلا من خیلی پخته ام☺️) با ورود هر بچه بیشتر و بیشتر شد و حالا به اون مرحله از عرفان رسیدم که بچه مریض میشه تب می‌کنه و من با مشورت پزشک فقط در حد یک سرماخوردگی نهایتا میدم بهش ، همون منی که سر بچه اول تا هر چیزی میشد بدو بدو تو مطب دکتر بودم😁☺️ خلاصه جونم براتون بگه که بچه های بعد مثل هر بچه ای اولشون سخته ولی بعد مدتی میبینی زحمتشون و استرسشون خیلی خیلی کمتر از بچه های قبلیه🤪 @khanevadechandfarzandi