دیدم در آن جمع پریشانی
یک عده با سیمای نورانی
همچون ستاره میدرخشیدند
جای شنیدن، روضه میدیدند
من هم به بزم اشک پیوستم
گفتم خدایا من کجا هستم ؟!
از هر چه اینجا دیده ام پیداست
این خانه حتما خانه ی زهراست
تا بردم آن نام درخشان را
بر چشم من آورد باران را
دیدم در آن خانه میان جمع
عیسی و موسی و سلیمان را
در گوشه ای از خانه میدیدم
ساداتِ هم شهریِ سلمان را
نواب ،لشگر با خود آورده
علامه هم تفسیرِ قرآن را
به پیشکش آورده روح الله
جای فدک، شش دنگِ ایران را
آنگاه آوینی ،قلم بر دست
می آورد خیل شهیدان را
دارد برونسی اشک میریزد
او یادمان داده است عرفان را
یک عده در این خانه پُر کردند
از کربلای پنج ، ایوان را
دیدم رییسی، خادم روضه ست
تقدیم زهرا میکند جان را
میرفت از مجلس ابومهدی
اجراکند با عشق فرمان را
با فاطمیون و ابوحامد
دیدم سرافرازانِ افغان را
سنوار هم آمد ،سراسیمه
تا که بگیر اذنِ طوفان را
سیدحسن با خویش آورده ست
مردانِ حزب اللهِ لبنان را
(بارون اومده، سید از مقتل غرق خون اومده
بارون اومده ،حاج قاسم برات مهمون اومده )
سید حسن با خویش آورده ست
مردان حزب الله لبنان را
زهرا میان جمع میگردد
تا که بیابد مرد میدان را
مردی که با دست قلم آمد
امضا کند تجدیدِ پیمان را
گفتا بنفسی انت مادرجان
من قاسمم اعزامی از کرمان
تو مادر و من هم پسر بانو
کم مادری کردی مگر بانو؟!
در کربلای ۵ هم بودی
فرمانده ی کلِ مقر بانو
از سیم های خاردار نفس
با نام تو کردم گذر بانو
#فاطمیه
#مهدیرسولی
#شبآخر
#بیترهبری
https://eitaa.com/meshkat_andisheh_farhangi