eitaa logo
حامیان انقلاب
265 دنبال‌کننده
18.7هزار عکس
12.8هزار ویدیو
777 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا مادر سه فرزند ۸ ساله و ۵ ساله و ۳ ساله هستم. ان شاالله خدا زیادشون کنه اما این بار من با یک تجربه متفاوت آمدم پیش شما، نمیخوام از شیرینی و سختی فرزندآوری خودم بگم. بلکه میخوام یک ایده ای رو مطرح کنم که برای همه ما تا حدی امکان پذیر هست. بهار امسال بود که حضرت آقا فرمان مواسات را صادر کردن. ما هم مثل خیلی از خانواده های دیگر، به فکر افتادیم که چطور تو این جبهه به توصیه ولی امر مسلمین گوش بدیم. از ۲۰ بسته کمک مومنانه شروع کردیم و حالا رسیدیم به ۱۵۰ بسته در ماه... کمک به اشتغال فراهم کردن اسباب تحصیل دانش آموزان نیازمند و خیلی کارهای دیگر در حین این کمک ها متوجه شدیم که بعضی از خانواده از ترس فقر میرن سراغ سقط جنین برای همین تصمیم گرفتیم واسطه لطف الهی به بندگانش باشیم و رزاقیت خداوند را عینی به بندگانش نشان بدیم. و یک کار متفاوتی را شروع کردیم. به خانواده های نیازمند اعلام کردیم که هر کسی باردار شد، در طی دوران بارداری، خورد و خوراک مقوی و کامل براش فراهم ‌می کنیم. ماهانه اصلا غم به دل راه نده و چقدر این کار برکت داشته چه خانواده هایی داشتیم که تا مرز سقط جنین رفته بودند و منصرف‌ شدن الحمدلله هر ماه گوشت و مرغ و برنج و روغن و خرما و .... حتی ویارونه هم براشون جور میکنیم. سعی میکنیم یک دست لباس نوزادی هم بذاریم تا مادر را دلگرم کنیم و صد البته همه این کارها بانی داره همیشه که نباید فقط خودمون بچه بیاریم، با این کار چندین سود بردیم. از قتل طفل معصوم جلوگیری کردیم بقیه اعضای خانواده از وجود این کوچولوی جدید بهره مند میشن به رازق بودن خدا بیش از پیش ایمان میارن و از همه مهم تر در گسترش نسل شیعه اثرگذار بودیم. پیشنهاد میکنم هر چند تا خانواده مسئولیت یک مادر باردار که به لحاظ مالی در تنگنا هست را برعهده بگیرند قطعا برکات بیشماری خواهد داشت فقط کافیه یکم دور و بر خودتون رو بگردید. کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
آیا خداوند برای بنده خویش کافی نیست؟ ۶۰۰ کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
صدای زندگی.... بنده مادر دو فرزند هستم. دختر بزرگم کلاس زبان میره که دقیقا هم زمان با اذان مغرب هست. روز اول که داشتم میبردمش متوجه شدم یه مسجد روبروی آموزشگاه هست. فوری دخترم رو گذاشتم کلاس و دست دختر کوچولوم رو گرفتم و با استرس رفتم مسجد. اخه دختر کوچولوم از صدای خیلی بلند میترسه و چندباری توی مسجد محله خودمون انقدر ترسیده بود و گریه کرده بود که همه با ما بد رفتار کردند که نماز بعد رو نمونده بودیم و راستش دیگه مسجد نرفته بودیم چون دخترم حتی از ورودی اون مسجد هم می‌ترسه. دل به دریا زدم رفتم آخرین صف کنار یه خانم مسن که روی صندلی نشسته بودند. نیت و اقتدا کردم راستش خیلی دلم تنگ نماز جماعت بود. بلند گو های مسجد صدای متعادلی داشت و خدا رو شکر دخترم دچار شوک اولیه نشد اما همین که سجده رفتم، حس کرد گم شد و شروع کرد به گریه از استرس خیس عرق شدم. گفتم الان همه صداشون در میاد. خانم کناری همین جوری حین نماز دست کرد توی کیفش. یه مشت بزرگ بیسکوییت در اورد و ریخت تو دامن دخترم. انقدر واسش وسوسه اور بود یادش رفت گریه کنه دستش رو پر بیسکوییت کرد و جذب این خانم مهربون شد و تا آخر نماز تسبیح و کتاب دعا ایشون رو از روی میزشون برداشت. منتظر بودم نماز تموم شه حسابی از همه عذر خواهی کنم. اما همین که نماز تموم شد سیل قربون صدقه ها آبنبات و شکلات و کیک و ... بود که سمت دخترم روانه شد. راستش هر دومون حسابی شوک شده بودیم. بعد هم که دعا تموم شد انقدر همه با دخترم خوب برخورد کردند که ما تا آخر کلاس اونجا موندیم و دخترم کلی با خانم های اکثرا مسن اونجا بازی کرد. از اونطرف هم توی مردونه یه توپ بادی آوردند و کلی پسر بچه شروع کردند به فوتبال بازی و متوجه شدم اصلا رقابت سنگینی سر فوتبال هرشبِ بچه ها توی مسجد برقراره. بعد از نماز هر شب این مسجد دوست داشتنی پر از صدای خنده و هیجان بچه هاست. اصلا صدای زندگی میاد. دختر کوچولوم فقط منتظر روزهایی هست که باهم بریم مسجد. "دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇 http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075