eitaa logo
داستان بچه های مدرسه
1.2هزار دنبال‌کننده
811 عکس
451 ویدیو
6 فایل
آیدی مدیرکانال در پیام رسان ایتا @salamhamvatan
مشاهده در ایتا
دانلود
آنکه فقط روایات را بخاطر می سپرد هرثمة بن سلیم در جنگ صفین امام علی را دید که مشتی خاک از زمین کربلا برداشت و بویید و فرمود:«اي خاک! جمعيتي از اينجا محشور مي شوند که بدون حساب وارد بهشت مي گردند»سالها بعد وقتی در سپاه ابن زیاد بر حسین (ع) تیغ کشید؛ به یاد فرمایش علی (ع) افتاد. خود را به حسین (ع) رسانید و آن جریان را برای امام بازگو کرد.امام فرمود: اینک با مایی یا با دشمنان ما گفت: «با هيچکدام، چون زن و بچه ام را در کوفه گذاشته ام و آمده ام و از ابن زياد بر جان آنان مي ترسم».امام (ع) فرمود: پس زود از این منطقه دور شو تا جنگ ما را نبيني، به خـدايـي کـه جـان پيامبر (ص) در دست اوست، سوگند که هرکس مقاتله ما را شاهد باشد اما ما را کمک نکند، خداوند او را وارد آتش مي کند. کانال داستان بچه‌های مدرسه @hamkalam
خزیمه‌ ابرش (پادشاه عرب)، بدون مشورت پادشاه روم که از دوستان صمیمی وی بود کاری انجام نمی‌ داد. خزیمه رسولی را نزد او فرستاد و درباره‌ فرزندانش مشورت و نظر خواست و در نامه‌ اش نوشت من برای هر یک از دختران و پسران خویش مالی زیاد و ثروتی فراوان قرار دادم که بعد از من درمانده و مستمند نشوند، صلاح شما در این کار چیست؟ پادشاه روم جواب فرستاد که ثروت، معشوق بی‌ وفاست و دوام ندارد. بهترین خدمت به فرزندان این است که آنان را از مکارم اخلاق و خوی های پسندیده برخوردار کنید تا در دنیا سبب دوام دولت و در آخرت سبب غفران باشد. منابع: ۱. جوامع الحکایات، صفحه ۲۷۰ ۲. نمونه معارف، جلد ۱، صفحه ۶۴ کانال داستان بچه‌های مدرسه 👇 https://eitaa.com/hamkalam
سلطان محمود غزنوی، پیری ضعیف را دید که پشتواره خار می کشد، بر او رحمش آمد گفت: ای پیر دو سه دینار زر می خواهی یا درازگوشی یا دو سه گوسفند یا باغی که به تو دهم، تا از این زحمت خلاصی یابی؟ پیر گفت: زر بده تا در میان بندم و بر درازگوش بنشینم و گوسفندان در پیش گیرم و به باغ روم و به دولت تو در باقی عمر آنجا بیاسایم. سلطان را خوش آمد و فرمود چنان کردند... کانال داستان بچه‌های مدرسه 👇 @hamkalam
امام حسین (ع): مردم بنده دنیا هستند و به ظاهر دم از دین می‌زنند و وقتی مورد آزمایش قرار گیرند دین‌داران اندک هستند
📖 دعای امام حسین (علیه السلام) هنگام شهادت حضرت علی اکبر (علیه السلام) امام حسین (علیه السلام) هنگامی که فرزندش حضرت علی اکبر (علیه السلام) به شهادت رسید فرمود خداوندا، کوفیان ما را فرا خواندند تا یاری مان کنند، اما ما را وا نهادند و کشتند. خداوندا، باران آسمان را از ایشان بازدار و برکت های زمین را از ایشان دریغ کن و اگر تا مدتی از زندگی برخوردارشان ساختی، آنان را پراکنده ساز و دچار اختلافشان بگردان و هیچ گاه زمامداران را از ایشان خشنود مکن. منبع: الطبقات الکبری، ابن سعد کانال داستان بچه‌های مدرسه 👇 https://eitaa.com/hamkalam
پادشاهی دستور داد تا چند سگ وحشی تربیت کنند تا هر کسی که از او اشتباهی سر زد را جلوی آنها انداخته تا با درندگی تمام او را بدرند. روزی یکی از وزرا رأیی داد که موجب پسند پادشاه نبود دستور داد که او را جلوی سگ‌ها بیندازند. وزیر گفت : « من ده سال خدمت شما را کرده‌ام و ده روز تا اجرای حکم از شما مهلت می‌خواهم.» پادشاه گفت این هم ده روز مهلت.» وزیر رفت پیش نگهبان سگ‌ها و گفت : «می‌خواهم به مدت ده روز خدمت این سگ‌ها را بکنم.» نگهبان پرسید : «از این کار چه فایده‌ای می‌بری..؟» وزیر گفت : « به زودی خواهی فهمید .» نگهبان گفت : «پس چنین کن.» وزیر شروع به فراهم کردن اسباب راحتی برای سگ‌ها کرد و دادن غذا ، شستشوی آن‌ها و هر کاری که لازم بود را انجام داد.» ده روز گذشت و وقت اجرای حکم فرا رسید دستور دادند که وزیر را جلوی سگ‌ها بیندازند. مطابق دستور عمل شد و خود پادشاه هم نظاره‌گر ماجرا بود ولی با صحنه‌ی عجیبی روبرو شد. همه‌ی سگ‌ها به پای وزیر افتادند و تکان نمی‌خوردند..! پادشاه پرسید : «با این سگ‌ها چه کرده‌ای ..!؟» وزیر پاسخ داد : « ده روز خدمت این سگ‌ها را کردم فراموش نکردند ولی ده سال خدمت شما را کردم همه را فراموش کردید.» پادشاه سرش را پایین انداخت و دستور به آزادی وزیر داد. احتمال دارد در زندگی شما کسانی باشند که خطای کوچکی کرده‌اند و مدت‌هاست به خود اجازه نمی‌دهید آنها را ببخشید ، فقط کافی‌است امروز به روزهای خوبی که با آنها داشتید فکر کنید ... مطمئن هستم آنها را خواهی بخشید. کانال داستان بچه‌های مدرسه 👇 @hamkalam
💎امام حسین علیه‌السلام: 🔸 لا تُمارِيَنَّ حَليما و لا سَفيها؛ فإنّ الحليمَ يَقلِيكَ و السَّفيهَ يُؤذيكَ. 🔹 هرگز با خردمند و نابخرد مجادله مكن؛ زيرا خردمند دشمنت مى دارد و سفيه آزارت مى رساند. 📎 بحار الأنوار، ج۷۸، ص۱۲۷، حدیث ۱۰
آنکه غرق دنیایش بود عبدالله بن مطيع عدوي سرگرم کندن چاهش بود؛ که امام حسین بر او گذشت. گفت: پدر و مادرم فدايت، کجا؟ فرمود: آهنگ مکه دارم؛ شیعیان برایم نامه های فراوان نوشته اند و مرا به کوفه خوانده اند. پدر و مادرم فدايت نزد آنان مرو! از کوفه برحذر باش. چرا که شهري است شوم و پدرت در اين شهر کشته شد و... امام حسين (ع) نپذيرفت. عبدالله گفت: اين چاه را آماده کرده ام و امروز براي نخستين بار به دلو ما آب آمده است. کاش به درگاه خداوند دعا ميکرديد و برايش برکت ميخواستيد. امام (ع) قدری از آب چاه نوشيد، سپس آن را مزمزه کرد و در چاه ريخت. پس از آن، آب چاه گوارا و فراوان گشت: حسین (ع) رفت و عبد الله ماند در کنار چاهش کانال داستان بچه‌های مدرسه 👇 @hamkalam
🔹روزی قرار بر اعدام قاتلی شد. وقتی قاتل به پای دار رفت و طناب را دور گردن او آویختند، ناگهان روانشناسی سر رسید و بلند داد زد دست نگه دارید. روانشناس رو به حضار گفت: مگر نه اینکه این مرد قاتل است و باید کشته شود؟ همه جواب دادند بله. روانشناس ادامه داد: پس بگذارید من با روش خودم این مرد را بکشم. همه قبول کردند. 🔹سپس روانشناس مرد را از بالای دار پایین آورد و او را روی تخته سنگی خوابانید و چشمانش را بست و به او گفت: ای مرد قاتل من شاهرگ تو را خواهم زد و تو ب زودی خواهی مرد. سپس روانشناس تکه ای شیشه از روی زمین برداشت و روی دست مرد کشید مرد احساس سوزش کرد. ولی حتی دستش یک خراش کوچک هم بر نداشت. سپس روانشناس قطره چکانی برداشت و روی دست مرد قطره قطره آب می‌ریخت و مدام به او میگفت: تو خون زیادی از دست دادی و به زودی خواهی مرد. مرد قاتل خیال می کرد رگ دستش زده شده و به زودی می میرد، در صورتی که دستش خراش کوچک هم نداشت. 🔹مدتی گذشت و دیدند که قاتل دیگر نفس نمی کشد...او مرده بود ولی با تیغ؟؟ با دار؟؟ خیر...او فقط و فقط با زهری به اسم تلقین مرده بود 🔸از این به بعد اگه بیماری و یا مشکلی داشتید با تلقین بزرگش نکنید، چون تلقین نداشته ها را به داشته ها تبدیل میکند؛ لازم به ذکر است که بر خلاف تلقین ، تلقین هم داریم کانال داستان بچه‌های مدرسه 👇 @hamkalam
29.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
این هفت دقیقه را ببینید به گفتن و نوشتن نمی گنجد . @dohhol
امام صادق علیه السلام: نفس المهموم لظلمنا تسبيح و همّه لنا عبادة. آنکه برای ظلمی که به ما وارد شده اندوهگین باشد، نفسش تسبیح و حزنش عبادت است. بحارالانوار، ج 44، ص 278
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ذخرالحسین کیست؟ ⚔در جنگ صفین بود که امیرالمومنین (علیه‌السلام) نوجوانی سیزده ساله را نقاب بر صورتش زد و زره پوشانید و روانه میدان کرد. ⚔معاویه، ابوشعتاء که دلاور عرب بود و در شام او را حریف هزار اسب سوار می دانستند به میدان فرستاد ولی او گفت: در شان من نیست که با این دلاوری هایم با او بجنگم پسرم برای او کافیست. ⚔ابوشعتاء پسر خودش را به میدان فرستاد و آن نوجوان همه را به درک واصل کرد. ابوشعتاء برای انتقام خون پسرانش خودش به میدان آمد اما فقط با یک ضربه به هلاکت رسید. 🔷امیرالمؤمنین(علیه السلام) به نوجوان فرمودند بس است پسرم برگرد... 🔷تمام لشگر گفتند یا علی بگذار جنگ را تمام کند اما امیرالمومنین (علیه السلام) فرمودند نه او پسرم عباس قمر بنی هاشم است. 🟢 انه ذُخر الحسین: او ذخیره برای حسین است. .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌀 داستانِ کوتاه 🌀: 📖 حضرت عباس (علیه السلام) در کلام امام سجاد (علیه السلام) بزرگی و عظمت مقام عباس بن علی (علیه السلام) به گونه ای است که امامان معصوم (علیهم السلام) در موارد متعدد بر فداکاری ها، جانبازی ها و عظمت شخصیت آن بزرگوار تأکید فرموده اند. امام سجاد (علیه السلام) که خود در کربلا حضور داشت و شاهد فداکاری های عمویش بود، درباره ی حضرت عباس (علیه السلام) می فرماید: «خداوند، عمویم عباس را رحمت کند که با ایثار و جانبازی، در راه برادرش جانبازی کرد تا آنکه دست هایش قطع شد و خداوند به جای آن، دو بال به او داد که با آنها به همراه فرشتگان در بهشت پرواز کند، همان گونه که برای جعفر بن ابوطالب قرار داده شد. عباس را در پیشگاه خداوند منزلتی است که در روز قیامت، همه شهدا به آن غبطه می خورند». منابع: 1. بحارالانوار، جلد 97 2. کنز العمال، جلد 4 3. میزان الحکمه، جلد 5 4. وسائل الشیعه، جلد 11 کانال داستان بچه‌های مدرسه 👇 @hamkalam
روضه حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام به زبان آذری👇👇👇
وفاداری حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام در بیانات مقام معظم رهبری 👇
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 مداح خوزستانی چه غوغایی برای آقا ابوالفضل العباس علیه‌السلام از زبان مادرش حضرت ام‌البنین به زبان فارسی، به پا می‌کنه! کانال داستان بچه‌های مدرسه 👇@hamkalam
حضرت اباعبدالله الحسین عليه السلام فرمودند: من كشته اشكم؛ هر مؤمنى مرا ياد كند، اشكش روان شود. 📚بحارالأنوار، جلد ۴۴، صفحه‌ی ۲۴۸
📖 فلسفه آفرینش امام حسین (علیه السلام) بر یارانش درآمد و فرمود ای مردم، خداوند بزرگ به شکوه، بندگانش را نیافریده، جز برای آنکه او را بشناسند و چون او را شناختند عبادتش کنند و چون عبادتش کردند، با عبادت او، از عبادت جز او بی نیاز شوند. پس مردی گفت ای فرزند پیامبر خدا، پدر و مادرم فدای تو، معرفت خدا یعنی چه؟ فرمود شناخت مردم هر عصر نسبت به امامی که اطاعتش بر آنان واجب است. (یعنی لازمه معرفت و ایمان حقیقی خداوند متعال، شناخت امام هر عصر است) منبع: علل الشرائع، شیخ صدوق کانال داستان بچه‌های مدرسه 👇 @hamkalam
‌ 🟣 روضه هایی که قبول نشدن مرحوم سید علی اکبر کوثری روضه خوان امام خمینی (ره) میگه: بعد از اتمام جلسه اومدم از درب مسجد بیام بیرون؛ یکی از دختر بچه های محله اومد جلوم و گفت اقای کوثری برای ماهم روضه میخونی؟ گفتم: دخترم روز عاشوراست و من تا شب مجالسِ مختلفی وعده کردم و چون قول دادم باید عجله کنم که تاخیری در حضورم نداشته باشم. میگه هر چه اصرار کرده توجهی نکردم تا عبای منو گرفت و با چشمان گریان گفت مگه ما دل نداریم!؟ چه فرقی بین مجلس ما و بزرگترها هست؟ میگه پیش خودم گفتم دل این کودک رو نشکنم و قبول کردم و به دنبالش با عجله رفتم تا رسیدیم. حسینیه‌ی کوچک و محقری بود که به اندازه سه تا چهار نفر بچه بیشتر داخلش جا نمیشدند. سر خم کردم و وارد حسینیه‌ی کوچک روی خاکهای محله نشستم و بچه های قد و نیم قد روی خاک دور و اطرافم نشستند. سلامی محضر اربابِ عالم حضرت سیدالشهدا عرضه کردم. السلام علیک یا ابا عبدالله...دو جمله روضه خوندم و یک بیت شعر از آب هم مضایقه کردند کوفیان... دعایی کردم و اومدم بلند بشم با عجله برم که یکی از بچه ها گفت تا چای روضه رو نخوری امکان نداره بزاریم بری ؛ رفت و تو یکی از استکانهای پلاستیکیِ بچه گانشون برام چای ریخت، چایی سرد که رنگ خوبی هم نداشت ، با بی میلی و اکراه استکان رو آوردم بالا و برای اینکه بچه ها ناراحت نشن بی سر و صدا از پشتِ سر ریختم روی زمین و بلند شدم و رفتم... شام عاشورا (شب شام غریبان امام حسین) خسته و کوفته اومدم منزل و از شدت خستگی فورا به خواب رفتم. وجود نازنین حضرت زهرا، صدیقه‌ی کبری در عالم رویا بالای سرم آمدند طوری که متوجه حضور ایشان شدم؛ به من فرمود؛ آسید علی اکبر، مجالسِ روضه‌ی امروز قبول نیست. گفتم چرا؟! خانوم جان فرمود: نیتت خالص برای ما نبود. برای احترام به صاحبانِ مجالس و نیات دیگری روضه خواندی. فقط یک مجلس بود که از تو قبول شد و ما خودمون در اونجا حضور داشتیم، و اون روضه ای بود که برای اون چند تا بچه‌ی کوچک دور از ریا و خالص گوشه‌ی محله خواندی.... آسید علی اکبر ما از تو گله و خورده ای داریم! گفتم جانم خانوم، بفرمایید چه خطایی ازم سر زده؟ خانوم حضرت زهرا با اشاره فرمودند اون چای رو من با دست خودم ریخته بودم، چرا روی زمین ریختی!!؟ میگه از خواب بیدار شدم و از آن روز فهمیدم که توجه و عنایت اونها به مجالس بااخلاص و بی ریاست و بعد از اون هر مجلس کوچک و بی بضاعتی بود قبول میکردم و اندک صله و پاکتی که از اونها عاید و حاصلم میشد برکتی فراوان داشت و برای همه‌ی گرفتاری ها و مخارجم کافی بود. 📚منبع؛ برگرفته از خاطرات مرحوم کوثری کانال داستان بچه‌های مدرسه 👇 @hamkalam
آنکه در یاری امام درنگ نمود طرماح بن عدي طائي به امام (ع) عرض کرد: من قدري آذوقه دارم که براي خانواده ام مي برم. مي روم و برمي گردم؛ اگر به شما رسيدم، از جملگي ياران شما هستم. امام به او فرمود: اگر خواستي بشتاب؛ خدا تو را رحمت کند.به نزد خانواداش رفت وپس از اندکي درنگ بازگشت و خبر شهادت حسین (ع) و یارانش را شنید. کانال داستان بچه‌های مدرسه 👇 @hamkalam
برگی ازتاریخ شمر درجنگ صفین در رکاب امام علی علیه السلام با معاویه جنگید و در جنگ زخمی شد در کربلا روبروی امام حسین ایستاد و سرمبارک امام را جدا کرد هنگام عصر که آفتاب نزدیک غروب بود سر امام را به خولی یا سنان سپرد وگفت این را نگهدار تا من نمازم را بخوانم تا نمازم قضا نشود خداوند عاقبت همه ما را به خیر گرداند کانال داستان بچه‌های مدرسه 👇 https://eitaa.com/hamkalam
🏴🏴قالَ رَسُولُ اللّهِ صلّى اللّه علیه و آله : اِنَّ لِقَتْلِ الْحُسَیْنِ علیه السّلام حَرارَهً فى قُلُوبِ الْمُؤ منینَ لا تَبْرَدُ اَبَداً. پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله فرمود : براى شهادت حسین علیه السلام ، حرارت و گرمایى در دلهاى مؤمنان است که هرگز سرد و خاموش نمى شود . منبع : ( کتاب جامع احادیث الشیعه ، ج ۱۲، ص ۵۵۶)