eitaa logo
داستان بچه های مدرسه
1.2هزار دنبال‌کننده
870 عکس
513 ویدیو
6 فایل
آیدی مدیرکانال در پیام رسان ایتا @salamhamvatan
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌧 🍃رسول رحمت(ص) درهاي آسمان رحمت الهي در چهار مورد گشوده مي شود: هنگام آمدن باران، آنگاه که فرزند به صورت پدر و مادر خود نگاه کند و هنگام بازگشايي درب خانه خدا و هنگام ازدواج. بحار,ج 100،ص 221 ‎‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
در معنی واژگان پارسی ، پدر یعنی " پی در " یعنی پایه ، اساس و رکن خانه و این پدر ، همیشه مرد بودن و مردانگی را با خود همراه دارد .... تولد مولود کعبه و روز "مرد و پدر" بر پدران این سرزمین مبارک ♡ کانال داستان بچه‌های مدرسه 👇 @hamkalam
✍️خاطره ای شنیدنی از استاد ادب پارسی "شفیعی کدکنی" 🌺 باید هزارتومان باشد: چند روزی به آمدن عید مانده بود. بیشتر بچه ها غایب بودند، یا اکثراً به شهرها و شهرستان های خودشان رفته و یا گرفتار کارهای عید بودند؛ اما استاد بدون هیچ تاخیری سر کلاس آمد و شروع به درس دادن کرد ... بالاخره کلاس رو به پایان بود که یکی از شاگردان خیلی آرام گفت: «استاد آخر سال است؛ دیگر بس است!». استاد هم دستی به سر خود کشید! و عینکش را از روی چشمانش برداشت و همین طور که آن را روی میز می گذاشت، خودش هم برای اولین بار روی صندلی جا گرفت. استاد 50 ساله‌ با آن کت قهوه‌ای سوخته‌ که به تن داشت، گفت: «حالا که تونستید من را از درس دادن بیاندازید، بگذارید خاطره ای را برایتان تعریف کنم: من حدوداً 21 یا 22 ساله بودم، مشهد زندگی می کردیم، پدر و مادرم کشاورز بودند، با دست های چروک خورده و آفتاب سوخته، دست هایی که هر وقت آنها را می دیدم دلم می خواست ببوسمشان، بویشان کنم؛ کاری که هیچ وقت اجازه به خود ندادم با پدرم بکنم! اما دستان مادرم را همیشه خیلی آرام، بو می کردم و در آخر بر لبانم می گذاشتم. استاد اکنون قدری با بغض کلماتش را جمله می کند: نمی دانم شما شاگردان هم به این پی برده اید که هر پدر و مادری بوی خاصّ خودشان را دارند یا نه؟ ولی من بوی مادرم را همیشه زمانی که نبود و دلتنگش می شدم از چادر کهنه سفیدی که گل های قرمز ریز روی آن نقش بسته بود حس می کردم، چادر را جلوی دهان و بینی‌ام می گرفتم و چند دقیقه با آن نفس می کشیدم... اما نسبت به پدرم؛ مثل تمام پدرها؛ هیچ وقت اجازه ابراز احساسات پیدا نکردم؛ جز یک بار، آن هم نه به صورت مستقیم. نزدیکی های عید بود، من تازه معلم شده بودم و اولین حقوقم را هم گرفته بودم، صبح بود، رفتم آب انبار تا برای شستن ظروف صبحانه آب بیاورم. از پله ها بالا می آمدم که صدای خفیف هق هق گریه مردانه ای را شنیدم، از هر پله ای که بالا می آمدم صدا را بلندتر می شنیدم... استاد حالا خودش هم گریه می کند... پدرم بود، مادر هم او را آرام می کرد، می گفت: آقا! خدا بزرگ است، خدا نمیگذارد ما پیش بچه ها کوچک شویم! فوقش به بچه ها عیدی نمی دهیم!... اما پدر گفت: خانم! نوه های ما، در تهران بزرگ شده اند و از ما انتظار دارند، نباید فکر کنند که ما... حالا دیگر ماجرا روشن تر از این بود که بخواهم دلیل گریه های پدر را از مادرم بپرسم، دست کردم توی جیبم، 100 تومان بود، کل پولی که از مدرسه (به عنوان حقوق معلمی) گرفته بودم، روی گیوه های پدرم گذاشتم و خم شدم و گیوه های پر از خاکی را که هر روز در زمین زراعی همراه بابا بود بوسیدم. آن سال، همه خواهر و برادرام ازتهران آمدند مشهد، با بچه های قد و نیم قد که هر کدام به راحتی، با لفظ "عمو" و "دایی" خطابم می کردند. پدر به هرکدام از بچه ها و نوه ها 10 تومان عیدی داد؛ 10 تومان ماند که آن را هم به عنوان عیدی به مادر داد. اولین روز بعد از تعطیلات بود، چهاردهم فروردین، که رفتم سر کلاس. بعد از کلاس، آقای مدیر با کروات نویی که به خودش آویزان کرده بود گفت که کارم دارد و باید بروم به اتاقش؛ رفتم، بسته ای از کشوی میز خاکستری رنگ کهنه گوشه اتاقش درآورد و به من داد. گفتم: این چیست؟ گفت: "باز کنید؛ می فهمید". باز کردم، 900 تومان پول نقد بود! گفتم: این برای چیست؟ گفت: "از مرکز آمده است؛ در این چند ماه که شما اینجا بودی بچه ها رشد خوبی داشتند؛ برای همین من از مرکز خواستم تشویقت کنند." راستش نمی دانستم که این چه معنی می تواند داشته باشد؟! فقط در آن موقع ناخودآگاه به آقای مدیر گفتم: این باید 1000 تومان باشد، نه 900 تومان! مدیر گفت: از کجا می دانی؟ کسی به شما چیزی گفته؟ گفتم: نه، فقط حدس می زنم، همین. در هر صورت، مدیر گفت که از مرکز استعلام می‌گیرد و خبرش را به من می دهد. روز بعد، همین که رفتم اتاق معلمان تا آماده بشوم برای رفتن به کلاس، آقای مدیر خودش را به من رساند و گفت: من دیروز به محض رفتن شما استعلام کردم، درست گفتی! هزار تومان بوده نه نهصد تومان! آن کسی که بسته را آورده صد تومان آن را برداشته بود، که خودم رفتم از او گرفتم؛ اما برای دادنش یک شرط دارم... گفتم: "چه شرطی؟" گفت: بگو ببینم، از کجا این را می دانستی؟! گفتم: آخه شنیدم که خدا 10 برابر عمل نیک رو پاداش میده. (مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها – قرآن کریم، سوره انعام، آیه160) رفتار ما با پدر و مادرمان سرمشق رفتار فرزندانمان خواهد بود.. شادی پدران و مادرانی که در کنارمان نیستند وباخاطراتشان زندگی میکنیم یک فاتحه نثار کنید. موفق و سر بلند باشید 🍃🌷🍃 🌷🍃🌷🍃🌷🍃 کانال داستان بچه‌های مدرسه 👇 @hamkalam
نام زیبای پدر با سیم و زر باید نوشت خوب و عالی با عیاری معتبر باید نوشت برکت نان و نمک از همت والای اوست این چنین گویم که نامش تاج سر باید نوشت خانه را باشد ستون و مثل سروی استوار کوه صبر و معرفت خواهی ، پدر باید نوشت کوله‌بار مشکلات زندگی بر دوش اوست ناخدای زندگی در بحر و بر باید نوشت چرخه کار و تلاش و صنعت و سازندگیست دستهایش پینه دارد ، کارگر باید نوشت با شرف ، با غیرت و کوهی پر از مردانگیست گاه سختی‌ها خدایی یک سپر باید نوشت صورتش را سرخ می‌دارد ز سیلی زمان در حقیقت نام او اهل هنر باید نوشت احترامی خاص دارد ، حرمتش واجب بود گفته‌ی پیغمبر است و مستمر باید نوشت کانال داستان بچه‌های مدرسه 👇 @hamkalam -------------------------
احسان قاسمی؛ فارغ‌التحصیل مهندسی برق دانشگاه صنعتی شریف محل تحصیل: فرهنگیان دهگان کانال داستان بچه‌های مدرسه 👇 @hamkalam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به دنیا که آمده احتمالا به پدرش گفته‌اند "الهی عصای دست پیری‌ات شود" و حالا پسر، سنگینی بار بر دوشِ پدر را کم می‌کند تا پدر، سبکتر قدم بردارد در راهِ رسیدن به نماد وفاداری و عشق. کانال داستان بچه‌های مدرسه 👇 @hamkalam
🔸️تعطیلی مدارس شهر اراک و برخی روستاهای اطراف در روز چهارشنبه ۲۶ دی با توجه به شاخص آلایندگی هوای شهر اراک و پیش‌بینی اداره کل هواشناسی درخصوص پایداری هوا و پتانسیل انباشت آلاینده‌ها، تصمیمات کارگروه شرایط اضطرار آلودگی هوای استان مرکزی به شرح زیر اعلام می‌گردد: 🔹در روز چهارشنبه ۲۶ دی‌ماه، در شهر اراک و روستاهای گاوخانه، ضامنجان، رباط میل، مرزیجران، حاجی‌آباد، شهرجرد، چقا، نظم‌آباد، حسین‌آباد و بغدادی، مهدهای کودک و مدارس تمامی مقاطع تحصیلی در نوبت صبح و عصر تعطیل می‌باشد، ضمناً فعالیت آموزشی به صورت مجازی در بستر سامانه شاد برقرار است. 🔹همچنین موافقت دستگاه‌های اجرایی شهر اراک با درخواست مرخصی برای افراد دچار مشکل تنفسی و قلبی به تشخیص واحد مربوطه و همچنین موافقت با درخواست مرخصی اولیای کودکانی که به مهد کودک می‌روند و دانش‌آموزان مشغول به تحصیل در مراکز پیش‌دبستانی، دبستان‌ها و دبیرستان‌ها تأکید می‌گردد. 🔹برخورد پلیس راهور با خودروهای دودزا و فاقد معاینه فنی، تشدید شده و اعمال قانون لازم در این خصوص صورت خواهد گرفت. 🔹ضمن درخواست از عموم شهروندان جهت کاهش تردد غیر ضروری در فضای باز، استفاده از ماسک و مصرف مایعات، میوه و سبزیجات به‌منظور کاهش اثرات سوء آلودگی هوا توصیه می‌شود. ‌‌ ──────────────‌‌── اداره اطلاع‌رسانی و روابط‌عمومی اداره‌ کل آموزش و پرورش استان مرکزی کانال شاد و ایتا: @medumarkazi
حضرت علی علیه السلام قیمَهُ کُلِّ امْرِء ما یُحْسِنُ. ارزش هر کسی آن چیزی است که نیکو انجام دهد
يکي نزد حکيمي آمد و گفت: خبر داري فلاني درباره ات چه قدر غيبت و بدگويي کرده حکيم با تبسم گفت: او تيري را بسويم پرتاب کرد که به من نرسيد؛ تو چرا آن تير را از زمين برداشتي و در قلبم فرو کردي؟ يادمان نرود هيچوقت سبب کينه و کدورت دیگران نشویم کانال داستان بچه‌های مدرسه 👇 @hamkalam