💎 #کلام_نور
🔹 امام حسين عليه السلام:
اَعْجَزُ النّاسِ مَنْ عَجَزَ عَنِ الدُّعاءِ، وَاَبْخَلُ النّاسِ مَنْ بَخِلَ بالسَّلامِ
ناتوان ترين مردم كسى است كه از دعا عاجز باشد و بخيل ترين مردم كسى است كه درسلام بُخل ورزد
📙 بحارالانوار جلد93 صفحه294
اسلم بن عمرو، برده اى بود که امام حسین (علیه السلام) او را پس از شهادت برادرش امام حسن مجتبى (علیه السلام) خرید و وى را به حضرت زین العابدین (علیه السلام) بخشید.
محمد بن یوسف گنجى شافعى و ابونعیم اصفهانى و محدث قمى از اسلم بن عمرو در کتاب هاى خود یاد کرده اند و بزرگان دین هم چون صاحب کتاب فرسان الهیجا، او را از قاریان قرآن شمرده اند.
شغل او کتابت براى امام حسین (علیه السلام) بود و چون حضرت از مدینه به سوى مکه حرکت کرد، ملازم رکاب آن حضرت شد و با آن بزرگوار از مکه به کربلا آمد تا در روز عاشورا به شرحى که مى آید، به شرف شهادت نایل آمد و بر کرامت همه آزادگان جهان افزود.
در کتاب بحر اللئالى و روضه الاحباب آمده چون این غلام وفادار و برده خریدارى شده که از همه آزادگان برتر بود، در طلب اذن جهاد به محضر امام حسین (علیه السلام) آمد.
حضرت فرمود از فرزندم سجاد (علیه السلام) اجازه جهاد بخواه.
آن سعادتمند دنیا و آخرت از امام سجاد (علیه السلام) اذن جهاد خواست و با اهل حرم وداع گفت و به میدان جنگ شتافت و هفتاد نفر را به شمشیرش که در راه دفاع از امامت به کار گرفته بود، به دوزخ فرستاد.
امام سجاد (علیه السلام) با بالا زدن دامن خیمه، به تماشاى کارزار آن مرد الهى نشست و از این که برده اى زرخرید به دفاع از امامت برخاسته، مسرور و شاد بود.
برده وفادار پس از کارزارى عظیم و جنگى نمایان و جهادى خالص، دوباره به محضر امام سجاد (علیه السلام) شتافت و با آن حضرت وداع گفت و به میدان بازگشت.
این بار از کثرت کوشش و سعى و مقاتله سنگین و شدت عطش و جراحت زیاد، به خاک افتاد.
امام حسین (علیه السلام) به بالین او حاضر شد و سخت گریست و صورت مبارک بر گونه غلام گذاشت تا به جهانیان بفهماند که ارزش معنوى این برده، هم چون ارزش فرزندش على اکبر (علیه السلام) است و ثابت کند که او از همه تعلقات براى خدا و در راه خدا رهید و از مصادیق بارز «فَإِنّی لا أعلَمُ لی أصحاباً أوفى و لا خَيراً مِن أصحابی» یعنی «من، يارانى باوفاتر و بهتر از ياران خود سراغ ندارم» شد.
آرى، امام حسین (علیه السلام) یارانى را در جهان به خوبى آنان و بهتر از آنان سراغ نداشت.
کانال داستان بچههای مدرسه 👇
https://eitaa.com/hamkalam
فردی چندین سال شاگرد نقاش بزرگی بود و تمامی فنون و هنر نقاشی را آموخت.
استاد به او گفت که دیگر شما استاد شده ای و من چیزی ندارم ک به تو بیاموزم.
شاگرد فکری به سرش رسید،
یک نقاشی فوق العاده کشید و آن را در میدان شهر قرار داد ،
مقداری رنگ و قلمی در کنار آن قرار داد و از رهگذران خواهش کرد اگر هرجایی ایرادی می بینند یک علامت × بزنند.
غروب که برگشت دید که تمامی تابلو علامت خورده است و بسیار ناراحت و افسرده به استاد خود مراجعه کرد.
استاد به او گفت: آیا می توانی عین همان نقاشی را برایم بکشی؟
شاگرد نیز چنان کرد و استاد آن نقاشی را در همان میدان شهر قرار داد. ولی این بار رنگ و قلم را قرار داد و متنی که در کنار تابلو قرار داد این بود که :
"اگر جایی از نقاشی ایراد دارد با این رنگ و قلم اصلاح بفرمایید"
غروب برگشتند دیدند تابلو دست نخورده ماند.
استاد به شاگرد گفت:
"همه انسانها قدرت انتقاد دارند ولی جرأت اصلاح نه...
کانال داستان بچههای مدرسه 👇
@hamkalam
تعداد ۷۰ نفر در فرمانداریها و بخشداریهای تابعه، ۲۶ نفر در ادارهکل میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری، ۷ نفر در ادارهکل ورزش و جوانان، ۵ نفر در اداره کل گمرک، ۸ نفر در پست بانک، ۸ نفر در حوزه هنری انقلاب اسلامی، ۳ نفر در ادارهکل بازرسی، ۲ نفر در مرکز تحقیقات، آموزش و ترویج کشاورزی و ۲۰ نفر در شرکت مدیریت منابع آب استان مرکزی مجوز استخدام دارند.
ثبتنام دوازدهمین آزمون استخدامی فراگیر از ۱۳ تیرماه در سامانه جهاد دانشگاهی آغاز شده و تا شنبه ۲۳ تیرماه ادامه دارد.
کارت ورود به جلسه آزمون روز سهشنبه ۹ مردادماه امسال قابل دریافت است و آزمون در روز جمعه ۱۲ مردادماه برگزار میشود.
نتایج اولیه این آزمون ظرف یک ماه اعلام میشود،
متقاضیان میتوانند برای کسب اطلاعات بیشتر و دریافت دفترچه راهنمای دوازدهمین آزمون مشترک فراگیر دستگاههای اجرایی به سایت مرکز آزمون جهاد دانشگاهی به نشانی www.hrtc.ir مراجعه کنند.
♦️اداره کل امور اداری و مالی استانداری مرکزی
🏴 #امام_سجاد علیه السلام: اللّهُمَّ قَد تَعلَمُ ما يُصلِحُني مِن أمرِ دُنيايَ وآخِرَتي ، فَكُن بِحَوائِجي حَفِيّا .
🏴 بار خدايا! تو مىدانى كه كار دنيا و آخرتِ مرا چه چيز به صلاح مىآورد. پس حاجتهايم را عطا فرما.
📚الصحيفة السجّاديّة: ص ۹۵، الدعاء ۲۲
#احادیث
نقل میکنند که مرحوم ملا احمد نراقی کاشانی، نویسنده کتاب اخلاقی«معراج السعادهًْ»، ساکن در کاشان بود. درویشی که کتاب معراج السعادهًْ و بخش زهد و پارسایی آن کتاب را خوانده بود، نزد ملا احمد نراقی آمد و دید ملا احمد زندگی و دستگاه مرتبی دارد (چون ایشان مرجع بود و مردم به خانه ایشان رفت و آمد میکردند). درویش، وقتی آن همه بیا و برو و شهرت و دستگاه محقق نراقی را دید، تعجب کرد که این استاد اخلاق ، چرا خودش زاهد و پارسا نیست! (با اینکه در کتاب معراج السعادهًْ آن همه راجع به زهد سخن گفته است) بعد از دو-سه روز که میخواست مرخص شود، مرحوم نراقی فهمیده بود که برای آن درویش، معمایی پیش آمده است. به او گفت: کجا میخواهی بروی؟ او عرض کرد: میخواهم به کربلا بروم. محقق نراقی فرمود: من هم میآیم. او گفت: من باید چند روز صبر کنم تا مهیا شوی. مرحوم نراقی فرمود: همین الان حاضرم. به راه افتادند تا به قم رسیدند. در قم، محقق نراقی دید رنگ صورت درویش تغییر کرد. از علت پرسید. او گفت: کشکولم را در کاشان جا گذاشتهام. محقق نراقی فرمود: کشکول در جای خودش هست. فعلاً برویم و بعد برمیگردیم و کشکول شما را میدهم. درویش گفت: من بدون کشکول نمیتوانم زندگی کنم و علاقه به آن دارم. باید برگردیم وآن را بردارم. مرحوم نراقی همانجا فرصت را به دست آورد؛ به او فهماند که زهد اسلام یعنی چه؟ زاهد آن نیست که در جامعه نباشد؛ شهرت نداشته باشد؛ یا ریاست نداشته باشد. زاهد کسی است که دلبستگی به چیزی یا به کسی جز خدا نداشته باشد و دلبستگی ولو به کشکول باشد، زاهد نیست.
#سجاده_پرواز_يحيي_نوري_ص٩٥_٩٦
https://eitaa.com/hamkalam
گویند "حر بن يزيد رياحي"
اولين کسي بود که آب را به روي امام بست و اولين کسي شد که خونش را براي او داد.
چه کسی ميداند آخر کارش به کجا ميرسد؟
دنيا دار ابتلاست.
با هر امتحاني چهرهاي از ما آشکار ميشود،
چهرهاي که گاهي خودمان را شگفتزده ميکند.
چطور ميشود در اين دنيا بر کسي
خرده گرفت و خود را نديد؟
ميگويند خداوند داستان ابليس را تعريف کرد
تا بداني که نميشود به عبادتت،
به تقربت، به جايگاهت اطمينان کني.
خدا هيچ تعهدي براي آنکه تو همان
که هستي بماني، نداده است
شايد به همين دليل است که سفارش شده،
وقتي حال خوبي داري و ميخواهي دعا کني،
يادت نرود "عافيت"
و "عاقبت به خيريات" را بطلبي
https://eitaa.com/hamkalam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حتما گوش کنید
اگر اشک از چشمتان جاری شد ما رو هم دعا کنید
🍃 #امام_حسین علیه السلام :
هیچ گرفتاری مرا #زیارت نمیکند مگر آنکه خداوند گرفتاریش را برطرف کرده و شادمانش می کند.😍
ثواب الاعمال، ص319📚
💠#داستان
👈 ادب برآوردن حاجت مؤمن
مردی انصاری نزد #امام_حسین علیه السلام آمد و خواست تا حاجت خود را مطرح کند.
امام فرمود: ای برادر انصاری، آبروی خود را از خواریِ درخواست کردن نگاه دار و حاجتت را در برگه ای بنویس که من در این باره کاری می کنم که اگر خدا بخواهد شادمانت کند.
آن مرد نوشت : ای اباعبدالله، فلان کس پانصد دینار از من بستانکار است و به من فشار می آورد. پس با او گفتگو کن که تا زمان توانایی ام بر پرداخت، به من مهلت دهد.
چون امام حسین علیه السلام برگه را خواند، وارد خانه اش شد و کیسه ای حاوی هزار دینار آورد و به او فرمود با پانصد دینارش، بدهی خود را بپرداز و از پانصد دینار دیگر، در رویارویی با روزگار کمک بگیر و حاجتت را جز نزد یکی از این سه نفر مبر:
دیندار،
جوانمرد
و خانواده دار (با اصل و نسب).
زیرا
دیندار، دینش را پاس می دارد و به تو کمک می کند.
جوانمرد، از جوانمردی خویش خجالت می کشد.
و خانواده دار، می داند که تو آبروی خود را در پای حاجتت ریخته ای، پس او آبرویت را نگه می دارد و تو را حاجت ْناروا باز نمی گرداند.
📚تحف العقول، ابن شعبه حرانی
#محرم
#خواندنی
کانال داستان بچههای مدرسه 👇
@hamkalam
آنکه حزب باد بود
شبث بن ربعی
موذن زنی بود که ادعای پیامبری داشت سپس مسلمان شد و با پیامبر(ص) و امام علی (ع) همراه شد پس از ماجرای حکمیت به خوارج پیوست سپس در صف یاران امام حسن (ع) قرار گرفت. بعد به معاویه پیوست و پس از مرگ معاویه به امام حسین (ع) اعلام وفاداری نمود اما وقتی ابن زیاد حاکم کوفه شد فرمانده قاتلان امام (ع) در کربلا شد. سپس با مختار به خونخواهی امام حسین (ع) همراه شد اما وقتی مختار از مصعب شکست خورد به لشگر مصعب پیوست مُذَبْذَبِینَ بَینَ ذَلِكَ لَا إِلَى هَؤُلَاءِ وَلَا إِلَى هَؤُلَاءِ وَمَنْ یضْلِلِ اللَّهُ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ سَبِیلًاآنها افراد بیهدفی هستند که نه سوی اینها، و نه سوی آنهایند! و هر کس را خداوند گمراه کند، راهی برای او نخواهی یافت (نساء، 143)
کانال داستان بچههای مدرسه 👇
@hamkalam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بدون نگاه امضا زد....
کانال داستان بچههای مدرسه 👇
@hamkalam
#کلام_نور
💎 امام حسين عليهالسلام:
🔸 لا تَتَكَلَّمَنَّ فيما لا يَعنيكَ فإنّي أخافُ علَيكَ الوِزرَ، ولا تَتكَلَّمَنَّ فيما يَعنيكَ حتّى تَرى لِلكلامِ مَوضِعا.
🔹 هرگز سخن بيهوده مگوى؛ زيرا بيم گناه براى تو دارم و سخن سودمند نيز هرگز مگوى، مگر اين كه آن سخن به جا باشد.
📎بحارالانوار، ج۷۸، ص۱۲۷، ح۱۰
آنکه فقط روایات را بخاطر می سپرد
هرثمة بن سلیم
در جنگ صفین امام علی را دید که مشتی خاک از زمین کربلا برداشت و بویید و فرمود:«اي خاک! جمعيتي از اينجا محشور مي شوند که بدون حساب وارد بهشت مي گردند»سالها بعد وقتی در سپاه ابن زیاد بر حسین (ع) تیغ کشید؛ به یاد فرمایش علی (ع) افتاد. خود را به حسین (ع) رسانید و آن جریان را برای امام بازگو کرد.امام فرمود: اینک با مایی یا با دشمنان ما
گفت: «با هيچکدام، چون زن و بچه ام را در کوفه گذاشته ام و آمده ام و از ابن زياد بر جان آنان مي ترسم».امام (ع) فرمود: پس زود از این منطقه دور شو تا جنگ ما را نبيني، به خـدايـي کـه جـان پيامبر (ص) در دست اوست، سوگند که هرکس مقاتله ما را شاهد باشد اما ما را کمک نکند، خداوند او را وارد آتش مي کند.
کانال داستان بچههای مدرسه
@hamkalam
خزیمه ابرش (پادشاه عرب)، بدون مشورت پادشاه روم که از دوستان صمیمی وی بود کاری انجام نمی داد.
خزیمه رسولی را نزد او فرستاد و درباره فرزندانش مشورت و نظر خواست و در نامه اش نوشت من برای هر یک از دختران و پسران خویش مالی زیاد و ثروتی فراوان قرار دادم که بعد از من درمانده و مستمند نشوند، صلاح شما در این کار چیست؟
پادشاه روم جواب فرستاد که ثروت، معشوق بی وفاست و دوام ندارد.
بهترین خدمت به فرزندان این است که آنان را از مکارم اخلاق و خوی های پسندیده برخوردار کنید تا در دنیا سبب دوام دولت و در آخرت سبب غفران باشد.
منابع:
۱. جوامع الحکایات، صفحه ۲۷۰
۲. نمونه معارف، جلد ۱، صفحه ۶۴
کانال داستان بچههای مدرسه 👇
https://eitaa.com/hamkalam
سلطان محمود غزنوی، پیری ضعیف را دید که پشتواره خار می کشد، بر او رحمش آمد گفت:
ای پیر دو سه دینار زر می خواهی یا درازگوشی یا دو سه گوسفند یا باغی که به تو دهم، تا از این زحمت خلاصی یابی؟
پیر گفت: زر بده تا در میان بندم و بر درازگوش بنشینم و گوسفندان در پیش گیرم و به باغ روم و به دولت تو در باقی عمر آنجا بیاسایم.
سلطان را خوش آمد و فرمود چنان کردند...
#عبید_زاکانی
کانال داستان بچههای مدرسه 👇
@hamkalam
📖 دعای امام حسین (علیه السلام) هنگام شهادت حضرت علی اکبر (علیه السلام)
امام حسین (علیه السلام) هنگامی که فرزندش حضرت علی اکبر (علیه السلام) به شهادت رسید فرمود خداوندا، کوفیان ما را فرا خواندند تا یاری مان کنند، اما ما را وا نهادند و کشتند.
خداوندا، باران آسمان را از ایشان بازدار و برکت های زمین را از ایشان دریغ کن و اگر تا مدتی از زندگی برخوردارشان ساختی، آنان را پراکنده ساز و دچار اختلافشان بگردان و هیچ گاه زمامداران را از ایشان خشنود مکن.
منبع: الطبقات الکبری، ابن سعد
کانال داستان بچههای مدرسه 👇
https://eitaa.com/hamkalam
پادشاهی دستور داد تا چند سگ وحشی تربیت کنند تا هر کسی که از او اشتباهی سر زد را جلوی آنها انداخته تا با درندگی تمام او را بدرند.
روزی یکی از وزرا رأیی داد که موجب پسند پادشاه نبود دستور داد که او را جلوی سگها بیندازند.
وزیر گفت : « من ده سال خدمت شما را کردهام و ده روز تا اجرای حکم از شما مهلت میخواهم.»
پادشاه گفت این هم ده روز مهلت.»
وزیر رفت پیش نگهبان سگها و گفت : «میخواهم به مدت ده روز خدمت این سگها را بکنم.»
نگهبان پرسید : «از این کار چه فایدهای میبری..؟»
وزیر گفت : « به زودی خواهی فهمید .»
نگهبان گفت : «پس چنین کن.»
وزیر شروع به فراهم کردن اسباب راحتی برای سگها کرد و دادن غذا ، شستشوی
آنها و هر کاری که لازم بود را انجام داد.»
ده روز گذشت و وقت اجرای حکم فرا رسید دستور دادند که وزیر را جلوی سگها بیندازند. مطابق دستور عمل شد و خود پادشاه هم نظارهگر ماجرا بود ولی با صحنهی عجیبی روبرو شد.
همهی سگها به پای وزیر افتادند و تکان نمیخوردند..!
پادشاه پرسید : «با این سگها چه کردهای ..!؟»
وزیر پاسخ داد : « ده روز خدمت این سگها را کردم فراموش نکردند ولی ده سال خدمت شما را کردم همه را فراموش کردید.»
پادشاه سرش را پایین انداخت و دستور به آزادی وزیر داد.
احتمال دارد در زندگی شما کسانی باشند که خطای کوچکی کردهاند و مدتهاست به خود اجازه نمیدهید آنها را ببخشید ، فقط کافیاست امروز به روزهای خوبی که با آنها داشتید فکر کنید ...
مطمئن هستم آنها را خواهی بخشید.
کانال داستان بچههای مدرسه 👇
@hamkalam
#بخشش
#کلام_نور
💎امام حسین علیهالسلام:
🔸 لا تُمارِيَنَّ حَليما و لا سَفيها؛ فإنّ الحليمَ يَقلِيكَ و السَّفيهَ يُؤذيكَ.
🔹 هرگز با خردمند و نابخرد مجادله مكن؛ زيرا خردمند دشمنت مى دارد و سفيه آزارت مى رساند.
📎 بحار الأنوار، ج۷۸، ص۱۲۷، حدیث ۱۰
آنکه غرق دنیایش بود
عبدالله بن مطيع عدوي
سرگرم کندن چاهش بود؛ که امام حسین بر او گذشت. گفت: پدر و مادرم فدايت، کجا؟ فرمود: آهنگ مکه دارم؛ شیعیان برایم نامه های فراوان نوشته اند و مرا به کوفه خوانده اند. پدر و مادرم فدايت نزد آنان مرو! از کوفه برحذر باش. چرا که شهري است شوم و پدرت در اين شهر کشته شد و...
امام حسين (ع) نپذيرفت. عبدالله گفت: اين چاه را آماده کرده ام و امروز براي نخستين بار به دلو ما آب آمده است. کاش به درگاه خداوند دعا ميکرديد و برايش برکت ميخواستيد. امام (ع) قدری از آب چاه نوشيد، سپس آن را مزمزه کرد و در چاه ريخت. پس از آن، آب چاه گوارا و فراوان گشت: حسین (ع) رفت و عبد الله ماند در کنار چاهش
کانال داستان بچههای مدرسه 👇
@hamkalam
🔹روزی قرار بر اعدام قاتلی شد. وقتی قاتل به پای دار رفت و طناب را دور گردن او آویختند، ناگهان روانشناسی سر رسید و بلند داد زد دست نگه دارید. روانشناس رو به حضار گفت: مگر نه اینکه این مرد قاتل است و باید کشته شود؟ همه جواب دادند بله. روانشناس ادامه داد: پس بگذارید من با روش خودم این مرد را بکشم. همه قبول کردند.
🔹سپس روانشناس مرد را از بالای دار پایین آورد و او را روی تخته سنگی خوابانید و چشمانش را بست و به او گفت: ای مرد قاتل من شاهرگ تو را خواهم زد و تو ب زودی خواهی مرد. سپس روانشناس تکه ای شیشه از روی زمین برداشت و روی دست مرد کشید مرد احساس سوزش کرد. ولی حتی دستش یک خراش کوچک هم بر نداشت. سپس روانشناس قطره چکانی برداشت و روی دست مرد قطره قطره آب میریخت و مدام به او میگفت: تو خون زیادی از دست دادی و به زودی خواهی مرد. مرد قاتل خیال می کرد رگ دستش زده شده و به زودی می میرد، در صورتی که دستش خراش کوچک هم نداشت.
🔹مدتی گذشت و دیدند که قاتل دیگر نفس نمی کشد...او مرده بود
ولی با تیغ؟؟
با دار؟؟
خیر...او فقط و فقط با زهری به اسم تلقین مرده بود
🔸از این به بعد اگه بیماری و یا مشکلی داشتید با تلقین بزرگش نکنید، چون تلقین نداشته ها را به داشته ها تبدیل میکند؛ لازم به ذکر است که بر خلاف تلقین #منفی، تلقین #مثبت هم داریم
کانال داستان بچههای مدرسه 👇
@hamkalam
هدایت شده از دُهُل |سیدمحمد الحسینی
29.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
این هفت دقیقه را ببینید به گفتن و نوشتن نمی گنجد .
@dohhol