#معرفی_کتاب
#شهید_محمد_رضا_تورجی_زاده
🌷 امروز پنج اردیبهشت، سالروز آسمانی شدن شهید محمدرضا تورجی زاده هست، شهیدی که مداحی دلسوخته، رزمنده ای شجاع و فرمانده ای مخلص و محب واقعی حضرت زهرا (س) بود
📖 در انتظار پدر
🖋️ به قلم: کبری خدابخش دهقی
🖨️ انتشارات: شهید کاظمی
روایت مادرانه از زندگی شهید محمدرضا تورجی زاده
📄 برشی از کتاب:
حس تنهایی و تنهاشدن داشتم. علیرضا برگشت. صدایش زدم و گفتم: «مادر، علیرضا، داداشت کوجاست؟» نگران نباش مامان، بیمارستان تهرانه. عصری بلیط میگیرم تا با بابا برین و یه سری بزنین و برگردین. عصر دیره، برای خودم بلیط بگیر تا برم. نشست روبهرویم. به چشمانم زُل زد. نگاهم کرد، نگاهم کرد و آنقدر نگاه کرد و سکوت کرد و بغض کرد که گفتم: «علیرضا، ممد شهید شده...؟»
📖 شهید محمدرضا تورجی زاده
🖋️ به کوشش: موسسه شهید کاظمی
🖨️ انتشارات: شهید کاظمی
برش هایی کوتاه از زندگی شهید محمدرضا تورجی زاده
📖 یا زهرا
🖋️ به کوشش: گروه نویسندگان انتشارات شهید ابراهیم هادی
🖨️ انتشارات: شهید ابراهیم هادی
زندگینامه و خاطرات شهید محمدرضا تورجی زاده
📄 برشی از کتاب:
روزهای آخر ماه شعبان بود . هیئت گردان برگزار شد. مجلس خوبی بود. برادر تورجی زاده شروع کرد به خواندن روضه ی حضرت زهرا (س) حال عجیبی بین بچه ها بود. در آخر روضه دستش را مشت کرده بود، می کوبید روی زمین و با گریه می گفت: آی زمین، تو چطور شاهد این همه ظلم بودی...! »
#بسته_کتاب
#شهید_محمد_رضا_تورجی_زاده
#در_انتظار_پدر
#انتشارات_شهید_کاظمی
#یا_زهرا_س
#انتشارات_شهید_ابراهیم_هادی
#سالروز_شهادت_شهید_محمد_رضا_تورجی_زاده
@hamkhaniketab
🔔 یه وقتایی هست که واقعا عاجز می مونی از درک بعضی از اتفاقات، صبر آدم ها در برابر این اتفاقات. بعدش که با خودت خوب فکر می کنی، می بینی که آدمهای این ماجراها، به این جمله عمه سادات، حضرت زینب «س» اعتقاد عجیبی داشتن: ما رأيت الا جميلاً ، من به جز زيبایی چيزی نديدم و آنچه مشاهده كردم، همگی زيبا بود.
📖 ام علاء
🖋️ به قلم زیبای خانم سمیه خردمند
📇 انتشارات: شهید کاظمی
♦️روایتی بس خواندنی و با ارزشه از زندگی ام الشهداء، فخر السادات طباطبایی، همون بانویی که شهادت چهار پسر، برادر، همسر و دامادش را دید، اما صبوری پیشه کرد. همیشه در طول عمرش، فرزندانش را به پشتیبانی از حضرت امام خمینی (ره) و پیروی از ایشان توصیه میکرد. به آنها میگفت: «اگر همه شما هم فدای اسلام شوید ناراحت نمیشوم.»
🥺 وقتی کتاب را تموم کردم، ناخودآگاه تمام اتاق پر شد از یک عطر خوش که فقط تا چند ثانیه ادامه داشت. فقط همین را بگم که از موقعی که با ام علاء، آشنا شدم در این کتاب، دلم پر کشیده که برم قم حرم خانم حضرت معصومه «س» و بعد هم برم سر مزار پاک ام علاء. و در پایان یه تشکر ویژه انتشارات شهید کاظمی هم به خاطر چاپ این کتاب خوب و هم به خاطر ابتکار قشنگی که در کنار کتاب، در نگین نجف هم گذاشته بودن.
📃 برشی از کتاب:
هیچ وقت ندیده بودم برای برادرهایم گریه کند. همیشه هم برایم سئوال بود چطور این همه سال داغ چهار فرزند را تحمل کرده، ولی ما هیچ وقت صورت غمگین و ناراحتش را ندیدیم. اشک های مامه را فقط در عزای اهل بیت «ع» می دیدیم و بس.
#معرفی_کتاب
#ام_علاء
#سمیه_خردمند
#انتشارات_شهید_کاظمی
@hamkhaniketab