🌻نظر رهبر انقلاب درباره رمان کلیدر🌻
🔹آقایی برداشته ده جلد رمان نوشته، که علی الظاهر کار قشنگی است؛ اما به قول ما مشهدیها توی بحر کار که می روید میبینید کار پوکی است. حالا مد شده است که بردارند مرتب تعریف بنویسند
🔸همین آقایی که جای خالی سلوچ یا کلیدر را نوشته، این دروغ است! یعنی تصویری که او از روستای ایران ارائه کرده این نیست.
#مقام_معظم_رهبری
#کلیدر
#جای_خالی_سلوچ
#محمود_دولت_آبادی
@hamkhaniketab
#جای_خالی_سلوچ
معجزه کلمات را میتوان در قلم محمود دولت آبادی جاری دید.وقتی «جای خالی سلوچ» را میخواندم محو ترکیبات تازه و تصویر سازی های فوقالعاده اش بودم.آنقدر اثر واقعی است که در تمام مدت خواندن خودم را یکی از اهالی زمینج میدانستم.درگیر داستان بودم و نگران مرگان و هاجر.
نبودن سلوچ و جای خالی اش همان چیزیست که در سطر سطر کتاب فریاد میشود.درونمایه اصلی رمان فقر است که با آمدنش همه چیزهای دیگر از در و پنجره و قلب و مغز و وجدان میروند.فقیری و ناچار از پیدا کردن تکه ای نان برای زنده ماندن.
داستان قصه پدری است که به دنبال کار میرود و رفتنش انسجام خانواده را میبرد.مردی میرود و زنی تاراج میشود،پسری پیر میشود و پسر دیگر طغیان میکند و دختری که کودکی اش برای تکه ای نان و تامین بودن پرپر میشود.
مکان داستان روستایی خیالی به نام زمینج در خراسان است.زمان داستان سالهای دهه چهل به بعد که انقلاب سفید یا اصلاحات ارضی در حال اجرا شدن است میباشد.نگاه انتقادی نویسنده به بیچارگی ناشی از فقر و ظلم اربابان و بی تفاوتی دولت به مردم در طول داستان خودش را نشان میدهد.فریب مردم روستا توسط دولت برای واگذاری زمین هایشان زیر پوشش تبلیغاتی عمران و آبادانی و مهاجرت روستاییان به شهر قدم به قدم روایت میشود.
رنج مردم از جهلشان و فقر،شکم های گرسنه و چشمانی که سیری ندارند، طمعی که بعضی را وا می دارد دزدی کنند، نزول کردن و ظلم مردان به زنان در پناه شرع، نگاه پر هوس مردانه به زنان، قدرت و اقتدار و عقل و عشق زنی که در میانه نبرد زندگی تنها مانده همه در این رمان به تصویر کشیده شده اند.رمان «جای خالی سلوچ» دل را از غم لبریز میکند اما در عین حال از زیبایی نثر کتاب لذت میبرید و این لذت، رنجِ غم و درد مردم ندارِ روستا را در دل و ذهن ماندگارتر میکند.
این داستان به خوبی نشان میدهد که در خانواده نبودن پدر چه بر سر این اصلی ترین بنیاد جامعه می آورد.در ابتدا می بینیم نبودن کار چه بر سر پدر که بخاطر بیکاری و پیدا کردن کار خانه را ترک میکند آورده است.کتاب روایت ظلم در حق زنان است.ظلمی که بر سر دخترکان به زور شوهر داده شده به مردی هم سن پدرشان می شود،ظلمی که در حق زنانی که همسرشان تنهایشان گذاشته و می روند روا میشود و همچنین ظلمی که به زنانی می شود که هوا و هوس شوهر نامرد شان با آتش هوو زندگیشان را در شعله های بی پناهی میسوزاند.
کتاب «جای خالی سلوچ» پر از نماد است و میتوان هر فرد و شی و مکان را نماد چیزی دانست.دولت آبادی این کتاب را در سال ۵۷ بعد از آزادی از زندان در هفتاد روز نوشت.همانقدر که «خوشه های خشم» استاین بک تیره بختی مردم آمریکا را در خلال سالهای رکود بزرگ اقتصادی نشان می دهد «جای خالی سلوچ» هم این نکبت و بدبختی را با انقلاب سفید نمایش می دهد.تفاوتی که این دو رمان با هم دارند در همبستگی اعضای خانواده و اهمیت این مسئله برایشان هست،مخصوصا نقش حیاتی خانواده برای مادر در «خوشه های خشم» که به هیچ وجه نمی خواهد ضربه ای به آن وارد شود.مادر در «خوشه های خشم» نماد امید و سرسختی است،مرگان هم نماد مقاومت و مبارزه اما چون مردش،خانواده را تنها گذاشته و ما هیچ علقه و مهری بین اعضا خانواده نمیبینم تلخ است و گزنده.هاجر کوچکترین فرزند خانواده حتی در چهاردیواری خانه خودش از دست کتک های برادر بزرگش امنیت جانی ندارد.حتی زیر ضربه های مشت مادرش ناله میزند.زن خانواده در نبود مردش برای گرفتن حق پسرش مورد تعرض قرار می گیرد.این همه سیاه روزی یک خانواده روستایی دل را به درد می آورد.هر چند «خوشه های خشم» هم کتابی پر از زشتی های جامعه و سختی و بی پولی و گرسنگی خانواده است اما دلسوزی ها و محبت های اعضا خانواده به هم لبخند به لب می آورد و اینکه در آخر تام برای رسیدن به عدالت مصمم میشود امید را زنده نگه میدارد.اما در «جای خالی سلوچ» تنها تنفرِ بین برادرها و بیزاری پسر ها از مادر و حرمت نداشتن پدر و ظلم دیده میشود بی هیچ بذر امیدی که در نهایت در دل خواننده کاشته شود.مهاجرت بقیه روستاییان به شهر و خالی ماندن روستا احتمالا سرنوشت داستان خواهد بود.
#معرفی_کتاب
#جای_خالی_سلوچ
#محمود_دولتابادی
#به_قلم_شما ✍️
#سایه 🌸
📚 @hamkhaniketab