#معرفی_کتاب
#شهید_علی_خلیلی
🌷 امروز، سوم فروردین سالروز شهادت شهید علی خلیلی هست، شهیدی که قدم بر جای قدمهای مردانگی علی (ع) نهاد
📖 زخمی لبخند
🖋️ به قلم: زهرا یوسفان
🖨️ انتشارات: شهید کاظمی
روایتهایی از زندگی شهید علی خلیلی
📖 تنها برای لبخند
🖋️ به قلم: بهنام حشمدار
🖨️ انتشارات: شهید کاظمی
روایتی از حیات جهادی و عروج عارفانه شهید علی خلیلی
📖 نای سوخته
🖋️ به قلم: هانیه ناصری
🖨️ انتشارات: تقدیر
خاطرات و زندگی شهید علی خلیلی
#شهید_علی_خلیلی
#سالروز_شهادت_شهید_علی_خلیلی
#بسته_کتاب
@hamkhaniketab
😔 سالهاست که فلسطین، این بهشت زمینی، در اسارت خدعه ابلیسه. بشر، بازیچه کبر و پستی شیاطین بزرگ و کوچک قرار گرفته. طوفان ظلم، آرام و قرار را حتی از کوه جودی ربوده . نمرودیان، لحظه به لحظه، بت هزارچهره میسازن؛ هر چهره، رنگین به خون هزاران اسماعیل گلچهره.
نژاد پرستی، فرعون زمانه و سلاحش، افعیهایی از جنس آتش؛ بیرحم و آدمخوار. امروز، طور سینا، داغ غربت موسای غایب را در سینه دارد....
📚 شاید کتابها بیشتر بتونند این روزها حال و هوای غزه را برای ماهایی که اونجا نیستیم، معرفی کنند، مثل کتاب
📖 خاکستر گنجشگ ها
🖋️ به قلم: آقای حامد عسگری
🖨️ انتشارات: معارف
📍 که راوی ماجراهای دردناک شده و قلب ما را به کوچه پس کوچههای غزه میبره. آقای نویسنده در این کتاب با یک نگاه متفاوت، داستان شهدای مظلوم بیمارستان المعمدانی غزه را روایت می کنه
📄 برشی از کتاب:
جرعه آخر قهوه اش را گذاشت روی کاپوت ماشین. بعد روی زمین دراز کشید مشتی خاک برداشت و روی جلیقه اش مالید موهایش را پریشان کرد و نفسش را حبس که صدایش بریده بریده شود. تصویر بردار داخل گوشی گفت: ارتباط برقرار شده روی خطی، گزارشش را رفت. حس موشک باران را به خوبی القا کرد و گفت حماس دارد شخم میزند اینجا را گفت در خبرها شنیده که نیروهای نظامی حماس چهل کودک اسرائیلی را سر بریدهاند. گفت و گفت و جهان را با خبر کرد. گزارش زندهاش تمام شد بلند شد لباسهایش را تکاند و چشمش افتاد به کارت خبرنگاریاش...
#معرفی_کتاب
#خاکستر_گنجشگ_ها
#حامد_عسگری
#انتشارات_معارف
#بیمارستان_المعمدانی_غزه
@hamkhaniketab
حَول حَالِنَا بِظُهُورِ اَلْحُجَّة .. ✨️
انشاءالله ۱۴۰۳ سال آمدنت باشه آقاجان .. 🌸🌿
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج 🕊
📚 @hamkhaniketab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸🕊
حضرت آقا ❤️ : وقتی «اَلّلهُمَّ کُن لِوَلِیّک» را میخوانید، در واقع دارید ارتباط میگیرید با امام زمانتان، که فرمودهاند: ما را دعا کنید، ما هم شما را دعا میکنیم.
📚 @hamkhaniketab
'' مذهبی نیستم ولی ده بار به روح القدس و مریم مقدس قسم میخورم که اگه این ماهی رو بگیرم به زیارت بارگاه مریم مقدس برم. ''
🔹کتاب #پیرمرد_و_دریا، درمورد پیرمردی ماهیگیر به نام سانتیاگو است که بیش از هشتاد روز نتوانسته ماهی در خوری صید کند و هر بار با امید راهی دریا شده و دست خالی به ساحل بازگشته است.
🔸در آخرین تلاش، ماهی بزرگی به قلابش گیر میکند و این ماهی به قدری بزرگ است که قایق پیرمرد را به دنیال خود میکشد و از این جا شاهد تقلای پیرمرد برای شکار ماهی و تلاش ماهی برای فرار از چنگ پیرمرد هستیم.
جدالی که نهایتا پیرمرد پیروز میشود اما از ساحل بسیار فاصله گرفته است.
🔹از یک جایی به بعد پیرمرد، ماهی را برادر خطاب میکند و گویی برایش سوگواری به راه میاندازد.
کتاب محل کارزار تلاش و امید با ترس و یأس است.
نویسنده به خوبی توانسته در این رمان نیمه بلند، ارزش تداوم و پشتکار را به تصویر بکشد.
📖سانتیاگو که ابتدا برای اثبات خودش راهی دریا شده بود، پس از صید ماهی به فکر فروش ماهی و عایدی حاصل از فروش آن می افتد.
داستان به قدری هنرمندانه نگاشته شده که اگر مثل من نسخه الکترونیکی را با گوشی مطالعه کنید، همچنان که پیرمرد طناب را محکم نگه میدارد که مبادا ماهی فرار کند، شما هم گوشی را محکم میگیرید که مبادا ماهی از قاب گوشی بیرون بجهد.
🌻همینگوی استادانه طعم تلخ شکست را در لابلای حس امید به آینده و تلاش مداوم پنهان کرده است.
❇️پیرمرد و دریا کتابی ست که میتوان به جای کتاب های زرد روانشناسی و توسعه فردی به دست گرفت و مطالعه کرد و مهمترین درس زندگی را آموخت.
🔹امید و تلاش است که انسان را میسازد و انسان موفق، در اوج درماندگی، خستگی و تنهایی دست از تلاش بر نمیدارد.
اشاره های گاه و بیگاه به خدا و دعا نذر و مذهب و مریم مقدس نمکی ست که نویسنده به اندازه از آن استفاده کرده است.
بعد از مطالعه کتاب شاید شما هم مثل پیرمرد با ماهی ها صحبت کنید، خواهر و برادر خطابش کنید و یا به این فکر کنید که کاش دستان زمخت صیاد این ماهی را در دست بگیرید.
🔸با وجود اینکه کتاب پس از انتشار جوایز پولیتزر و نوبل را برای نویسنده به ارمغان آورد، اگر یکی از دوستان همینگوی با دقت بیشتری کتاب را مطالعه میکرد شاید میتوانست حدس بزند که همینگوی سرخورده شده و تصمیم دارد به زندگی اش خاتمه دهد.
اتفاقی که در سال ١٩۶١ رخ داد.
پیرمرد و دریا رمانی ست که به بیش از یک بار خواندنش میارزد.
#معرفی_کتاب
#همینگوی
#پیرمرد_و_دریا
#به_قلم_شما
@hqmkhaniketab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وضعیت من در سال جدید!
@hamkhaniketab
🔹بخشی از نظرات کسانی که کتاب ناقوس ها به صدا در می آیند را مطالعه کردند
فقط دو روز دیگر تا شروع همخوانی کتاب
از پنج فروردین ماه
در گروه همخوانی ذیل :
https://eitaa.com/joinchat/3923772144Ce036fecff9
#همخوانی
#ناقوس_ها_به_صدا_در_می_آیند
@hamkhaniketab
🍃🌸🍃شهید آوینی: « نوروز رستاخیز خاک است و عید صیام، رستاخیز جان. خاک محتاج زمستان است تا پذیرای بهار شود و جان محتاج صوم است تا روح به اعتدال ربیع واصل شود، تا خورشید عشق از افق جان طلوع كند و نسیم لطف بوزد و درخت دل به شكوفه بنشیند و این بهار درون است!»
(نشریه رستاخیز جان، انتشارات واحه، ص ۵۷)
@hamkhaniketab
🧐 چرا خدا بعضی از دعاهای من رو نمی پذیره؟! شما مادرا و پدرای عزیز، تا الان صدبار با این پرسش از طرف بچه هایتان، روبه رو شده اید، چه جوابی داده اید بهشان؟ از جوابی که دادید، قانع شدند یا نه؟!
🖋️ آقای غلامرضا حیدری ابهری که کتابهای زیادی در موضوع خداشناسی نوشته اند، این بار در کتاب
📖 خدایا! خروس کن مرا!
🖨️ انتشارات: جمال
✅ پاسخ دادند به این سوال بچه ها که چرا خدای مهربون، بعضی از دعاهامون را برآورده نمی کنه! خب بفرمایید اینم یه کتاب خوب دیگه برای بچه ها که خوندنش باعث میشه به ارتباط بیشتر بچه هایتان با خدا.
📄 برشی از کتاب:
« جناب گاو! سلام. آیا دوست داشتی که تو هم مثل ما کبوترها می توانستی پرواز کنی؟ » دُم سیاه گفت: « بله. » کبوتر خندید و گفت: « خب فعلا که نمی تونی. » دُم سیاه گفت: « اگر بخواهم می توانم. » کبوتر گفت: « مجبوری دروغ بگویی؟! » دُم سیاه ناراحت شد و از لَجِ کبوتر، هفتمین دعایش را با خدا درمیان گذاشت...
#معرفی_کتاب
#خدایا_خروس_کن_مرا
#غلامرضا_حیدری_ابهری
#انتشارات_جمال
@hamkhaniketab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
كتاب در سالي كه گذشت
گزارش خبرگزاری صدا و سیما از وضعیت کتاب در سال ۱۴٠۲
از #آمار نشر #كتاب تا #نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران و جوایز و #جشنواره ها
#وضعیت_شناسی
@hamkhaniketab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#پیشنهاد_ویژه
🔹چرا باید زبان #فارسی را پاس بداریم؟؟
🔸وقتی به جای هلی کوپتر، بالگرد پیشنهاد شد خیلی ها خندیدند...
به بهانه گفتگو پیرامون زبان فارسی در گروه، پیشنهاد میکنم حتما این برش از برنامه #مکث را ببینید تا خیلی از مسائل برای شما روشن شود
#زبان_فارسی
#فارسی_شکر_است
@hamkhaniketab
🌷 مادر شهید سیدحسین علم الهدی را می شناسید؟ همون شهیدی که از قرآنش، شناختنش. اگر زائر راهیان نور بودید و سر به یادمان شهدای هویزه، زدید، حتما مزار پاک این مادر شهید را هم دیدید. کتاب،
📖 راز بی بی جان
🖋️ به قلم: الناز عباسیان
🖨️ انتشارات: روایت فتح
روایت شیرزنی هست به نام سیده بتول جزایری که نه تنها نشان افتخار مادر یکی از بی باک ترین فرماندهان شهید دفاع مقدس را بر سینه داشت، بلکه خود گنجینه ای بود برای این انقلاب
به نظرم، شیرینترین خاطره این قسمت از کتاب، مربوط میشه به پذیرایی بی بی جان از مقام معظم رهبری، به عنوان نماینده امام در جنگ در خانه خود در زیر آتشباران دشمن، که از قضا یک بار هم غذای ایشان شور میشه و رهبری به روی خانواده علم الهدی نمیآورند.
برشی از کتاب:
از همون اول گفتم که شهید شدی، گفتم دروغه هرکی گفته تسلیم صدام شدی! اما حسین جان این چه آمدنی شد؟ قرار آخر ماه صفرمون چی شد پس! حسرت به دل موندم حسین... چطور این تن پاره پاره تو رو ببرم اهواز... بعد سرش را رو به آسمان برد و فریاد زد: «خانم زینب چی کشیدی تو کربلا... صبرم بده... صبرم بده...» همین طور این جمله را با ناله و اشک تکرار میکرد که یک آن صدایی را شنید: «خوش اومدی بی بی جان... هویزه منتظرت بود...» الله اکبر این صدای حسین است. هراسان از جای خودش بلند شد و نگاهی به اطرافش کرد. وسط بیابان بی آب و علف و خشک هویزه میان تلی از خاک و خون و پیکر شهدا ایستاده بود...
#معرفی_کتاب
#راز_بی_بی_جان
#الناز_عباسیان
#انتشارات_روایت_فتح
#روایت_زندگی_مادر_شهید_سید_حسین_علم_الهدی
@hamkhaniketab
امروز،
هم نسیم بهار طبیعت 🌸
و هم نسیم بهار معنویّت ✨️
برای همهی بندگان مؤمن و صالح قابل استفاده است .. 😇☁️🌿
#حضرت_آقا ❤️ ۱۴۰۳/۱/۱
📚 @hamkhaniketab
آقای مهربان، عزیزم حسن 💚
(علیه السلام)
چه تولد کریمانه ای که خداوند؛ ۱۵ روز قبل و بعد از آن را مهمانی داده است.. ☺️🌸
خوش آمدی امام من 💐 😍
📚 @hamkhaniketab
بسم الله
داستان از جایی آغاز میشود که پدر و مادری در قلب آفریقا دخترشان را برای لقمه نانی به کنیزی فرستادند. نه پدر تاب تحمل داشت و نه مادر اما برای اینکه هم دختر و هم خانواده به لقمه نانی برسند راهی جز کنیزی دختر نبود. دختر را راهی بازار فصلی عکاظ کردند اما گویی این کنیز با دیگران از ابتدا فرق داشت. پیشگوی قبیلهشان گفته بود که چشمهای این دختر انسانهای بزرگ و والایی را میبیند. همینطور هم شد. او به مدینه آمد و همزمان اسلام ظهور کرد...
روایت بردهای در زمین و زمانهی اسلام، دوباره خاطره کتاب ریشهها را برایم زنده شد... با این تفاوت که برده داری در غرب پایان ندارد، اما پیامبر ما هر گونه بردهداری که در آن ظلمی باشد را ممنوع اعلام کرد. او انسان را والاتر از آن تصویر کرد که برده باشد. چه بخواهد برده انسان دیگری باشد و چه برده و مطیع شیطان یا هوای نفس و یا...
مهمترین اتفاقات داستان در پنجاه صفحه پایانیاش میافتد آنجا که نویسنده در پی جمعبندی داستان خود است اما گویی نویسنده جوان برای روایت داستان بیش از حد عجله دارد. چه زیباتر بود اگر بیشتر از ناتا و دردهایش در دوران پس از پیامبر ص میخواندیم. ای کاش این دوران را عمیقتر از نگاه ناتا میدیدیم. در بخشی از کتاب، خوله (کسی که ناتا در خانه او کار میکند) در ذهن خود چیزی را به خاطر میآورد که مانع از مرگ او در لحظه وضع حمل شده است. او در ذهن میآورد که کسی گفته است جانت را به خاطر دعای همسایهات به تو باز میگردانیم اما این جملات فقط به اندازه یادآوری باقی میماند و اندکی، هرچند کم، به آن اشاره بیشتر نمیشود. این همسایه کیست؟ ناتا از رنج و سختی های بعد از پیامبر و دوری از شوهرش میگوید اما تمام اینها را ما تنها در یک فصل کوتاه میخوانیم و نمیدانیم دقیقاً از چه سخن میگوید. ای کاش نویسنده دقیقتر برایمان آنچه در نظر داشت را روایت میکرد. بعضی اتفاقات در دل کتاب آنقدر سریع رخ میدهد که مخاطب بدون آمادگی، تنها فرصت گذشتن از آن را پیدا میکند و این حیف است...
ایده کتاب را دوست داشتم اما شرح و بسط را نه...
شروع و پایان بندی عالی بود اما میانه بسیار ضعیفی به نسبت افتتاحیه و اختتامیهاش داشت.
بیشک در بین رمانها و داستانهای صدر اسلام باید به کتاب وقتی دلی امتیاز ویژهای داد. کتابی که به زیبایی به زندگانی جناب مصعب بن عمر یار وفادار و خالص پیامبر ص میپردازد و چه زیبا شرح و توصیف زندگی این بزرگ مرد را به مخاطب ارائه میدهد. در گوشهای از کتاب ناتا نیز به حضور جناب مصعب در مدینه پرداخته شده است.
اما جمع بندی...
برای درک حس و حال خوبِ شروع و پایان کتاب که حقیقتاً دلانگیز بود شما را دعوت به خواندن این کتاب میکنم، چرا که کوتاه است و خوش خوان.
#ناتا
#زهرا_باقری
#به_قلم_شما 🌸
📚 @hamkhaniketab