❤️هم دلی❤️
🌸🍃🍃🍃🍃🍃🍃 بخونی_قشنگه 🌸🍃🍃🍃
نمی دونم تا حالا چند هزار بار پشت چراغ قرمزها واستادی. دنیای" پشت چراغ قرمز، دنیای جالبیه.
شده تاحالا زل بزنی ب قرمزی چراغ و تو دلت بشماری... یک، دو، سه ... یا مثلا شمارش معکوس: ۸۹، ۸۸، ۸۷، ۸۶ ...؛
بعد یهو با صدای بوق ممتد پشت سری ت ، پاتو بذاری رو گاز و قیییییییژژژژ ؛
چقدر شبیه زندگی ان این خیابونها با چراغ های قرمز و پیچ ها و چهارراه ها و تقاطع هاشون؛
درست همون لحظه ک تو داری با اعصاب داغون، یکی یکی ثانیه های عمرتو میندازی دور،
پسرک روزنامه فروش، داره برای مامانش تصویر کفش پاشنه کوتاهی رو میسازه ک هنوز پشت ویترین مغازه جاخوش کرده؛
و دخترک گل فروش، شاید برای کشدار شدن شماره های قرمز، دعا می خونه.
..
راستی ک آدمهای شهرم، چ ساده ساده میشمارند مردنشان را ؛و تندتند تمام شدنشان را ؛_
و بعد تا چراغ سبز میشود، دستت را روی بوق می فشاری و پایت را روی گاز ؛
و ویترین مغازه ترک برمیدارد و عروسکی از قفسه فکر دخترک فرو می افتد.
و من و تو می مانیم و خسران
ان الانسان لفی خسر ...
جهت ارسال حرفای دلتون وپاسخ و...
با جون و دل میشنوم🥺👇
🧚♀🕊 ♥️ @Delviinam
· ・ ┉┅━━━⋅.♥️.⋅━━━━┅┉ ・ ·
✦𝐉𝐨𝐢𝐧⇝︎ 𐏓@HammDeli
❤️هم دلی❤️
🌸🍃🍃🍃🍃🍃 زندگی رو جور دیگه ای ببینید 🌸🍃🍃🍃🍃
سلام ما آدم ها گاهی بعضی چیزا رو برای خودمون بزرگ میکنیم در حالیکه خیلی کوچیکن
من ی که این حرف رو میزنم خرید عروسیم رو تقریبا دوسال بعد از عقدم انجام دادم،
اونم فقط و فقط اقلامی که لازم داشتم در قالب خرید عروسی داشتم ! مثلا لوازم آرایش به هیچ عنوان پک کامل برنداشتم و مثلا گفتم خط چشمم تموم شده
، یه براش لازم دارم و و و و ... تمام اقلامی که داشتم حتی وقتی بهم پیشنهاد دادن قبول نکردم و گفتم
وقتی دارم برا چی بخرم
در واقع خرید عروسی برای دوره هایی بود که دخترها کرم به صورتشونم نمیزدن !
تازه میرفتن چهارتا چیز بخرن تا مثلا بتونن برای همسرش آرایش کنن نه اینکه الان اکثر دخترا یه پا آرایشگرن 🙈
یا مثلا آینه شمعدون نخریدم چون به نظرم توی خونمون فضای مناسب براش نداشتم و مجبور میشدم دکور رو مدلی دیگه ای بچینم،
لباس خاص و از سر تا پا خرید که اصلا ! ولی خب هر از چندگاهی وسایل مورد نیازمو با همسرم میخریدم
منظورم اینه که شما
مهم اینه که چیزایی که نیاز داری داشته باشی، اینکه در قالب خرید عروسی و با فلان مدل و فلان کیفیت واقعا لازم نیست
مثلا کیف سفید من هیچوقت دست نمیگیرم ! پس براچی میرفتم میخریدم؟؟ چون خرید عروسیه؟؟؟
عزیزان به این فکر کنید که قراره شمادوتا زندگی کنید با هم،
قرار نیست نمایشگاه بسازید برا بقیه اطرافیانتون، قرار نیست مسابقه بدید با دخترای فامیلتون،
قرار نیست زندگی یه عده _که الان قربونش برم توی فضای مجازی پر شده از توقع سازی های بی مورد_ کپی کنید!
شما خودتون رو ببینید وهمسرتون
تلاشش رو ببینید و علاقه ش رو
روزهای خوشتون رو با توقعات اشتباه تلخ نکنید
اگه همسرتون ترجیحش اینه که با پول خودش همه خرجا رو کنه ، باید بهش افتخار کنید، که اینقد استقلال داره، که نمیخواد کسی جز خودش برای زندگیش هزینه کنه
پسری که حتی از خانواده خودش توقع نداره مطمئنا از خانواده همسرش هم توقع بیجا نخواهد داشت
همسرتون الان نیمی از شماست
اون درد بکشه شما هم درد خواهید کشید
اون بخنده شما هم شاد میشید
زندگی رو جوری دیگه ای نگاه کنید باور کنید ضرر میکنید
@actorsgallery💖
❤️هم دلی❤️
📜 #برشی_از_یک_زندگی🩷 #عبرت #ادامه_دارد . خودش که پوست واستخون خیلی بدبختی کشید من تا الان فکر میک
📜 #برشی_از_یک_زندگی🩷
#عبرت
#ادامه_دارد
.
لای در باز بود درو باز کردم ورفتم تو حیاط یه بیست تا بچه گوشه حیاط بازی میکردن وگریه میکردن .یه سری لباس میشستن ویه سری سبزی پاک میکردن .دورتا دورحیاط اتاق های کاهگلی وداغون بودو یه پیرمرد با عصای ویه ماه گرفتگی بزرگ روی صورتش روی پلها نشسته بود جلو رفتم وگفتم اتاق عباس کجاست اسم خانمش اعظم هست نگاهی از سر تا پای ما انداخت وبا عصا به یه اتاق کوچیک ته حیاط اشاره کرد .سریع پر کشیدم سمت اتاق در زدم یه دختر بچه درو باز کرد گفتم ملیحه تویی خاله آره تو ملیحه ای ..با شنیدن صدای من اعظم ازتو اتاق گفت بالا خره اومدی مریمم چقدر دلم برات تنگ شد بود .یه نیم ساعتی تو بغل هم گریه کردیم .پا تو اتاق گذاشتم .هیچی هیچی تو اتاق نبود یه گلیم پاره زیر پاشون ویه گاز پیکنیکی ویه کتری داغون گوشه اتاق ودیگه هیچی .گفتم آبجی چی شده چرا اینجوری شدی چرا به ما یه زنگ نزدی .میدونی چه بدبختی کشیدم تا پیدات کنم تو هم مارو فراموش کردی اره .؟
اعظم:ای آبجی زندگیمون خیلی خوب بود وخوش بخت بودیم .یه دفعه عباس شروع کرد بداخلاقی کردن وشبا دیر میومد ووقتی هم میومد میخوابید وقتی هم میگفتم چرا نمیری سرکار هیچی نداریم منو ملیحه رو میگرفت به باد کتک واسه جون بچمم که شده مجبور بودم ساکت بمونم وهیچی نگم .ولی کم کم دیگه هیچی برای خوردن نداشتیم وصابخونه هم پنج شش ماه بود کرایه خونه نداده بودیم .عباس هم دیگه دوسه روزی یه بار میومد خونه اونم با سرو صدا ودعوا .تا اینکه دوباره فهمیدم باردارم ولی با این شرایط ملیحه اصلا نمیخواستم یکی دیگه رو هم بیارم بدبخت کنم واسه همین واسه یه دکتر که بتونم بچه رو سقط کنم گشتم وپیدا کردم ولی نمیدونم کدوم از خدا بی خبر به عباس خبر داد وسر بزنگاه اومد ومنو با کتک آورد بیرون وتموم مطب دکترو هم به هم ریخت .عباس بد درگیر مواد شده مریم دوستای نابابش بیچارش کردن .یه شب دوستاش آورد خونه وهمه مست ونعشه بودن ومن وملیحه از ترس اینکه به ما نزدیک نشن گوشه حیاط کز کردیم تا برن .ولی به عباس گفته بودن که زنت بازم بچتو میندازه وواسه کوتاه کردن زبونش که بهت گیر نده بهش مواد بده تا دیگه نتونه بهت زخم زبون بزنه وبعد از رفتنشون عباس حسابی مهربون شده بود وهی به من تعارف میکرد که حالت خوب میشه وکمردردت خوب میشه واین حرفا وقتی دید زیر بار نمیرم تا میخورد کتکم میزد دنده هام شکسته بود وتموم بدنم زخم وزیلی که از ترس اینکه مرده باشم .منو ملیحه رو میبره جلو بیمارستان وولمون میکنه ومیره که با گریه ملیحه بالای سرم دکترا میفهمن ومارو میبرن..
❤️هم دلی❤️
🍃🍃🍃🍃🍂🍃 حیف خودمون رفیق... 🍃🍃🍂🍃
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃
مادرم یه صندوق چوبی بزرگ داشت پر از چیزای حیف
توی خونهی ما به چیزایی حیف گفته میشد که نباید از اونها استفاده میکردیم ، نباید دست میزدیم ...
فقط هر چند وقت یه بار میتونستیم اونها رو خیلی تند ببینیم و از شوقِ داشتنشون کِیف کنیم.
حیفِ مادرم که دیگه نمیتونه درِ صندوق حیف رو باز کنه و چیزای حیف رو در بیاره و با دستهای ظریف و سفیدش اونها رو جلوی چشمای میشی و پر احساسش بگیره و از تماشاشون لذت ببره.
مادرم هیچ وقت خودش رو جزو چیزای حیف به حساب نیاورد!
دستهاش، چشمهاش، موهاش، قلبش،حافظهش، همه چیزش رو به کار گرفت و حسابی اونها رو کهنه کرد.
حالا داشتههاش اونقدر کهنه شده که وصله بردار هم نیست...
حیفِ مادرم که قدرِ حیفترین چیزا رو ندونست.
قدرخودش رو ندونست و جونش رو برای چیزایی که اصلاً حیف نبودند تلف کرد.
یه روز از خواب بیدار میشی نگاهی به تقویم میندازی، نگاهی به ساعتت و نگاهی به خودِ خودت توی آینه و میبینی هیچ چیز و هیچ کس جز خودت حیف نیست!
لباسای اتوکشیدهی غبارگرفتهی مهمونی.ت رو از کمد بیرون میآری،گرونترین عطرت رو از جعبه بیرون میآری و به سر و روی خودت میپاشی، تهموندهی حساب بانکیت رو میتکونی و خرج خودت میکنی...
یه روز از خواب بیدار میشی و به کسی که دوستت داره، بدون دلهره و قاطعانه میگی: صبح بهخیر عزیزم، وقت کمه، لطفاً منو بیشتر دوست داشته باش...
یه روز، یکی از همین روزا، وقتی از خواب بیدار میشی، متوجه میشی بدترینبدهکاری، بدهکاری به قلب مهربون خودته، و هیچ چیز و هیچکس جز خودت حیفنیست!یه فرصت رو اگه بذاری که بگذره این زمان، میشه اون زمان....
میشه مثلِ چای یخکرده روی میز که با عشق دم کرده بودی و یادت رفته، و حالا با هیچ قند و شکلاتی به مذاق هیچ طبعی خوش نمیاد...
حیف خودمون رفيق
جهت ارسال حرفای دلتون وپاسخ و...
با جون و دل میشنوم🥺👇
🧚♀🕊 ♥️ @Delviinam
· ・ ┉┅━━━⋅.♥️.⋅━━━━┅┉ ・ ·
✦𝐉𝐨𝐢𝐧⇝︎ 𐏓@HammDeli
❤️هم دلی❤️
🌸🌸🍃🍃🍃🍃🍃🍃 #قشنگه_بخونید 🌸🍃🍃🍃
دوست بودن با آدمی ک #اعتماد_به_نفس نداره نمیدونم برا بقیه تا چه حدی اوکیه و قابل تحمله!
دوست من مدام از خودش ایراد میگرفت از مدل موهاش از استایلش از همه چیش، در صورتی ک واقعا هم رسیدگی نمیکرد به خودش در واقع میشه گفت نظافت شخصی نداشت تقریبا .
هرکاری ک میکرد هر حرفی ک میزد ۲۰۰ بار معذرت خواهی میکرد، ببخشید پیام دادم، ببخشید اومدم، ببخشید پیشت میشینم، ببخشید همش زحمتام گردنته
این حجم از ببخشید گفتن خیلی حال بهم زنه وقتی همش بشنویش
تا جایی ک در توانم بود بهش #کتاب پیشنهاد کردم و گفتم بره #تراپی ولی خب پشت گوش مینداخت ،
همیشه ام باهاش حرف میزدم چ پشت گوشی چ زمانی که کنارش بودم ، ی زمان به خودم اومدم دیدم داره رو خودم تاثیر منفی میذاره و حال خودم داره روز ب روز بدتر میشه
هیچ قدمی برای بهتر شدن برنمیداشت و انتظار معجزه داشت
با همه اینا کاری نداشته باشیم
موضوع اصلی اینه ک اونی ک اعتماد بنفس نداره و مدام از خودش #ایراد میگیره و
خودشو سرزنش میکنه ب مرور حرفاش رو شما هم #تاثیر میذاره، ب مرور اون حجم از #انرژی_منفی ای که داره رو شما هم تاثیر میذاره .
لطفا خودتونو دوس داشته باشید و هر آنچه که هستید بپذیرید، اگر حس میکنید تغییری لازمه، ایجاد کنید، لباسی رو بپوشید ک بهتون اعتماد ب نفس چند برابری میده، و همیشه مسواک و عطر بزنید، و خودتونم باور داشته باشید. دهن دوستاتونم سرویس نکنید اگ اعتماد ب نفس ندارید
جهت ارسال حرفای دلتون وپاسخ و...
با جون و دل میشنوم🥺👇
🧚♀🕊 ♥️ @Delviinam
· ・ ┉┅━━━⋅.♥️.⋅━━━━┅┉ ・ ·
✦𝐉𝐨𝐢𝐧⇝︎ 𐏓@HammDeli
گل دختر عزیزم ، پسری که با شما قصد ازدواج 💝 دارد باید این نشانه ها را داشته باشد👇
✅شما را به خانواده خود معرفی میکند
✅ برای مراسم خواستگاری رسمی اقدام می کند
✅شرایط و محدودیتهای شما بعنوان یک دختر را می پذیرد
✅مدام راجع به مسائل جنسی صحبت نمیکند
✅به دنبال ارتقاء شرایط خود از نظر شغلی - تحصیلی- خدمت سربازی میباشد
✅برای ازدواج با شما شتاب میکند
✅با شما صادق است
✅همه روشهای شناخت را در اختیار شما میگذارد
✅ثبات تصمیم گیری دارد
✅در خصوص خانواده شما سوال زیاد می پرسد
✅سعی در شناخت بیشتر شما دارد
✅برای شما وقت میگذارد
❤️
#خیانت
#سیاست_های_زنانه
چطور یک زن ناخواسته شوهرش را
در مسیر #خیانت قرار میدهد؟!!!
نخست لازم است بدانید، آمار نشان میدهند اکثر #خیانت ها با دوستان و آشنایان نزدیک به همان خانم اتفاق می افتد. مثلا رابطهی شوهر با خواهر خانم؛ دوست خانم؛ همکار خانم؛ دختر خاله و...
حال چطور یک زن خود زمینه #خیانت شوهر را فراهم میکند؟!!! 🤔
برخی از زنان، در جمعهای خودمانی و زنانه؛ در مورد هر چیزی از #زندگی خصوص خود با یکدیگر صحبت میکنند، حتی از رابطهی #جنسی خود و همسرشان...!
مثلا میگویند همسر من فلان رفتار را دوست دارد، فلان رنگ لباس را دوست دارد. یا میگویند #شوهرم از من فلان خواستهی جنسی را دارد؛ اما من انجام نمیدهم!!!
این زنان براحتی دارند عواملی که باعث #تحریک جنسی شوهرشان میشود را در اختیار دیگران قرار میدهند! براحتی دارند #خواستههایی که شوهرشان دارد و آنها تامین نمیکنند را در اختیار دیگران قرار میدهند. آنهم کسانی که شوهر وی را میشناسند و با وی در ارتباط هستند. حال #رابطه نزدیک یا رابطه دور در حد سلام و احوالپرسی
حال فقط کافیست یکی از این زنان که در ان جمع حضور دارند، از شوهر این خانم خوشش بیاید یا به زندگی آنها #حسادت کند. با اطلاعاتی که بدست آورده که شوهر این خانم چه خواستههایی دارد که همسرش #تامین نمیکند؛ براحتی میتواند از این روش زمینه اغوا کردن آن مرد را فراهم کند. فقط کافیست آن مرد کمی #لغزش داشته باشد!!!
لذا خانمها در جمعهای زنانه، حتی برای خواهر، #رازهای زناشویی خود را فاش نکنند و در خصوص اتفاقاتی که در اتاق خوابشان روی میدهد؛ با کسی صحبت نکنند.
همانقدر که نباید قدرت خدا را دست کم بگیرید، نباید وسوسههای #شیطان را هم دست کم بگیرید...! 👌🏻
┈•