توجه به حساسیت های همسر
🔵هر زنی به مسائلی حساسیت دارد. مواردی از قبیل:
🔹حساسیت به احترام مرد به خانواده اش
🔹حساسیت به وسائل و جهیزیه خود
🔹توجه و محبت شوهر به غیر او
🔹دیر آمدن و بی نظمی اودر قرارهای مشترک و یا منزل
🔹عبوس بودن شوهر
🔹سکوت طولانی شوهر و ...
🔵که برخی از این مسائل مشترک بین تمامی خانمهاست و برخی دیگر، مختص برخی از آن ها می باشد.
🔵مرد باید حساسیت های خانمش را بشناسد و نشان دهد که آنها را درک می کند.
❤️
❤️هم دلی❤️
📜 #برشی_از_یک_زندگی🩷 #عبرت #ادامه_دارد . ای داد خدا چرا منو نمیکشی که اینروز رو نبینم .یه عمر با
📜 #برشی_از_یک_زندگی🩷
#عبرت
#ادامه_دارد
.
حالا کو شوهر دلت خوشه ها من تا آخر عمر بیخ ریشتون هستم .پاشو برو یه آبی به صورتت بزن لباسهاتم عوض کن بوی خاک میدن تا منم برم هزارتا کار دارم برو پیش بچها مواظبشون باش تنها نباشن .
آقام همینجوری مثل مرده ها افتاده بود ولی سکینه حال وروز خوبی نداشت همش درد داشت ویه گوشه میوفتاد ومیخورد .تا اینکه خالم اومد خونمون ونشست پیش سکینه وبه من گفت برو چایی بیار برامون .من رفتم چایی آوردم ولی تا اومدم تو اتاق خالم رفته بود سکینه خاله کجارفت چایی آوردم؟سکینه:بزار کار داشت رفت الان میاد .چشمامو ریز کردم وزیر لب گفتم خدا بخیر کنه باز دوتا عفریته پچ پچ کردن .رفتم نشستم رو دارقالی مشغول بافتن شدم .یاالله یاالله صابخونه مهمون نمیخواید ؟مریم:این کیه دیگه ؟بفرمایید تو خوش اومدید بفرمایید .
با دیدن مریم قابله وخالم که ریز ریز میخندیدن شوکه شدم .رفتم کنار واومدن تو رفتن پیش سکینه ودرو بستن .یه ربع بعد مریم اومد بیرون گفت بیا دختر آب بریز رو دستم کثیفه .هاج وواج مونده بودم .من تنگ آب رو میریختم رو دستش که خالم از اتاق دراومد و رفت اتاقی که آقام هست وبعد هم آقام با حالی خوش اومد رفت تو پیش سکینه .وقتی رفتم تو فهمیدم بله سکینه باز هم بارداره واین باعث شد بعد ازچندروز آقام زبون باز کنه .ویه شیرینی حسابی هم به مریم قابله داد ویه مشتولوق هم به خاله .بخاطر خوشحالی از بارداری سکینه به عاطفه هم چیزی نگفت اینبار واین جای خوشحالی داشت .عاطفه سینی چایی ریخت برد برای مریم وخاله .همین که نشست مریم قابله رو کرد بهشو گفت دختر چندوقتته ؟عاطفه:من من باردار نیستم .مریم:چرا هستی یعنی میخوای بگی من اشتباه میکنم ؟اصلا تو این چندسال سابقه نداشته اشتباه کنم میگی نه بیا تا معاینه کنم پاشو بیا .عاطفه:نه بابا خاله مریم من میگم نیستم بشین چایتو بخور .
مریم:نمیدونستم خوشحال باشم یا ناراحت گفتم عاطی حالا پاشو برو شاید خاله مریم اشتباه نکرده باشه زودتر بفهمی که بهتره خدایی نکرده اشتباهی نکنی مریم خاله هم که تا اینجا اومده ضرر نداره که با چشم وابرو بهش فهموندم بره وازفرصت استفاده کنه.بعد از معاینه مریم قابله اومد بیرون وگفت خوب مبارکه دوتا نی نی تو راه دارید مثل اینکه همش من باید خبر خوب بهتون بدم .مریم:خوشحال بودم برای خواهرم رفتم تو اتاق که ببینمش ..
· ・ ┉┅━━━⋅.♥️.⋅━━━━┅┉ ・ ·
✦𝐉𝐨𝐢𝐧⇝︎ 𐏓@HammDeli
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃
#حکایت
می گویند شخصی از راهی می گذشت. دید دو نفر گدا، سر یک کوچه جلوی دروازه خانه ای با یکدیگر گفتگو دارند و نزدیک است بینشان دعوا شود. آن شخص نزدیک شد و از یکی از آن ها سؤال کرد:
چرا با یکدیگر مشاجره و بگو مگو می کنید؟
یکی از گداها جواب داد:
«چون من اول می خواستم بروم در این خانه گدایی کنم، این گدا جلوی مرا گرفته و می گوید: من اول باید بروم. بگو مگوی ما برای همین است». آن شخص تا این حرف را از دهن گدا شنید سرش را به سوی آسمان بلند کرد و به دو نفر گدا اشاره کرد و گفت:
«گدا به گدا، رحمت به خدا.»
یعنی گدا راضی نیست گدای دیگر از کیسه مردم روزی بخورد؛
پس رحمت به خدا که به هر دوی آن ها رزق و روزی می رساند.
❤️هم دلی❤️
🍃🍃🍃🍃🍂🍃 به خدا اعتماد کن.... 🍃🍃🍂🍃
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃
🌿🌺﷽🌿🌺
🦋به خدا اعتماد کن
و ابداً نگران نباش...
🌿تو به مدت ۹ ماه در شکم مادرت بودی و شغلی نداشتی، با این وجود زنده ماندی.
🌿برای دریافت خوراک دست و پایی نداشتی، بازهم زنده ماندی. هیچ راهی برای نفسکشیدن نداشتی، بااین حال زنده ماندی.
🌿 تا وقتی که نُه ماه را گذراندی در شکم مادرت بودی:
چگونه زنده ماندی؟ خواستهات چه بود؟
چه ارادهای تو را زنده نگه داشت؟
🌿 سپس از شکم مادر بیرون آمدی و به محض زادهشدن، شیر مادر کاملاً آماده بود، چه کسی این را اراده کرده بود؟
چه کسی خواسته بود که برای زنده ماندنت شیر آماده باشد؟
این خواستِ که بود؟
وقتی که از شکم مادر بیرون آمدی، چه اتفاقی افتاد؟
هرگز در شکم مادر تنفس نکرده بودی و نفسهای مادرت تو را زنده نگه داشته بود.
🌿ولی به محض اینکه از شکم مادر بیرون آمدی، بیدرنگ نفس کشیدی.
چه کسی به تو آموزش داد؟
قبلاً تنفس نکرده بودی و هیچ آموزشی هم ندیده بودی، چه کسی نفس کشیدن را به تو آموخت؟
🌿سپس چه کسی آن شیر را که نوشیدی هضم کرد؟
چه کسی آن شیر و آن خوراک را به مغز استخوان تو رساند؟
چه کسی تمام روندهای زندگیات را به تو بخشیده و آن را اداره میکند؟
🌿وقتی که خسته هستی چه کسی به تو آسودگی میدهد؟
و وقتی خوابت تمام میشود چه کسی تو را بیدار میکند؟
چه کسی این ماه و ستارگان را اداره میکند؟
چه کسی این درختها را سبز نگه میدارد؟
چه کسی گلها را با اینهمه رنگ و عطر خوراک میدهد؟
🌿آیا فکر میکنی که آن یکتا که چنین جهان وسیعی را اداره میکند، از اداره کردن زندگی کوچک تو ناتوان است؟
قدری فکر کن، قدری تعمق کن.
فقط این نظم عظیم را در دنیا نگاه کن:
هیچکجا خطایی وجود ندارد، همه چیز به خوبی پیش میرود و هرچیزی سرِ جای خودش است. تو فقط بخش کوچکی از این دنیا هستی.
🌿 از کِی به این توهم رسیدی که من باید خودم جداگانه زندگیم را اداره کنم؟
در این برداشت اشتباه است که تمام اختلالها و شکستها و مصیبتها را برای خودت ایجاد کردهای.
🍃🌺پس هر روز به مشکلاتت بگو
خدای من از تمام شما بزرگتر است
میدانم من را به مسیری راهنمایی میکند که انتهایش به موفقیت و آرامش و عشق و آغوش مهربان خودش ختم میشود.
🍃🌺وَلِلَّهِ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاللَّهُ عَلَىٰ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ
. ﻭ ﻣﺎﻟﻜﻴّﺖ ﻭ ﻓﺮﻣﺎﻧﺮﻭﺍﻳﻲ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﻫﺎ ﻭ ﺯﻣﻴﻦ ﻓﻘﻂ ﺩﺭ ﺳﻴﻄﺮﻩ ﺧﺪﺍﺳﺖ ، ﻭ ﺧﺪﺍ ﺑﺮ ﻫﺮ ﻛﺎﺭﻱ ﺗﻮﺍﻧﺎﺳﺖ.
سوره آل عمران آیه (189)🌿
#آرامش_با_قرآن
❤️
جهت ارسال حرفای دلتون وپاسخ و...
با جون و دل میشنوم🥺👇
🧚♀🕊 ♥️ @Delviinam
· ・ ┉┅━━━⋅.♥️.⋅━━━━┅┉ ・ ·
✦𝐉𝐨𝐢𝐧⇝︎ 𐏓@HammDeli
❤️هم دلی❤️
🍃🌸🍃 #قشنگه_بخونید 🍃
🍃🍃🍃🌸🍃🌸🍃
پیرزنی برای سفیدکاری منزلش کارگری را استخدام کرد. وقتی کارگر وارد منزل پیرزن شد،
شوهر پیر و نابینای او را دید و دلش برای این زن و شوهر پیر سوخت.
اما در مدتی که در آن خانه کار می کرد متوجه شد که پیرمرد انسانی بسیار شاد و خوش بین است.
او درحین کار با پیرمرد صحبت می کرد و کم کم با او دوست شد.
در این مدت او به معلولیت جسمی پیرمرد اشاره ای نکرد.
پس از پایان سفیدکاری وقتی که کارگر صورت حساب را به همسر او داد،
پیرزن متوجه شد که هزینه ای که در آن نوشته شده خیلی کمتر از مبلغی است که قبلا توافق کرده بودند.
پیرزن از کارگر پرسید که شما چرا این همه تخفیف به ما می دهید؟
کارگر جواب داد: «من وقتی با شوهر شما صحبت می کردم خیلی خوشحال می شدم
و از نحوه برخورد او با زندگی متوجه شدم که وضعیت من آنقدر که فکر می کردم بد نیست.
پس نتیجه گرفتم که کار و زندگی من چندان هم سخت نیست. به همین خاطر به شما تخفیف دادم تا از او تشکر کنم.»
پیرزن از تحسین شوهرش و بزرگواری کارگر منقلب شد و گریه کرد.
زیرا او می دید که کارگر فقط یک دست دارد..
❤️هم دلی❤️
🌸🌸🍃🍃🍃🍃🍃🍃 #قشنگه_بخونید 🌸🍃🍃🍃
💌حکیمی در بیمارستان بستری شده بود و در آستانه نابینایی قرار داشت،
ماههای زیادی را در اتاقی تاریک با چشمانی پانسمان شده گذراندچ
، به او میگفتند: سلامتت از دست رفته است، بیناییت را از دست دادهای، آیا از مرگ نمیترسی؟؟
💚او با آرامش پاسخ میداد: « در این دنیای بیکران که ستارگان خدا آن را روشن کردهاند و لبریز از خداست،
از هیچ چیر نمیترسم وقتی که در این اتاق تاریک بستری هستم، خداوند به من روشنی میبخشد.
دردی چون آتش دوزخ مرا در بر میگیرد و اما حتی در آن آتش هم رحمت خدا که تمام گنجهای عالم در برابرش ناچیزند،
بر من میریزد و مرا در آغوش میگیرد. برای من همه چیز سخنگوست. رختخوابم،
اشکهایم، بخار کمپرسی که روی چشمانم میگذارند، سقف و کف اتاق صدای
پرستوها.. همه با من سخن میگویند.
خدا و تمام موجودات با من سخن
میگویند. بدینسان حتی در این تاریکی هم به هیچ وجه احساس تنهایی نمیکنم.»
💌به او گفتند: «تو رنج زیادی را متحمل شدهای و قادر به دیدن نیستی، آیا از این وضع ناراحت نیستی؟»
پاسخ داد: «بله، ما آیا مردم از اینکه بال ندارند، ناراحت نیستند؟ آنها به جای بال هواپیما ساختهاند.
همین موضوع در مورد چشم فیزیکی هم صدق میکند، اگر مردم نابینا شوند
باید چشم درون را باز کنند. خدای من خود نور است و با اینکه دنیای بیرون در ظلمت فرو رفته است، اما در اتاق قلبم، نور ابدی خدا میدرخشد.»
💚او معتقد بود رنجهایی که نصیب انسان میشوند، قسمتی از برنامه و مشیت الهی هستند
که در زندگی ما اجرا میشوند. خالق عالم و عاشق جهان هستی نمیخواهد هیچ آسیبی به هیچکس برسد.
در حقیقت هر تیغ درد دارای هدف و منظوری پنهان و نیک است.
هر پریشانی و اندوهی که نصیبمان میشود، درسی را در بردارد که ما نیازمند آموختنش، هستیم.
❤️🍃❤️
راهکارهایی برای بهبود روابط با همسر :
۴-شنونده خوبی باشیم:
قسمت دوم
بدین صورت که میتوانید در بین صحبتهای همسرتان یکسری چیزها را یادداشت کنید تا یادتان نرود.
در نهایت بحث میتوانید یک نتیجهگیری داشته باشید، اگر به دنبال نتیجه هستید باید صبور باشید.
هنگامی که هر دوی شما کنترل اعصابتان را از دست بدهید نتیجه این میشود که👇
❗️ همسرتان با عصبانیت به درون اتاق میرود و در را به هم میکوبد.
➖نگذارید بحثتان به این شکل بینتیجه بماند
✌️اگر شما آرام باشید همسرتان هم آرام میشود و حرفهای شما را میپذیرد.
➖ اگر زمان مناسب بحث نبود
آن را به زمان بعدی موکول کنید
❗️ ولی توجه داشته باشید این زمان خیلی زیاد نشود
چرا که بین شما و همسرتان فاصله ایجاد میشود.
👠