eitaa logo
❤️هم دلی❤️
10.4هزار دنبال‌کننده
5.7هزار عکس
1.6هزار ویدیو
26 فایل
💫﷽💫 منتظر دریافت پیامای زیباتون هستم😍😍😍 @Delviinam . . . . تبلیغات پربازده https://eitaa.com/joinchat/624099682C3e1a6dd3b9
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸🌸🍃🍃🍃🍃🍃🍃 وقتی بنده ی با خدا آشتی میکند 🌸🍃🍃🍃
❤️هم دلی❤️
🌸🌸🍃🍃🍃🍃🍃🍃 وقتی بنده ی با خدا آشتی میکند 🌸🍃🍃🍃
🌿🌺﷽🌿🌺 🦋امام صادق(علیه‌السلام) می‌فرماید: وقتی بنده‌ای می‌خواهد با خدا آشتی کند، خداوند خیلی شاد و مسرور می‌شود. شاد شدن خدا مثل شاد شدن کسی است که در یک بیابان بی­ آب و علف ، توشه، غذا و آبش را گم کرده و در شرف مردن است؛ اما وقتی یک دفعه چشمش به آب و غذایش می‌خورد، بی اندازه خوشحال می‌شود. خدا هم این گونه خوشحال می‌شود از این که به سوی ام برویم. 🌿🌺تا می‌خواهی پیش خدا بروی و آشتی کنی و حرفی، دعایی و نجوایی داشته باشی، شیطان وسط می‌آید و گناهانت را به رخ می‌کشد که تو از خدا بِبُری. چنان آلودگی‌ها را وسط می‌ریزد که فکر می‌کنی یک موجود تمام آلوده هستی و حالا می خواهی بروی پیش خدا. یعنی نرو چون لیاقت نداری. وقتی که نگاهت به خودت اینطور شد که لیاقت نزد خدا رفتن را نداری ، لیاقت در محضر مقدس خدا و فرشتگان و امام زمان بودن را نداری، از محضرشان در می روی و اینجا شیطان برنده می‌شود. 😍به قول یکی از اولیاء خدا فرمود: آدم در بیرون از حمام که پاک نمی‌شود. باید برود در حمام تا پاک شود. پس مواظب باش که شیطان یک دفعه گولت نزند و بگوید تو ناپاک هستی، پس نرو نزد خدا. تو خیلی آلوده هستی، پس پایت را هم به مکان های خدایی نگذار . این حرفها را کنار بگذار و سفت و محکم به آنجا برو و بگو می‌خواهم تمیز شوم. جهت ارسال حرفای دلتون وپاسخ و... با جون و دل میشنوم🥺👇 🧚‍♀🕊 ♥️ @Delviinam ·‌ ・ ┉┅━━━⋅.♥️.⋅━━━━┅┉ ・ ·‌ ✦𝐉𝐨𝐢𝐧⇝︎ 𐏓@HammDeli
🌸🌸🍃🍃🍃🍃🍃🍃 🌸🍃🍃🍃
❤️هم دلی❤️
🌸🌸🍃🍃🍃🍃🍃🍃 #قشنگه_بخونید 🌸🍃🍃🍃
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺 ✍🏻دلنوشته 🌺✍🏻دلــــم برای خودمـان میسوزد ‌ 🌺✍🏻آری ،خودِ خودمان را میگویم بچه های نسلِ اینستاگرام و تلگرام و واتس آپ مایی که نیمی از عمر وشخصیت مان مجازی است 🌺✍🏻بودن و نبودن هایمان از روی لیست سینِ تلگرام معنی پیدا میکند 🌺✍🏻به جای قرارهای واقعی ولمس دستانِ هم قرار میگذاریم که مثلآ فلان ساعت آنلاین باشیم و پیامی رد و بدل کنیم یا نهایتآارتباط ویدیوکال بگیریم و از پشتِ قابِ سردِگوشی همدیگر را ببینیم... 🌺✍🏻پسرانمان با عکس پروفایل طرف عاشق میشوند و فکر و ذکرشان این است که چگونه مخِ آن یکی را بزنند که از همه بهتر به نظر می آید ‌ 🌺✍🏻دخترانمان آنلاین می شوند تا شهزاده ی اسب سوارِ رویاهایشان را در گروههای مختلط بر و بکسِ باحالِ هم شهری بیابند 🌺✍🏻ما مجازی هایِ بداخلاقِ حوصله ی هیچ رویدادِ حقیقی ای را نداریم. نه مهمانی میرویم نه دورِهم می نشینیم نه گپ زدن بلدیم 🌺✍🏻ما کنجِ خلوتِ اتاقمان را به بودنِ در کنارِ هر کسی ترجیح میدهیم 🌺✍🏻حرف هایمان را به کسانی میزنیم که تا به حال ندیدیمشان. با کسانی درد دل میکنیم که شاید کیلومتر ها از ما دورترند و فقط با آنها زبانِ مشترک داریم نه فرهنگِ مشابه 🌺✍🏻ابرازِاحساساتمان را چند عدد استیکر قلب و اِموجی های به درد نخور بر عهده دارند. استیکر ها به جایمان میخندند/گریه میکنند/اخم میکنند/ راه میروند/ و زندگی میکنند 🌺✍🏻 شخصیتمان و اصالتمان بستگی به شلوغیِ بیوگرافیِ اینستاگراممان دارد . 🌺✍🏻هر چه بیشتر بنویسیم باکلاس تریم هر چه بی اعصاب تر باشیم خفن تریم هرچه نودایرکت مان با فونت بزرگتری نوشته شده باشد آدم حسابی تریم 🌺✍🏻بیایید اندکی واقعی باشیم اندکی زندگی کنیم اندکی حسِ خوب بودنمان را بچشانیم به کسانی که آرامششان محتاجِ حضور مادرکنار آن هاست 🌺✍🏻دور و برمان را خوب نگاه کنیم حتمآ آدم های زیادی را می یابیم در دنیای واقعی که منتظرِ سلامِ گرمِ ما هستند یک صبح تا شب اینترنت گوشی همراه خود را خاموش کنیم و وقتمان را کامل اختصاص بدهیم به عزیزانِ عزیزترِ از جانِ دنیای واقعیِ اطرافمان 🌺✍🏻بیشـــتر لذت خواهیم برد قطعـــا... ‎‌‌‎‎‌‎‎ جهت ارسال حرفای دلتون وپاسخ و... با جون و دل میشنوم🥺👇 🧚‍♀🕊 ♥️ @Delviinam ·‌ ・ ┉┅━━━⋅.♥️.⋅━━━━┅┉ ・ ·‌ ✦𝐉𝐨𝐢𝐧⇝︎ 𐏓@HammDeli
‌‍‌‌⊱⋅─━─━──🌾⋅⊰‌‍‌‌‌‍‌‌🌸⊱⋅🌾━─━──⋅⊰
❤️هم دلی❤️
‌‍‌‌⊱⋅─━─━──🌾⋅⊰‌‍‌‌‌‍‌‌🌸⊱⋅🌾━─━──⋅⊰ #قشنگه_بخونید
⭕️ نکات کوچکی برای زندگی 🔹‌وقتی به شدت عصبانی شدی دستهایت را در جیبهایت بگذار. 🔹اگر کسی تو را پشت خط گذاشت تا به تلفن دیگری پاسخ دهد تلفن را قطع کن. 🔹 یادت باشد گاهی اوقات بدست نیاوردن آنچه می خواهی نوعی شانس و اقبال است. 🔹هیچوقت به یک مرد نگو موهایش در حال ریختن است. خودش این را می داند. 🔹 از صمیم قلب عشق بورز. ممکن است کمی لطمه ببینی، اما تنها راه استفاده بهینه از حیات همین است. 🔹 در مورد موضوعی که درست متوجه نشده ای سریع قضاوت نکن. 🔹 هرگز موفقیت را پیش از موقع عیان نکن. 🔹هیچوقت پایان فیلم ها و کتابهای خوب را برای دیگران تعریف نکن. 🔹هرگز پیش از سخنرانی غذای سنگین نخور. 🔹 راحتی و خوشبختی را با هم اشتباه نکن. 🔹 هیچوقت از بازار کهنه فروشها وسیله برقی نخر. 🔹 شغلی را انتخاب کن که روحت را هم به اندازه حساب بانکی ات غنی سازد. 🔹 هیچوقت در محل کار در مورد مشکلات خانوادگی ات صحبت نکن. 🔹در حمام آواز بخوان. 🔹در روز تولدت درختی بکار. 🔹طوری زندگی کن که هر وقت فرزندانت خوبی، مهربانی و بزرگواری دیدند، به یاد تو بیفتند. 🔹 بچه ها را بعد از تنبیه در آغوش بگیر. 🔹 هرگز در هنگام گرسنگی به خرید مواد غذایی نرو. اضافه بر احتیاج خرید خواهی کرد. 🔹فروتن باش، پیش از آنکه تو به دنیا بیایی خیلی از کارها انجام شده بود. 🔹 فراموش نکن که خوشبختی به سراغ کسانی می رود که برای رسیدن به آن تلاش می کنند. جهت ارسال حرفای دلتون وپاسخ و... با جون و دل میشنوم🥺👇 🧚‍♀🕊 ♥️ @Delviinam ·‌ ・ ┉┅━━━⋅.♥️.⋅━━━━┅┉ ・ ·‌ ✦𝐉𝐨𝐢𝐧⇝︎ 𐏓@HammDeli
🍃🌸🍃 📚 (برگرفته از داستان واقعی) 🍃
❤️هم دلی❤️
🍃🌸🍃 📚#داستانک (برگرفته از داستان واقعی) 🍃
❤️الهی خدا به عشق دچارت کنه یه عشق واقعی... همه ی دانشکده خبر داشتند، بدجور عاشق بود! هم‌دانشگاهی بودیم، هم‌ اتاقیِ خوابگاه هم؛ خودم دیده بودم یک وقت ها، یواشکی از روی صفحه ی گوشی، عکسِ کسی را می بوسد و می‌گذارد سرِ دلش، یا کنجی پیدا می‌کند و شماره ای می‌گیرد و با لبخند می ایستد به زمزمه کردن های عاشقانه... من کنجکاو بودم و پیگیر، او ساکت و تودار! دلم می‌خواست سر دربیاورم از رازِ مگویش، از نگفته‌هاش! آنقدر پاپی شدم تا یک شب از آن شب های خوابگاه، که هیچ رازی توی دلِ هیچ‌کسی نمی‌ماند، سفره ی دل وا کرد برایم... گفت: - سنتی ازدواج کردم... بعد خندید - نه زوری مثلِ رُمانا، ولی از سرِ عشق و علاقه هم نبود؛ انتخابِ بابام بود! با من خیلی فرق داشت، خیلی. نمی‌دونم چرا هیچ وقت نخواستم درست و حسابی بشناسمش، از همون اول باهاش لج داشتم انگار... الانمو نبین، نفهم بودم، بچه بودم! تحقیر می‌کردم، خودشو، نماز خوندنشو، اعتقادشو، لباس پوشیدنشو، حرف زدنشو حتی! نمی‌دونم چرا ولی دلم می‌خواست آبروشو ببرم، هر کاری که خلافِ مرامش بود می‌کردم که بچزونمش، اذیتش کنم، زجرش بدم... اونم می‌دید و دم نمی‌زد، می‌دید و تلافی نمی‌کرد، می‌دید و صبوری می کرد... تا اون جایی ادامه دادم بچه بازیامو که جونش رسید به لبش، قصد کرد طلاقم بده، نه بخاطر خودش و آبروش، بخاطر من! می‌ترسید سر این لج و لجبازیا کار دست خودم بدم... کلی جون کنده بودم تا برسم به جایی که بالاخره خودش خسته بشه و بی‌خیالم بشه، اما حالا که رسیده بودم بهش، نمی‌دونستم چه حسی دارم، خوشحالم یا ناراحت؟ داشت کم کم تموم می‌شد و من هر روز بی دلیل حالم بد و بدتر می‌شد. زود خسته می‌شدم، تمرکز نداشتم، همه چیزو فراموش می‌کردم، جون نداشتم هیچ کاری کنم، چشمام درست نمی‌دید، ناچار کارم کشید به این دکتر و اون دکتر و عکس و آزمایش و... آخرین جلسه ی دادگاهمون بود که فهمیدم اِم اِس دارم، بابام که فهمید، اونم فهمید... زد زیر همه چی، گفت زنمه! گفت دوسِش دارم حتی اگه اون نداشته باشه! گفت طلاقش نمیدم... اون موقع بود که چشمای کورم بینا شد انگار، دیدم! خودشو، احساسشو، باورشو، خوبیشو... با اینکه معلوم نبود بیماریم توی چه سطحیه، معلوم نبود چقدر ممکنه پیشرفت کنه علائمش، معلوم نبود چقدر زنده بمونم، موند و ورِ دلش نگهم داشت. الانم هیشکی خبر نداره از حالم، غیر خودش و خداش و بابام، دلش نمی‌خواست از کسی طعنه و زخم زبون بشنوم... نگاهِ متعجبم را که دید، خندید - حق داری! باور کردنش سخته. خودمم یه وقتا تعجبم می‌گیره از این آدم، از بزرگیِ عشقش. گاهی بهش میگم خب برو پیِ زندگیت، چرا موندی وقتی می‌تونستی بری؟ می‌خنده! میگه هنر همینه که وقتی می‌تونی بری و خراب کنی، بمونی و بسازی... می‌دونی؟ تازه فهمیدم اصلا عشق یعنی همین! اگه راستکی باشه، شفاست، درمونه، نجات میده آدمو! توام از این به بعد اگه خواستی کسی رو دعا کنی، بگو الهی خدا به عشق دچارت کنه، یه عشق واقعی! ✍طاهره_اباذری_هریس عاشقانه‌های‌یک‌هوشبر @actorsgallery💖
❤️هم دلی❤️
📜 #برشی_از_یک_زندگی🩷 #عبرت #ادامه_دارد . راستش هم حرفهای سکینه درست بود ودلم میخواست برم پی زندگ
📜 🩷 . چند روزی از ماجرای اومدن خواستگار گذشته بود با وجود تموم غر غر های اقام وطعنه های سکینه باز هم به زندگی ادامه میدادم .تا اینکه از تو کوچمون صدای خاموش کردن یه موتور رو شنیدم سریع رفتم اتاقی که روبه کوچه پنجره داشت وتو کوچه رو نگاه کردم دوتا مرد بودن یکی سیاه وچاق وقد کوتاه .اون یکی هم کوتاه قد بود وچاق ولی نه به اندازه اون یکی کمی هم سبزه بود .اومدن به طرف درخونه ما در زدن .قلبم از جا کند شده دستام شروع به لرزیدن کرد وپاهام یخ کرده بود .زانو هام میلرزید تو همین حین سکینه صدا کرد مریم مریم باز کدوم گوری رفتی در میزنن  مگه کری .بیا برو باز کن دیگه مریم . معلوم نیست این دختره سربه هوا کجا باز داری چه غلطی میکنه اومدم بابا درو ازجا کندی . مریم راستش شنیده بودم در میزنن غر غر های سکینه هم شنیده بودم ولی نمیتونستم راه برم انگار خشک شده بودم .مات ومبهوت کوچه رو نگاه میکردم .که سکینه از دراومد وگفت تو اینجایی کری اینهمه صدات میکنم بیا برو لباستو عوض کن یه دست به سر وروت بکش مهمون داریم .مریم:کین اینا از دوستای آقامن؟سکینه:نه بابا از طرف اون خواستگار اومدن  میخوان تورو ببینن وشرایط رو بگن به نظر ادمای خوبی میان انگاری شانست زده دختر .بدو بریم یه چایی تمیز وخوش رنگم بریز بیار بریم آقات منتظر دیر بریم باز عصبانی میشه ودادوهوار راه میندازه . مریم:سکینه نمیشه من نیام تو چایی هارو ببر من روم نمیشه .دستامم میلرزه میترسم سینی رو چپه کنم روشون ابروم بره توروخدا تو ببر . سکینه:نمیشه دختر چایی بهونه است اونا اومدن توروببینن اگه نیای آقات بیچارمون میکنه بیا یه توکه پا خودتو نشون بده من زود بهت میگم مریم برو به غدا سر بزن که مجبور نباشی زیاد بمونی بیا . مریم:باشه پس تو برو من یکم دیگه میام .لباس هامو عوض کردم  تو سرم هزارن فکر وصدا میچرخید .خدایا چیکار کنم خدایا به امید خودت اگه صلاحم دراینه خودت جور کن اگه نیست خودت به هم بزن  میدونی که من نمیتونم رو حرف آقام حرف بزنم .لباسهامو مرتب کردم ونفسمو بیرون دادم ویه چندتا چایی ریختم ورفتم تو اتاق .باصدای که از ته چاه درمیومد سلام دادم وچایی هارو تعارف کردم .مرد سبزه که بعدا فهمیدم اسمش حسین هست  سرش پایین بود ولی مرد که عیسی اسمش بود ودوست حسین بود خیره منو نگاه میکرد وبا صغلمه به حسین میزد تا سرشو بالا بیاره .با پاهای لرزون رفتم نشستم کنار سکینه .عیسی شروع کرد به حرف زدن .این دوست من اسمش حسین هست بیست وهفت سالشه ولی شش تا بچه داره .چهار ماه پیش زنش سر زا مرد .چون بچه هاش کوچیک هستن میخوایم براش زن بگیریم بعد از مرد.
🍃🌸🍃 اذکار معجزه آسا 🍃
❤️هم دلی❤️
🍃🌸🍃 اذکار معجزه آسا 🍃
🍃🍃🍃🌸🍃🌸🍃 🌸 دل ارام گیرد با ذکر و یاد خدا. ✔️ برای پیداشدن گم‌شده حتی اگر انسان هم باشد این ذکر را زیاد بگویید: «أصْبَحْتُ في أمانِ اللهِ. أمْسَيْتُ في جِوارِ اللهِ» ✔️در زندگیت موفق نیستی؟ بگو: وَمَا تَوْفِيقِي إِلاَّ بِاللّهِ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَإِلَيْهِ أُنِيبُ سوره هود ایه ۸۸ ✔️خوشحال نیستی؟ همیشه بگو: حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَکیلُ» سوره ال عمران ایه ۱۷۳ ✔️ازدنیاخسته‌ای؟ بگو: َاَللّهم اجْعَل هَمّی الآخِرَة ✔️نمازهایت را به موقع ومداوم نمیخوانی؟ همیشه بگو: رَبِّ اجْعَلْنِي مُقِيمَ الصَّلاَةِ وَمِن ذُرِّيَّتِي رَبَّنَا وَتَقَبَّلْ دُعَاء سوره ابراهیم ایه ۴۰ ✔️میخواهی ازدواج کنی؟ بگو: «رَبِّ لا تَذَرْنی‏ فَرْداً وَ أَنْتَ خَیْرُ الْوارِثینَ» سوره انبیا ایه ۸۹ ✔️تنهایی؟ همیشه بگو: وَاجْعَل لِّي مِن لَّدُنكَ سُلْطَانًا نَّصِيرًا سوره اسرا ایه ۸۰ ✔️خوشحالی؟ همیشه بگو: الْحَمْدُلِلَّهِ رَبِّ الْعالَمينَ اَلْحَمْدُ لِلّهِ حَمْداً كَثيراً ✔️درکارهایت سختی میبینی؟ بگو: َ رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي وَيَسِّرْ لِي أَمْرِي سوره طه ایه ۲۵ و۲۶ ✔️دوست داری آرزویت برآورده شود؟همیشه بگو: اَستَغْفِراللّه و اَتوبُ اِلَیه ✔️تو دلت ازدست کسی ناراحتی؟بگو: اللّهم اجْعَلنی مِن َالْكَاظِمِينَ الْغَيْظَ وَالْعَافِينَ عَنِ النَّاسِ سوره ال عمران ایه ۱۳۴ ✔️میخواهی دایم قرآن بخونی؟بگو: اللّهم اجْعَل القُرانَ رَبیعَ قَلبی و نورَ صَدْری ✔️خانه‌ای دربهشت میخواهی؟ بگو: قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ اللَّهُ الصَّمَدُ لَمْ يَلِدْ وَلَمْ يُولد وَلَمْ يَكُن لَّهُ كُفُوًا أَحَدٌ ✔️میخواهی غیبت نکنی؟بگو: اللّهم اجْعَل کِتابی فی عِلیّین وَاحْفِظ لِسانی عَنِ العالَمین می خواهی خانه‌ات پر از گنج شود؟ بگو : سُبحانَ اللّه و بِحَمْدِه و سُبحانَ اللّه العَظیم جهت ارسال حرفای دلتون وپاسخ و... با جون و دل میشنوم🥺👇 🧚‍♀🕊 ♥️ @Delviinam ·‌ ・ ┉┅━━━⋅.♥️.⋅━━━━┅┉ ・ ·‌ ✦𝐉𝐨𝐢𝐧⇝︎ 𐏓@HammDeli
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃 💞 گویند مردی چهار پسر داشت. هنگامی که در بستر بیماری افتاد، یکی از پسرها به برادرانش گفت: «یا شما مواظب پدر باشید و از او ارثی نبرید، یا من پرستاری اش می کنم و از مال او چیزی نمی خواهم؟!» برادران با خوش حالی نگه داری از پدر را به عهده او گذاشتند و رفتند. پس از مدتی پدر مُرد. شبی پسر در خواب دید که به او می گویند در فلان جا، صد دینار است، اما بدان که در آن خیر و برکتی نیست! پسر سراغ پول ها نرفت. دو شب بعد هم همان خواب ها تکرار شد تا آن که در شب سوم خواب دید که می گویند، در فلان مکان یک درهم است. آن را بردار که پرخیر و برکت است! پسر صبح از خواب برخاست و همان جایی که خواب دیده بود رفت و یک درهم را برداشت. در راه با آن دو ماهی خرید. هنگامی که شکم آن ها را پاره کرد، در شکم هر کدام یک دُر یافت. یکی از دُرها را به درگاه سلطان برد. پادشاه که از آن خوشش آمده بود، پول زیادی به پسر داد و گفت: «اگر لنگه دیگر آن را بیاوری، پول بیش تری می گیری!» پسر دُر دیگر را نیز به قصر شاه برد. سلطان با دیدن دُر به وعده اش عمل کرد و پسر به برکت احترام به پدرش از ثروتمندترین مردان روزگار شد. ‌‎  ‎‌‌‎‌‌‎‌‌✾࿐༅✧❤️✧ ༅࿐✾ جهت ارسال حرفای دلتون وپاسخ و... با جون و دل میشنوم🥺👇 🧚‍♀🕊 ♥️ @Delviinam ·‌ ・ ┉┅━━━⋅.♥️.⋅━━━━┅┉ ・ ·‌ ✦𝐉𝐨𝐢𝐧⇝︎ 𐏓@HammDeli