eitaa logo
❤️هم دلی❤️
10.5هزار دنبال‌کننده
5.7هزار عکس
1.6هزار ویدیو
26 فایل
💫﷽💫 منتظر دریافت پیامای زیباتون هستم😍😍😍 @Delviinam . . . . تبلیغات پربازده https://eitaa.com/joinchat/624099682C3e1a6dd3b9
مشاهده در ایتا
دانلود
تقویم نجومی اسلامی  ✴️ دوشنبه 👈6 اسفند /حوت 1403 👈25 شعبان 1446👈24 فوریه 2025 🕌 مناسبت های دینی و اسلامی. 🌙⭐️ امور دینی و اسلامی. 📛 تقارن نحسین و صدقه صبحگاهی رفع نحوست کند. ان شاءالله. 🚘 سفر: مسافرت اصلا خوب نیست و در صورت ضرورت همراه صدقه و احتیاط باشد. 🤕 مریض مراقبت بیشتری نیاز دارد.(منظور مریضی است که امروز مریضیش شروع شود). 👶مناسب زایمان و نوزاد نجیب و مبارک و روزی دار است. 🔭 احکام و اختیارات نجومی. 🌓 امروز قمر در برج جدی و از نظر نجومی مناسب برای امور زیر است: ✳️فرزند به دایه سپردن. ✳️لباس نو پوشیدن. ✳️از شیر گرفتن کودک. ✳️استقراض. ✳️شکار صید و ماهیگیری. ✳️و معالجات نیک است. ✳️ شما میتوانید باجستجوی کلمه" تقویم همسران"در تلگرام و ایتا به ما بپیوندید و تقویم هر روز را دریافت نمایید. 🟣 امور مربوط به نوشتن ادعیه و حرز و نماز و بستن آن خوب نیست. 👩‍❤️‍👨 مباشرت و مجامعت: مباشرت امشب شبِ سه شنبه: فرزند چنین شبی مهربان و راستگو و سخاوتمند است. 💇‍♂ اصلاح سر و صورت: طبق روایات، (سر و صورت) در این روز از ماه قمری ،خوب است. 🔴 حجامت: یا در این روز از ماه قمری ،باعث صفای خاطر می شود. 🔵ناخن گرفتن: دوشنبه برای ، روز مناسبی است و برکات خوبی از جمله قاری و حافظ قران گردد. 👕دوخت و دوز لباس: دوشنبه برای بریدن و دوختن روز بسیار مناسبی است و آن لباس موجب برکت میشود. ✴️️ استخاره: وقت در روز دوشنبه: از طلوع فجر تا طلوع آفتاب و بعداز ساعت ۱۰ تا ساعت ۱۲ ظهر و از ساعت ۱۶ عصر تا عشای آخر( وقت خوابیدن). ✳️ ذکر روز دوشنبه : یا قاضی الحاجات ۱۰۰ مرتبه. ✳️ ذکر بعد از نماز صبح ۱۲۹ مرتبه لطیف که موجب یافتن مال کثیر میگردد. 💠 ️روز دوشنبه طبق روایات متعلق است به و . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد. 😴😴 تعبیر خواب. تعبیر خوابی که امشب شبِ سه شنبه دیده شود طبق ایه ی 26 سوره مبارکه "شعرا" است. قال ربکم و رب ابایکم... و از معنای آن استفاده می شود که فرد خوب و عاقلی در مقام نصحیت یا موعظه در آید تا خواب بیننده به جواب سوال خود برسد و بر خصم خود غالب گردد و شاد شود. شما مطلب خود را در این مضامین قیاس کنید. 🌸زندگیتون مهدوی🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹سلام صبحتون عالی🍃🌷 ❄️🌱⛈خدایا در این صبح قشنگ 💫 ⛈🌹❄️بهترین هارا نصیب ❄️🌱⛈دوستانم کن🍃🌺 ⛈🌹❄️روزی فراوان ❄️🌱⛈برکتی عظیم💗 ⛈🌹❄️دلخوشی بسیار🍃🌼 ❄️🌱⛈تقدیری قشنگ و ⛈🌹❄️عاقبت بخیرشان کن🍃🌸 🌸🍃‎‌‎﷽🍃🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این قسمت آرایش کردن کودک اگربا این راهکار قبول نکرد چی؟😭 1️⃣بازم همدلی کن: مامان جان متوجهم خیلی دوست داری ولی همونطور که گفتم با رژ لب مخصوص خودت استفاده کنی ( یعنی رژ لبی که سرب نداره ) 2️⃣و بعدش گریشو نادیده بگیر: ارتباط چشمی، کلامی و فیزیکی برقرار نکن و‌یادت باشه باهاش❌قهر❌نیستی و به هیچ‌عنوان نترسونش و خواستید رژ بدون‌سرب بگیرید با ضد آفتاب کودک از داروخانه ها تهیه کنید♥️😍
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آداب عشق ورزی در ایران باستان همیشه با ادب و احترام همراه بوده دکتر ایرج رضایی
2⃣🌷با احساس و عواطف طرف مقابل‌تان همراه و هماهنگ شوید. هنگام همدلی، سعی کنید طرف مقابل خود را درک کنید. آن هم به طور حقیقی و دور از هرگونه تظاهر و تصنعی ریاکارانه یا از روی اجبار! بلکه از روی عاطفه و احساس هماهنگ با طرف مقابل. مثلاً هیچ وقت نمی‌توان با فردی که با صدا و حالتی حزن آلود، درباره مسئله یا موضوع ناراحت کننده ای سخن می‌گوید، با لحنی شاد و سرشار از سرخوشی سخن گفت. البته عکس این مثال نیز صادق است. 3⃣🌷به احساسات و هیجان های طرف مقابل تان توجه داشته باشید. بیشتر اوقات، فردی که از شرایط و مسایل خود، سخن می‌گوید و به شرح مشکلات یا درد دل هایش می‌پردازد، قبل از آن که به دنبال راه چاره یا پند و اندرز و یا راهنمایی باشد، نیاز دارد تا مخاطب او، متوجه احساس و حالت و هیجان او شود و موقعیت های احساسی او را درک کند. شما باید با توجهی که نسبت به احساس و هیجان او می‌کنید، این خواسته را برای وی به اثبات برسانید. 4⃣🌷خود را به جای طرف مقابل بگذارید. تنها در این صورت است که می‌توانید از دریچه چشم وی، به مشکلات نگاه کنید و احساسات و موقعیتش را دریابید تا بتوانید همدلی لازم را درباره اش داشته باشید. 5⃣🌷در همدلی با طرف مقابل، از جمله های قاطع استفاده نکنید. معمولاً شدت ناراحتی و هیجان در فرد نیازمند به همدلی، به حدی است که موجبات آزردگی و آسیب پذیری را در او، مستعد می‌سازد. بنابراین باید مراقب بود تا با چنین فردی، با کلمه ها و جمله های قاطع و بُرنده، صحبت نکنیم. چه بسا که در تشخیص احساس و معانی سخنان وی اشتباه کرده باشیم آن وقت به دلیل قطعیت نظر و صحبتی که داشته ایم، نه تنها همراه و همدل او نبوده ایم، بلکه به نوعی وی را آزرده خاطر و منزجر نیز کرده ایم •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
🍃🍃🍃💕🍃🍃🍃 شوهرم بهترین بابای دنیاس! 💠 میخواید شوهرتون بچه ش رو دوست داشته باشه و ازش تعریف کنه. اگر میخواید شوهرتون بچه رو براتون نگه داره و تو تربیتش مشارکت کنه. شوهرتون بچه دوست باشه و با بچه بازی کنه کار اینه که بهش سخت نگیرید. اگه بچه رو انداخت بالا و گرفت یا بچه رو بوسید و ریشش رو مالید به صورت لطیف بچه یا هر شوخی مردانه ی دیگه ای. ❌سرزنشش نکنید و بجای جیغ ترس کشیدن، لبخند بکارین رو صورتتون. و بالعکس ازش تعریف کنید و تشویقش کنید بیشتر بازی کنه.
❤️هم دلی❤️
📜 #برشی_از_یک_زندگی🩷 #سوری #پارت126 اخم ساختگی ای کردم و گفتم بگو دختر نگرانم کردی. + خلاصه تا
📜 🩷 _ لیدا نمیخوام فضولی کنما ولی تو خیلی جایگاهت بالاتره ها. میتونی از هر لحاظ با آدم خیلی بهتری ازدواج کنی. + میدونم ولی دست خودم نیست. بعدم اینجوری که من فهمیدم حامدم پسر کاری و خوبیه. درسشم که خونده. چیزی کم نداره. _ والا چی بگم؟! باشه بذار دفعه ی بعد که نارینو دیدم ببینم میتونم چیزی از زیر زبونش بکشم یا نه ولی دیگه بعدش مامان و بابات با خودتنا. + باشه تو این کارو برای من بکن برای بعدش هم یه فکری میکنم. با اینکه قلباً زیاد راضی به دخالت تو همچین مسئله ای نبودم ولی وقتی دیدم اینقدر دلش گیره دلم نیومد دست به سرش کنم. چند روز بعد بعد به مرتضی گفتم منو ببره روستا تا به بهانه ی سر زدن به خانوادم با نارین صحبت کنم. وقتی با هم تنها شدیم بحثو کشیدم سمت خانواده ی خواهرش و گفتم چکار میکنن؟ بچه هاش ازدواج نکردن؟ خیلی اون دفعه به دلم نشستن دخترش خیلی خوش مشرب بود. نارین همونطور که تکه های سیب رو سر چاقوش میزد و میخورد کمی فکر کرد و گفت نه والا از دوماه پیش هیچ اتفاق جدیدی نیوفتاده. وقتی دیدم چیز خاصی نگفت چاره ای ندیدم که مشخص تر به موضوع اشاره کنم. _ راستی نارین اسم پسر خواهرت چی بود؟ + کدومشون؟ _ پسر بزرگش + حامد. _ آها آره حامد. من اون دفعه یه چیزایی ازش متوجه شدم. نارین که انگار تازه با این حرفم توجهش جلب شده بود گفت چی؟ _ اون دفعه متوجه شدم که همش نگاهش روی لیدا بود. یعنی هربار که چشمم بهش خورد دیدم داره با یه حالت مسخ شده ای به این دختر نگاه میکنه. غلط نکنم دلش پیشش گیر کرده بود. + جدی میگی؟ _ آره خودم دیدم. نارین میوه ی دیگه ای از ظرف برداشت و همونطور که پوست میکند گفت چی بگم آخه! درسته این پسرم خیلی بچه ی خوبیه ولی به لیدا نمیخوره. به هرحال لیدا تو یه خانواده ای بزرگ شده که فکر نکنم امثال ماها رو به دماغ بیاره. _ نه بابا. لیدا خیلی دختر خاکی و خوبیه. اینجوری نگاه به دک و پوزش نکن. کاملا عاقله و به کسی از بالا نگاه نمیکنه. حالا من که دقیق نمیدونم ولی اینجوری به نظرم اومد که حامد خیلی ذهنش مشغول شده. میخواستم ببینم به تو چیزی گفته یا نه! + یعنی لیدا هم فهمیده بود؟ _ نمیدونم چیزی ازش نپرسیدم. نارین با همون حالت خنده داری که موقعی کنجکاو میشد همیشه ازش میدیدم خنده ی شیطنت آمیزی کرد و گفت خودم ته و توش رو در میارم ولی خداوکیلی حالا نه چون بچه ی خواهرمه ولی این پسر کلا خیلی خوب و نجیبه. از بچگی هم با بقیه خواهر برادراش فرق داشت و عاقل تر بود. الانم که درسشو خونده و کار میکنه و حقوقشم خوبه، لیاقت یه دختر خوب رو داره. صحبتای نارینو تایید کردم و بعد موضوع رو عوض کردم تا به چیزی شک نکنه چون دلم نمیخواست که متوجه بشه من از سمت لیدا هستم. دفعه ی بعدی که دوباره رفتم روستا نارین خودش موضوع رو پیش کشید و گفت راستی درمورد اون موضوع از حامد پرسیدما. خودمو به اون راه زدم و گفتم کدوم موضوع؟ نارین با صدای آرومتری گفت درمورد لیدا دیگه! که گفتی انگار حامد ازش خوشش اومده بوده. _ آهاااان، خب چی شد؟ + هیچی من خودم رفتم از حامد پرسیدم و گفتم خودم متوجه حرکاتت شدم. اولش تعجب کرد ولی بعد سریع وا داد و گفت آره خاله من خیلی تو فکرشم. _ خب پس حق با من بوده. حالا چرا هیچی نگفته؟ + طفلکی میگه به مامانم گفتم گفته حرفشم نزن. هیچوقت اون دخترو نمیان بدن به ما و فقط باعث میشی خالت جلوی فک و فامیل هووش سرافکنده بشه. _ ای بابا. این چه حرفیه آخه؟ منو تو با هم این حرفا رو داریم؟ + منم بهش گفتم آقا مرتضی و سوری اصلا اینجور آدمایی نیستن. خلاصه من خودم با خواهرم حرف زدم و بهش گفتم این بچه گناه داره. سن ازدواجشم هست بذار لااقل شانس خودش رو با کسی که دوس داره امتحان کنه. خدا رو چه دیدی شاید قسمتشون به هم بود. راستی تو با لیدا حرف نزدی ببینی نظرش چیه؟ _ چرا اتفاقا سربسته یه چیزایی ازش پرسیدم اونم گفت اگه کسی منو بخواد باید بابام تاییدش کنه تا بعدش خودم سبک و سنگینش کنم. + معلومه که دختر عاقلیه. ایشالا اونم حامدو بپسنده تا این پسر ما به مراد دلش برسه. تو دلم گفتم نمیدونی که چجوری هم پسندیده. چون خودم هیچوقت اینجور عشق و عاشقی رو تجربه نکرده بودم خیلی ذوق داشتم و دلم میخواست اگه قراره خوشبخت بشن بهم برسن و مشکلی پیش نیاد. کلا از بچگی هر بار که از عشق بین دو نفر میشنیدم خیلی خوشم میومد و کیف میکردم
🍃🌸🍃 سیاست های زنانه 🍃
🍃🍃🍃🍃🌸 ⛔️ گیرهای الکی 🍃گاهی وقت ها پیش میاد که شوهرها سر یه مسائلی ،( بی دلیل و یا با دلیل) حساس میشن 🍃مثلا شوهرتون به اینکه شما برین خونه ی خواهرتون حساس میشه و میگه : 👈"دلم نمیخواد بری اونجا" و ... 🍃اینجاست که سیاست زنانه به درد میخوره ،وقتی اینجوری برخورد میکنن اگه واقعا میدونین دلیل رفتارشون چیه و دلیل شون منطقیه، سعی کنین باهاشون حرف بزنین اگه احیانا دیدین قانع نمیشه و حرف حرفه خودشونه، بیش تر از یبار صحبت نکنین و بگین : 👈"باشه اگه شما نیای که من هیچ جا نمیرمممم ..." 🍃خودتون رو به این قضیه حساس نشون ندین ،اگر هم دلیلش رو نمیدونین و یا میدونین که دلیل درست و حسابی ندارن بازم حساسیت نشون ندین و دائم نگین : 👈"چرا ؟ دلیلت چیه؟ مگه خواهرم چیکار کرده؟ اصلا منم خونه خواهرت نمیام!" ⛔️ 🍃یکم صبر کنین و همون جمله بالا رو اگه موقعیت مناسب بود به کار ببرین . کم کم با گذشت زمان از خر شیطون میان پایین به شرط اینکه شما "حساسیت" نشون ندین و نخواین مقابله به مثل کنین. گاهی بزرگواری نشون دادن هم خیلی خوبه و جواب میده. 🍃البته کلا این نکات به شرایط و روابط قبلی خیلی بستگی داره. راستی توی این موقعیت اصلا وقت به رخ کشیدن کارهای بد خواهرش درحق شما نیست ، چون بحث رو بی منطق جلو میبره و درست که نمیشه ،هیچ بدتر هم میشه و به نتیجه نمیرسه⛔️ @actorsgallery💖
❤️👈 💃💃 دلبری ازشوهرجون😉 نمونه یک مکالمه دلبرانه باهمسر ❤️الوسلام عزیزم خوبی یه دفعه یادت افتادم گفتم تماس بگیرم صداتوبشنوم ,خوبی ؟ امروزداشتی میرفتی چقدرآقا وخوش تیپ بودی!یادم باشه اومدی اسفندبرات دود کنم.اون کت شلواریاپیراهن سفیده چقدر بهت میاد شام چی دوس داری برات درس کنم (صدای کشداروگاهی بچه گونه حرف زدن لحن بیان این جملاته) صبحونه نخوردی رفتی مگه ازگلوی من پایین میرفت؟ دقت کنیدقربون صدقه رفتن تواین گفتگو زیاده فقط تاحدی که دیگه شورش درنیادو باوربشه کرد اندکی چاشنی شیطونی قاطی میشه: بااجازتون میرم خریدیاخونه مامان ... اجازه میدین(لحن شیطون وبامزه) گفت نه!شیطون و بچه گونه میگی خواهش می کنم!من دورت بگردم .. نخواستی برمیگردم من دوست دارم،خانم به این نازی گلی حرف گوش کنی دلت میاد؟...شماآقای گل منی,مهربون منی توگفتگوحرفی روشنیدین که باب میلتون نیست زودناراحت نشین اگرم شدین به روتون نیارین،سریع جمش کنین ❤┅┄┅┄┅┄◜🔥🍷◞┄┅┄┅┄┅ جهت ارسال حرفای دلتون وپاسخ و... با جون و دل میشنوم🥺👇 🧚‍♀🕊 ♥️ @Delviinam ·‌ ・ ┉┅━━━⋅.♥️.⋅━━━━┅┉ ・ ·‌ ✦𝐉𝐨𝐢𝐧⇝︎ 𐏓@HammDeli
❤️هم دلی❤️
📜 #برشی_از_یک_زندگی🩷 #سوری _ لیدا نمیخوام فضولی کنما ولی تو خیلی جایگاهت بالاتره ها. میتونی از ه
📜 🩷 خلاصه همه ی هماهنگی ها انجام شد و مراسم خواستگاری تو خونه ی ما برگزار شد. تازه اون روز به حامد توجه کردم و دیدم چقدر جوون خوب و معقولی به نظر میاد. خانوادش هم آدمای محترمی بودن و سالها هم بود که برای زندگی اومده بودن شهر و بچه هاشون اینجا بزرگ شده بودن و مادر لیدا از این بابت نمیتونست ایرادی بگیره. تو همون جلسه ی اول صحبتا خیلی خوب پیش رفت طوری که مرتضی و مادر لیدا کاملا گاردشون نسبت به این قضیه از بین رفت. لیدا هم که از برق چشماش معلوم بود که چقدر راضی و خوشحاله. وقتی مهمونا رفتن مادر لیدا صدام زد و گفت میشه چند لحظه بیای تو حیاط؟ پشت سرش راه افتادم رفتم. مادر لیدا لبخند محوی زد و گفت سوری خانم دوس دارم به خاطر همه ی کدورتای گذشته ازت عذرخواهی کنم. _ این حرفا چیه گیتی جون؟ من به شما حق میدم به هرحال شما هم تو شرایط سختی بودی. گیتی دستشو روی دستم گذاشت و گفت خواهرانه میخوام ازت خواهش کنم راستشو بهم بگی. واقعا این خانواده رو تایید میکنی؟ خودت میدونی که لیدا همه ی زندگیمه، الانم نمیتونم باهاش مخالفت کنم چون به چشم دیدم چجوری مشتاق این پسره و دلش گیر کرده ولی میخوام مطمئن بشم که دارم کار درستی انجام میدم. به هرحال شما این خانواده رو میشناسی و تا حدودی خوب و بدشون رو میدونی. به نظرت اونقدری قابل اعتماد هستن که دخترمو بهشون بدم؟ _ گیتی خانم درمورد نارین که زن پدر من بوده میتونم بگم با اینکه میتونست خیلی بد باشه ولی نبود و خیلی جاها در حق من از مادرم مادرتر بود. من کاملا این خواهرش رو نمیشناسم ولی با هرکدوم از اعضای خانوادش برخورد داشتم آدمای خوب و درست وحسابی بودن ولی در نهایت این شما و آقا مرتضایید که باید تصمیم آخرو بگیرید پس همه ی تحقیقاتتون رو کامل کنید چون منم دلم نمیخواد به واسطه ی آشنایی با من خدای نکرده مشکلی پیش بیاد و خاری به پای لیدا بره. گیتی ازم تشکر کرد و قرار شد بیشتر تحقیق کنن. با لیدا که حرف زدم از خوشحالی سر از پا نمیشناخت. یه جوری هیجان داشت که اگه نمیدونستم میگفتم از قبل عاشق و معشوق بودن و با هم در ارتباط بودن. تحقیقات مرتضی و گیتی تقریبا دو هفته طول کشید.
📝ﺧﺴﺮﻭ ﺷﮑﯿﺒﺎﯾﯽ ﭼﻪ ﺯﯾﺒﺎ ﮔﻔﺖ: ﮔﺎﻫﯽ ﺑﺎﯾﺪ ﻧَﺒﺨﺸﯿﺪ ﮐﺴﯽ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺑﺎﺭﻫﺎ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﺨﺸﯿﺪﯼ ﻭ ﻧﻔﻬﻤﯿﺪ، ﺗﺎ ﺍﯾﻦ ﺑﺎﺭ ﺩﺭ ﺁﺭﺯﻭﯼ ﺑﺨﺸﺶ ﺗﻮ ﺑﺎﺷﺪ! ﮔﺎﻫﯽ ﻧﺒﺎﯾﺪ ﺻﺒﺮ ﮐﺮﺩ ﺑﺎﯾﺪ ﺭﻫﺎ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺭﻓﺖ ﺗﺎ ﺑﺪﺍﻧﻨﺪ ﮐﻪ ﺍﮔﺮ ﻣﺎﻧﺪی ﺭﻓﺘﻦ ﺭﺍ ﺑﻠﺪ ﺑﻮﺩﻩ ﺍی!! ﮔﺎﻫﯽ ﺑﺮ ﺳﺮ ﮐﺎﺭﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺍﻧﺠﺎﻡ می دﻫﯽ ﺑﺎﯾﺪ ﻣﻨﺖ ﮔﺬﺍﺷﺖ ﺗﺎ ﺁﻧﺮﺍ ﮐﻢ ﺍﻫﻤﯿﺖ ﻧﺪﺍﻧﻨﺪ!! ﮔﺎﻫﯽ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺪ ﺑﻮﺩ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﻓﺮﻕ ﺧﻮﺏ ﺑﻮﺩﻧﺖ ﺭﺍ ﻧﻤﯽ ﺩﺍﻧﺪ!! ﻭ ﮔﺎﻫﯽ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﻪ ﺁﺩﻣﻬﺎ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺩﺍﺩﻥ ﺭﺍ ﻣﺘﺬﮐﺮ ﺷﺪ! ﺁﺩﻣﻬﺎ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻧﻤﯽ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﯾﮑﺠﺎ ﺩﺭ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ می کنند ﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻣﯽ روند