*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃
⁉ مردان چه زنانی را برای ازدواج مناسب نمیدانند؟
🗣 زنهایی که اهل رئیسبازی هستند:
وقتی مردی برای اولین بار چنین زنی را ملاقات میکند، کاراکتر و شخصیت جذابی درنظرش خواهد آمد. البته این جذابیت برای مرد موقتی است. وقتی احساس کند که با او مانند زیردستی برخورد میشود رابطه را ترک میکند. مردان با چنین زنانی ازدواج نمیکنند.
😒 زنهایی که همیشه حس حسادت دارند:
این زنها بارها از روی حسادت عصبانی میشوند و یا نسبت به هرچیزی که آن را اشتباه میدانند، واکنش نشان میدهند. وقتی مرد میبیند که زن او را بسیار تحتفشار قرار میدهد و گاهی اوقات او را به دلایل مختلف برای کارهایی که انجام نداده متهم میکند، بهزودی تصمیم به جدایی میگیرد.
👀 زنهایی که چشم و همچشمی زیادی دارند:
بعضی زنها دائما خود را با دیگران مقایسه میکنند و میخواهند آنها هم داشتههای دیگران را داشته باشند. دائما دربارهی داشتههای دیگران صحبت میکنند و با این کار مرد را تحتفشار قرار میدهند. این فشارها و قدرنشناسی زن از داشتههایشان، باعث میشود مرد سعی کند رابطه را تمام کند.
♻ زنهایی که میخواهند مرد را تغییر دهند:
زن سعی میکند مرد را بهآرامی از چیزی که بوده به فرد دیگری تبدیل کند. از نحوهی لباسپوشیدن مرد شروع میکند و در قدمهای بعدی حتی سعی در تغییر علاقهی موسیقی دارد. هرچند وقتی چنین زنی بخواهد در دوستان مرد و یا سرگرمیهای او تغییری بدهد، بهاحتمال خیلی زیاد شکست میخورد.
⭕️✍حکایتی بسیار زیبا و خواندنی
شكسپير ميگه:
اگه يه روزي فرزندي داشته باشم، بيشتر از هر اسباب بازي ديگه اي براش بادكنك ميخرم.
بازي با بادكنك خيلي چيزها رو به بچه ياد ميده....
بهش ياد ميده كه بايد بزرگ باشه اما سبك،تا بتونه بالاتر بره.
بهش ياد ميده كه چيزاي دوست داشتني ميتونن توي يه لحظه،حتي بدون هيچ دليلي و بدون هيچ مقصري از بين برن
پس نبايد زياد بهشون وابسته بشه
ومهم تر ازهمه بهش ياد ميده كه وقتي چيزي رو دوست داره، نبايد اونقدر بهش نزديك بشه وبهش فشار بياره كه راه نفس كشيدنش رو ببنده، چون ممكنه براي هميشه از دستش بده .
و اینکه وقتی یه نفر و خیلی
واسه خودت بزرگ کنی در اخر میترکه و تو صورت خودت میخوره
جهت ارسال حرفای دلتون وپاسخ و...
با جون و دل میشنوم🥺👇
🧚♀🕊 ♥️ @Delviinam
· ・ ┉┅━━━⋅.♥️.⋅━━━━┅┉ ・ ·
✦𝐉𝐨𝐢𝐧⇝︎ 𐏓@HammDeli
❤️هم دلی❤️
📜 #برشی_از_یک_زندگی🩷 #گلبهار #ادامه_دارد . همه هم میگن که بخاطر افسردگی زیاد خودکشی کرده و پدر و
📜 #برشی_از_یک_زندگی🩷
#گلبهار
#ادامه_دارد
.
گیج بودم و احساس پوچی داشتم، نمیدونستم چیکار باید کنم......
هیچی دیگه برام مهم نبود......
هیچی.....
فقط گلبهار رو میخواستم، تشنه آغوشش بودم و
آرامشی که بهم انتقال میداد، یعنی منو قبول میکرد؟؟
یعنی بهم این فرصت رو میداد که براش جبران کنم؟؟!!....
از شدت ناراحتی و گیجی و بلاتکلیفی همون جا کنار پنجره خوابم برد.....
(گلبهار)
دلربا برام همه چیز رو تعریف کرد، مو به مو، هرچی دیده بود و هرچی شنیده بود، از عکس العمل بهادر بعداز شنیدن واقعیت، از کارهای نیرخاتون مادرش در حق گلناز، از بیکسی و مظلومیت گلناز.....
البته اونم تا اون روز از هیچی خبر نداشت و طبق شیطنت همیشگیش فالگوش وایستاده بودو از این طریق همه چیز رو میدونست....
باورم نمیشد، هنوز از حرفهای دلربا گیج بودم و درکش برام سخت بود....
به عمارتی که به عنوان عروس خونبس قدم گذاشته بودم.....
در واقع عمارت عمه خودم بود....
عمه ای که از خون خودش بودم....
خدایا الان چی میشد....
خودت کمکم کن......
عمه ای که از خونش بودم.
پدرم پس از اول موضوع رو میدونست و با این وجود بازم با دستهای خودش منو قربانی کرده بود!!؟؟......
بخاطر کی؟؟.....
بخاطر دردونه پسرش، که یادگار گلبهارش بود، عشق اول و آخرش؟!......
از پدرم و مادرم بشدت متنفر شدم......
پدرم بخاطر گلبهارش عمه ام نیرخاتون رو قربانی کرده بود و بخاطر پسر همون زن هم، منو قربانی کرد....
دونسته بادستهای خودشون منو طعمه گرگ کرده بودن و اصلا هم ازم خبری نمیگرفتن، درواقع این حس رو بهم دادن که از دستم راحت شدن......
از دلربا جداشدم و به اتاق پناه بردم...
دو روز بود که تو اتاق بودم و از هیچی خبر نداشتم......
کارم فقط گریه بود.....
با احساس ضعف و گشنگی که داشتم ازجام بلند شدم ولی چشام سیاهی رفت و با سر خوردم زمین......
وقتی چشام رو باز کردم دلربا بالای سرم بود و با خنده و شیطنت همیشگی نگاهم میکرد......
با تعجب نگاهی بهش انداختم و گفتم:چته دلربا چرا میخندی، من تو این حال افتادم، تو بجای کمکت بهم میخندی؟؟!!....
لب زد: مبارکه مامان کوچولو....
گفتم چی رو مبارکه؟
چی میگی تو؟
❤️هم دلی❤️
🍃🌸🍃 چگونه يك زن خوب باشيم.... 🍃
🍃🍃🍃🌸🍃🌸🍃
#توصیه_های_مهربانو🍂🍃
✅چگونه يك زن خوب باشيم....؟!
١- وقتی غذا مىپزيد دوتا تكه گوشت خوب يا يه تيكه از مرغو كه دوست دارين بخورين👌
٢- وقتی ميوه اومد توى خونه دو تا از بهترينشو بخورين، هیچ وقت ميوههاى پلاسيده رو نخوريد بلكه پوستشو بكنيد وتوى يه ظرف خرد كنيد بيارين سر ميز بزاريد مطمئن باشين سر دوثانيه ناپديد ميشه!👌
٣- در هفته حتما براى خودتون يه چيزى بخرين، از يه دونه رژ گرفته تا هر چیز کوچیکی میتونه باشه...👌
٤- اگه توانایی مالیتون اجازه میده، در هر سال براى خودتون يه قطعه طلا بخرين👌
٥- هر وقت يه مهمونى خوب دادين، به پاس این خوبی، حتماً بعدش براى خودتون يه جايزه بخرين👌
٦- در ماه حتماً يكبار رو با دوستاتون بگذرونيد👌
۷- هرگز از شوهر يا فرزند توقع تشكر نداشته باشين؛ پس خودتون از خودتون با خرید به چيزى كه دوست دارين تشكر كنيد! ( از چيزهاى كم شروع كنيد)👌
۸- رابطهتون را با خدا روز به روز قوىتر كنيد. چون تنها كسى كه هميشه صبورانه به حرفاتون گوش ميكنه و كمكتون ميكنه اوست👌
۹- سعی کنید رانندگى رو یاد بگيريد تا هرجا خواستين بدون نیاز به کسی بروید.👌
۱۰- در سال يكى دو بار، تغییر اساسی در چهرهتون ایجاد کنید و لذتش رو از خودتون دریغ نکنید👌
۱۱- اگه وقتشو دارین؛ حتما به كلاس بريد، هر كلاسى كه دوست داريد و اینكار رو جدى انجام دهيد👌
۱۲- رازهاى خصوصىتون رو با همه در ميان نذارين سعى كنيد مشكلاتتون را خودتون حل كنيد. واگر به كمک احتياج داشتين فقط با آدمى كه تجربه اون مورد رو داره مشورت كنيد نه با همه اهل شهر...!👌
۱۳- يواش يواش بچه ها رو آزاد بذارين تا خودشون مشكلاتشون رو حل كنند!👌
۱۴- هميشه يه عطر خوب و نسبتا خاص داشته باشين👌
۱۵- به خودتون، به ظاهرتون، به زیباییتون برسيد و كارى كنيد تا ازخودتون خوشتون بياد انوقت میتونيد ديگران رو دوست داشته باشين👌
درخاتمه، همیشه بیاد داشته باشیم تا زمانیکه بخودمون ارزش و بها بدهیم، همسر، فرزندان و اطرافیان بما ارزش و بها خواهند داد، پس ابتدا باید به فکر سلامتی، زیبایی و دل خودمون باشیم و یادمون باشه که ماهم مثل همهی بنده های خدا فقط یک بار به این دنیا میآییم.
جهت ارسال حرفای دلتون وپاسخ و...
با جون و دل میشنوم🥺👇
🧚♀🕊 ♥️ @Delviinam
· ・ ┉┅━━━⋅.♥️.⋅━━━━┅┉ ・ ·
✦𝐉𝐨𝐢𝐧⇝︎ 𐏓@HammDeli
هر دو بخوانیم
💞 اجازه ندید تو زندگیتون حرمتها از بین بره🙂
❣زندگى مثل يک كامواست؛ از دستت كه در برود، میشود كلاف سردرگم، گره مىخورد، میپيچد به هم، گرهگره مىشود.
👈 بعد بايد صبورى كنى، گره را به وقتش با حوصله باز كنى. زياد كه كلنجار بروى، گره بزرگتر مىشود، کورتر مىشود. يک جايى ديگر نمىشود کاری كرد.
❣بايد سر و ته كلاف را بريد، يک گره ظريف و كوچک زد، بعد آن گره را توى بافتنى جورى قايم كرد، محو كرد كه معلوم نشود.
👈 يادمان باشد گرههاى توى كلاف همان دلخورىهاى كوچک و بزرگند، همان كينههاى چندساله، بايد يک جايى تمامش كرد و سر و تهش را بريد. زندگى به بندى بند استْ بهنام «حرمت» كه اگر پاره شود، تمام است... 😔
❤️
سیاست های زنانه
💞خانهداری از جمله مسائلی است که بر عهده خانم خانه میباشد.
💞خانمهای باید طوری خانهداری کنند که،
💞شوهرشان با علاقه به خانه برگردد.
💞یعنی، نوع رفتار، عشق و محبت شما در خانه، نوع رسیدگی شما به کارهای خانه باعث شود،
💞شوهر با انگیزه و علاقه وارد خانه شود. نه اینکه به زور به خانه بیاید.
❤️هم دلی❤️
🌸🌸🍃🍃🍃🍃🍃🍃 عدالت خدا کجاست.... 🌸🍃🍃🍃
✍️ ﭘﺲ ﻋﺪﺍﻟﺖ ﺧﺪﺍ ﮐﺠﺎﺳﺖ؟!
💢 ﭼﺮﺍ ﺑﻌﻀﯽ آدمﻫﺎ ﺑﺎ ﮐﻮﭼﮏﺗﺮﯾﻦ ﮔﻨﺎﻫﯽ ﺗﻮ ﻫﻤﯿﻦ ﺩﻧﯿﺎ ﻣﺠﺎﺯﺍﺕ ﻣﯽﺷﻦ، ﺍﻣﺎ ﯾﻪ ﺳﺮﯼ ﻫﺮ ﮔﻨﺎﻫﯽ ﺩﻟﺸﻮﻥ ﻣﯽﺧﻮﺍﺩ ﻣﯽﮐﻨﻦ ﻭ ﺭﻭﺯ ﺑﻪ ﺭﻭﺯ ﻫﻢ ﭘﯿﺸﺮﻓﺖ. ﭘﺲ ﻋﺪﺍﻟﺖ ﺧﺪﺍ ﮐﺠﺎﺳﺖ؟
🔻ﺁدم ها ﺳﻪ ﺩﺳﺘﻪﺍﻧﺪ:
1. ﻋﯿﻨﮏ
2. ﻣﻠﺤﻔﻪ
3. ﻓﺮﺵ
🔹ﻭﻗﺘﯽ ﯾﮏ ﻟﮑﻪ ﭼﺎﯾﯽ ﺑﻨﺸﯿﻨﺪ ﺭﻭﯼ ﻋﯿﻨﮑﺖ، ﺑﻼﻓﺎﺻﻠﻪ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺩﺳﺘﻤﺎﻝ ﮐﺎﻏﺬﯼ ﭘﺎﮎ ﻣﯽﮐﻨﯽ! ﻭﻗﺘﯽ ﻫﻤﺎﻥ ﻟﮑﻪ بنشیند ﺭﻭﯼ ﻣﻠﺤﻔﻪ، ﻣﯽﮔﺬﺍﺭﯼ ﺳﺮ ﻣﺎﻩ ﮐﻪ ﻟﺒﺎﺱﻫﺎ ﻭ ﻣﻠﺤﻔﻪﻫﺎ ﺟﻤﻊ ﺷﺪ، ﻫﻤﻪ ﺭﺍ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺑﺎ ماشین لباسشویی ﻣﯽﺷﻮﯾﯽ! ﻭﻗﺘﯽ ﻫﻤﺎﻥ ﻟﮑﻪ ﺑﻨﺸﯿﻨﺪ ﺭﻭﯼ ﻓﺮﺵ، ﻣﯽﮔﺬﺍﺭﯼ ﺳﺮ ﺳﺎل، به قالیشویی میدهی تا با دستگاه به جانش بیفتند!
🔹ﺧﺪﺍ ﻫﻢ ﺑﺎ ﺑﻨﺪﻩﻫﺎﯼ مؤﻣﻨﺶ ﻣﺜﻞ ﻋﯿﻨﮏ ﺭﻓﺘﺎﺭ ﻣﯽﮐﻨﺪ. ﺑﻨﺪﻩﻫﺎﯼ ﭘﺎﮎ ﻭ ﺯﻻﻟﯽ ﮐﻪ ﺟﺎﯾﺸﺎﻥ ﺭﻭﯼ ﭼﺸﻢ ﺍﺳﺖ، ﺗﺎ ﺧﻄﺎ ﮐﺮﺩﻧﺪ، ﺑﻼﻓﺎﺻﻠﻪ ﺣﺎﻟﺸﺎﻥ ﺭﺍ ﻣﯽﮔﯿﺮﺩ. ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﻮﻗﻌﺶ ﺗﻨﺒﯿﻪ ﻣﯽﮐﻨﺪ ﺁﻥ ﻫﻢ ﺑﺎ ﭼﻨﮓ! ﻭ ﺁﻥ ﮔﺮﺩﻥ ﮐﻠﻔﺖﻫﺎﯾﺶ ﺭﺍ ﻣﯽﮔﺬﺍﺭﺩ ﺗﺎ ﭼﺮﮎﻫﺎﯾﺸﺎﻥ ﺟﻤﻊ ﺷﻮﺩ.
📚 برگرفته از سخنان حجت الاسلام #قرائتی
جهت ارسال حرفای دلتون وپاسخ و...
با جون و دل میشنوم🥺👇
🧚♀🕊 ♥️ @Delviinam
· ・ ┉┅━━━⋅.♥️.⋅━━━━┅┉ ・ ·
✦𝐉𝐨𝐢𝐧⇝︎ 𐏓@HammDeli
❤️هم دلی❤️
📜 #برشی_از_یک_زندگی🩷 #گلبهار #ادامه_دارد . گیج بودم و احساس پوچی داشتم، نمیدونستم چیکار باید کنم.
📜 #برشی_از_یک_زندگی🩷
#گلبهار
#ادامه_دارد
.
گفت: بزودی من عمه میشم خانم خانما....
ناخودآگاه دستم به سمت شکمم رفت.....
خدای من، من..... من..... باردار بودم.....
بچه من و بهادر تو شکمم بود؟؟......
بچه ای که یادگار یه شب وحشتناک بود......
بچه ای که من نخواسته بودم ولی خدا برامون خواسته بود.....
شوکه بودم و نمیدونستم چه حسی دارم و فقط به دلربا زل زده بودم.....
خیلی وقت بود که با وجود تمامی اتفاقات شوم و وحشتناکی که بینمون افتاده بود، حس میکردم عاشق بهادر شدم ولی همش این حس رو انکار میکردم....
ولی الان تو وجودم بچه ای داشت رشد میکرد که برای بهادر بود.....
دلربا همش قربون صدقه بچه ای میرفت که معلوم نبود دختره یا پسر و منم گیج و مبهوت تمامی این اتفاقات.....
ذهنم و قلبم درگیر یه مسئله بود؟؟...
از عکس العمل بهادر و بخصوص مادرش خیلی میترسیدم....
با ترس به دلربا خیره شدم که انگار متوجه منظورم شد و گفت: نترس، فعلا داداش خبر نداره و خودم بهش مشتولوق میدم....
ولی مامانم وقتی فهمید مثل همیشه ادا و اطوار درآورد و عصبی شد و داد وبیداد راه انداخت و آخرم غش کرد، انگار از شدت عصبانیت فشارش رفته بالا....
الانم دکتر پیشش هست.....
ولی مامانم وقتی فهمید مثل همیشه ادا و اطوار درآورد و عصبی شد و داد و بیداد راه انداخت و آخرم غش کرد، انگار از شدت عصبانیت فشارش رفته بالا....
الانم دکتر پیششه.....
(بهادر)
تو این دو روز دلم حسابی برای گلبهار تنگ شده بود.....
کاش هیچکدوم از این اتفاقات نمیوفتاد و من و گلبهار هم مثل همه اهالی روستا یه زندگی آروم و بی دغدغه داشتیم.....
تصمیم خودم رو گرفتم.....
دیگه بس بود مامان هرچی سر این دختر بیچاره آورده بود....
بیشتر از این موندن رو جایز ندونستم....
باید میرفتم و نمیزاشتم مامان بیشتر از این باعث آزار و اذیتش بشه...
من گلبهار رو خیلی دوست داشتم و باید عشقمو بهش ثابت میکردم...
راه افتادم، وقتی پا به عمارت گذاشتم در کمال تعجب کسی رو ندیدم....
سراسیمه به سمت اتاق گلبهار رفتم که بالای پله ها دلربا جلوم رو گرفت و با خنده ازته دل گفت: داداش مشتلوق میخوام.....
گفتم چی شده دلربا، حوصله ندارم، اذیت نکن......
مشتولوق چی؟؟!!....
داداش......
تا ندی نمیگم......
دلربا.....
حوصله ندارم......
زود بگو، غجله دارم....
وااااداداش......
جهت ارسال حرفای دلتون وپاسخ و...
با جون و دل میشنوم🥺👇
🧚♀🕊 ♥️ @Delviinam
· ・ ┉┅━━━⋅.♥️.⋅━━━━┅┉ ・ ·
✦𝐉𝐨𝐢𝐧⇝︎ 𐏓@HammDeli