تقویم نجومی اسلامی
✴️ چهارشنبه 👈30 آبان / عقرب 1403
👈18 جمادی الاول 1446 👈20 نوامبر 2024
🏛 مناسبت های دینی و اسلامی.
🌙⭐️ احکام دینی و اسلامی.
❇️امروز برای امور زیر خوب است.
✅خرید و فروش.
✅امور زراعی و کشاورزی.
✅شراکت و امور مشارکتی.
✅داد و ستد و تجارت.
✅لباس نو پوشیدن.
✅خون دادن.
✅آغاز بنایی و خشت بنا نهادن.
✅خرید خانه و دکان و ملک.
✅قرض و وام دادن و گرفتن.
✅ازدواج خواستگاری و عقد.
✅و اقدامات قضایی خوب است.
👶 برای زایمان مناسب و نوزاد زندگی خوبی خواهد داشت.
🚖سفر: مسافرت شدیدا مکروه است و در صورت ضرورت همراه صدقه باشد.
🔭 احکام نجوم.
🌗 امروز قمر در برج سرطان و از نظر نجومی روز مناسبی برای امور زیر است:
✳️درختکاری.
✳️کندن چاه و قنات.
✳️بذر افشانی.
✳️خرید و سفارش جنس.
✳️معاملات ملکی.
✳️و آبرسانی نیک است.
✳️برای مطالب بیشتر و دریافت تقویم نجومی هر روز باجستجوی کلمه" تقویم همسران" به کانال ما در تلگرام و ایتا بپیوندید.
💑مباشرت امشب:
مباشرت امشب : فرزند عالمی از عالمان یا حاکمی از حاکمان شود.
💉💉 حجامت.
#حجامت خون دادن و فصد سبب قوت بدن می شود.
💇♂💇 اصلاح سر و صورت باعث غم و اندوه می شود.
😴🙄 تعبیر خواب:
خوابی که (شب پنجشنبه )دیده شود تعبیرش طبق ایه ی 19 سوره مبارکه"مریم "علیها السلام است.
قال انما انا رسول ربک لاهب لک غلاما...
و از مفهوم این آیه چنین استفاده میشود که فرستاده ای از جانب فرد بزرگی نزد خواب بیننده بیاید و خبرهای دلپسند و خاطر خواه به او برسد و شما مطلب خود را در این مضامین قیاس کنید.
✂️ ناخن گرفتن.
🔵 چهارشنبه برای #گرفتن_ناخن، روز مناسبی نیست و باعث بداخلاقی میشود.
👕👚 دوخت و دوز.
چهارشنبه برای بریدن و دوختن #لباس_نو روز بسیار مناسبی است و کار آن نیز آسان افتد و به سبب آن وسیله و یا چارپایان بزرگ نصیب شخص شود.ان شاالله.
✴️️ وقت استخاره.
در روز چهارشنبه: از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۲ ظهر و بعداز ساعت ۱۶عصر تا عشای آخر( وقت خوابیدن)
❇️️ #ذکر روز چهارشنبه : یا حیّ یا قیّوم ۱۰۰ مرتبه
✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۵۴۱ مرتبه #یامتعال که موجب عزّت در دین میگردد.
💠 ️روز چهارشنبه طبق روایات متعلق است به #حضرت_امام_موسی_کاظم_علیه_السلام#امام_رضا_علیه السلام_#امام_جواد_علیه_السلام و #امام_هادی_علیه_السلام . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد
🌸زندگیتون مهدوی ان شاالله...🌸
ﺍﯾﻦ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﭘﺸﺖ « ﺳﻨﺪ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ » ﺩﺭﺝ ﺷﻮﺩ !
ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ : ﺟﻔﺖ ﮔﯿﺮﯼ ﻧﯿﺴﺖ !
ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ : ﺗﺠﺎﺭﺕ ﻣﻬﺮﯾﻪ ﺩﺭ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﺧﺪﻣﺎﺕ ﺍﺗﺎﻕ ﺧﻮﺍﺏ ﻭ
ﺁﺷﭙﺰﺧﺎﻧﻪ ﻧﯿﺴﺖ... ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ : ﺍﺩﺍﻣﻪ ﺧﯿﺎﻻﺕ ﻭ ﺗﻮﻫﻤﺎﺕ ﻣﺠﺮﺩﯼ ﻧﯿﺴﺖ !
ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ : ﺩﺭﻣﺎﻥ ﻧﻮﺍﻗﺺ ﺷﺨﺼﯿﺘﯽ ﻭ ﺑﯿﻤﺎﺭﯼ ﻫﺎﯼ ﺭﻭﺍﻧﯽ
ﻧﯿﺴﺖ... ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ : ﺭﻭﺍﺑﻂ ﺳﻄﺤﯽ ﮔﺬﺷﺘﻪ ﻧﯿﺴﺖ !
ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ : ﻋﻼﻗﻪ ﮐﻢ ﮐﻢ ﺧﻮﺩﺵ ﭘﯿﺪﺍ ﻣﯿﺸﻪ ﻧﯿﺴﺖ... ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ : ﺳﻪ ﺭﻭﺯ ﺁﺷﻨﺎﯾﯽ ﻭ ﺳﯽ ﺳﺎﻝ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﺸﺘﺮﮎ نیست
ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ : ﺑﺎ ﭼﺎﺩﺭ ﺳﻔﯿﺪ ﺭﻓﺘﻦ ﻭ ﺑﺎ ﮐﻔﻦ ﺳﻔﯿﺪ ﺑﺮﮔﺸﺘﻦ
ﻧﯿﺴﺖ... ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ : " ﻭﻇﯿﻔﻪ ﺷﻪ " ﻧﯿﺴﺖ !
ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ : ﭼﻮﻥ ﻣﻦ ﻣﯿﮕﻢ ﻧﯿﺴﺖ... ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ : ﺭﻭﺷﻨﻔﮑﺮﯼ ﻭ ﺳﻨﺖ ﺍﻧﺪﯾﺸﯽ ﻧﯿﺴﺖ !
ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ : ﺁﺭﺍﯾﺸﮕﺎﻩ 3 ﻣﯿﻠﯿﻮﻧﯽ ,
ﮔﻞ ﺁﺭﺍﯾﯽ 5 ﻣﯿﻠﯿﻮﻧﯽ ,
ﻣﺮﺍﺳﻢ 100 ﻣﯿﻠﯿﻮﻧﯽ ﻧﯿﺴﺖ... ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ : ﺗﻌﻬﺪ ﺑﺮﺍﯼ ﺁﺧﺮ ﻋﻤﺮ ﻧﯿﺴﺖ !
ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ : ﻣﻦ ﺗﻮ ﺭﻭ ﺧﻮﺷﺒﺨﺖ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ ﻧﯿﺴﺖ...
« ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ »
ﯾﻌﻨﯽ : ﺻﺪﺍﻗﺖ ، ﺷﻨﺎﺧﺖ ، ﺁﺯﺍﺩﯼ , ﺁﮔﺎﻫﯽ ,
ﺍﻋﺘﻤﺎﺩ ﻭ ﺍﻧﻌﻄﺎﻑ، ﺩﻣﻮﻛﺮﺍﺳﻲ ﺻﺤﻴﺢ
یعنی ﻋﺸﻖ ﺑﻲ ﺍﻧﺘﻬﺎ...
« ازدواج » ﻳﻌﻨﻲ : ﺯﻧﺪﮔﻲ
ﻓﻘﻂ ﻭ ﻓﻘﻂ ﺯﻧﺪﮔﻲ ﺑﺪﻭﻥ ﺧﻴﺎﻧﺖ،
ﺑﺪﻭﻥ ﺗﻘﻠﻴﺪ ﺍﺯ ﺍﻓﻜﺎﺭ ﺑﺪ !!!! اﺯﺩﻭﺍﺝ
ﯾﻌﻨﯽ : ﺁﺯﺍﺩﺍﻧﻪ « ﻋﺎﺷﻖ » ﺑﺎﺷﯽ...!!!
┅┄┅┄┅┄◜🔥🍷◞┄┅┄┅┄┅
❤️هم دلی❤️
🌸🌸🍃🍃🍃🍃🍃🍃 احساس خوشبختی میکنید؟! 🌸🍃🍃
🌿🌺﷽🌿🌺
احساس خوشبختی میکنید؟
🦋رمز خوشبختی در حیات دنیا و آخرت، اول، عشق جاودانه به خود و دوم براساس نگاه به آخرت زندگی کردن است.
🌿🌺مثلاً یک جنین سالم، زمانی میتواند از رحمش خوب استفاده کند که براساس امور دنیا زندگی کند.
💗🌿یعنی تلاشش برای تولد سالم باشد. وقتی هدف جنین تولد سالم در دنیا است، نظام زندگی رحمی او هم در واقع سر و سامان میگیرد.
✅ همانطور که در تولد جنین از رحم مادر به دنیا، فقط یک چیز به دردش میخورد و آن بدن سالم است، در تولد ما از دنیا به آخرت نیز، فقط یک چیز به دردمان میخورد و آن قلب سالم است.
❌امروز اگر از کسی سؤال شود که موفق است یا خیر؟ به ندرت افرادی هستند که علائم موفقیت و خوشبختی را با معیارهای نظام آخرتی بسنجند و بگویند بله خوشبختیم.
علتش این است که اکثریت افراد، با نظام دنیایی حساب میکنند. مثلاً کسی میگوید:
❌ من خوشبخت نیستم، چون در زندگی زناشویی شکست خورده ام. خوشبخت نیستم، چون مشکلات مالی دارم. چون مستاجر هستم و دلایلی از این قبیل.
🦋در حالی که اینها هیچ کدام ملاک خوشبختی و بدبختی انسان نیست. هیچ کس نمیگوید: من خوشبخت هستم، چون الان عاشق خودم هستم، چون ایمان دارم.
✅بسیاری از آدمها قیمت واقعی خودشان را نمی دانند و خودشان را فقط به اندازه یک خانه با ماشین یا مدرک تعریف میکنند.
جهت ارسال حرفای دلتون وپاسخ و...
با جون و دل میشنوم🥺👇
🧚♀🕊 ♥️ @Delviinam
· ・ ┉┅━━━⋅.♥️.⋅━━━━┅┉ ・ ·
✦𝐉𝐨𝐢𝐧⇝︎ 𐏓@HammDeli
❤️هم دلی❤️
📜 #برشی_از_یک_زندگی🩷 #گلبهار #ادامه_دارد . من میخوام بخاطر وجود و پاقدم این بچه هم که شده به خودم
📜 #برشی_از_یک_زندگی🩷
#گلبهار
#ادامه_دارد
.
در واقع این اعتقاد رو دارن که، یه خون ریخته شده و ما هم در قبالش جبران کردیم.....
قانون خونبس اینه که وقتی یه دختر گرفتی یعنی این پایان دعواست،و ما دیگه حقی نسبت به جان کیارش نداریم......
لزومی نداره تو بترسی.....
میدونم تو این مدت بخاطر خطای کیارش خیلی زیاد اذیت شدی ولی...
من بهت قول میدم که با کیارش کاری نداشته باشم....
چون تنها مقصر این ماجرا کیارش نبوده و همونقدر هم دلربا گناهکار بوده و مرحوم بهداد هم باید خودشو کنترل و صبر میکرد تا بزرگترها تصمیم بگیرن که خشمش باعث شد عمرش پایان پیداکنه......
الان برای تو استرس ضرره.....
خواهش میکنم گلبهار به فکر خودت و بچمون باش...
بهت قول میدم هر چی بخواهی بدون چون و چرا قبول میکنم،فقط تو لب تر کن...
سرش رو پایین انداخت و گفت:....
پدرم منو قربانی کرد که الان تنها پسرش راحت کنارش باشه و زندگی کنه...
مگه من بچش نبودم؟؟
مگه منم از خون پدرم نیستم؟؟؟
از کجا معلوم این مدت هم خودش کیارش رو پنهون نکرده بود تا آبا از آسیاب بیوفته؟؟......
گلبهار این حرفها دیگه مهم نیست.....
ما قراره یه شروع تازه داشته باشیم......
به من اعتماد کن نمیزارم آب تو دلت تکون بخوره....
با چشمهای اشکی بهم زل زد و گفت:....
بهادر فقط یه خواهش دیگه ازت دارم؟؟....
ازت میخوام که...
سرش رو پایین انداخت.....
بهادر ازت خواهش میکنم برای یکبار هم شده اجازه بدی مادرم رو ببینم....
با چیزی که ازم خواست عاجزانه فقط بهش نگاه کردم و خودش هم متوجه عجز تو نگاهم شد...
درمونده گفتم.....
ولی گلبهار....
خودت بهتر میدونی من نمیتونم این کارو رو انجام بدم....
این برخلاف رسم و قانونه....
ازت خواهش میکنم بهادر فقط یکبار برای همیشه....
گفتم برای امروز کافیه دیگه خستت کردم، کمی استراحت کن بعداز درموردش صحبت میکنیم، به سمت تخت بردمش و ازش خواستم استراحت کنه....
کلافه از اتاق بیرون رفتم و به سمت نگهبان راه افتادم و ازش خواستم فردا صبح زود تمامی خدمه ها سرکارشون حاضر باشن....
به اتاقم رفتم و شیشه ای بیرون کشیدم و یکی دو پیک زدم تا ذهنم آروم بگیره.....
تا خود صبح بیدار بودم و فکرم مشغول خواسته گلبهار.....
به خودم که اومدم دیدم چیزی به طلوع آفتاب نمونده.....
به اتاق گلبهار سر زدم، دیدم تو آرامش خوابیده......
🍃🍃🍃🌸🍃🌸🍃
مرد سرمایه داری در شهری زندگی میکرد اما به هیچکس ریالی کمک نمیکرد.
فرزندی هم نداشت و تنها با همسرش زندگی میکرد.
در عوض قصابی در آن شهر بود که به نیازمندان گوشت رایگان می داد.
روز به روز نفرت مردم از شخص سرمایه دار بیشتر می شد مردم هرچه او را نصیحت می کردند
که این سرمایه را برای چه کسی میخواهی؟ در جواب میگفت نیاز شما ربطی به من ندارد,
بروید از قصاب بگیرید تا اینکه او مریض شد احدی به عیادتش نرفت و در نهایت در تنهایی جان داد.
هیچ کس حاضر نشد به تشییع جنازه او برود, همسرش به تنهایی او را دفن کرد...
اما از فردای آن روز اتفاق عجیبی در شهر افتاد, دیگر قصاب به کسی گوشت رایگان نداد.
او گفت کسی که پول گوشت را پرداخت میکرد دیروز از دنیا رفت.! قضاوت کار ما نیست، قاضی فقط خداست...
آدم...
آدم ...چه دل گرم می شود گاهی ساده...
به یک دلخوشی کوچک...
به یک احوالپرسی ساده...
به یک دلداری کوتاه ...
به یک "تکان سر" یعنی تو را می فهمم...
به شنیدن یک "من کنارت هستم "...
به یک هدیه ی بی مناسبت ...
به یک" دوستت دارم "بی دلیل ...
ما چه بی رحمانه این دلخوشی های کوچک و ساده را از هم دریغ میکنیم و تمام محبت و دوست داشتنمان را گذاشته ایم
┅┄┅┄┅┄◜🔥🍷◞┄┅┄┅┄┅
🍃🍃🍃🍃💕💕
#خانمها_بخوانند
🔹دوست عزیزی که همسرتون با خانم ها ارتباط کاری دارن بخونید مطمنم نتیجه میگیریم ..
🔵ببینید ی مثال واضح، وقتی همسرتون محبت نبینه و جام همسر خالی باشه، میاد تو مسیر اتفاقی ی خانم سوار ماشین میشه یا تو محل کار با خانم هم صحبت میشه اونم در حد ی سلام و تشکر..
🔵حالا تجسم کن خانم به راننده با ناز میگه ممنون که منو رسوندین و تشکر و از این حرفها. .
🔷بعد همسر جرقه درش روشن میشه چرا هر بار خانم خودش رسونده جایی اینجوری تشکر نکرده و جوری برخورد کرده که انگار وظیفه اش بوده..
🔵خوب خانم عزیز این جام شوهر داره پر میشه اونم توسط ی غریبه .ببین ی جرقه کوچک زد و آتیش روشن شد ..
پس پر کن جام همسر تو
یا تو اداره آقا خانم صدا میکنه خانم میگه جانم بفرمایید خوب این جرقه در درون همسرتون.
❌تلفن زنگ میزنه شما در جواب همسر :
بله بگو .ها چی شده ..خوب باشه . باشه بابا اه. .
📞این تیپ جواب دادن با جواب دادن :
جانم عزیزم .بفرما.. چشم و...
خانم ها حرف زدنتونو درست کنید ..نگین دیر شده و من چند سال ازدواج کردم از من گذشت و ولش کن .. ماهی رو هر بار از آب بگیری تازه اس .
❌اگر تا حالا اینجوری نبودین الان خجالت میکشین کاری نداره ساده اس ..قدم اول با پیامک شروع کنید .
کم کم پیام محبت بدین بعد به زبان بیارین خودش شروع زندگی خوب و پر کردن جام.
🔵تو اوج مشکلات هستین .خیانت کردن اشکال نداره تکان بخور و شروع کن خودت از این به بعد جام همسر تو پر کن ..زود شروع کن تا دیر نشده
❤️هم دلی❤️
📜 #برشی_از_یک_زندگی🩷 #گلبهار #ادامه_دارد . در واقع این اعتقاد رو دارن که، یه خون ریخته شده و ما ه
📜 #برشی_از_یک_زندگی🩷
#گلبهار
#ادامه_دارد
.
به اتاق گلبهار سر زدم، دیدم تو آرامش خوابیده.....
دلم برای داشتنش پرمیکشید، امان از این نفس خواستن مردا.....
ولی اینسری به خودم قول داده بودم که بدون اجازه ابدا بهش نزدیک نشم......
خدمه ها اومدن و صبحانه مختصری خوردم..
به تک تکشون وظایفشون رو گوشزد کردم، از صبحانه گلبهار بگیر
تا حمامش و مراقبتهای دیگش، گفتم لحظه ای نمیخوام آزرده خاطر بشه تابرگردم....
سپردم غذای مفصلی که باب میل گلبهاره برای ناهار طبخ کنن و سعی میکنم خودمو تا وقتش برسونم....
خلاصه دوباره سری به اتاقش زدم و دیدم معصومانه و آروم خوابیده، برخلاف میل باطنیم ازش دل کندم و از عمارت زدم بیرون....
صبح زود بود، سوار اسبم شدم و راه افتادم....
وقتی به خودم اومدم، جلوی عمارت ارسلان خان بودم....
عشق گلبهار و قولی که بهش دادم که نزارم دیگه لحظه ای غم ببینه، منو تا اینجا کشونده بود، چقدر من این دختر رو دوست دارم خدایا....
خودت کمکم کن تا یه زندگی آروم رو باهاش شروع کنم، راضی بودم هرکاری بکنم تا جسم و روح زخم خوردش ترمیم بشه..
رسیدم جلوی در، از اسبم پیاده شدم، نگهبان بیچاره، اینقدر منو عصبانی و بد دیده بود که با دیدنم با تته پته سلامی داد و با ترس به سمت عمارت پا تند کرد....
پشت در وایستاده بودم و با یه تیکه سنگ زیر پام بازی میکردم، اولین باری که جلوی این عمارت اومدم نمیدونستم خونه گلبهاره و از شدت خشم هیچی برام مهم نبود و فقط انتقام گرفتن برام اهمیت داشت ولی الان به عشق گلبهار راضی نبودم سنگ به در این عمارت بخوره، چیزی که اون دوست داشت منم دوست داشتم، هر چی براش مهم بود دیگه داشت برای منم مهم میشد....
یهو در باز شد و مادر گلبهار با گریه و به سرعت خودش رو بهم رسوند....
از یقم گرفت و به صورتم خیره شد و با صدای نسبتا بلندی گفت:....
چه بلایی سر دخترم اومده؟؟....
حالش خوبه؟؟......
زنده است؟؟!!......
چه اتفاقی افتاده که بعداز اینهمه وقت اومدی اینجا؟؟....
توروخدا یه چیزی بگو.....
حرف بزن پسرم....
پشت سر هم تکرار میکرد و منم گیج حرفاش و حرکاتش شده بودم....
با دیدن این صحنه قلبم به درد اومد و از خودم و اطرافیانم و همه کسانی که این رسم رو پایه گذاری کرده بودن بدم اومد....
عجب رسم مزخرفی بود این خونبس.....
با زندگی و روح و روان چندین نفر بازی میکردن....
دستاشو گرفتم و کشیدم پایین و گفتم:...
سلام مادر،آروم باش.... .