eitaa logo
❤️هم دلی❤️
10.5هزار دنبال‌کننده
5.7هزار عکس
1.6هزار ویدیو
26 فایل
💫﷽💫 منتظر دریافت پیامای زیباتون هستم😍😍😍 @Delviinam . . . . تبلیغات پربازده https://eitaa.com/joinchat/624099682C3e1a6dd3b9
مشاهده در ایتا
دانلود
💠🔸️🔹️♥️🔸️🔹️💠               ✅درهنگام سکوت مردان، چه کنیم؟ 💌بپذیرید که این یک ویژگی مردانه است چه درست باشد و چه غلط! به این پذیرش برسید که مردتان قرار نیست مثل شما صحبت کند و ارتباطات خوبی برقرار کند، می‌توانید سکوت کردن او را هم بپذیرید. منظورمان این نیست که سعی در حل آن نداشته باشید و اجازه بدهید او همین طوری آن را ادامه بدهد اما وقتی به پذیرش برسید، از مقابله به مثل کردن یا عصبانی شدن نسبت به سکوت‌هایش، خودداری خواهید کرد، که انجام دادن این رفتارهای اشتباه، نه تنها کمکی به حال شما نمی‌کند، بلکه می‌تواند اوضاع را بدتر کند. 💌 به او بگویید که با سکوت کردن، شما مشکل را متوجه نمی‌شوید و سکوت‌های طولانی، آسیب‌زننده است! شریک عاطفی‌تان به هر دلیلی احساس می‌کند وقتی سکوت می‌کند، اوضاع بهتر پیش می‌رود اما باید این موضوع را برایش توضیح بدهید که سکوت‌های طولانی، آسیب‌زننده و زجرآور است، به علاوه شما از روی سکوت او، متوجه مشکل نمی‌شوید. شاید او مطلع نیست که سکوت کردن، چه پیامدهایی دارد. وقتی شما احساس‌تان را نسبت به این موضوع برایش توضیح می‌دهید، شاید او انگیزه بیشتری برای تغییر پیدا کند. این مبحث ادامه دارد...
🌸🍃🍃🍃🍃🍃🍃 مادر بزرگ همیشه می گفت عشق صف نون نیست 🌸🍃🍃🍃🍃
مادر بزرگ همیشه می گفت عشق صف نون نیست که صبر کنی تا نوبت تو بشه. با صبر بهش نمی رسی. عشق بی هوا در خونه ت رو می زنه. اگه نشنوی یا خودت رو به خواب بزنی یه عمر گوش ت صدای در می شنوه ولی هیچ کس پشت اون در نیست. می گفت اگه در خونه ت رو زد و به موقع در رو باز کردی دیگه به بعدش چی میشه فکر نکن. تعارفش کن بیاد تو قلبت. صبر نکن خودش بگه یاالله با اجازه ی صاحبخونه من بیام تو ... زیادم ناز نکن که اگه در رو زود باز کنم فکر می کنه پشت در خوابیده بودم. بذار فکر کنه. بذار بفهمه قلبت تشنه ی صاحاب داشتنه. که قلب بی صاحاب کویر لوت می مونه می‌گفت هیچ عشقی تو یه شب محصول نمیده. باید صبور باشی . باید هوای گلی که کاشتی رو داشته باشی .خورشید نبود نورش باشی. اکسیژن نبود نفس بشی واسش... آب نبود به پاش اشک بریزی. به اینجا که می رسید می گفت مادر جون یادت باشه عشق مثل گل می مونه. نه علف هرز... مراقب باش اسیر علف هرز نشی. مراقب باش هیچ وقت به پای یه علف هرز اشک نریزی جهت ارسال حرفای دلتون وپاسخ و... با جون و دل میشنوم🥺👇 🧚‍♀🕊 ♥️ @Delviinam ·‌ ・ ┉┅━━━⋅.♥️.⋅━━━━┅┉ ・ ·‌ ✦𝐉𝐨𝐢𝐧⇝︎ 𐏓@HammDeli
💠🔸️🔹️♥️🔸️🔹️💠      ✅درهنگام سکوت مردان، چه کنیم؟ 🖇بعد از اینکه هر دوتان آرام شدید، مجدد با او صحبت کنید! لازم نیست همه در جا و در همان لحظه حل شوند، بلکه صبر کنید هر دوتان آرام شوید و سپس دوباره با هم صحبت کنید. در صحبت دوباره، به او هم اجازه صحبت کردن بدهید. عصبانی نشوید، خودتان را کنترل کنید و در مورد حرف‌هایش گارد نگیرید. حرف‌هایی باشد که دوست نداشته باشید اما مطمئنا لازم است حرف‌های او را هم بشنوید. اگر می‌بینید صحبت نمی‌کند و دوباره سکوت کرده است، به او بگویید:«عزیزم نظرت برام مهمه. میشه تو هم صحبت کنی و نظرت رو در مورد حرف‌هام بگی؟ من با جون و دل بهت گوش میدم و قرار نیست این صحبت‌هامون تبدیل به دعوا بشه. با خیال راحت صحبت کن.» شما به او اطمینان خاطر بدهید و قول بدهید که دعوا ایجاد نمی‌شود، فقط یک صحبت ساده است، باعث می‌شود او انگیزه پیدا کند و صحبت کند. پس برای صحبت کردن، باید فضای امنی برای او ایجاد کنید. این مبحث ادامه دارد...
💠🔸️🔹️♥️🔸️🔹️💠      ✅درهنگام سکوت مردان، چه کنیم؟ ✂️نیاز و تمایل‌تان به صحبت کردن با او را توضیح بدهید! شریک عاطفی‌تان توضیح بدهید که نیاز دارید با او صحبت کنید و حرف‌هایش برای شما ارزشمند است. به او بگویید که تمایل به برقراری ارتباط با او را دارید. ✂️با نیش و کنایه صحبت نکنید! می‌خواهید چیزی را به شریک عاطفی‌تان بگویید، با نیش و کنایه صحبت نکنید، بلکه با لحن و جمله‌بندی درست صحبت کنید که این اشتیاق در طرف مقابل ایجاد شود که با شما حرف بزند و سکوتش را بشکند. ✂️از مشاورکمک بگیرید! با این راهکارها و کار کردن روی رفتارهای خودتان، این مشکل حل نشد، توصیه می‌کنیم در این زمینه از مشاور  کمک بگیرید تا علت سکوت شریک عاطفی یا شوهرتان مشخص شود و به شما آموزش بدهند که چگونه با مهارت‌های ارتباطی و تکنیک‌های خاصی، می‌توانید را تشویق کنید که با شما صحبت کند و مهارت‌های ارتباطی‌اش را تقویت کند.
❤️هم دلی❤️
📜 #برشی_از_یک_زندگی🩷 #سوری مرتضی که متوجه حال بد من شد اومد و گفت به جون سرور پیداش میکنم تو فق
📜 🩷 مرتضی هم بهتر از من نبود. خونمون شده بود عین قبرستون، بی روح و سرد و پر ازغم. صبح تا شب مینشستم تو اتاق سرور و لباساشو بغل میکردم و گریه میکردم. تقریبا یک ماهی میگذشت و نه پلیس تونسته بود پیداشون کنه و نه خودمون. دیگه از پیدا شدنش دست شسته بودم که یه روز زنگ در خونه رو زدن. درو که باز کردم دیدم یه خانم جوون پشت دره. گفتم بفرمایید؟ خانمه با تردید پرسید اینجا منزل آقای کلاهیه؟ _ بله شما؟ + راستش من آگهی گم شدن دخترتون رو تو روزنامه دیدم. با این حرفش یه نور امیدی تو دلم روشن شد و با خوشحالی گفتم شما چیزی میدونید؟ + راستش مطمئن نیستم ولی وظیفه ی خودم دونستم بیام بهتون اطلاع بدم. به شماره تلفنی هم که گذاشته بودید زنگ زدم ولی همش اشغال بود دیگه اومدم اینجا بگم تو کوچه ی ما یه خانم و بچه ای ساکن شدن که چند باری دورادور دیدمشون و به نظرم خیلی شبیه عکسی که داده بودین اومدن. احتمال زیاد میدم که خودشون باشن. از خوشحالی پریدم بغل خانمه و صورتشو چند بار بوسیدم و گفتم خدا خیرتون بده میشه آدرسو بهم بدید؟ _ خانمه آدرسو برام نوشت و گفت ان شاالله که خودش باشه ولی اگه نبود منو ببخشید چون خودمم دو به شک هستم. ازش تشکر کردم و سریع لباسامو پوشیدم و سهیلو برداشتم و رفتم سمت کارگاه. تو راه فقط از خوشحالی اشک میریختم. وقتی رسیدیم موضوعو به مرتضی گفتم و سریع با هم راه افتادیم سمت همون آدرس. وقتی رسیدیم دیدیم شاید اگه خودمون مستقیم بریم دم در یه جوری ببینتمون و درو باز نکنه برای همین به یه خانمی که داشت از اونجا رد میشد موضوع رو گفتیم و قرار شد اون در بزنه و بکشونتش دم در تا ما قایم بشیم و ببینیم خودشه یا نه و بعد بریم جلو. ماشینو چند تا خونه اون طرف تر پارک کردیم و نشستیم داخل و قرار شد اون خانم به بهانه ی دعوت کردن فائزه به سفره و مولودی بره در خونش. زنگ درو که زد تا زمانی که در باز شد هزار بار تو دلم خدا رو صدا زدم که واقعا خودش باشه و بچم بهم برگرده. چند لحظه بعد در باز شد و چهره ی فائزه رو دیدم. میخواستم همون موقع پیاده بشم و برم سرور رو ازش بگیرم و هرچی از دهنم درمیاد بهش بگم ولی مرتضی جلوم رو گرفت و گفت حالا که مطمئن شدیم بذار قانونی اقدام کنیم تا دیگه از این غلطا نکنه.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ای آرام جان❤️ امشب ✨ تمام دوستانم را آرامشی😇 ازجنس خودت ارزانی ده🙏 آمیـــن یا رَبَّ 🙏 آرزو می کنم شب هاتون✨ همیشه پر ستاره و زیبا باشد ⭐️
تقویم نجومی اسلامی ✴️ سه شنبه 👈30 بهمن/ دلو 1403 👈19 شعبان 1446👈18 فوریه 2025 🕌 مناسبت های دینی و اسلامی. 🌙⭐️ احکام دینی و اسلامی. 📛امروز ساعت 3:50 بامداد قمر وارد برج عقرب می گردد. 🔷و پنجشنبه ساعت 16:25 قمر از برج عقرب خارج میگردد. 📛صدقه صبحگاهی رفع اثر نحوست کند. 📛امور اساسی و زیر بنایی و معاملات کلان انجام نشود. ✅ برای پیوستن به کانال تقویم نجومی اسلامی و دریافت تقویم هر روز کافی است کلمه "تقویم همسران" را در تلگرام و ایتا جستجو کنید. 👶مناسب زایمان و نوزاد خیر از او انتظار می رود. 🤕 بیمار امروز زود خوب شود. 🔭  احکام نجوم. 🌓 امروز قمر در برج عقرب است و برای امور زیر خوب است: ✳️جا به جا کردن درخت و درختکاری. ✳️بذر پاشی و کاشت. ✳️آبیاری. ✳️خرید مزرعه و باغ و زمین کشاورزی. ✳️از شیر گرفتن کودک. ✳️جراحی چشم. ✳️خوردن مسهل ها. ✳️کشیدن دندان. ✳️و خارج کردن خال و زگیل و چربی های زیر پوستی نیک است. 📛ولی امور زیر بنایی و سفر و ازدواج خوب نیست. 🔵نوشتن حرز و سایر ادعیه و نماز و بستن آن برای اولین بار مناسب نیست. 👨‍👩‍👧‍👦مباشرت امشب شب چهارشنبه : قمر در عقرب و مباشرت و عروسی کراهت دارد. 💇💇‍♂ اصلاح سر و صورت: طبق روایات، (سر و صورت) در این روز از ماه قمری ،باعث توانگری می شود. 💉💉حجامت خون دادن فصد. 🔴 یا در این روز از ماه قمری ، سبب رفع درد بدن می شود. ✂️ ناخن گرفتن. سه شنبه برای ، روز مناسبی نیست و در روایتی گوید باید بر هلاکت خود بترسد. 👕👚 دوخت و دوز. سه شنبه برای بریدن،و دوختن  روز مناسبی نیست و شخص، از آن لباس خیری نخواهد دید( به روایتی آن لباس یا در آتش میسوزد یا سرقت شود و یا شخص، در آن لباس مرگش فرا رسد)(خرید لباس اشکال ندارد)(کسانی که شغلشان خیاطی است میتوانند در روزهای خوب بُرش بزنند و در روزهای دیگر آن را تکمیل کنند) ✅ وقت در روز سه شنبه: از ساعت ۱۰ صبح تا ساعت ۱۲ ظهر و بعداز ساعت ۱۶ عصر تاعشای آخر( وقت خوابیدن) 😴😴 تعبیر خواب. تعبیر خوابی که امشب شبِ چهار شنبه دیده شود طبق ایه ی 20 سوره مبارکه "طه" است. فالقاها فاذا هی حیه تسعی... و از معنای آن استفاده می شود که دلیلی قوی در اختیار خواب بیننده قرار گیرد و کار خود را با آن پیش ببرد. شما مطلب خود را در این مضامین قیاس کنید. کتاب تقویم همسران صفحه 115 ❇️️ ذکر روز سه شنبه : یا ارحم الراحمین  ۱۰۰ مرتبه. ✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۹۰۳ مرتبه که موجب رسیدن به آرزوها میگردد . 💠 ️روز سه شنبه طبق روایات متعلق است به و و سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد. 🌸 زندگیتون مهدوی 🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠✨درود بـــر شــمــا 🤍✨صــبــح تــون عـــالـــی 💠✨نگاهتون به زیبایی عشق 🤍✨آرزومــنــدم خــدا 💠✨امـــــروز 🤍✨سـرنـوشـتـی زیــبــا 💠✨زنـدگـی پـراز عـشـق 🤍✨دلــــی شــــاد 💠✨و زنـدگـی پـراز امـیـد 🤍✨و روزی پراز موفقیت 💠✨بــراتــون رقـم بــزنــه
♥️🍃🍃♥️💫 🍀 ♥️ 💠💠چه زنهایی از چشم شوهر می افتند؛ که برای جلب توجه و محبت شوهر ، به جای دلبری و عشوه ، خودشون رو به مریضی میزنند و اظهار ضعف میکنند. که همیشه افسرده و بی حال هستند. که احترامی برای شوهر قائل نیستند بخصوص در جمع. زنهایی که به نظافت و تمیزی خود اهمیت نمیدهند. زنهایی که سرد و خشک و بی روح هستند و نسبت به رابطه رغبتی نشون میده ⁣⁣⁣⁣‍‌‎‎‌‎‌ 💛🧡❤
♥️🍃 🔸️شوهرتان را در جمع کوچک نکنید فکر کنید در جمع دوستان یا خانواده تان نشسته اید و ناگهان شوهرتان یکی از ضعف های تان را در جمع مطرح کند و همه به شما بخندند! چه بر سرتان خواهد آمد؟ چقدر احساس کوچک شدن و سرشکستگی پیدا خواهید کرد؟ یادتان باشد هیچ وقت در جمع از ضعف های همسرتان و یا اشتباهاتش صحبت نکنید. مردان عملا شیفته زنانی می شوند که مورد تایید آنها باشند. همسرتان را در جمع و حتی در خلوت مورد ستایش قرار دهید. می توانید نکات منفی را که برایتان آزار دهنده است به او گوشزد کنید اما فقط هنگامی که تنهایید و آن هم با زبان خوش و راه خودش
❤️هم دلی❤️
📜 #برشی_از_یک_زندگی🩷 #سوری #پارت99 مرتضی هم بهتر از من نبود. خونمون شده بود عین قبرستون، بی روح و
📜 🩷 اون خانم که از فائزه خداحافظی کرد و در بسته شد مرتضی گفت تو پیاده شو سر کوچه وایسا که جایی نره تا من سریع برم مامور بیارم. تا مرتضی بره و برگرده چند بار هی میخواستم برم در بزنم و بچمو بگیرم ولی به سختی خودمو حفظ کردم. همون یه ربع نیم ساعت اندازه ی یه عمر برام گذشت تا مرتضی با دو تا مامور که یکیشون خانم بود برگشت و چهار تایی رفتیم در خونه و در زدیم. یه دقیقه بعد در باز شد و چهره ی فائزه مثل جن زده ها شد. تا ما رو دید میخواست درو ببنده ولی ماموره مانع شد و گفت شما بچه ی این خانم و آقا رو پیش خودت نگه داشتی؟ فائزه با رنگ پریده گفت نه بچه دست من نیست. با عصبانیت سمتش حمله ور شدم و گفتم چرا دروغ میگی؟ بچمو پس بده. به زور جلومو گرفتن و خانم ماموری که اونجا بود به فائزه گفت باید خونه رو بگردیم. فائزه هم همچنان انکار میکرد و میخواست جلومون رو بگیره که همون لحظه صدای سرور به گوشم خورد که گفت خاله فائزه. سریع فائزه رو هول دادم عقب و دویدم و از پله ها بالا رفتم. خودش بود. بچم با قیافه ی نزار و مغموم جلوم وایساده بود. تا منو دید زد زیر گریه و پرید بغلم. بچمو که بغل کردم دیگه اون لحظه هیچی از خدا نمیخواستم. سرور محکم دستاشو دور گردنم انداخته بود و میگفت مامان تو نمردی. یه پنج دقیقه ای تو بغل هم بودیم و مامورا هم فائزه رو گرفتن و سوار ماشینشون کردن. رفتیم کلانتری و همه چیزو صورت جلسه کردیم و فائزه هم تو بازداشت موند تا کارای قانونی انجام بشه. وقتی علی خبردار شد اومد اونجا و با وجود اینکه خیلی از دست فائزه شاکی بود التماس میکرد که ببخشیمش. خودمم ته دلم یه جوری بود ولی اینقدر این مدت روزی هزار بار مرده و زنده شده بودم که نمیتونستم ببخشمش. بچم لاغر و کم حرف شده بود. فائزه بهش گفته بود مامان و بابا و داداشت مردن و مجبوری پیش من بمونی. از وقتی سرور دوباره ما رو دیده بود یک ثانیه از بغلم جدا نمیشد. مدام اضطراب داشت و شب ادراری گرفته بود. باهاش خیلی صحبت کردم که ببینم فائزه اذیتشم کرده یا نه ولی میگفت خاله باهام مهربون بود ولی من دوس نداشتم دیگه پیشش بمونم دلم برای شما تنگ شده بود.