eitaa logo
❤️هم دلی❤️
10.1هزار دنبال‌کننده
5.7هزار عکس
1.6هزار ویدیو
26 فایل
💫﷽💫 منتظر دریافت پیامای زیباتون هستم😍😍😍 @Delviinam . . . . تبلیغات پربازده https://eitaa.com/joinchat/624099682C3e1a6dd3b9
مشاهده در ایتا
دانلود
♦️ اصل قضيه "عشق " است! 🔹اگر در زندگی محبت وجود داشت 🔹سختی‌های بيرون خانه آسان خواهد شد. 🎀 🔹برای زن هم سختی‌های داخل خانه آسان خواهد شد. جهت ارسال حرفای دلتون وپاسخ و... با جون و دل میشنوم🥺👇 🧚‍♀🕊 ♥️ @Delviinam ·‌ ・ ┉┅━━━⋅.♥️.⋅━━━━┅┉ ・ ·‌ ✦𝐉𝐨𝐢𝐧⇝︎ 𐏓@HammDeli
سیاست های زنانه 💟 سيستم ذهنی مردان نسبت به بینایی حساس است آنچه كه مردان مي بينند،درشكل گيري احساسات آنها نقش بسيار مهمي داشته و بنابر اين خانمها ميتواننداز اين نكته در جذب همسر خود استفاده کنند ❤️
❤️هم دلی❤️
📜 #برشی_از_یک_زندگی🩷 #منیر #پارت۶ .💜💜 بدون هیچ حرفی از آشپزخونه رفت بیرون … از لحن حرف زدنش خیل
📜 🩷 .💜💜 هنوز از تو جام بیدار نشده بودم که در اتاق باز شد و نرگس اومد تو اتاق … عه بیدار شدی ؟؟ نگاهی بهش انداختم و جوابش و ندادم … به خاطر رفتار دیشب خیلی ناراحت بودم من واقعا نرگس و دوست داشتم و توقع نداشتم باهام اینطوری رفتار کنه … نرگس که متوجه شد ازش ناراحتم اومد بغلم کرد و گفت قربونت برم من آبجی قشنگم ببخشید معذرت میخوام ناراحتت کردم … نگاهی بهش انداختم و با دلخوری گفتم نرگس برو اون طرف حوصله ندارم … بدتر بهم چسبید و تند تند بوسم میکرد و معذرت خواهی میکرد … انقد معذرت خواهی کرد و خودش و لوس کرد تا آخر باهاش آشتی کردم … –آشتیییی ؟؟ _خیله خب آشتیییی … آخ جون الهی من قربونت برم خواهر قشنگم … _خدا نکنه عزیز دلم … مامان خونه ست ؟؟ نه رفت سبزی بگیره برای ناهار … _ناهار چیه ؟؟ کشک بادمجون _به به غذای مورد علاقه من … از رو تخت بلند شدم تا یه آبی به سر و صورتم بزنم … از اتاق بیرون رفتم و رفتم سمت دستشویی … مشت آب خنکی که به صورتم زدم کلا خواب و از سرم پروند … .
6.57M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
التماس دعا🙏🏻🌺 یک دانه ز تسبیح نماز سحرت را یک بار به نام من محتاج بینداز شاید که همان دانه تسبیح دعایت یکباره بیفتد به دریای اجابت🙏🏻🌸
تقویم نجومی اسلامی 👈 یکشنبه 👈12 اسفند/ حوت 1403 👈1رمضان 1446👈2 مارس 2025 🏛 مناسبت های دینی و اسلامی 🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀 ❤️ حلول ماه مبارک رمضان ماه بندگی و نزول قرآن بر همه شما بزرگواران مبارک باد. 🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀 🌸 نزول صحف ابراهیم علیه السلام. 🔘بیعت مردم با امام رضا علیه السلام برای ولایت عهدی "201 هجری ". 🗡 آغاز جنگ تبوک " 9 هجری ". 🔥 مرگ مروان بن حکم " 65 هجری ". 🏴 وفات حضرت نفیسه خاتون علیها السلام در مصر " 208 هجری ". ⭐️ احکام دینی و اسلامی. ❇️امروز روز خوبی برای امور زیر است: ✅امور ازدواجی خواستگاری عقد و عروسی. ✅مسافرت. ✅خرید و فروش. ✅آغاز بنایی و خشت بنا نهادن. ✅داد و ستد و تجارت. ✅طلب حوائج و خواسته ها. ✅طلب علم و دانش اندوزی. ✅دیدار با صاحب مناصبان. ✅خرید احشام و چارپایان. ✅و خرید وسیله سواری خوب است. 🚘مسافرت : مسافرت خوب است. 👶مناسب زایمان و نوزاد تا پایان عمر منشا خیر و برکت است. ان شاءالله. 🔭 احکام نجوم. 🌓 امروز : قمر در برج حمل است و امور زیر خوب است: ✳️دیدار با مقامات و مسئولین. ✳️آغاز به کسب و کار. ✳️شکار و دام گذاری. ✳️ختنه کودک. ✳️ارسال کالا به مشتری. ✳️و خرید مایحتاج زندگی نیک است. 🔵مناسب نوشتن و بستن حرز برای اولین بار و نماز آن و حکاکی بر سنگ و... خوب است. 👩‍❤️‍👨مباشرت امشب شب دوشنبه: مباشرت برای سلامتی مفید و فرزند حافظ قران گردد. ⚫️ اصلاح سر و صورت. طبق روایات ، (سر و صورت) در این روز از ماه قمری ، باعث کوتاهی عمر می شود. 💉🌡حجامت خون دادن فصد و زالو انداختن یا #زالو انداختن در این روز، از ماه قمری برای رگ ها ضرر دارد. 😴😴 تعبیر خواب امشب: خواب و رویایی که شب دوشنبه دیده شود تعبیرش از آیه ی 2 سوره مبارکه "بقره" است. الم ذالک الکتاب لا ریب فیه... و از مفهوم و معنای آن استفاده می شود که خواب بیننده بر چیزی اطلاع یابد که قبلا نمی دانست و یا خبری در قالب نامه یا حکمی به وی برسد که باعث خوشحالی وی می گردد . و شما مطلب خود را بر آن قیاس کنید. 💅 ناخن گرفتن یکشنبه برای ، روز مبارک و مناسبی نیست و طبق روایات ممکن است موجب بی برکتی در زندگی گردد. 👕👚 دوخت و دوز یکشنبه برای بریدن و دوختن روز مناسبی نیست . طبق روایات موجب غم واندوه و حزن شده و برای شخص، مبارک نخواهد بود‌( این حکم شامل خرید لباس نیست) ✴️️ وقت در روز یکشنبه: از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۲ و بعداز ساعت ۱۶ عصر تا مغرب. ❇️️ ذکر روز یکشنبه : یا ذالجلال والاکرام  ۱۰۰ مرتبه ✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۴۸۹ مرتبه که موجب فتح و نصرت یافتن میگردد . 💠 ️روز یکشنبه طبق روایات متعلق است به و . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد. 🌸بامید پرورش نسلی مهدوی ان شاءالله🌸
7.38M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍃شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِيَ أُنزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ 🍃 هُدًى لِّلنَّاس وَبَيِّنَاتٍ مِّنَ الْهُدَى وَالْفُرْقَان ❣ماه مبارک رمضان،ماه طاعت و بندگی؛ ❣ماه قرآن ؛ماه روزه و قیام و تقوا ❣ماه عبادت و قرب خداوند ❣ماه مغفرت گناهان و نزول رحمات الهی ❣ماه پذیرایی خالق زمین وآسمانها ازبندگان گنهکارش، ❣ماه آزادی از آتش جهنم؛ ماه رهایی از ❣بند شهوات از راه رسیده وقدوم این ❣مهمان بزرگ برهمه مومنان مبارکباد
شعر خیلی قشنگه با دقت و باحوصله بخون. ﺭﻭﺯ ﺍﻭﻝ ﺑﻤﻦ ﺁﻣﻮﺧﺖ ﻣﻌﻠﻢ” ﺁ ” ﺭﺍ_ ﺧﻮﻥ ﺩﻝ ﺧﻮﺭﺩ ﺑﺴﯽ ﺗﺎ ﮐﻪ ﻧﻮﺷﺘﻢ ” ﺑﺎ ” ﺭﺍ/ ﺩﺳﺖ ﺧﻮﺩ ﺑﺮﺩ ﺑﻪ ﺑﺎﻻ ﻭ ﺑﻪ ﭘﺎﯾﯿﻦ ﺁﻭﺭﺩ_ ﺗﺎ ﮐﻪ ﻣﻦ ﺑﺨﺶ ﮐﻨﻢ ﺑﺎﺑﺎ ﺭﺍ/ ﺯﻧﮓ ﻧﻘﺎﺷﯽ، ﻣﻦ ﺭﻧﮓ ﻧﻤﯽ ﺩﺍﻧﺴﺘﻢ_ ﺍﻭ ﺑﻪ ﻣﻦ ﮔﻔﺖ ﮐﻪ ﺁﺑﯽ ﺑﮑﺸﻢ ﺩﺭﯾﺎ ﺭﺍ/ ﺁﻧﻘﺪﺭ ﮔﻔﺖ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﻓﺎﺻﻠﻪ ﻫﺎﯼ ﺩﻡ ﺩﺳﺖ_ ﺗﺎ مراعات کنم ﻓﺎﺻﻠﻪ ﺩﺭ ﺍﻣﻼ ﺭﺍ/ ﺑﺎﺯﮔﻮ ﮐﺮﺩ ﮐﻪ ﺩﻫﻘﺎﻥ ﻓﺪﺍﮐﺎﺭ ﮐﻪ ﺑﻮﺩ_ ﺗﺎ ﮐﻪ ﺳﺮﻣﺸﻖ ﺩﻫﺪ ﺟﻤﻠﻪ ﯼ ﺧﻮﺑﯽ ﻫﺎ ﺭﺍ/ ﺗﺎ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺯﻧﺪﮔﯿﻢ ﮐﺴﺮ ﮐﻨﻢ ﺳﺎﯾﻪ ﯼ ﺟﻬﻞ_ ﺑﺎ ﮐﻤﯽ ﺣﻮﺻﻠﻪ ﺁﻣﻮﺧﺖ ﺑﻪ ﻣﻦ ﻣﻨﻬﺎ ﺭﺍ/ ﮔﻔﺖ ﺭﻭﺑﺎﻩ ﭘﻨﯿﺮ ﺍﺯ ﺩﻫﻦ ﺯﺍﻍ ﺭﺑﻮﺩ_ ﺗﺎ ﮐﻪ ﯾﺎﺩﻡ ﻧﺮﻭﺩ ﺣﻘﻪ ﺍﯾﻦ ﺩﻧﯿﺎ ﺭﺍ/ گفت ” ﺁ ” ﺑﺮ ﺳﺮ ﺧﻮﺩ ﻧﯿﺰ ﮐﻼﻫﯽ ﺩﺍﺭﺩ_ ﻋﺸﻖ ﺑﺎ ﺣﻮﺻﻠﻪ ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ ﮐﻼﻩ ﻣﺎ ﺭﺍ/ ﻣﺎ ﮐﻪ ﺁﻣﻮﺧﺘﻪ ﺑﻮﺩﯾﻢ که: ﺑﺎﺑﺎ ﻧﺎﻥ ﺩﺍﺩ_ ﭘﺲ ﻧﺪﯾﺪﯾﻢ ﭼﺮﺍ ﺧﻮﻥ ﺩﻝ ﺑﺎﺑﺎ ﺭﺍ؟ ﺩﺭﺱ ﺩﻫﻘﺎﻥ ﻓﺪﺍﮐﺎﺭ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﺷﺪ ﻭ_ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺑﺮد ﮐﻪ ﻣﺤﺘﺎﺝ ﮐﻨﺪ ﺩﺍﺭﺍ ﺭﺍ/ ﺷﻮﻫﺮ ﺳﺎﺭﺍ ﺷﯿﺎﺩ ﺩﺭﺁﻣﺪ ﺍﺯ ﺁﺏ_ ﮐﺮﺩ ﭼﻮﻥ ﺷﺎﻡ ﺳﯿﻪ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺳﺎﺭﺍ ﺭﺍ/ ﺑﻮﯼ ﻣﺮﮒ ﺁﻣﺪ ﻭ ﮐﺒﺮﯼ ﺑﻪ ﻣﺮﺍﺩﺵ ﻧﺮﺳﯿﺪ_ ﺳﺮﻃﺎﻥ ﺭﻓﺖ ﮐﻪ ﺗﺴﻠﯿﻢ ﮐﻨﺪ ﮐﺒﺮﯼ ﺭﺍ/ ﮐﺎﺵ ﺁﻥ ﺭﻭﺯ ﻣﻌﻠﻢ ﻋﻮﺽ ﺭﻭﺑﻪ ﻭ ﺯﺍﻍ_ ﯾﺎﺩ ﻣﯽ ﺩﺍﺩ ﺑﻪ ﻣﺎ ﺯﯾﺮﮐﯽ ﻓﺮﺩﺍ ﺭﺍ/ کاش ﺁﻥ ﺭﻭﺯ ﺳﺮ ﺑﺎﺯﯼ ﻗﺎﯾﻢ باﺷﮏ_ ایست میداد بد و زشت همه دنیارا
🌊🐚🌊🐚🌊 🐚🌊🐚🌊 🌊🐚🌊 🐚🌊 🐚 شاید این متن بسیار زیبا زندگی خیلی ها رو تغییر بده 🌷 ﭼﻨﺪ ﻧﻔﺮ ﺍﺯ ﭘﻠﯽ ﻋﺒﻮﺭ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﮐﻪ ﻧﺎﮔﻬﺎﻥ ﺩﻭ ﻧﻔﺮ ﺑﻪ ﺩﺍﺧﻞ ﺭﻭﺩﺧﺎﻧﻪ ﺧﺮﻭﺷﺎﻥ ﺍﻓﺘﺎﺩﻧﺪ … ﻫﻤﻪ ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭ ﺭﻭﺩﺧﺎﻧﻪ ﺟﻤﻊ ﺷﺪﻧﺪ ﺗﺎ ﺷﺎﯾﺪ ﺑﺘﻮﺍﻧﻨﺪ ﺑﻬﺸﻮﻥ ﮐﻤﮏ ﺭﺳﺎﻧﻨﺪ … ﻭﻟﯽ ﻭﻗﺘﯽ ﺩﯾﺪﻧﺪ ﺷﺪﺕ ﺁﺏ ﺁﻧﻘﺪﺭ ﺯﻳﺎﺩ ﺍﺳﺖ، ﮐﻪ ﻧﻤﯽ ﺷﻪ ﺑﺮﺍﺷﻮﻥ ﮐﺎﺭﯼ ﮐﺮﺩ … ﺑﻪ ﺁﻥ ﺩﻭ ﻧﻔﺮ ﮔﻔﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﺍﻣﮑﺎﻥ ﻧﺠﺎﺗﺘﻮﻥ ﻭﺟﻮﺩ ﻧﺪﺍﺭﻩ ! ﻭ ﺷﻤﺎ ﺑﻪ ﺯﻭﺩﯼ ﺧﻮﺍﻫﯿﺪ ﻣﺮﺩ !!! ﺩﺭ ﺍﺑﺘﺪﺍ ﺁﻥ ﺩﻭ ﻣﺮﺩ ﺍﯾﻦ ﺣﺮﻑ ﻫﺎ ﺭﺍ ﻧﺎﺩﯾﺪﻩ ﮔﺮﻓﺘﻨﺪ ﻭ ﮐﻮﺷﯿﺪﻧﺪ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺁﺏ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺑﻴﺎﻳﻨﺪ ﺍﻣﺎ ﻫﻤﻪ ﺩﺍﺋﻤﺎ ﺑﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﻣﯽ ﮔﻔﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﺗﻼﺵ ﺗﻮﻥ ﺑﯽ ﻓﺎﯾﺪﻩ ﻫﺴﺖ ﻭ ﺷﻤﺎ ﺧﻮﺍﻫﯿﺪ ﻣﺮﺩ !!! ﭘﺲ ﺍﺯ ﻣﺪﺗﯽ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺩﻭ ﻧﻔﺮ ﺩﺳﺖ ﺍﺯ ﺗﻼﺵ ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ ﻭ ﺟﺮﻳﺎﻥ ﺁﺏ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺧﻮﺩ ﺑﺮﺩ . ﺍﻣﺎ ﺷﺨﺺ ﺩﯾﮕﺮ ﻫﻤﭽﻨﺎﻥ ﺑﺎ ﺣﺪﺍﮐﺜﺮ ﺗﻮﺍﻧﺶ ﺑﺮﺍﯼ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺁﻣﺪﻥ ﺍﺯ ﺁﺏ ﺗﻼﺵ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ... ﺑﻴﺮﻭﻧﯽ ﻫﺎ ﻫﻤﭽﻨﺎﻥ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﻣﯽ ﺯﺩﻧﺪ ﮐﻪ ﺗﻼﺷﺖ ﺑﯽ ﻓﺎﯾﺪﻩ ﻫﺴﺖ … ﺍﻣﺎ ﺍﻭ ﺑﺎ ﺗﻮﺍﻥ ﺑﯿﺸﺘﺮﯼ ﺗﻼﺵ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺑﺎﻻ ﺧﺮﻩ ﺍﺯ ﺭﻭﺩﺧﺎﻧﻪ ﺧﺮﻭﺷﺎﻥ ﺧﺎﺭﺝ ﺷﺪ . ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺁﺏ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺁﻣﺪ، ﻣﻌﻠﻮﻡ ﺷﺪ ﮐﻪ ﻣﺮﺩ ﻧﺎ ﺷﻨﻮﺍﺳﺖ . ﺩﺭ ﻭﺍﻗﻊ ﺍﻭ ﺗﻤﺎﻡ ﺍﯾﻦ ﻣﺪﺕ ﻓﮑﺮ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻩ ﮐﻪ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺗﺸﻮﯾﻖ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ ! ﻧﺎﺷﻨﻮﺍ ﺑﺎﺵ ﻭﻗﺘﻰ ﻫﻤﻪ ﺍﺯ ﻣﺤﺎﻝ ﺑﻮﺩﻥ ﺁﺭﺯﻭﻫﺎﻳﺖ میگویند
❤️هم دلی❤️
📜 #برشی_از_یک_زندگی🩷 #منیر #پارت۷ .💜💜 هنوز از تو جام بیدار نشده بودم که در اتاق باز شد و نرگس اوم
📜 🩷 .💜💜 از دستشویی که بیرون اومدم نرگس نشسته بود جلوی تلویزیون … رفتم کنارش نشستم و گفتم میشه بعدازظهر خونه بمونی؟؟ نگاهی بهم انداخت و گفت برای چی؟؟ _میخوام با فرزین برم بیرون … –خب … _نمیخوام مامان تنها بمونه … –آره میمونم تا تو بری بیای ولی نیره باور کن این روش اشتباهه مگه مامان بچه دو ساله ست که خونه تنهاش نمیزاری ؟؟ _خودت میدونی که مامان کلا از تنهایی بدش میاد … –چی بگم والا آخرش که چی تو نمیخوای ازدواج کنی ؟؟ نگاهی بهش انداختم و چیزی نگفتم … –یا من نمیخوام ازدواج کنم ؟؟ _چرا خودمم به این چیزا فکر میکنم … _نیره باور کن داری اشتباه میکنی مامان بدتر عادت میکنه دو‌ روز دیگه که بخوایم‌ ازدواج کنیم براش خیلی سخت میشه … وسط حرف زدنامون بود که در خونه باز شد و مادرم وارد خونه شد … _سلام مامان نرگس : سلام معصوم جون ( مادرم ) سلام بچه ها بیاید این سبزی ها رو ازم بگیرید از کتف افتادم … با نرگس دوییدیم و سبزی ها رو از مامانم گرفتیم و بردیم آشپزخونه … _مامااان چه خبره این همه سبزی آخه میخوای چیکار ؟؟ –زیاد نیست مادر یک کیلو سبزی خوردنه پنج کیلو سبزی قرمه … نرگس نگاهی به سبزی ها انداخت و گفت خدا به دادمون برسه من و تو باید این همه سبزی ‌و پاک کنیم … خندیدم و گفتم کارمون درومده … مادرم چون گردنش درد میکرد خیلی نمیتونست این جور کارها رو کنه و یه سری از کارها رو فقط من و نرگس انجام میدادیم … .
🌸🍃 ⇩⇩⇩ حکایت زیبا و آموزنده⇩⇩⇩ 🍃
❤️هم دلی❤️
🌸🍃 ⇩⇩⇩ حکایت زیبا و آموزنده⇩⇩⇩ 🍃
در زمان های قدیم سقای فقیری زندگی می کرد که خر لاغری داشت. سقای تنگدست هر روز کوزه های پر از آب را بار خرش می کرد و برای فروش به شهر می برد. از آنجایی که حیوان بیچاره همیشه گرسنگی می کشید و بارهای سنگینی حمل می کرد، جثه ی لاغر و ضعیفی داشت. روزی از روزها میر آخور (مسئول اسب های دربار پادشاه)، سقا و خرش را دید و گفت: چه بر سر این خر بیچاره می آوری که از او جز استخوان و پوست چیزی باقی نمانده؟ سقا با ناراحتی پاسخ داد: راستش را بخواهید بخاطر فقر و تنگدستی من، این حیوان زبان بسته به این حال و روز افتاده! با اینکه کار زیادی از او می کشم اما توانایی خرید علف و غذای کافی را ندارم. میرآخور گفت: اگر می خواهی خرت را چند روزی به من بسپار تا او را به طویله دربار ببرم. مطمئن هستم که آنجا حسابی چاق و زورمند خواهد شد و به جان من دعا خواهی کرد. سقای بیچاره با خوشحالی پذیرفت و خرش را به میرآخور سپرد. میرآخور خر لاغر را به آخور دربار برد و آن را کنار اسب های امیران و لشکریان بست. خر بیچاره که تا آن روز هیچ گاه مزه ی جو و یونجه ی تازه را نچشیده بود، با اشتهای خاصی شروع به خوردن کرد. هنگامی که کاملاً سیر شد، با کنجکاوی به اطراف خود نگریست و در جای جای طویله اسب های سالم و با نشاط را دید. با حسرت گفت: خوش به حالشان! ای کاش من هم مثل این اسب ها، همیشه اینجا می ماندم و بدون رنج و زحمت، زندگی شاد و آرامی داشتم و همیشه یونجه و علف تازه می خوردم. سپس در حالی که به وضع زندگی فقیرانه اش تاسف می خورد، با خود گفت: مگر من چه فرقی با این اسب ها دارم؟ چرا من خری ضعیف و ناتوان آفریده شده ام؟ در حالی که این اسب ها در آسایش و نعمت فراوان قرار دارند؟! خر همین طور با خود از این حرف ها می زد و حسرت می خورد، ناگهان چند نفر وارد طویله شدند و اسب ها را با سرعت برای بردن به میدان جنگ، زین کردند. فردای آن روز خر بیچاره با صدای ناله اسب ها از خواب برخاست. در کمال تعجب مشاهده کرد که تعداد بسیاری از اسب ها زخمی شده و تیر خورده اند و عده ای با خنجر تیز و پر حرارت، تیرها را از بدن آن ها بیرون می کشند تا آن ها را پس از بهبودی دوباره برای بردن به میدان و صحنه کارزار آماده نمایند. خر وقتی این صحنه های وحشتناک را دید و شیهه های دردناک اسبان را شنید، با خود گفت: درست است که من خر لاغری هستم و صاحب بی پولی دارم ولی به همان زندگی فقیرانه ای که داشتم، راضیم! زندگی آرام و راحت این اسب ها، فقط ظاهر گول زننده ای دارد، بی خود نیست که به آن ها یونجه تازه می دهند، در واقع این غذاها قیمت جان اسب های بیچاره است. من دوست دارم هر چه زودتر به نزد صاحب خود باز گردم. این را گفت و در گوشه ای از طویله منتظر ماند تا هر چه زودتر مرد سقا به سراغش بیاید و برای کار او را به کنار چشمه ببرد
°• همسرانه❤️ گاهی به همسرتان سفارش کنید؛ هوای مادرش را داشته و بیشتر از قبل جویای حالش باشد. این کار هم همسرتان را به شما دلگرم می‌کند هم محبت و احترام مادرش را به شما بیشتر می‌کند ◽️از خانواده خود بخواهید دست از حمایت شوهر بی مسئولیت‌تان بردارند. ▫️با حمایت های مادی از سوی خانواده ها شوهر بی مسئولیت شما به این اوضاع عادت کرده و روز به روز بی مسئولیت تر خواهد شد زیرا نیازی در خود برای تلاش برای زندگی و تامین مخارج نخواهد دید و از این رو حمایت های والدانه به بی مسئولیتی او دامن خواهد زد و اوضاع را بدتر خواهد کرد. ▫️از این رو بهتر است از خانواده ها بخواهید تا از این گونه کمک های مادی دست برداشته و این مسئولیت را به عهده شوهر تان بگذارید در این صورت او با مشکلات روبرو شده و برای انجام وظایفی که به عهده دارد تلاش خواهد کرد. •~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~• یکی از بزرگ‌ترین مشکل زوج‌ها در روابط ‌شان، نداشتن مهارت لازم در گفتگوی موثر با یک‌دیگر است. هنگام ناراحتی به یکدیگر اجازه گفتگوی سالم و منطقی نمی‌دهند و اغلب با داد و فریاد و زورگویی یا لجبازی سعی در محکوم‌کردن و خاموش‌کردنِ طرف مقابل دارند. باید بدانید که بی‌اهمیتی به این موضوع باعث می‌شود زندگی‌تان در جهت مخالف از یکدیگر شروع به رشد و شکل‌گیری کند.