#گعدهی_هشتم
#یادداشت_ششم
#زهرا_کبیری_پور
🖌ما بچهها
ما بچهها به بودن مادرمان عادت میکنیم. به بویش، به نسیم خنکی که در خانه از سمت او میوزد. به جانی که میریزد در غذا و قاشق قاشق به خوردمان میدهد. به نفسهایی که هرکدامش جانی میشود در روحمان.
نه اینکه بودنش عادی شود و تکراری... نه!
ما بچهها عادت میکنیم به نگاهی که نگرانمان است، به نگاهی که میپایدمان،
که روزگار تنمان را آزرده نکند. که آفتاب نسوزاند جسممان را. که سنگ به پایمان نخورد. ما بچهها، عادت میکنیم به شنیدن اسممان از زبانش.
حالا اگر مادر برود. اگر بدون خداحافظی برود. اگر قبل از رفتنش فرزندانش را به کسی نسپارد. ما بچهها میشویم ماهیای که آب را از او گرفتهاند. کاش لااقل خدا روز مادر میگذاشت مادرهایمان را ببینیم...
پایان