پویش روایتنویسی «#پای_انتخاب» (10)
به خودمان مربوط است | طیبه فرید
تا وقتی درِ یک خانه بسته است هیچ کس نمیداند پشت دیوارها و پنجرههایش چه خبرست. هرچند هر عقل سلیمی میداند به حکم اقتضائات آدمیزادی و مبتنی بر آدابِ دنیا مشکلات با آن قیافه رِندانه کم و بیش سایهاش افتاده روی سر زندگیها.
خدا در قرار قبلی که هیچکدام الان یادمان نمیآید گفته «سین برنامه در دنیا این است که توی مشکلات غوطه بِوَری، تا خودت را جدی بگیری و ببینی من چی خلق کردم! قدرت موتور را ببینی که در یک دقیقه چند هزار دور میچرخد! مشکلاتت را بعدا خودم تلافی میکنم. تو فقط شکوه خودت را ببین».
ما از مشکلات گریزی نداریم. پشت در خانههای کوچک و بزرگ این شهر کلی مصیبتهاییست که گاه بعضیهایشان هیچ جوری حل نمیشود. مثل دور از جانتان دردِ بی درمان، مثل زن و مردی که دستِ زور کنار هم نگهشان داشته، مثل بچهی معلولی که زندگیِ آرام زوج جوانی را زیر و روکرده، مثل مریضی گرانِ پدری که رنگ خنده را ماه هاست از لب اهل و عیالش بُرده، مثل برادرهایی که بعد رفتن مادر سر تقسیم ارث باهم کل انداخته وسرسنگینند.
اما در همه این مشکلات یک وجه اشتراک وجود دارد. پشت این این درهای بسته، پشت این پنجرهها آدمهایی زندگی میکنند که از اسب افتادهاند نه از اصل. یکی آستینش را به دهانش گرفته که صدایش به خانه همسایه و عابرهای توی کوچه نرسد، یکی گوش برادر قُلدر را بی آنکه جار بزند پیچانده و حقّش را گذاشته کف دستش.
آدمهای این شهر برابر با حجم سختیها آبروداری را بلدند. ملتفتند که فقر و بدبختی آدم را از اسب میاندازد ولی جار زدن مشکلات توی چشم در و همسایه و توی کوچه و خیابان از اصل.
امان از وقتی که بین یکی ازین خانهها، وسط تمام آن مشکلات ریز و درشت، بین آن همه آبروداری یکی بخواهد ساز مخالف بزند وبه جای حل مشکلات، صورت مسئله را پاک کند.
و صدای هوارش را به گوش همسایههای صد پشت غریبه برساند. برای خانه خراب شدن یک خانواده یکی ازین پسر نوحها بس است. عجالتا پشت در این خانهی بزرگ خبرهائیست که به خودمان مربوط است. صف ما از صف پسر نوحها جداست. ماخیلی مشکل داریم اما به خودمان مربوط است. تو دهنی پسر نوحها و همسایههای هفت پشت غریبه باشد برای یازدهم اسفند.
#انتخابات
#همنویسان
@HamNevisan
پویش روایتنویسی «#پای_انتخاب» (11)
پدران، سرمنشأ شور و حال نوجوانان در انتخابات! | محمدرضا بابایی
سال ۸۸ با اتفاقات خاص و عجیبی عجین شده است، یکی از مهمترین اتفاقات آن سالها انتخابات ریاست جمهوری بود، آن زمان من پسری ۱۶ ساله بودم و با اینکه به سن قانونی رأی دادن نرسیده بودم اما با شور و حرارت مناظرهها رو دنبال میکردم. حتی پا فراتر گذاشته و وارد میدان تبلیغات برای کاندیدای مورد نظر خودم شدم، یادم نمیرود در گرماگرم خرداد ماه هم اضطراب بالقوه امتحانات رو داشتم، و هم حرارت انتخابات را.
به همراه پدرم مناظرهها رو دنبال میکردیم، مناظراتی که هنوز هم دست مایه شوخیها و کلیپهای فضای مجازی است، خوشبختانه ایشون مثل بعضی از پدران نمیگفت پاشو به درسهات برس بچه جان؛
نقطه عطف دنبال کردن مناظرات آنجایی بود که، هرکدام انتخاب و کاندیدای مورد نظر خود را داشتیم.
چیزی که برایم لذت بخش بود تفاوت نظر در عین حفظ احترام بین خودم و پدرم بود، هر دو با ادلهای سعی در قانع کردن طرف دیگر داشتیم البته در آخر هم هیچکدام ادله دیگری را قبول نمیکردیم، اما هرگز نشنیدم که پدرم به من بگوید آخه بچه فسقلی تو رو چه به رأی و کاندیدا...
رفاقت پدر و پسریمان سر جایش بود، حتی در کری خواندنهایمان!
انتخابات برای من یادآور همان دورانی است که به همراه پدرم مناظرات را میدیدیم، بعدش بحثهای مفصل دو نفرهمان شروع میشد، اما کار به اینجا ختم نمیشد، در دورهمیهای فامیلی هر یک به نفع کاندیدای مورد نظر خود، تبلیغ و از کارنامه او دفاع میکردیم، خلاصه به سهم خود تنور انتخابات را در بین افراد فامیل هم داغ نگه میداشتیم.
یادمه یکی از اعضای فامیل قائل به رأی دادن نبود اما من و پدرم با وجود تفاوت نظر در کاندیداهای ریاست جمهوری، سعی بر قانع کردن او و خانوادهاش در راستای شرکت در انتخابات داشتیم، گاهی این تلاشها بیفایده اما گاهی هم پر ثمر بود.
همه این کارها بدون هیچ آموزشی از سمت نهاد و ارگانی، بلکه خودجوش توسط پدرم در خانه اجراء میشد و هدف هم آمادگی من برای حضور در بطن جامعه بود، امروزه با وجود مؤسسات و نهادهای مدعی و متولی، نمیدانم نوجوانان امروزی نسبت به انتخابات همچنین شور و حالی دارند یا نه؟
آیا پدران به نوجوانان میدان میدهند تا نظراتشان رو ابراز کنند یا نه؟
خانوادهها چه مقدار نوجوانان را در انتخابات شریک میدانند و با آنها راجع به اهمیت حضورشان صحبت میکنند؟
برای من آن دوران شروع حیات سیاسی و بعدها منشأ تصمیمات و انتخابهای بزرگتر و مهمتری شد.
هیچ از یاد نمیبرم که بعد از اتمام انتخابات، انگار نه انگار ما دو طرف مقابل هم بودیم؛ کاملا مسالمت آمیز شطرنجهای پدر و پسریمان را بازی میکردیم، تکیه کلامهای کاندیداها در مناظرات رو بهم میگفتیم و زندگی پدر و پسریمان بیمکث جریان داشت و دارد، الحمدلله.
راستش را بخواهید هنوز هم دلم برای آن روزها تنگ میشود...
#انتخابات
#همنویسان
@HamNevisan
پویش روایتنویسی «#پای_انتخاب» (12)
روز امید | آمنه عسکری منفرد
تفسیرِ تَبَرِ ابراهیم برای پایان شرک، عصای موسی و بعثت حضرت محمد(صلیاللهعلیه)، دلاوریهای امام علی (علیهالسلام)، صلح امام حسن (علیهالسلام)، خون سرخ امام حسین (علیهالسلام) در عاشورا و جاری شدن جریان امامت تا غیبت امام عصر و ظهور انقلاب، مقاومت و حماسه، انتظار هستند. شعار پایداری و خط بطلان بر همه کفرها، نفاقها و ظلمها همان معنای «انتظار» است. «انتظار» یعنی در درون تاریکیها و سردیها، به دمیدن سپیدهدمان چشم داشته باشی و به امیدِ طلوعِ خورشید زندگی کنی؛
در جهان آکنده از ستم و بیداد از شادمانیِ طلوعِ طلیعهی جهانِ سرشار از دادگری لبریز شوی، در زیر سیلابِ خروشان تباهی و فساد برای لحظهای قد خم نکنی، آغوشت را برای تیغِ برّان تهمتها و آشوبها باز کنی و گاه برای حفظ ایمان راسخ در مقابل فتنهگران با خون سرخت، شهادت را در آغوش بگیری. انتظار یعنی شعار شورآفرین منتظران، پایداری مقاومان، صلابت پیشگان، شیعیان و مهدی جویانِ تاریخ...
از طرفی منتظران امام مهدی (علیهالسلام) در طولِ تاریخِ انتظار، در طلب تحقق عدالت هستند، عدالتی که کمال بشریت را نوید میدهد؛ اما خود دعوت به حماسه، یک اقدام است و انتظار ظهور حماسهآفرین و حرکتزا است و با سکون مغایر است و اگر با امید به ظهور منجی که پایان بیعدالتی درعالم است، همراه باشد، شورآفرین نیز خواهد بود. زیرا امید به خدا موجب رویش و رشد است و انسان امیدوار با تکیهبر بازوی توکل و ایمان قدرت مییابد و از سستی و ضعف، کاهلی و خفتگی میگریزد و با تکیه بر تقوا و دانش بهدنبال پیروزی حق است.
حال اگر این امید در انسان منتظِر، با توحید همراه شود، انسانِ امیدوار در برابر ناملایمات و ناکامیها چون کوه استوار میشود و از مواضع ضعف دوری میکند.اعتقاد به مهدویّت و به وجود مقدّس مهدی موعود ارواحنافداه، امید را در دلها زنده میکند. هیچوقت انسانی که معتقد به این اصل است، ناامید نمیشود. چرا؟ چون میداند یک پایان روشنِ حتمی وجود دارد؛ برو برگرد ندارد. سعی میکند که خودش را به آن برساند.(بیانات رهبر انقلاب، ۲۵ آذر ۱۳۷۶).
آنچه امروز مردم مؤمن، موحد، صبور و مقاوم فلسطین اشغالی را در برابر ظلم و تجاوز رژیم غاصب اسرائیل، زنده نگهداشته است، همین روح امید و ایمان به ظهور منجی است که با آمدنش زمین را از لوثِ وجودِ کفار و مستکبرین پاک میکند و در آن روز، حکومت الهی به وسیلهی مستضعفین در جهان برپا خواهد شد. آری! «انتظار فرج، انتظارِ دستِ قاهرِ قدرتمند الهی ملکوتی است که باید بیاید و با کمک همین انسانها سیطرهی ظلم را از بین ببرد و حق را غالب کند و عدل را در زندگی مردم حاکم کند و پرچم توحید را بلند کند و انسانها را بندهی واقعی خدا کند. انتظار حرکت است، سکون نیست.
انتظار فرج یعنی کمر بسته بودن، آماده بودن، خود را از همه جهت برای آن هدفی که امام مهدی (علیه الصلوةوالسلام) برای آن هدف قیام خواهد کرد آماده کردن. آن انقلاب بزرگ تاریخی برای آن هدف انجام خواهد گرفت و او عبارت است از ایجاد عدلوداد، زندگی انسانی، زندگی الهی، عبودیت خدا. این معنای انتظار فرج است.» (بیانات رهبر انقلاب در ۸۷/۰۵/۲۷). و «نیمه شعبان، مظهر امید به آینده است، بقیه امیدها ممکن است بشود، ممکن است نشود؛ اما امید به اصلاح نهایی به وسیله حضرت صاحبالزمان امید غیرقابل تخلّف است.(السلام علیک یا وَعْدَاللهِ الذی ضَمِنَه)»(بیانات رهبر انقلاب، ۱۰ اردیبهشت ۹۷).
#انتخابات
#همنویسان
@HamNevisan
پویش روایتنویسی «#پای_انتخاب» (13)
تقدیم به تکاپوهایتان | فاطمه سادات پاد
راسیتش دلم میخواهد برایتان روایت کنم و افشاگری، که چه قدر زبانم سرخ و طویل هست! و کلهام هم سبز و گنده! سرسبزی ذهنم، سرخی زبانم شده!
ذهنی سرسبز از امید و شور و عشق! و زبانی سرخ و تپنده به شوق سرسبزی ذهن!
و من با این زبان، خدا میداند که چه قدر آتش بیار معرکه شدهام! معرکههای سرما زده و یخ زده!
و چه قدر خودم در اتش سوختهام! تا بلکه حرارتی به قلبها و نگاههای سرد ببخشم! نگاههای سردی که جز ناامیدی نصیبی ندارند و حتی امید راهم ناامید میبینند!
و با حرارتم میخواستهام که گرما بخششان باشم و هدیه دهنده امید به آنها!
خدا میداند زبان طویلم برای رسیدن به ذهنهای کوتاه که میخواستهاند هویت وایمان و وطن را کنار بگذارند چه قدر تلاش کرده تا به کوتاهی انها برسد و برایشان از هویت و وطن و ایمان بگوید! و بلندشان کند!
من برای بلند شدن ذهنها طویل شدهام و برای پرحرارت شدن نگاهها سرخ شدهام و به تکاپو افتادهام
و کوچه به کوچه در فضای مجازی و حقیقی گشتهام تا به پیدا شدن گمگشتهها با انچه در توان دارم کمک کنم! و حتی اگر یک گمگشتهی دلسرد را پیدا کرده و گرم کرده باشم برای من کافیست! و حتی اگر همان هم نباشد، همین تکاپو دلخوشی من است!
این روزها هم به خاطر همین دلخوشی به سراغ کوچههای فضای مجازی و حقیقی رفتهام و با زبان سرخم البته با همکاری سرانگشتهای اتشینم برای ذهنها از سرخی خون شهدا
و عشق به وطن
و دشمن شاد نشدنها
و سربلندی سرو های ایران در برابر خار مغیلان نوشتهام به امید اینکه جوانه بزند شور در دشت جانها و انداخته بشود رای در صندوق رای ها! رایی که با هر انداخته شدنی خون است در بازوان این وطن و قوت قلب است برای این خاک و خار چشم است برای دشمن و دشمن را به زمین میاندازد و به خاک میمالد.
رایی که سرافرازمان میکند، سرفراز!
بزرگمان میکند، بزرگ!
و چشم بدخواه را کور میکند، کور!
دور میکند دور!
من برای این سرافرازی برای کور شدن چشم دشمن و برای به آسمان رسیدن این وطن ایمان نشان،
و به زمین خوردن گرگ صفتان، به تکاپو افتادهام!
خدایا عاقبتم را ختم بخیر کن!
*البته دلم میخواهد بگویم به زمین افتادن دشمنها در کنار به سنگ خوردن سر هر مسئول کم کار مفسد آرزوی تکاپوهای من است.
من یک بسیجیام.
#انتخابات
#همنویسان
@HamNevisan
پویش روایتنویسی «#پای_انتخاب» (14)
انتخاب | معصومه پازکی
تمام زندگی ما در انتخاب کردن خلاصه میشود. میتوان گفت؛ انتخاب دو صورت دارد:
۱_انتخاب آگاهانهی ناآگاهانه؛ کسانی که میدانند باید انتخاب کنند ولی با بیدقتی و تصمیمی عجولانه بدترین
گزینه را برمیگزینند.
۲_انتخاب ناآگاهانهی آگاهانه؛ کسانی که از سر لجاجت و لجبازی انتخاب نمیکنند گرچه آگاهانه از سرنوشت این ماجرا خبر دارند.
از زندگی معمولیمان برای زندگی سیاسی درس بگیریم.
#انتخابات
#همنویسان
@HamNevisan
پویش روایتنویسی «#پای_انتخاب» (15)
حق انتخاب | معصومه پازکی
نگاهش به نگاهم گره خورد، سرش را پائین انداخت و در حالی که به هم نزدیک میشدیم، نیم نگاهی به من انداخت، میشد استرس را از نگاهش فهمید، دوست داشتم در آغوش بگیرمش تا آرام شود. لبخندی زدم و گفتم: «قشنگم شال رو سرت کن»
دخترک که گویا منتظر همین حرف بود، شال را روی سرش کشید، هنوز قدمهایمان از هم جدا نشده بود که مادرش شال را از سرش کشید و با اخم و صدای بلند گفت؛ «هر کسی هر چی گفت که نباید گوش کنی»
برگشتم نگاه کردم، رد شده بودند اما دخترک هنوز سرش پائین بود.
کسی که انتخاب نکند، اسیر انتخاب دیگران است.
#انتخابات
#همنویسان
@HamNevisan
پویش روایتنویسی «#پای_انتخاب» (16)
انتخابات | فاطمه زهرا حق دوست
سرد بود خیلی سرد. داداش مصطفی رو دیدم. بعد از سلام و علیک شروع کرد به ماجرا انتخابات و این مسخره بازیا. قبل از اینکه شروع کنه، گفتم: «مصطفی این همه تبلیغ میکنی رأی بدید، رأی بدید که چی، آخرش چی میشه؟ ها؟ امام خمینی با اون خمینی بودنش به بنی صدر رأی داد چیشد وقتی انتخاب شد، دنیا گلستان شد؟»
مصطفی گفت:
بعد از مسجد دو دقیقه بیا خونمون. اومدم بیرون مسجد و منتظر مصطفی شدم که متوجه صدایش شدم به سمت خانه او روانه شدیم.
گوشی را از روی اُپن آشپزخانه به سمتم آورد. یک ویدیوی جالب را نشانم داد. کسانی که در هواپیما جزو هواداران امام بودن هر کدام سرنوشتی داشتند؛ کسی شهید شد، کسی منافق شد، کسی فرار کرد و کسی تا پای آخر ماند. ببین داداش؛ کسی که درست انتخاب کرد به عرش الهی رسید و کسی، گمراه شد آخر هم جاش تو دوزخه.
مراقب انتخابت باش، دشمن منتظره میلیاردها تومن پای مهر انگشت تو بده در ضمن هر شبههای رو بدون تحقیق باور نکن.
امام خمینی(ره): «والله قسم، من رؤی به ریاست جمهوری بنی صدر ندادم و در تمام موارد نظر دوستان را پذیرفتم».
#انتخابات
#همنویسان
@HamNevisan
پویش روایتنویسی «#پای_انتخاب» (17)
رأی من «بیمه یک ملّت» | آمنه عسکری منفرد
داستان آن کشتی و سرنشینانش را شنیدهاید که در مواجه با فردی که با میخ کف کشتی را سوراخ میکرد، سکوت کردند؟
بعضی فکر کردند نباید در کار دیگران دخالت کنند، بعضی فکر کردند کار او به هیچکس آسیبی نمیزند، گروهی بیتفاوت بودند و تنها عدهی کمی اعتراض کردند، ولی با این پاسخ مواجه شدند که «من فقط زیر پای خودم را سوراخ میکنم و به دیگران آسیب نمیزنم...» پس اعتراضشان کاری از پیش نبرد.
بعد از چند ساعت با نفوذ آب، کشتی با تمام سرنشینان آن غرق شد.
داستان این ضربالمثل را چطور: «آتش که شروع شود، خشک وتر با هم میسوزد»؟
حالا باز هم فکر میکنید اگر کسی در انتخابات شرکت نکند، به دیگران ربطی ندارد؟
یا گمان میکنید رأی یک نفر در سرنوشت کشور تأثیری ندارد؟
مگر نه این است که عدم حضور فعال و قوی در انتخابات، با امنیت ملی کشور ارتباط مستقیم دارد؟
پس اگر هموطنان خود را با استدلال برای حضور و شرکت فعال در پای صندوقهای رأی تشویق و ترغیب نکنیم و یا افراد مخالف یا ناآگاه را از ناامید کردن دیگران منع نکنیم،
ناخواسته در تکمیل پازل دشمنی سهیم شدهایم که از اتحاد و انسجام ملّت ایران میترسد.
بدانیم: عدم حضور حداکثری ملت پای صندوقهای رأی یعنی بیتفاوتی نسبت به «استقلال، آزادی و جمهوری اسلامی» و این برابر است با ایجاد ناامنی برای آیندهی کشور.
پس در روز جمعه ۱۱ اسفند ۱۴۰۲، ما میآییم تا «ایران» بماند.
«انقلاب» بماند.
«استقلال، آزادی و جمهوری اسلامی» بماند،
چون رأی من «بیمه یک ملّت» است.
#انتخابات
#همنویسان
@HamNevisan
پویش روایتنویسی «#پای_انتخاب» (18)
همه میآییم | زینب سیدمیرزایی
همه میآییم! اینجا ایران است و من به افق حماسه با شما سخن میگویم، از فراز قله بیداری، از ارتفاعات شکوه. شما را میخوانم، ای هم وطن. ای همراه وای هم داستان! شما در گستره این سرزمین کلام مرا میخوانید و صدای پیامم را میشنوید.
ای هموطن ای دوست. ای یار صمیمی! چهل و پنج سال همراه هم بودهایم تکبیر سر دادهایم طاغوت را بیرون راندهایم، بتها را شکستهایم. دست اتحاد به هم دادهایم ای هم وطن! بیرون از این سرزمین و حتی درون این دیار، خصم در کمین نشسته است، تا درهم بشکند روح حماسه و صبر من و تورا . ما نسل جاودانهی شهادتیم. ما از تبار شهامتیم.
هم وطن فارس و ترک و کرد و لر! ای عرب ما همه مدافع این حرم، سرزمین استقامتیم. هربرگ رأی ما، انتخاب خوب ما موشکی است نقطه زن بر سر دیو و اهرمن بر سر دشمنان این وطن.
خواهرم! برادرم! ما باهم در کنار هم در صفهای منسجم. با انتخاب خوب. خواهیم شکست. شوکت پوشالی نظام سلطه را، ما با حضور پر شکوهمان در کنار هم. به استجابت میرسانیم دعاهای العجل صبحهای جمعه را. ما ملت شهادتیم. ما اهل بصیرتیم. ما مدافع حرم این حریم مقدس ولایتیم. وعده ما جمعه پیش رو، صندوق رای، هریک به نیابت از یک شهید.
#انتخابات
#همنویسان
@HamNevisan
هدایت شده از ویراستی ها
رسانهی فکرت برگزار میکند؛
☀️ پویش روایتنویسی «پـــای انــتـــخـــاب»
🔸 همیشه در معرض انتخاب هستیم
📌ماجراهای خواندنی خود را از روزهای #انتخابات و مشارکت سیاسی بنویسید.
🎁 اهدای جوایز به برترین اثر پس از داوری
✔️روایت اول: سه میلیون تومان
✔️روایت دوم: دو میلیون تومان
✔️روایت سوم: یک میلیون تومان
🔸تعداد کلمات: ۳۰۰ تا ۶۰۰ کلمه.
📆 مهلت دریافت آثار: پایان روز هشتم اسفند.
🖋کوتاهنویسی در این پویش امتیاز ویژه دارد.
📲 آثار خود را به آیدی زیر در پیامرسان ایتا ارسال کنید. @Rahmani
📮فکرت، رسانه اندیشه و آگاهی؛
📲وبگاه| فکرت |مدرسه فکرت
هدایت شده از ویراستی ها
پویش روایتنویسی «#پای_انتخاب» (19)
تلخ روزهای قند | طیبه فرید
خداوکیلی همین حرفها را میزنید که بعضی نامردها طمع میکنند. هر جا میرسید هی سفره دلتان را باز میکنید که:
مگه دفعه قبل که رأی دادیم چه گُلی به سرمون زدن؟! این دفعه دیگه رأی نمیدیم.
بارها دیدمتان جلوی آدمهای هفت پشت غریبهای که ازین ور و آن ور قصه سختیهایمان را شنیدند و میخواهند از آب گل آلود ماهی بگیرند سیسِ غیرتیها را گرفتید که به شما مربوط نیست، خودمان حلش میکنیم. من که اخلاقتان را میدانم، شما دلتان به قاعده گنجشک کوچک است تاب نمیآورید. شاید آن صفحه سجلّتان که کلی مهر داخلش دارید را استوری نکنید و اصلا دربارهاش حرفی نزنید اما وجدانتان اجازه نمیدهد. آخرین ساعتها همکه شده یواشکی پا میشوید میروید یک جای خلوت صندوقی پیدا میکنید رأی تان را میدهید. آدم حسابی زیر دِین کسی نمیرود.
گفتم دِین.....
از همسن و سالهای ما آدمهایی بودند که پای امنیت کشور که افتاد با همه گرانیِ اجاره خانه و گوشت و مرغ و پوشک بچه تاب نیاوردند. کنایهی خنّاس ها را به جانخریدند اما بی درنگ رفتند جانشان را دادند وبرگشتند بعضی هایشان هم بر نگشتند!
این روزها با همه سختیهایی که محاصرهمان کرده اما سرمان گرم زندگیمان است، جانمان پیشمانست. درست وقتی که دارید کنار قند روزهای تلختان چایی و کیک میخورید بعضیها روزگارشان عین زهر مار است. قند روزهای تلخشان توی خانطومان گم شده. برای اینکه پای وحشیها به شهر ما نرسد. نارنجستان قوام مخروبه نباشد و طاووس دروازه قرآن پرپر نشود. تا ناموسهای این شهر حتی آنها که فکر میکنند ناموس کسی نیستند دست به دست نشوند. ما دیوانهها اخبار جنگ را فراموش نمیکنیم. بخت سیاه دخترهای مسلمان و ایزدی عراق را...
این را با خودتان مرور کنید. ما سهمی در ایجاد امنیت سرزمین مادریمان داریم. همه خرجش یک اثر انگشت است. اثر انگشتی که هر کدامش به قاعده یک مشت محکم پهلوانی زور دارد. کفتارها دور و برمانکمین کردهاند. بدخواه و حسود کم نداریم.
«جمعه بیایید پای صندوق».
نه به خاطر جمهوری اسلامی، نه به خاطر مسئولینی که فکر میکنید اگر رأی بدهید پررو میشوند. نهبهخاطر حرفهای من. فقط بهخاطرامنیتی که با هر قیمتی تا امروز حفظ شده. به خاطر حفظ همین حال قشنگی که دارید و صبحها برای خودتان لَته درست میکنید وکوکی میپزید و استوری میکنید ومن اینحالتان را دوست دارم. برای تکرار عکسهای دو نفره تان برای کلیپی که از دست و پای بچه تان با آرامش میگیرید و میگویید «بششه خودمه....»
شما خیلی کم توقعید که با باران ذوق زده میشوید وبا عطر بهار نارنج حالتان عوض میشود، کور شود هر کسی این اخلاقتان را نداند. جمعه بلند شوید بروید دورهایتان را بزنید و بعدش محض رضای خدا بروید رأی بدهید. دشمنهای مشترکمان دندان تیز کردهاند....
من و شما به یک اندازه ایرانی هستیم.
امنیت ما خیلی به ما بستگی دارد...
#انتخابات
#همنویسان
@HamNevisan