eitaa logo
هم نویسان
264 دنبال‌کننده
156 عکس
30 ویدیو
95 فایل
💠‌ با هم بنویسیم تا به، ادبیات، فرهنگ و تمدن برسیم https://eitaa.com/joinchat/2477260908C5a78446aac سردبیر: @Jahaderevayat 🔻ارسال یادداشت و کوتاه‌نوشت #هم_نویسان
مشاهده در ایتا
دانلود
( 61) به نام خداوند منتقم بابا چرا همه جا تاریک است؟! چرا کسی چیزی نمی گوید؟ بابا دستهایم درد می کند، دستمو بگیر ! چرا اینقدر اینجا ساکت است؟ بابا اون صدای وحشتناک چه بود؟ برقها قطع شد هنوز برق ها وصل نشدند؟ احساس خفگی خیلی شدیدی کردم داشتم خفه می شدم ، بابا دستمو بگیر می ترسم! لب های بابا آرام بر گونه دختر بچه اش نشست، دختر کوچولوی شش ساله دستانش را بالا آورد تا سر وصورت بابا را لمس کند، اما از درد به خود پیچید، و دیگر دستش بالا نیامد. مرد صدا زد پرستار! پرستار؟ بیا بچه ام داره درد می کشد، اما خودش هم نای حرکت کردن نداشت، پرستار درحالی که صورتش را باند پیچی کرده بود وارد اتاق شد، یک آمپول مسکن در دست داشت، مرد و دختر در حال زجر کشیدن بودند، خوب به هر حال بابا قبول نمی کرد که دخترش درد بیشتری بکشد !از پرستار خواست هر چه زودتر آمپول را به دخترش بزند، پرستار آمپول را به دختر تزریق کرد، بعد ازچند دقیقه بچه آرام گرفت و بخواب رفت. مرد گفت ازخانواده ام چه خبر؟ همه جا تاریک شد چه اتفاقی افتاد؟ بعد از آن صدای مهیب؟ پرستار گفت نمی دانم همه جا تاریک شد و همه در حال خفگی بودیم، هر کس در صدد نجات جان خود و عزیزانش بود، من دیگه نفهمیدم چی شد، حالا هم در یک کانکس در وسط خرابه ها داریم بیماران را مداوا می کنیم و وضعیت خودم هم که می بینید. مرد گفت از خانواده هشت نفری ما فقط ما اینجا هستیم بقیه کجا هستند؟ پرستار در حالی که اشکهایش را پنهان می کرد، و خودش را با وسائل پانسمان مشغول می کرد گفت از همه اون بیمارستان فقط این دوسه کانکس مانده که هر کدام چهار پنجتا مجروح در آن هست، همه شهید شدند، مرد آهی کشید و به آرامی شروع کرد به گریه کردن و به دختر کوچکش که حالا بینایی و شنوایی و یک دستش را از دست داده بود و به پای قطع شده خود فکر می کرد، و در دل بانیان و مسببان این ظلم لعنت می فرستاد از خدا تقاضای کمک می کرد. خدایا چرا کسی نیست به داد این مردم مظلوم برسد؟! از این مدافعین حقوق بشر که هر کجا یک اشغالگر کشته شود داد سرمی دهند که تروریسم، تروریسم، چرا حقوق این بچه ها را نادیده می گیرند؟ مگر ما جز حق خودمان را می خواهیم؟ مگر ما جز این استکه می گوییم مهمان خود خوانده نمی خواهیم؟! مگر جز این استکه می گوییم اشغالگران از خانه و وطن ما بیرون بروند؟! تلویزیونی که در گوشه کانکس بود و اخبار پخش می کرد توجهش را جلب کرد، از فعالیت های دیپلماتیک کشورها میگفت و تلاش بعضی از کشورها برای محکوم کردن رژیم اشغالگر و تلاش بعضی برای آرام کردن اوضاع، اما خبر حمایت آمریکا و اروپا از اشغالگران و حق دانستن آنان داغش را تازه کرد! رژیم اشغالگر از خود دفاع می کند؟! در میان خانه ما و وطن ما از خود دفاع می کند؟! صدایی از سر غصه و درد و بی پناهی بر آورد که ای ظالمین چه می خواهید از جان و وطن ما؟! صدای رئیس بیمارستان(کانکس ها) او را از حال و هوایش بیرون آورد ، اما به غصه ای بالاتر فرا خواند که دوا و دارو به حداقلها رضایت دهید! لعنتی ها به مجروحان و زنان و بچه های مجروح هم رحم نمی کنند!!! پس کجاست این حقوق بشری که هر روز بر سر کشورهای ما می کوبید و در اوکراین و رژیم اشغالگر از آن دفاع می کنید؟! ✍️ مصیب ایرانی @HamNenisan
( 62) مسافر انقلاب معروف است که دوران عقد و نامزدی شیرین ترین و یا حداقل از شیرین ترین برهه های زندگی هر فردی است‌ و من، هم اکنون در چنین زمانی به سر می برم؛ امروز در آرامش و راحتی کامل به دنبال همسرم رفته و با هم به خانه خود رفتیم؛ آنجا نهار را بدون ترس و دلهره خوردیم و دوباره از خانه خارج شدیم؛ این بار به قصد شرکت در تجمعی مهم و حیاتی؛ پای صحبت رئیس جمهور، شخص اول هیئت دولت ایران؛ از خانه خارج شدیم و در امنیت کامل تا ایستگاه اتوبوس را دست در دست هم پیمودیم و سوار بر اتوبوس انقلاب شدیم؛ آخر مکان اجتماع انقلاب بود؛ حدود 40 سالی می شد که انقلاب محور اجتماع و اتحاد مردم شده بود و بالاخره به هر زور و زحمتی که بود ما نیز سوار شدیم؛ اتوبوس انقلاب شلوغ بود، خیلی ها مثل ما منتظر رسیدنش بودند و ایستگاه به ایستگاه عده ای که برای فرارسیدن این لحظه لحظه شماری می کردند سوار و برخی هم در میانه ی راه از آن پیاده می شدند؛ آخر منزل و مقصد نهایی اتوبوس، انقلاب بود اما خب برخی توجه به این قضیه نداشته و پیش از رسیدن به گام آخر، بلکه گام ابتدایی راهی که به قله می انجامد از اتوبوس پیاده می شدند؛ بگذریم، شاید اگر در این دوران با وسیله ی شخصی نداشتیمان به سیاحت مشغول بودیم و بی معطلی و با صرف نمودن کمترین زمان ممکن به مکان های دیدنی و خاطره انگیز سطح شهر می رفتیم بهتر بود اما، اما وضعیت معیشتی خانواده های متوسطی چون ما اجازه ی چنین کاری را به یک پسر جوان تازه داماد شده هرگز نمی دهد و باز اما، می توان در امنیت کامل از مترو و دیگر وسایل حمل و نقل عمومی که به خوبی در تمام سطح شهر کشیده شده است استفاده کرد و زیر لب برای مردم مظلوم و بی پناه فلسطینی، آن کودکانی که دنیا ندیده دیده از دنیا فرو بستند و آن اطفالی که بابا نگفته بر دستان بابا راهی ملکوت شدند دعا کرد و به دور از چشم همسر اشک ریخت؛ اشک ریخت بر این ملت مظلوم و دندان فشرد بر آن قوم لجوج و وحشی و سنگ دل که کوس کور دلی شان را دیشب، همه ی عالمیان شنیدند و به زودی، به نوید و مژده ی الهی رهبر فرزانیمان طبل رسوایی و نابودی کاملشان به صدا در خواهد آمد و لطمات جبران ناپذیر آه این مظلومین و فریاد های داغداران آزادی خواه و آزاده ی سرتاسر جهان عالم را به لبه ی تمدن نوین اسلامی رسانده و با همت و عزم و اراده ی همه ی ملت ها و به رهبری و راهبری مسلمین جهان، آن روز موعود فراخواهد رسید و منجی می آید... دشمن صهیونیست @HamNenisan
(63) چگونه می شود آید شرار آه سنگین و لیکن بی تفاوت بود و راحت با فلسطین کنون آید ندای ایها المسلم به پا خیز تو با جانبازی خود می دهی بر غزه تسکین روا هرگز نباشد غزه در خونش بغلتد و دنیا خوش بود مانند دنیای سلاطین اگر چه آتش نمرودیان سوزانده ما را خدا پیروزی ما را به قرآن کرده تضمین ز داغ کودکان غزه خون شد قلب خاره کفن های پدرها از پسرها گشته رنگین به استقبال طفلان آمده هاجر به لبخند گرفته در بغل آن طفلکان ناز غمگین از این جرم و جنایت ها نفس ها غرق آهند نباشد آه بی تاثیر و بی تاثیر نفرین فقط لب تر کند فرمانده و با یک اشاره جیوش المسلمین امر ولا را کرده تمکین 🖌معصومه مشهدی زاده @HamNenisan
هم نویسان
#پویش_نویسندگان برای #غزه_خونین ✍️ ✍️ ✍️حماسه روایت... 🔻هم‌نویسی نویسندگان حوزوی و دانشگاهی در پی
. گزارش پایگاه خبری صدای حوزه خبرنامه دانشجویان ایران و شاعران حوزوی به پویش نویسندگان و روایت نویسی غزه پیوستند ✍️ پویش نویسندگان غزه روز گذشته به همت پایگاه اندیشه‌ای فکرت و با حضور و همکاری مجموعه‌های زیر کلید خورده است: باشگاه نویسندگان فکرت مدرسه علوم انسانی و اسلامی فکرت کانون فرهنگی تبلیغی مدادالفضلاء جامعه فعالان تربیتی فتح الفتوح انجمن سواد رسانه طلاب شبکه‌ی نویسندگان حوزوی مجله افکار بانوان حوزوی کانون نویسندگان تربیتی تا کنون 63 اثر در قالب کوتاه نوشت، روایت، یادداشت، شعر، نثر ادبی به نشانی «جهاد روایت» @Jahaderevayat ارسال شده است. @hamnevisan @HOWZAVIAN
داستان کوتاه رایحه اریحا.pdf
96.3K
(۶۴) داستان کوتاه رایحه اریحا همین‌طور که بادقت به سمت جمعیت انتهای سالن نزدیک می‌شدم، دستم و گرفت و کشید تو یکی از اتاق‌ها، با گریه و ترس گفت، لطفاً کمکم کن. ی نگاهی به دور و بر انداختم، هنوز تو بهت بودم! وقتی چشمم خورد به بچش، قلبم انگار خون‌سرد داشت پمپاژ می‌کرد، گفتم مادر کاری از دستم برنمیاد، به پرستارا بگو. گفت، دستم به دامنت کسی نیست، همه رفتن به داد اون پسربچه برسن. فک کنم همون جمعیت ته سالن رو می‌گفت. گفتم مادر چیکار کنم؟ گفت این دستمال و محکم بگیر رو زخمش، منم دست و پاهاش رو می‌گیرم. صحنة بدی بود ابراهیم حاتمی @HamNevisan
(65) «کلُّ یومٍ عاشورا و کلُّ ارضٍ کربلا» باران می‌بارد. هوا لطیف و مطبوع است. از پشت شیشه‌ی پنجره رقص برگ‌های پاییزی درختان گردو را تماشا می‌کنم. اسحاق هی‌‌ هی‌کنان گله‌ی گوسفندانش را به سمت آبادی می‌راند. پنجره را باز می‌کنم تا برای گلبهار که با پشته‌ی هیزم از نم باران بی‌نصیب نمانده دستی تکان دهم؛ سوز سرمای پاییزی بی‌تعارف به اطاقم هجوم می‌آورد. هوس یک فنجان چای گرم، من را از آغوش پنجره جدا می‌کند. کتری را زیر شیر آب می‌گذارم تا پر شود. آب گل آلود است. بی‌خیال چای می‌شوم و غرغرکنان با کنترل، شبکه‌های تلویزیونی را عوض می‌کنم. هر شبکه گوشه‌ای از وقایع دردناک غزه را پوشش می‌دهد. با شنیدن خبر قطع آب و برق در غزه، حالم دگرگون می‌شود. چه عاشورایی در کربلای غزه به پا شده و من به خاطر یک جرعه آب گل آلود که می‌دانم ساعتی بعد رفع می‌شود به هم ریخته‌ام. 🖌حمیده بذرافکن @HamNevisan
(۶۶) بر غاصبِ خاورِ میانه لعنت بر عاملِ قتل وحشیانه لعنت بر این سگِ هارِ صهیونیستِ ظالم بر شمر و یزیدِ این زمانه لعنت 🖌علیرضا تیموری @HamNevisan
(۶۷) قدس قطره ها سوی دریا بیایند موجها رو به بالا بیایند پیله از تار غیرت تنیده تا که پروانه دنیا بیایند سنگ ها در فلاخن نهادند ترس در جان دشمن نهادند مست گشتند از باده ی وصل جان خود رهن میخانه دادند جرعه جرعه عطش نوش کردند وعده ی صابران گوش کردند سوختند آنچنان در تب عشق درد را هم فراموش کردند قدس رنگین شد از خون پاکان گیسوی مادران شد پریشان کودکان هم در آغوش مادر عهد بستند با این شهیدان غاصبانی که شیطان پرستند شاخه ی سبز زیتون شکستند کودکان را که لب تشنه دیدند آب ها را ز سرچشمه بستند کینه از فتح خیبر گرفتند سینه ها روی مِجمَر گرفتند آنچنان خون مردم مکیدند تا جهان را سراسر گرفتند انتقام از پیامبر گرفتند خانه از نسل حیدر گرفتند معجَر از موی دختر گرفتند کودک از دست مادر گرفتند خیمه و خرمن و خانه ها سوخت پیله و بالِ پروانه ها سوخت موج ها هم سراسیمه گشتند عشق تا پای دیوانه ها سوخت هر کسی که ستم پیشه باشد یا بر این گونه اندیشه باشد باید از وی برائت بجویید گرچه با نوح هم ریشه باشد با ستم دیده هم درد باشید دین ندارید اگر، مرد باشید شیر باشید بهتر از این است با شغالان همآورد باشید ما بر آیینِ حق استواریم دست از دین خود بر نداریم ننگمان باشد ار روزگاری سنگری را به دشمن سپاریم سنگری که خدا برگزیده از ازل پاکِ پاک آفریده دیر سالی است از دست دیوان زخم ها دیده، سختی کشیده پس سزا نیست تنها بماند درد در جان ((صبرا)) بماند یا ((شتیلا)) فراموش گردد غَزِّه از قافله جا بماند از کسانی که خود ریشه دارند راستی را در اندیشه دارند با ستمدیده هم درد باشند دست از آستین هم برآرند با ستمدیدگان همنوا باش بند از پای بگشا، رها باش شیوه ی رادمردان به یاد دار درد هر بینوا را دوا باش چون خلیل از بتان دست بردار حرمت دین حق را نگه دار روزهای خدا این چنین اند روزهای خدا را به یاد آر 🖌قاسم بدره @HamNevisan
(۶۸) خون و باروت و هراس و انفجار آورده است شعله ی سرکش ببین با خود شرار آورده است هر نسیمی رد شده از شیون پروانه ها بوی خون از زلف های بی قرار آورده است این خزان با تو چه کرده باغبان، که در بهار جای زیتون باغ سبز تو انار آورده است آینه! با چفیه رویت را بگیری بهتر است گردباد حادثه با خود غبار آورده است باز کن آغوش دشتت را فلسطین عزیز دامن مادر برایت لاله زار آورده است سنگِ غیرت تا که افتاده میان مشت ها کودکان را مرد جنگاور به بار آورده است 🖌فرزانه قربانی @HamNevisan
(۶۹) گناهِ سکوت میانِ ظلمت خــود در شب سیاهِ سکوت نشسته است به درماندگی سپاه سکوت در این زمانه که وقتِ جهادِ فریاد است اسیـرِ دامِ تماشـاسـت خیـمه‌گاه سکوت جــدا شدند رفیقان و یک به یک رفتند یکی به راه شهادت، یکی به راه سکوت شکسته باد قلم‌های شاعرانِ پریش که ظالمــانه نوشتند از نگاه سکوت عروض و قافیه خواندند و درسِ شعر ولی شُـدنـد یــکســــره اسـتـــــادِ کارگاه سکوت بریده باد سری که به روی تن مانده‌ست در این زمانه‌ی فریــــــادْ در پناهِ سکوت به این بهانه که باشند بی‌طرف، شیطان نهــاده بر ســـر بی مایگان کلاهِ سکوت چگونه بی‌طرفی،کربلاســت در تکـــرار شریکْ جرمیِ شمر است،اشتباه سکوت شدیـد غَـرّه به این بی‌گناهی کاذب چقدر سر که بُریدید با گناه سکوت بهار می‌رسد از راه و باز خواهد ماند سیـاه روییِ دوران به روسیاهِ سکوت 🖌احمدرفیعی وردنجانی @HamNevisan
(۷۰) ✍ طاهره شجاعیان، کارشناس رسانه ای قدس! دارد تمام می‌شود! صبرت دارد گل می‌دهد! قانون تاریخ به نتیجه نزدیک شده است؛ به نتیجه ظلم.. به طوفان رسیده است! طفلان شهیدت را به آغوش گرم و خون‌بارت بفشار و ایستادگی مادران حزینت را قاب کن و حماسه مردانت را فریاد کن... که دلاوران بیشه‌ات پنجه دشمن از گلوی قدس برداشته‌اند... و پنجه در پنجه دیو، دارد می‌رسد روز موعود! تو به خون نشستی تا رسانه را از خدمت گلوله صهیونیست رهاندی.. و با فریاد آرمانت پروپاگاندای دروغگوی غرب را به تضعیف کشاندی... و پرده برداشتی از فریب و جادوی رسانه، و در موج سوم نبرد، با قنداق‌های گلگون طفلان و ضجه مادران و داغ مردانت هماورد رسانه شدی و حقیقت خود را در -عزم بر رهایی- به همه عالم پست کردی! حیاک الله! نزدیک است که فرعون را از قدمگاه انبیاء الله بیرون برانی و ترک‌های بت ظلم را با تبر ابراهیمی جوانانت بر مذلت اضمحلال فروکشانی... چشم احرار عالم به زمین و آسمان توست...؛ موشک شوید و از آسمان ببارید، تیغ شوید و از زمین برویید .. طوفان شوید و بپالایید سپاه دست و پا شکسته فرعون را.. که عصای موسی به دریای غیرت و شجاعت جوانانت خورده است! ای قدس! تو بلندکردی فریادهای عجل علی ظهورک را... تو دل‌ها را به ولوله انتظار جوشاندی و دست‌ها به دعا شد برای فتح قریبت.. تو اشک شوق دواندی بر چشم‌ها و نور امید تاباندی بر دل‌های منتظر که -یا صاحب الزمان- بت بزرگ دارد فرو می‌شکند... بیا و علم ظهورت را بر فتح قدس برافراز تا نور علی نور شود! @HamNevisan
(۷۱) 🔶( شعری کوتاه در وصف شجاعان عملیات طوفان الاقصی وبیزاری از کودک کشی صهیونیست های نجس وپلید) ❌❌❌❌❌❌❌ ⭕️«طوفان اقصی»✊👊 چه گویم زطوفان اقصی چرا درگرفت... درعالم ندای فلسطین مظلوم از سرگرفت... ببوسم همی دست وبازوی رزمندگان... وآتش به دامان صهیون افکندگان... به جوش آمده خشم وغیرت به رگهایشان... خروشنده بر ظلم ظالم و سگ هایشان... چو شیران شرزه بشورند بر خصم دون... به صبحی که صهیون به خواب اندرون... جوانان گردان قسام یزدان شناس... ندارند ازمرگ واز تیر وترکش هراس... همانا که شاگرد قاسم، پی رهبرند... مجاهد، سلخشور وزقاعدین برترند... اگر کربلا حرمله کودکی سربرید... بصاروخ صهیون چه سرها که ازتن پرید... رژیمی که سفاک و کودک کش است... وحال زمین وزمان از عدو ناخوشست... به طفلان مظلوم غزه که در خاک وخون... فتادند و سوی دگر مادران لاله گون... قسم که فلسطین واقصی رها می شود... جماعت به سید علی اقتدا می شود... پس انگاه پرچم به مهدی صاحب رسد... زمان پلیدی،پلشتی به سر می رسد... پیام ابو صادق اینست ای رهروان... به آزادی قدس باید فدا روح وجان... @HamNevisan