شهید عجبگل غلامی یکی از این شهیدانی است که در فیلم کوتاهی که قبل از آخرین عملیات و شهادتش در این عملیات منتشر شده، برای پیروزی اسلام و جوانان مسلمان آرزو میکند.
خواهر شهید عجبگل غلامی از قول این شهید میگوید، آخرین باری که از پیش ما رفت و با وجود آنکه خیلی اصرار کردم تا به سوریه نرود، برادرم گفت در راه حضرت زینب بزرگترین افتخار شهادت است.
همسر شهید عجبگل غلامی با بیان اینکه سه ماه بود که با هم زندگی را آغاز کردیم گفت: همسرم قهرمانانه به شهادت رسید، افتخار میکنم همسر شهید مدافع حرم هستم.
به اتفاق مدیرکل بنیاد شهید استان کرمان برای برنامهریزی مراسم تشییع و تدفین شهید عجبگل غلامی از شهدای مدافع حرم تیپ فاطمیون به منزل اقوام شهید رفتیم که روایت خانواده این شهید را در فیلم مشاهده میکنید.
به گزارش تسنیم شهید عجبگل غلامی متولد سال 1374 است که پیکر مطهرش روز چهارشنبه 5 اردیبهشتماه وارد کرمان میشود.
#هم_سفر_با_شهدا
@hamsafar_ba_shohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 اشکهای «حاج قاسم» در فراق «حاج احمد»
🔹امروز سالروز شهادت سردار سرلشکر احمد کاظمی است.
#هم_سفر_با_شهدا
@hamsafar_ba_shohada
بسم الله الرحمن الرحيم
الله اكبر
اشهد ان لا اله الا الله اشهد ان محمد رسول الله اشهد ان علياً ولي الله
اعوذ بالله من الشيطان رجيم صدق الله العلي العظيم السلام عليكم و رحمه الله و بركاته
بسم الله الرحمن الرحيم
خداوندا فقط مي خواهم شهيد شوم
شهيد در راه تو، خدايا مرا بپذير و در جمع شهدا قرار بده. خداوندا روزي شهادت مي خواهم كه از همه چيز خبري هست الا شهادت، ولي خداوندا تو صاحب همه چيز و همه كس هستي و قادر توانايي، اي خداوند كريم و رحيم و بخشنده، تو كرمي كن، لطفي بفرما، مرا شهيد راه خودت قرار ده. با تمام وجود درك كردم عشق واقعي تويي و عشق شهادت بهترين راه براي دست يافتن به اين عشق.
نمي دانم چه بايد كرد، فقط مي دانم زندگي در اين دنيا بسيار سخت مي باشد. واقعاً جايي براي خودم نمي يابم.
هر موقع آماده مي شوم چند كلمه اي بنويسم، آنقدر حرف دارم كه نمي دانم كدام را بنويسم، از درد دنيا، از دوري شهدا، از سختي زندگي دنيايي، از درد دست خالي بودن براي فرداي آن دنيا، هزاران هزار حرف ديگر، كه در يك كلام، اگر نبود اميد به حضرت حق، واقعاً چه بايد مي كرديم. اگر سخت است، خدا را داريم اگر در سپاه هستيم. خدا را داريم اگر درد دوري از شهداي عزيز را داريم، خدا را داريم. اي خداي شهدا، اي خداي حسين(ع)، اي خداي فاطمة زهرا(س)، بندگي خود را عطا بفرما و در راه خودت شهيدم كن، اي خدا يا رب العالمين.
راستي چه بگويم، سينه ام از دوريِ دوستانِ سفركرده از دردِ ديگر تحمل ندارد. خداوندا تو كمك كن. چه كنم فقط و فقط به اميد و لطف حضرت تو اميدوار هستم.
خداوندا خود مي دانم بد بودم و چه كردم كه از كاروان دوستان شهيدم عقب مانده ام و دوران سخت وسخت را بايد تحمل كنم. اي خداي كريم، اي خداي عزيز و اي رحيم و كريم، تو كمك كن به جمع دوستان شهيدم بپيوندم.
چه بدم و اي خدا تو رحم كن و كمك كن. بدي مرا مي بيني، دوست دارم بنده باشم، بندگي ام را ببين. اي خداي بزرگ، رب من، اگر بدم و اگر خطا مي كنم، از روي سركشي نيست، بلكه از روي ناداني مي باشد. خداوندا من بسيار در سختي هستم، چون هر چه فكر مي كنم، مي بينم چه چيز خوب و چه رحمت بزرگي از دست دادم. ولي خداي كريم، باز اميد به لطف و بزرگي تو دارم. خداوندا تو توانايي. اي حضرت حق، خودت دستم را بگير، نجاتم بده از دوري از شهدا، كارِ خوب نكردن، بندة خوب نبودن،... ديگر...
حضرت حق، اميد تو اگر نبود پس چه؟ آيا من هم در آن صف بودم. واي چه روزهاي خوشي بود وقتي به عكس نگاه مي كنم. از دردِ سختي كه تمام وجودم را مي گيرد ديگر تحمل ديدن را ندارم. دوران لطف بي منتهاي حضرت حق، دوران جهاد، دوران عشق، دوران رسيدن آسان به حضرت حق، واي من بودم نفهميدم، واي من هستم كه بايد سختي دوران را طي كنم. الله اكبر خداوندا خودت كمك كن خداوندا تو را به خون شهداي عزيز و همة بندگان خوبت قسم مي دهم، شهادت را در همين دوران نصيب بفرماييد و توفيق ام بده هر چه زود تر به دوستان شهيدم برسم، انشاء الله تعالي.
«منزل ظهرجمعه 6/4/82
#هم_سفر_با_شهدا
@hamsafar_ba_shohada
فرازی ازوصیت نامه شهید علی جرایه خردسالترین شهیددفاع مقدس درجبهه
اگرمرا بکشید و بدنم را قطعه قطعه کنید قطعه های بدنم فریاد برمی آورند و لبیک یاخمینی میگویند.من رفتم اما وصیتم به شما هموطنان عزیزاین است که امام را تنها نگذارید و اسلحه مرا بردارید و راه شهیدان را ادامه دهید.اگرقرار باشد من بمیرم بهتر است میان جبهه و سنگر بمیرم برای حفظ اسلام وقرآن به راه پاک رهبربمیرم.پدر و مادرعزیزم به خدا سوگند تا آخرین نفس و تا آخرین قطره خون که دربدن دارم بادشمنان اسلام میجنگم .توصیه ام به شما این است که صبر و استقامت داشته باشید و تقوا پیشه کنید .ازشمامیخواهم که پیرو همیشگی امام عزیز باشیدو نگذارید که امام تنها بماند.اگراین سعادت نصیبم شد که دررکاب حسین زمان به سوی معبودم بشتابم برای من گریه وزاری نکنید وبدانید با آگاهی کامل این راه راپذیرفتم وچون مسئولیت پاسداری ازخون شهدا رابردوش خودحس کردم به جبهه هاشتافتم تاقسمتی ازبارمسئولیت که بردوشم بود انجام.
#شهید_علی_جرایه
#هم_سفر_با_شهدا
@hamsafar_ba_shohada
راوی : ناصر شریفی
از آغاز عملیات (1) ، دشمن برای دستیابی به شهر فاو، پاتکهای متعددی زد که هر بار با مقاومت رزمندگان دلیر و شجاع لشکر اسلام رو به رو شد و با شکستی مفتضحانه، وادار به عقبنشینی گردید. تا اینکه آن غروب فرا رسید؛ غروبی که سنگینی حادثهاش، شانههای طاقت لشکر 17 علیبنابیطالب(ع) را شکست و بر دلهای عاشوراییان داغی نهاد.
جواد (2) همینطور که آب از سر و رویش میچکید، آمد پشت خاکریز. بیسیمچی در حال نماز بود و من در کناری به خاکریز تکیه داده بودم و با دوربین جنگی ور میرفتم.
ـ ناصر جان! اگر صدای بیسیم آمد، جوابش را بده، تا من نمازم را بخوانم.
جواد بود که رشتهی افکارم را پاره کرد.
ـ چشم!
ـ خدا خیرت بده.
و مشغول نماز شد. نماز مغرب را به علت کوتاه بودن خاکریز و دید مستقیم دشمن در زیر نور منورهای بیامان دشمن نشسته خواند. حال عجیبی داشت. دانههای ریز اشک از چشمانش میغلتید و در لابهلای محاسنش گم میشد. خواست نماز عشاء را شروع کند که صدای بیسیم درآمد:
ـ جواد، جواد... جواد!... رضا.
جواد سر برگرداند به عقب و مرا در قاب چشمانش نظاره کرد و گفت: «ناصر جان! جوابش را بده و بعد قامت بست.» من بلند شدم و خودم را به بیسیم -که هنوز جواد را صدا میزد - رساندم. تا گوشی را به گوشم چسباندم، خمپارهای بین من و جواد افتاد و موج انفجار او را به گوشهای پرت کرد. همانطور گیج و منگ برخاستم و رفتم سراغ بیسیم.
بیسیمچی فرمانده لشکر آن سوی خط بود و میخواست فرمانده لشکر را با جواد ارتباط دهد. به من گفت: «گوشی را بده آقا جواد، پدربزرگ میخواهد با او صحبت کند.»
پاسخ دادم: «آقا جواد مشغول نمازه.»
ـ بعد از نماز بهش بگو با من تماس داشته باشه تا پدربزرگ باهاش صحبت کند.
بلند شدم و رفتم سراغ جواد. غیبش زده بود. زیرلب گفتم: «این که الان اینجا داشت نماز میخواند. پس کجا رفته!؟»
باصدای بلند جواد را صدا زدم. صدایی نشنیدم. دوباره صدا زدم. بیفایده بود. رفتم به سمت بیسیم.
ـ رضا! رضا!... ناصر!
ـ بهگوشم ناصر!
ـ رضا! جواد نیست. نمیدونم کجا رفته!
ـ هر کجا هست پیدایش کن. پدربزرگ کار مهمی باهاش داره.
دوباره بلند شدم، همه جا را گشتم. این طرف خاکریز، آن طرف خاکریز. یکهو سیاهیای نظرم را جلب کرد. نمیخواستم فکر بدی کنم. با دستها، چشمهایم را مالیدم. درست دیده بودم. جواد بود: خونی، پر از ترکش. بغض گلویم را میفشرد و رها نمیکرد. داد زدم: «جواد!» و خودم را روی سینهی او انداختم. بغضم ترکید. صدای های های گریهام همه را به سمت ما کشاند. بچهها تا دیدند، سراسیمه به سر و سینه زدند.
سردار «حاج غلامرضا جعفری»، فرمانده لشکر 17 علیبنابیطالب(ع)، این بار خودش گوشی را برداشت:
ـ ناصر! ناصر!... رضا. ناصر جان جواب بده، جواد رو پیدا کردی یا نه؟! گوشی بیسیم را برداشتم .توان گفتن نداشتم. فقط گریه کردم. حاج غلامرضا گفت: «چه شده؟ چه اتفاقی افتاده، حرف بزن؟!»
با صدای بغضآلود گفتم: «حاجی! جواد رفت پیش بنیادی(3) دیگه منتظرش نمون.»
وقتی حاج غلامرضا این خبر دردناک را شنید، دیگر هیچ صدایی از آن سوی گوشی نیامد.
1- عملیات والفجر هشت با رمز یا فاطمهالزهرا (س) در مورخه 64/11/20 انجام پذیرفت.
2- سردار شهید جواد دل آذر؛ فرمانده عملیات لشکر 17 علیبنابیطالب (ع).
3- سردار شهید محمد بنیادی؛ فرمانده تیپ حضرت معصومه (س) لشکر 17 علیبنابیطالب(ع) که در عملیات والفجر4 به شهادت رسید.
#خاطرات
#هم_سفر_با_شهدا
@hamsafar_ba_shohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷 برگزاری مراسم یادواره؛
دومین سالگرد شهادت سردار شهید حاج قاسم سلیمانی و
سیوپنجمین سالگرد شهادت عارف بصیر، سردار شهید حجت الاسلام محمد شیخ شعاعی
🌹 روایتگری حجت الاسلام شیرازی( نماینده سابق ولی فقیه در سپاه قدس)، سردار حسنی سعدی و همرزمان و یاران سردار سلیمانی
🌷با حضور پیکر مطهر شهید گمنام
🌹مداحی حاج مهدی سلحشور
⚘ اجرای گروه تئاتر عصر جدید(تیم آقای رادمنش)
⚘ اجرای میثم آقابیگی(مجری صداوسیما)
🌷جمعه۲۴ دی ماه ۱۴۰۰، همزمان با اقامه نماز مغرب و عشاء
🌷قم، مجتمع فرهنگی امام خمینی(ره)، جنب گلزار مطهر شهدای علی بن جعفر(ع)
16.62M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❇️نماهنگ بصیرتی و بسیار زیبای «رفیق شهیدم»❇️
🔸منم علی لندی، منم حسین فهمیده
یک دهههشتادی، که حاج قاسمُ دیده🔸
🎤با نوای:
حاج ابوذر روحی
و۱۱۰ نفر از بچههای دهه هشتادی و دهه نودی
#کلیپ
#هم_سفر_با_شهدا
@hamsafar_ba_shohada
این شهید کسی نداره پدر مادرم نداره امروز سالگردش هست براش فاتحه ای بفرستید
شهیدی که ۶ماهگی پدرش فوت کرد
۶سالگی مادرش
۸سالگی مادربزرگش
۱۰سالگی تنها برادرش
۲۰سالگی غریب و تنها در شلمچه و در عملیات کربلای ۵شهید شد.
این شهید بزرگوار غریب و بی کس بودند.از امروز بیایید بشیم خواهر و برادرش😔😔😔همیشه یادش کنیم حتی با ذکر یه صلوات
👇👇👇👇
#هم_سفر_با_شهدا
@hamsafar_ba_shohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 انیمیشن برگزیده مردمی در پویش قهرمان سایت KHAMENEI.IR درباره انتقام قطعی از ترامپ، پمپئو و قاتلان شهید سلیمانی
📥 نسخه با کیفیت👇
https://khl.ink/f/49381
کتاب جذّابِ « من زنده ام » را به خاطر دارید؟
"خاطرات اسارتِ خانم معصومه آباد وهمراهانش"
یکی از خوانندگان این کتاب « سردارسلیمانی » است . وی پس از خواندن کتاب نامه ای برای نویسنده ی آن نوشته است:
"خواهر خوبم. در آن اسارت، اسارت را به اسارت گرفتی
سعی کن در این آزادی اسیر نشوی
ان شالله کتابت را به همه زبان ها ترجمه می کنم تا همه بدانند زینب بنت رسول الله چگونه بوده است وقتی کنیز او معصومه اینگونه معصوم بوده است.
به تو بعنوان خواهرم، بعنوان معرف دختر مسلمان شیعه، معرف ایران اسلامی، معرف تربیت خمینی افتخار می کنیم.
حقیقتا شگفت زده شدم و هزاران بار به تو و دوستانت مرحبا گفتم"
ساعت ۲۳
(نینوا)
« سلیمانی »
مهم تر از این نامه، یادداشت بعدی است که سردارِ شهید، خطاب به خانم آباد نوشته است :
«بسمه تعالی
خواهرم، مثل همان برادرهای اسیرت همه جا با تعصّب مراقبت می کردم کسی عکس روی جلد کتابت را نبیند. و در تمام کتاب با ناراحتی و استرس بدنبال این بودم که آیا کسی به شما جسارت کرد؟
آخر مجبور شدم روی عکست را با کاغذ بچسبانم تا نامحرمی او را نبیند.
برادرت
بغداد
« سلیمانی »
👆همچون دیدبانی دقیق ؛ رصد می کند ، مراقب است و اجازه کم ترین رخنه ای نمی دهد ...!!
خدا می داند چندبار این عبارات را خواندم ، به آخر رسیدم و دوباره برگشتم ...💯💫
آری! در مکتب سلیمانی که تحقق آموزه های اسلامی است " غیرت و حیا " چون نگینی می درخشد 💎💥
وچه قدر ، امروز زمانه ی ما محتاجِ این نگاهِ غیرتمندانه است !!👌👌
کاش می شد این نگاه را تکثیر کرد
#سالگرد_کشف_حجاب
#هم_سفر_با_شهدا
@hamsafar_ba_shohada
وصیت نامه شهید حاج علی محمدی پور:
خدايا اگر چه لياقت بندگي و رزمندگي در راهت را ندارم اما آمدم به اين ميدان نبردبا كفر با آنان كه مخالفت با دين تو را ميكنند.
آمدم با آناني بجنگم كه عزت و شرافت اسلام را مورد هجوم قرار دادند با تمام تجهيزاتي كه ابر جنايتكاران در اختيارشان گذاشتند خدايا تو شاهدي كه به صغير و كبير ما رحم نكردند و با مردم ما چه كردند با اسلام و قران و مساجد تو چه كردند.
خدايا تو را شكر ميگوييم كه اين راه را يعني جهاد در راهت را نصيب اين بنده بي لياقت نمودي. خدايا دوستان و عزيزانم همه رفتند من ماندم با روي سياه و خجالت از خودت. اي كسي كه راه اسلام و دينت را به من نشان دادي. پايان راه را شهادت را روزيم فرما كه سخت در فراق تو مي سوزم در فراق بندگان مخلصت كه به سوي تو آمده اند يعني برادران همسنگرم و تواني برايم نمانده . فراق خودت -فراق دوستانم آنان كه به عشق تو سوختند .
خدايا خودت خوب ميداني كه زندگي تلخ ترين چيز برايم شده از همه چيز دنيا استعفا داده ام لحظه ايي نيست كه مرگ از نظرم دور شود .نزديك بودنش را احساس ميكنم اما يك دلهره اي دارم از اينكه كشته شوم و شهيد نباشم واي بر من .....
خداوندا بارها آمدم و برگشتم اما به حق خودت و رسولت و علي و فاطمه ات و همه ي ائمه قسمت ميدهم كه حالا ديگر با من آشتي كن.ميدانم بنده ي بدي بودم.ميدانم ولي تو خوبي تو بزرگي تو كريمي تو رحمان و رحيمي با عدالت با من رفتار مكن بلكه با فضلت رفتار كن اگر با ريخته شدن خون ما اسلام حاكم ميگردد پس اي دژخيمان كافر با گلوله هاي خود ما را نقش زمين سازيد.اي توپ ها ,خمپاره ها اي موشك ها آماده ي به خون غلتيدنيم.
اسلام بالاتر است اي دنياييان نادان و منحرف آگاه باشيد كه ما سرباز خميني بزرگيم ما كفن شهادت كه كفن شهادت همان لباس بسيجي است پوشيده ايم و در درياي خون شنا ميكنيم تا به ساحل آزادي برسيم.و به شما اي مردم سست عنصر و از خدا بي خبر كه هرگز رو به جبهه نكرده ايد ميگويم:اگر همه در خانه ها و شهر ها بمانيد و در كانون گرم خانواده خود باشيد و من تا زمانيكه خميني دستور جهاد بدهد در جبهه خواهم ماند. اين بزرگترين افتخار من است و بدانيد كه روزگاري روزگار حساب است .
و به حسابتان خواهند .ادعاي مسلماني ساده است در عمل بايد مردانه بود و بدانيد شهادت آرزوي ماست و تا زمانيكه خداوند بخواهد و اسلام نياز به خون داشته باشد ميدهيم و با دل و جان و با عشق خون ميدهيم و شعارمان شعار حسين است هيهات منه الذله .
من از امام دست بر نخواهم داشت اگر چه خود را لايق سربازي اين امام نميدانم اما دلم خوش است كه او امام من است و افتخارم اين است كه سرباز خميني هستم و بدانيد كه هر كه از او دست بردارد به نيستي رفته است و هر كه يار خميني شود از همه ي مشكلات و آسيبها در امان است.
او امام حق است نائب امام زمان و اطاعت از او بر هر مسلماني واجب است و تو اي مادر و پدر و خواهرانم و برادرانم صابر باشيد و خداي ناكرده دم به شكوه بر نياوريد. امام را ياري كنيد و در اين مصيبت صبر كنيد كه ان الله مع الصابرين . مرا حلال كنيد عفو كنيد كه خداوند مرا ببخشد و بيامرزد و شهيد قرار دهد.
حاج علي محمدي پور
#هم_سفر_با_شهدا
@hamsafar_ba_shohada
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
یا در وصیت نامه دیگرش نوشته است :
" ای برادر عرب که به دنبال من می گردی تا گلوله ات را در سینه ام بنشانی و مرا شهید کنی بدان که تو، حالا دنبال من می گردی اما روز قیامت من به دنبال تو خواهم گشت با این تفاوت که تو دنبال من می گردی که مرا بکشی و من به د نبال تو خواهم گشت تا تو را شفاعت کنم."
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#هم_سفر_با_شهدا
@hamsafar_ba_shohada
بسم رب الشهداء والصدیقین
انا لله واناالیه راجعون
خدایا حمد وستایش از آن توست که عزت و ذلت به دست توست.
خدایا! همیشه با نعمت های بیشمارت مرا شرمنده کرده ای و من نمی توانم شکر آن ها را به جا آورم؛ نعمت هستی، نعمت پدر و مادر خوب، سلامتی، خانوده و همسر خوب، نعمت ولایت امیر المؤمنین علی علیه السلام که همیشه قبل (از) نمازهایم آن رایاد آور می شوم و شکرگزار تو هستم . ونعمت خدمت درسپاه و پوشیدن لباس رزمندگانی که ستاره های آسمان شهادت هستند ونعمت های بی شماردیگر.
خدایا می دانم که شهادت گنج ارزشمندی است ونعمت والایی که مخصوص بندگان مخلص وعاشق توست... می دانم که شهادت هنر مردان خداست و ورود درحرم امن الهی است . می دانم که من لیاقت داشتن این نعمت را ندارم ،اما خدایا (خود) گفتی بخوانید مرا تا اجابت کنم شما را ، می دانم که ازمولا وسرور باید چیزهای بزرگ خواست .
رهبرم امام خامنه ای فرمود : « اگرمی خواهید خدمتتان اجر داشته باشد برای خدا کار کنید وجهاد با نفس داشته باشید و از خدا طلب شهادت داشته باشید » وبه قول شهید آوینی : «کسی که شهید نشود باید برود و بمیرد!» پس خدایا! به شهدای عزیزت قسم وبه حسین سید الشهداء قسم ، مرگ مرا هم شهادت درپای رکاب امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف قرار بده مرا از این نعمت بهره مند ساز و مرا عزیز گردان .
حرف دل با امام زمان (عج):
آقا! خیلی دوست دارم برای نزدیک شدن فرج و ظهورت کاری کنم و باری ازدوش شما بردارم .
آقا ؛ احساس می کنم چند وقتی است سرگرم دنیا و از شما غافل شده ام و امیدوارم که این حضورم در سوریه و خدمت در اینجا دوباره مرا به شما نزدیک کند تا جایی که وقتی به یاد من هستی لبخند رضایت برلب داشته باشی . آقا شما امام زمان من هستی ،شما صاحب اختیار من هستی ،شما صاحب اصلی من هستی ،پس عنایت کن و نگاهی از روی لطف و رحمت به این بیچاره کن، از همان نگاه هایی که دلها را منقلب می کند . آقا از خداوند سلامتی و تعجیل درفرج شما را مسئلت دارم و شما هم دعا کنید خداوند توفیق و نعمت شهادت در رکابت را بعد از خدمات زیاد نصیبم کند ....
خیلی اهل نصیحت و توصیه نیستم چون خودم بیشتر ازهمه به آن نیاز دارم ،فقط چند یاد آوری :
1 - نماز که انسان را از فحشاء و منکر دور می کند
2- روزه که سپر آتش است
3- یاد آوری مرگ
4- جهاد با نفس
5- ولایت مداری وگوش به فرمان رهبر بودن
6- دعا برای سلامتی و فرج آقا
7-طلب شهادت و...
خدایا چنان کن سرآنجام کار تو // خوشنود باشی وما رستگار
والسلام علیکم ورحمه الله وبرکاته
94/7/5 مصادف با 13/12/ 1437 ساعت ،1:15 بامداد
#وصیت_نامه
#هم_سفر_با_شهدا
@hamsafar_ba_shohada