eitaa logo
همسفر با شهدا
101 دنبال‌کننده
1.7هزار عکس
440 ویدیو
11 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
35.91M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹ماجرای حلالیت طلبیدن 🕋 مسجد جامع امام جعفر صادق علیه‌السلام @hamsafar_ba_shohada
17.23M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 لحظاتی از مراسم تکفین پیکر مطهر بانوی شهیده توسط خانواده شهدا 💐 مادر شهید دفاع مقدس امیر سعیدقاسمی 💐 مادر شهید دفاع مقدس حمید میانلومطلق 💐 مادر شهید امنیت محمدحسین حدادیان 💐 مادر شهید مدافع حرم مسعود عسگری 💐 همسر شهید مدافع حرم حاج حسین همدانی 📍امروز پنج‌شنبه ۲۰ آبان ۱۴۰۰ در معراج شهدای تهران @hamsafar_ba_shohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهیدبزرگواری که شهید شده بود🌸 ولی ساعت مچی دست او...⏰ هرشب ساعت ۳:۴۵ سعی میکرد👇🏻 اورا برای نماز شب بیدار کند🕋 اما ...😭 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 @hamsafar_ba_shohada
🔰مدیر بلند همت ✍️رهبر انقلاب: شهید طهرانی مقدم سراپا اخلاص بود من 25-26 ساله ایشان را از نزدیک می‌شناسم. همت خیلی بلندی داشت، افق‌های خیلی بلندی را می‌دید. یکی از خصوصیات برجسته ایشان مدیریت بود. یک مدیر طبیعی بود، درس مدیریت هم نخوانده بود، اما واقعا یک مدیر بود. 1390/9/9 @hamsafar_ba_shohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بلاخره بعد از گذشت بیش از 11 سال، تصاویر آن کار بزرگ شهید ، دقایقی پیش از شبکه اول سیما و در خلال مستند پارسای بی‌ادعا پخش شد. تصاویر تست موتور ماهواره‌بر قائم به تاریخ تیرماه 1389 @hamsafar_ba_shohada
💫 در دفاع مقدّس برای حضور مردمی یک مدل‌سازی جدیدی انجام گرفت. نحوه‌ی حضور مردمی یک نحوه‌ی شگفت‌آوری است...  🇮🇷 همه‌ی آحاد ملّت ایران، آن‌هایی که مایل بودند در این عرصه شرکت کنند، هر که بود، هر چه بود، توانست در یک شبکه‌ی زنده، کارآمد، داوطلبانه و پُرشور جای خودش را پیدا کند‌. 📍 همه می‌توانستند جای خودشان را پیدا کنند و مشغول بودند. پزشک جرّاح مشخّصاً می‌توانست آن‌جا حضور داشته باشد و حضور داشت و ما دیدیم. کاسبِ جزء، روحانی مسجد، کارگر کارخانه، شاعر و سرودخوان، راننده و صاحب‌کار و ریخته‌گر، کشاورز روستایی، کارمند اداری و انواع و اقسام گروه‌های مردمی می‌توانستند در این شبکه‌ی عظیم مردمی حضور پیدا کنند... 🌟 این مدل جدید بود؛ مدل‌‌‌‌سازی جدید که همه می‌توانستند همکاری کنند، همه می‌توانستند هم‌افزایی کنند همه [کمک]می‌دادند. 🎙رهبر معظم انقلاب @hamsafar_ba_shohada
شهادت می دهند اما به "اهل درد" نه بی خیال ها فقط دم زدن از شهدا افتخار نیست باید زندگیمان حرفمان نگاهمان لقمه هایمان رفاقتمان بوی شهدا را بدهد... @hamsafar_ba_shohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❇️الله اکبر 🔴 وعده‌ی_صادق 40 سال پیش مقام معظم رهبری ‌(حفظه الله) کنار حاج قاسم سلیمانی چه وعده‌‌ای دادند و چه شد⁉️⁉️ @hamsafar_ba_shohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️خاطره گویی جالب رهبرمعظم انقلاب از تلاش های شهید چمران در آزادسازی سوسنگرد 🌹روز ۲۶ آبان سالروز آزادسازی سوسنگرد گرامی باد ♦️روز آزادسازی سوسنگرد یکی از روزهای اختصاصی شهید دکتر چمران است. روزی که او مردانگی و شجاعت و شهامت و شهادت طلبی را به اوج خود رساند و تا پای شهادت پیش رفت و زخمی و خونین شد ولی بالاخره سوسنگرد آزاد شد ، و او نگاشت که رقصی چنین میانه میدانم آرزوست . @hamsafar_ba_shohada
❤️ڪنارش ایستاده بودم، شنیدم ڪه می‌گفت: صلّی الله‌ علیڪ‌ یا‌ صاحب‌الزّمان🕊 بهش گفتم: چرا الان به امام‌زمان سلام دادی..؟! گفت: شاید‌ این وزش‌ِ باد‌ و‌ نسیم‌، سلامِ منو به امام‌زمانم برسونه... 🌷 @hamsafar_ba_shohada
🌷 بیاد شهدا 🌷 ۲۷ آبان سالروز شهادت « شهید مهدی زین الدین » @hamsafar_ba_shohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷🇮🇷🇮🇷 وَلا تَحسَبَنَّ الَّذينَ قُتِلوا في سَبيلِ اللَّهِ أَمواتًا ۚ بَل أَحياءٌ عِندَ رَبِّهِم يُرزَقونَ🇮🇷🇮🇷🇮🇷 🖤❤️🖤 خوشا به سعادتتان که اجرزندگی شرافتمندانه تان ختم به بهترین پاسخ🌹شهادت🌹شد 🖤❤️🖤 💔برادران عزیز،شهادتتان تبریک وتسلیت😭😭😭💔 🖤💔وقت ملاقات با ارباب بی سر😭😭😭 وفرمانده تان سرداردلها😭😭😭سلام ما را به آنان برسانید😭😭😭🖤💔 🔴شمادرجنگ سخت باخونتان امنیت ماوکشور رابیمه کردید و ماخودرادرقبال خون شماوسایرشهدامسئول میدانیم😭 و ان شاالله انتقامتان را درمقابله بادشمن درجنگ نرم خواهیم گرفت🔴 🌹شادی روحشان قرائت فاتحه باذکرصلوات🌹 🍃اللهم ارزقنا شهاده فی سبیلک🍃 _ وطن _ امنیت _ سمسور @hamsafar_ba_shohada
🍃🌹━═━⊰🍃🌹🍃⊱━═━🌹🍃 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🔰 خوابی که سردار پس از شهادت سردار زین‌الدین دیدن : 🔶 هیجان‌زده پرسیدم: «آقا مهدی مگه تو شهید نشدی؟همین چند وقت پیش،‌ توی جاده‌ی سردشت...» حرفم را نیمه‌تمام گذاشت. اخم كوتاهی كرد و چین به پیشانی‌اش افتاد. بعد باخنده گفت: «من توی جلسه‌هاتون . مثل اینكه هنوز باور نكردی شهدا زنده‌ن.» عجله داشت. می‌خواست برود. یك بار دیگر چهره‌ی درخشانش را كاویدم. حرف با گریه از گلویم بیرون ریخت: «پس حالا كه می‌خوای بری، لااقل یه پیغامی چیزی بده تا به رزمنده‌ها برسونم.» رویم را زمین نزد. ❤️قاسم، من خیلی كار دارم، باید برم. هرچی می‌گم زود بنویس. ♦️ هول‌هولكی گشتم دنبال كاغذ. یك برگه‌‌ی كوچك پیدا كردم. فوری خودكارم را از جیبم درآوردم و گفتم: «بفرما برادر! بگو تا بنویسم.»بنویس: «سلام، ‌من در جمع شما هستم» ♦️ همین چند كلمه را بیشتر نگفت. موقع خداحافظی، با لحنی كه چاشنیِ التماس داشت، گفتم:‌ «بی‌زحمت رو امضا كن.» برگه را گرفت و امضا كرد. كنارش نوشت: « » نگاهی بهت‌زده به امضا و نوشته‌ی زیرش كردم. باتعجب پرسیدم: «چی نوشتی آقامهدی؟ تو كه سید !» گفت :اینجا بهم مقام دادن. 🛑از خواب پریدم. موج صدای آقامهدی هنوز توی گوشم بود؛ «سلام، من در شما هستم» 📚برشی از کتاب "تنها؛ زیر باران" روایتی از حاج قاسم سلیمانی درباره شهید مهدی زین الدین. 🌹 🌹 ‌‌❣❣ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ @hamsafar_ba_shohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
وصیت‌نامه این شهید همه از جمله وصیت‌نامه‌های عرفانی است که شاید در این روزگار نظیرش را نتوان یافت: بسم الله الرحمن الرحیم خدای یکتا، که جز او خدایی نیست. زنده به ذات و قائم است. هیچ گاه خواب سنگین و سبک او را فراهم نمی‌گیرد. آنچه در آسمان‌ها و زمین است در سیطره و مالکیت و فرمانروایی اوست. کیست آنکه جز به اذن او در پیشگاهش شفاعت کند به آنچه را پیش روی مردم است و آنچه را پشت سر آنان است می‌داند و آن را به چیزی از دانش او احاطه ندارد مگر به آنچه او بخواهد. حکومت و قدرتش آسمان‌ها و زمین را فرا گرفته و نگهداری آنها بر او مشقت آور نیست و او بلند مرتبه و بزرگ است. «قرآن کریم سوره بقره آیه ۲۵۵» بنام یکتا معبودی که زنده به عشق او هستم و پیوسته از او خواستارم که عشق و محبت خویش را در دلم جای دهد و توفیق دل بریدن از همه چیز و همه کس را به من عطا نماید تا بتوانم در راه رضای او گام بردارم و در راه رضای او به شهادت برسم. خداوندا، بنده نه عالم هستم که عالمانه وصیت کنم و نه عارف هستم که عارفانه بنویسم، بلکه یک بنده کوچک و گنه کاری هستم که خالصانه می‌نویسم. خدایا، بارالها، معبودا و معشوقا! نمی دانم چه بنویسم، از کجا شروع کنم و به کجا ختم کنم، چشمهایم را می بندم و تصویری از عشق را در ذهن خود مجسم می‌کنم، عشق به هستی مطلق، عشق به ذات بی همتا، که جز او خدایی نیست. سلطان مقتدر عالم، دانا به هر آشکار و نهان، منزه از عیب و ناشایستی، و ایمنی بخش دل‌های هراسان. خدایا خسته ام، شکسته ام، دیگر آرزویی ندارم جز شهادت. احساس می‌کنم که این دنیا دیگر جای من نیست. از عالم و عالمیان می‌گریزم و به سوی تو می آیم. تو مرا در رحمت خود سکنی ده. خدایا من نمی دانم روزی ام در کجاست و آن را تنها بر پایه گمان‌هایی که بر خاطرم می‌گذرد می جویم و از این رو در جستجوی آن شهرها و کوه‌ها و دشت‌ها را زیر پا گذاشتم. پس در آنچه که خواهان آنم همچون حیرت زدگانم. نمی دانم آیا در دشت است یا کوه، در زمین است یا آسمان، در خشکی است یا دریا. نمی دانم به دست کیست و از جانب چه کسی است ولی به یقین می دانم که دانش آن نزد توست و اسباب آن به دست توست. و تویی که آن را به لطف خویش تقسیم می‌کنی و با رحمت خود برای سبب فراهم می‌سازی. پس ای کمال مطلق هر چه زودتر فراهم ساز روزی ام را که چیزی جز شهادت نیست. خدایا تو خود می‌دانی که شوق شهادت از کودکی در دلم موج می‌زد و علاقه ام به شهادت مانند علاقه طفل به پستان مادر است. پس خدایا تو خود شاهدی که چقدر برای رسیدن به این آمال و آرزویم همچون طفل بی تابی و بی قراری می‌کردم. خدایا به من توفیقی عطا کردی که پاسدار حریم قرآن شوم و سبز پوش سپاه. خدایا هر وقت این لباس سبز و مقدس را به تن می‌کردم آنچنان احساس سرور و غرور می‌کردم و فکر می‌کردم هیچ عزتی بالاتر از این نیست. خدایا آرزویم این است که کفن من همین لباس سبز و مقدس باشد. بارالها، مردن که حق است پس چه بهتر که مرگ با عزت (شهادت) را در آغوش بگیرم نه آنکه مرگ ذلت مرا در خواب غفلت فرا گیرد. خدایا هرشهید پرچمی برای عزت دین توست و به یقین می دانم که پرچم و خونی که خون بهایش توی خدا هستی هرگز بر زمین نخواهد افتاد. خدایا تو خود شاهدی از روزی که خود را شناختم، تو را شناختم و از روزی که تو را شناختم به یاری دینت شتافتم. البته در حد بصیرت و بضاعتم. ولی اعتراف می‌کنم که توان من بیشتر بود و من کوتاهی کردم. خدایا تو را شاکرم و بی نهایت شاکرم بخاطر برخورداری از نعمت بزرگ ولایت امیرالمومنین علی علیه السلام و فرزندان علی. خدایا شکرت که مرا شیعه فرزندان آقا رسول الله (ص) قرار دادی و خونم را آنچنان به عشق حسین بن علی علیه السلام گره زدی که هر وقت آن قیام و انقلاب تاریخی روز عاشورای اباعبدالله علیه السلام در ذهنم خطور می‌کند بی اختیار اشکم سرازیر می‌شود. حسین جان، مگر می‌شود از کنار داغ سنگین تو و برادران و فرزندان و یارانت بی تفاوت گذشت. مگر می‌شود ناموست به اسارت برود و من بی تفاوت باشم. حسین جان، مولای من، اگر آن روز مردم پست و بی وفای کوفه به هل من ناصر ینصرنی تو لبیک نگفتند من امروز با تمام وجودم لبیک می گویم. لبیک یا حسین (ع) یعنی وسط میدان بودن است. لبیک یا حسین (ع) یعنی اینکه از جان گذشتن است نه اینکه از دور به آتش نگاه کردن و بعد از خاموشی خود را ناجی معرفی کردن است. حسین جان، روزی نبود که من زیارت عاشورا نخوانم و هر روز من این زیارت نامه را می‌خوانم به امید آنکه ای آموزگار شهادت مرا در مکتب خود بپذیری و در زمره شهیدانت قرار دهی و شب اول قبر هم یک نگاهی به من داشته باشی. حسین جان، هر وقت من تابوت شهیدی را روی دوش مردم می‌دیدم احساس حقارت و حسادت می‌کردم. البته از بعد مثبت به خودم وعده می‌دادم که روزی قسمت من شهادت بشود. سر قبر هر شهیدی که می‌رسیدم با او نجوا می‌کردم و از او می‌خواستم و او را قسم می‌دادم که
دعا کنند تا شهادت نصیب من هم بشود. و حال با اذن خدای متعال و حضرت ولی عصر (عج) وصیت خودم را در ۲ بخش اجتماعی و خانواده می‌نویسم: اول از اجتماع می‌نویسم. تا آنجایی که به ذهنم خطور می‌کند به کسی بدهکاری مادی ندارم و قرضی به گردنم نیست. اما بدهکاری معنوی من بی نهایت است. از همه دوستان، آشنایان، همکاران و هم محلی‌ها می‌خواهم که اگر دینی به گردن من دارند، اگر کسور یا قصور یا اصطحکاکی از من دیدند اعتراف می‌کنم که تقصیر گناه از من بود و به بزرگواری خودشان بنده را مورد عفو و گذشت قرار دهند و اگر طلب مادی دارند به خانواده بنده مراجعه کنند. از همه شما می‌خواهم که هرگاه یاد و نام من در ذهن شما خطور کرد یک صلوات و حمد و سوره برایم هدیه کنید و در صورت امکان یک روز نماز و روزه برایم بجای آورید. از اهالی محترم محل خواهانم که کما فی سابق این شعور فاطمی و حسینی آنها در ایام فاطمیه و یادواره شهدا و دهه محرم تداوم داشته باشد؛ چرا که با این حرکت خودجوش زندگی خود را با حب اهل بیت (ع) گره زدید و قیامت خود را بیمه کردید. مبادا روزی شود که یاد و نام شهدا از کوچه‌ها محو شود و در محافل فراموش شود. پیرو خط مبارک ولایت فقیه باشید و خدای متعال را بخاطر این نعمت بزرگ شاکر باشید که چه بسا اگر نعمت بزرگ ولایت نبود مشخص نبود که چه مصیبتی برسر ما و نوامیس ما می‌آمد. اختلاف و تفرقه را کنار بگذارید و دنبال وحدت باشید. خود را مسافر قیامت بدانید نه ساکن دنیا. به دنیای فانی دل مبندید و در فکر آخرت باشید. اگر مسلمانی در زندگی مشکلی داشت به یاریش بشتابید و از تجملات زندگی پرهیز کنید. به فرموده امام راحل مسجد سنگر است و از شما می‌خواهم عاجزانه می‌خواهم که این سنگر الهی را خالی یا خلوت نکنید. از همکاران محترم می‌خواهم که قدر این لباس و سازمان را بدانند و یک روز را با تامل در مورد سپاه فکر کنند که خداوند چه نعمت بزرگی را شامل حال آنها نمود. مبادا روزی با حرکات و رفتار خود عامل خدشه دار شدن این نهاد مقدس شوند. مبادا کاری کنید که مردم از سپاه دلسرد شوند. هرچند گاهی اوقات در سپاه کار به کاردان سپرده نمی‌شود و جناح بازی در سپاه در حال رشد سریع است و مسئولین امر سلیقه‌ای عمل می‌کنند و غافل از اینکه فردای محشر در محضر شهدا باید جوابگو باشند و خون شهدا برای آنها فقط یک شعار شده و امیدوارم که از عاقبت کارشان غافل نباشند. در بعضی از محافل فرهنگی و مذهبی و یادواره شهدا با توجه به اینکه با نام اهل بیت (ع) برگزار می‌شود ولی از سوی بعضی افراد رنگ و بوی ریا مشاهده می‌شود و البته مردم هم کاملاً به احوال آنها آشنایی دارند. ملت ایران بلکه جهان اسلام زمانی پیروز خواهید شد که تحت فرماندهی حضرت آیت الله خامنه ای باشید و زمانی که از این مراد و مقتدای خود فاصله گرفتید شکست خود را در آغوش بگیرید. ▪️برادران و خواهران، بدانید که من با فکر باز و عقلی سالم و در صحت و سلامت کامل و بدون هیچ گونه اجباری راه خود را انتخاب نمودم و اگر توفیق شهادت نصیبم شد دوست دارم با لباس سبز و مقدس پاسداری و بدون کفن و بدون غسل دفن شوم چرا که فردای محشر پیش اربابم و مولایم حسین (ع) شرمنده نباشم. بگذارید دستانم از تابوت بیرون باشد تا دشمنان بدانند که من شهادت را در آغوش گرفتم و با دست خالی رفتم و از دار دنیا چیزی با خودم نبردم و در پایان از شما عاجزانه تقاضا دارم که این شاگرد تنبل سپاه پاسداران را مورد عفو و گذشت خود قرار دهید و بدانید که همواره به دعای خیر شما محتاجم و مرا از دعای خیر خود بی بهره نسازید. ▪️و اما خانواده عزیز و محترم: پدر جان و مادر جان، نمی دانم چگونه از زحمات شما تقدیر و تشکر کنم و چگونه عذرخواهی کنم به یقین می دانم که در این دنیای فانی از عهده چنین امر مهمی عاجزم. اما اگر فردای قیامت بعنوان شهید وارد عرصه محشر شدم آنقدر می چرخم تا شما را پیدا کنم و پیش خدای متعال برای شما شفاعت می‌کنم. پدرم بهترین هدیه برای من صبر و بردباری توست. اگر خبر شهادت مرا شنیدی به یاد جوان امام حسین (ع) باش و گریه نکن چرا که مولای من ولی عصر آقا امام زمان (عج) با گریه پدران شهید شاید داغ عاشورا برایش زنده شود. مادرم حجاب تو بهترین ارمغان برای من است چرا که من سرافرازم مادرم و خواهرم پیرو خط حضرت زهرا (س) می‌باشند. در تربیت فرزندم تلاش کنید. آنچنان او را تربیت کنید که من پیش حضرت رقیه (س) شرمنده نباشم. خواهر عزیزم، هیچ وقت در زندگی از حجاب حضرت زهرا (س) فاصله نگیر و شان خواهر شهید بودن را برای خودت حفظ کن. برادر عزیزم، بعد از من مسئولیت سنگین بر روی دوش تو می‌افتد. اولین مسئولیت حفظ خون من است. مبادا کاری کنی که خون من خدشه دار شود. دوم مراقبت از پدر و مادر است که بعد از من مایه دلگرمی آنها تو خواهی بود. از آنها فاصله نگیر و کنار آنها باش. مبادا روزی شود که بخاطر شهادت من تو از انقلاب چشم داشت داشته باشی و
از خون من مایه نگذارید. و اما تو ای همسر عزیزم، همسری که در تمام مراحل زندگی هرچند کوتاه اما شیرین با من همراه بودی و در تمام مراحل زندگی چه در سختی و چه در سرما و گرمای زندگی با من همراه بودی. در تمام ماموریت‌ها دلم خوش بود که سایه تو بر سر دخترم هست. بی شک بخشی از جهاد من را تو نیز شریک هستی. نمی دانم آن لحظه که خبر شهادت من را می شنوی چه حالی داری؛ اما تقاضا دارم که حفظ حجاب کنی. حفظ حجاب تو مرا همواره خوشنود می‌کند. مبادا صدایت را میان نامحرم بلند کنی. همچون قهرمان کربلا، آن شیرزن تاریخ حضرت زینب کبری (س) مقاوم باش و راه من را ادامه بده. اگر در زندگی از من کم مهری دیدی و دلسرد شدی بدان که من تو را دوست داشتم و عاشق تو بودم. پس بیا و از من گذشت کن که من بیشتر از این به روی تو شرمنده نباشم. مسئولیت تربیت و حجاب دخترم را بیش از همه به چشم تو می بی نم این مسئولیت سنگین را بردوش تو می‌گذارم و همچون گذشته دخترم را در حفظ و قرائت قرآن به کلاس ببر و او را با مفاهیم قرآنی آشنا کن.  و تو ای دختر عزیزم، جگر گوشه بابا، خیال نکن من بی خیال تو بودم، بدان که بابا تو را بی نهایت دوست داشت اما چه کنم که بر من تکلیف بود و احساس مسئولیت داشتم. بابا لحظه‌ای از یاد تو غافل نخواهد شد و در همه مراحل زندگی در یاد تو خواهم بود ولی اگر دوست داری بابا هم از تو راضی و خوشحال شود حفظ حجاب و شعائر دینی است و اگر روزی حافظ قرآن شدی به یاد من هم باش و برای شادی روح من قرآن تلاوت کن و همچون شب‌ها که برای من آیه الکرسی می‌خواندی، بیا سر قبر بابا بخوان. از دار دنیا یک باب منزل مسکونی و یک قطعه زمین و یک باب ماشین دارم و چون به امور دینی مسلط نیستم که چگونه تقسیم کنم ولی شما به یک متخصص و کارشناس دینی مراجعه کنید و از او بخواهید که اول سهم من (ثلث، خمس، نماز و روزه و …) را حساب نمایند و بعد حق به حق دار برسد. (پدر و مادر و همسر و فرزند) و در این بین حقی از کسی ضایع نشود و رضایت همه را جلب نمایید و در کنار عکس امام و رهبری عکس علامه حسن زاده را بر مزارم بگذارید. ملتمس دعا و ارادتمند صمیمی همه عزیزان اسماعیل خانزاده. @hamsafar_ba_shohada
این را حتما ببینید. در مورد این شهید عزیز است.
16.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 ببینید... «مادران زینبی» 🔻روایتی از نقش زنان از دوران دفاع مقدس تا امروز @hamsafar_ba_shohada
کارهایی که باعث شد شهید یوسف اللهی(شهیدی که سردار دلها وصیت کرده بود پیکرش کنار پیکر این شهید به خاک سپرده شود) در سن کم به درجه عرفانی والا برسد از ۱۹ سالگی تا ۲۴ سالگی که شهید شد تمام سالها بغیر از ۴ روز حرام را روزه بود نماز شب ایشان ۲تا ۳ ساعت طول می کشید دائما ذکر خدا می گفت قبل از جبهه تمام هم و غمش کمک به فقرای محل بود هیچگاه دل کسی را نشکست و بسیار مهربان بود چشمان برزخی ایشان سالهای سال باز شده بود و به هیچکس نمی گفت خبرهای غیبی را فقط به حاج قاسم و برای پیروزی در عملیات ها می گفت روزهای آخر عمرش به بعضی بسیجی ها و پاسدارها عاقبت کارشان را گفته بود 💥 ۵ داستان از شهید حسین یوسف الهی 🔹شهید محمد حسین یوسف الهی، فرمانده واحد اطلاعات عملیات لشگر ۴۱ ثارالله کرمان بود و حاج قاسم وصیت کرده بود که در کنار او دفن شود. 1⃣ همرزم شهید: حسین به من گفته بود در کنار اروند بمان و درجه جذر و مدّ آب که روی میله ثبت می‌شود را بنویس. بعد هم خودش برای مأموریّت دیگری حرکت کرد. نیمه های شب خوابم برد. آن هم فقط 25 دقیقه. بعداً برای این فاصله زمانی، از پیش خودم عددهایی را نوشتم تا کسی کسی متوجه خوابیدن من نشود. وقتی حسین و دوستش برگشتند، بی مقدّمه به من خیره شد و گفت: "تو شهید نمی‌شوی". با تعجّب به او نگاه کردم! مکثی کرد و باز به من گفت: چرا آن 25 دقیقه را از پیش خودت نوشتی؟ اگر می‌نوشتی که خوابم برد، بهتر از دروغ نوشتن بود. خدا گواه است که در آن شب و در آن جا، هیچ کس جز خدا همراه من نبود!!! او از کجا میدانست!؟ 2⃣مادر شهید: با مجروح شدن پسرم محمّدحسین برای ملاقاتش به بیمارستان رفته بودم؛ نمی دانستم در کدام اتاق بستری است. در حال عبور از سالن بودم که یک دفعه صدایم کرد: مادر! بیا اینجا. وارد اتاق شدم. خودش بود؛ محمّدحسین من! امّا به خاطر مجروح شدن، هر دو چشمش را بسته بودند! بعد از کمی صحبت گفتم: مادر! چطور مرا دیدی؟! مگر چشمانت بسته نبود؟ امّا هر چه اصرار کردم، بحث را عوض کرد! 3⃣برادر شهید: برای پنجمین بار که مجروح و شیمیایی شد سال 62 بود. او را به بیمارستان شهید لبّافی نژاد تهران آوردند. من و برادر دیگرم با اتوبوس راهی تهران شدیم.از کرمان. ساعت 10:00 شب به بیمارستان رسیدیم. با اِصرار وارد ساختمان بیمارستان شدیم. نمی‌دانستیم کجا برویم. جوانی جلو آمد و گفت: شما برادران محمّدحسین یوسف الهی هستید؟ با تعجّب گفتیم: بله! جوان ادامه داد: حسین گفته: برادران من الآن وارد بیمارستان شدند. برو آنها را بیاور اینجا! وارد اتاق که شدیم، دیدیم بدن حسین تمام سوخته ولی می‌تواند صحبت کند. اوّلین سؤال ما این بود: از کجا میدانستی که ما آمدیم؟ لبخندی زد و گفت: چیزی نپرسید؛ من از همان لحظه که از کرمان راه افتادید، شما را می دیدم! محمّدحسین حتّی رنگ ماشین و ساعت حرکت و... را گفت! 4⃣همرزم شهید: دو تا از بچّه های واحد شناسایی از ما جدا شدند. آنهم با لباس غوّاصی در آبها فرو رفتند. هر چه معطّل شدیم باز نگشتند. به ناچار قبل از روشن شدن هوا به مقرّ برگشتیم. محمّدحسین که مسؤول اطّلاعات لشکر41 ثارالله کرمان بود، موضوع را با شهید حاج قاسم سلیمانی- فرمانده لشکر ـ در میان گذاشت. حاج قاسم گفت: باید به قرارگاه خبر بدهم. اگر اسیر شده باشند، حتماً دشمن از عملیّات ما با خبر می‌شود. امّا حسین گفت: تا فردا صبر کنید. من امشب تکلیف این دو نفر را مشخّص می‌کنم. صبح روز بعد حسین را دیدم. خوشحال بود. گفتم: چه شده؟ به قرارگاه خبر دادید؟ گفت: نه. پرسیدم: چرا؟! حسین مکثی کرد و گفت: دیشب هر دوی آنها را دیدم. هم اکبر موسایی پور هم حسین صادقی را. با خوشحالی گفتم: الآن کجا هستند؟ گفت: در خواب آنها را دیدم. اکبر جلو بود و حسین پشت سرش. چهره اکبر نور بود! خیلی نورانی بود. می دانی چرا؟ اکبر اگر درون آب هم بود، نماز شبش ترک نمی‌شد. در ثانی اکبر نامزد هم داشت. او تکلیفش را که نصف دینش بود انجام داده بود، امّا صادقی مجرّد بود. اکبر در خواب گفت: که ناراحت نباشید؛ عراقی ها ما را نگرفته اند، ما بر می‌گردیم. پرسیدم: چه طور؟!  گفت: شهید شده اند. جنازه های شان را امشب آب می آورد لب ساحل. من به حرف حسین مطمئنّ بودم. شب نزدیک ساحل ماندم. آخر شب نگهبان ساحل از کمی جلوتر تماس گرفت و گفت: یک چیزی روی آب پیداست. وقتی رفتم، دیدم پیکر شهید صادقی به کنار ساحل آمده! بعد هم پیکر اکبر پیدا شد! 5⃣همرزم شهید: زمستان سال 64 بود. با بچّه های واحد اطّلاعات در سنگر بودیم. حسین وارد سنگر شد و بعد از کلّی خنده و شوخی گفت: در این عملیّات یک راکت شیمیایی به سنگر شما اصابت می کند. بعد با دست اشاره کرد و گفت: شما چند نفر شهید می شوید. من هم شیمیایی می شوم. حسین به همه اشاره کرد به جز من!  چند روز بعد تمام شهودهای حسین، در عملیّات والفجر 8 محقّق شد! از این ماجراها در سینه بچّه های اطّلاعات لشکر ثارالله
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
داستان شهیدی که در عالم برزخ گرفتار بود چون آبروی ریزی کرده بود. فوق العاده تکان دهنده. @hamsafar_ba_shohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا