همسفر شهدا
💠قرائت دعای فرج #امام_زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف به نیابت از #مدافع_حرم 🌷 #شهید_امیر_سیاوشی
🌷 #شهید_امیر_سیاوشی
🍃ولادت : ۶۷/۳/۱۵ - تهران
🍂شهادت : ۹۴/۹/۲۹ - خانطومان
🍁آرامگاه : تهران - گلزار شهدای چیذر
🌸براي اينكه مراسم #هيئت آبرومندانه برگزار شود، از هيچ كاري دريغ نمي كرد...
🌺وقتي روضه #حضرت_زينب سلام الله علیها خوانده ميشد جور ديگري اشك ميريخت و سينه ميزد.
🌼هميشه با وضو كار ميكرد و با احترام به مردم چاي ميداد.
💠«شهادت» مزد خدمتـــــهایش در مجالس #اباعبدالله بود...
🌷 #شهید_سید_مجتبی_علمدار
🍃ولادت : ۴۵/۱۰/۱۱ - ساری
🍂شهادت : ۷۵/۱۰/۱۱ - ساری (جانباز شیمیایی)
🍁آرامگاه : گلزار شهدای ساری
🌸 #اخلاص سید زبانزد عام و خاص بود. یکبار یکی از بچه های #هیئت آمد و به سید گفت:
تو مراسم ها و روضه اهل بیت اصلاً گریه ام نمی گیرد و نمی توانم #گریه کنم!
🌺سید گفت: اینجا هم که من خواندم گریه ات نگرفت
🔹گفت: نه!
🔸سید گفت: مشکل از من است! من چشمم آلوده است. من دهنم آلوده است که تو گریه ات نمی گیرد!
🌼این شخص با تعجب می گفت: عجب حرفی! من به هر کس گفتم، گفت: تو مشکل داری برو مشکلت را حل کن،گریه ات می گیرد!اما این #سید می گوید مشکل از من است!
همسفر شهدا
💠قرائت دعای فرج #امام_زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف به نیابت از شهیدان 🌷 #شهید_مجید_قربانخانی 🍁ش
🔰 #مجید_بربری 🤔
🍃ولادت : ۶۹/۵/۳۰ - تهران
🍂شهادت : ۹۴/۱۰/۲۱ - خانطومان سوریه
🍁آرامگاه : به وسعت قلبهای عاشق
🌸مجید #قهوه_خانه داشت. برای قهوهخانهاش هم همیشه #نون_بربری میگرفت. برا همین بهش می گفتند #مجید_بربری 😊
🌺بارها برای نیازمندان نون بربری می خرید و بهشون می داد.🍪
🌼تو #هیئت روضه #حضرت_زینب سلام الله علیها رو خوندند و گفتند سوریه نا امن شده و حرم در خطره؛ گفت: "مگه من مُردم و هر طور شده باید برم"😠
✅رو بدنش #خالکوبی بود و هر جا برای اعزام می رفت قبولش نمی کردند تا اینکه به لطف و دعوت #عمه_سادات راهی براش باز شد.
🔴👈تو #خانطومان به همراه چند تن از رفقاش آسمونی و #جاویدالاثر شد تا بدن خالکوبیش رو کسی نبینه و خدا چه زیبا او را انتخاب کرد.😭
🌷 #شهید_مجید_قربانخانی
هدایت شده از همسفر شهدا
🔰 #هادی_دلها
✅در #فلافل فروشی کار می کرد
#همسفر_شهدا_سید_علیرضا_مصطفوی بارها برای خرید فلافل جهت #مراسم ها و #هیئت ها پیش این پسر رفته بود
🌼سید می گفت این پسر باطن پاکی داره و باید جذب #مسجد بشه
✳️بارها باهاش صحبت کرد تا اینکه در اولین #یادواره_شهدا شرکت کرد و حضورش سرآغازی شد برای پروازش ...
🌷 #شهید_محمد_هادی_ذوالفقاری
🌹 #پسرک_فلافل_فروش
همسفر شهدا
💠قرائت دعای فرج #امام_زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف به نیابت از شهید #جاویدالاثر 🌷 #شهید_ابراهیم
🌷 #شهید_ابراهیم_هادی
🍃ولادت : ۱۳۳۶/۲/۱ - تهران
🍂شهادت: ۱۳۶۱/۱۱/۲۲ - فکه
🍁آرامگاه: به وسعت قلب های عاشق
🌸ابراهیم دراول اردیبهشت سال ۱۳۳۶ در محله #غیاثی حوالی میدان خراسان دیده به هستی گشود.
🌺حضور در #هیئت جوانان وحدت اسلامی و همراهی و شاگردی استادی نظیر #علامه_محمد_تقی_جعفری و #اسماعیل_دولابی بسیار در رشد شخصیتی ابراهیم موثر بود.
🌼پس از انقلاب در سازمان تربیت بدنی و بعد از آن به آموزش پرورش منتقل شد. ابراهیم همچون معلم و پهلوانی فداکار به تربیت فرزندان این مرز وبوم مشغول شد.
🌸اهل ورزش بود. با ورزش پهلوانی یعنی ورزش #باستانی شروع کرد. در #والیبال و #کشتی بی نظیر بود.
🌺مردانگی او را می توان در ارتفاعات سر به فلک کشیده #بازی_دراز و #گیلانغرب تا دشت های سوزان جنوب مشاهده کرد. حماسه های او در این مناطق هنوز در اذهان یاران قدیمی جنگ تداعی می کند.
🌼در #والفجر_مقدماتی پنج روز به همراه بچه های گردان #کمیل و #حنظله در کانالهای #فکه مقاومت کردند اما تسلیم نشدند.
🌸سرانجام در ۲۲ بهمن سال ۶۱ بعد از فرستادن بچه های باقی مانده به عقب، تنهای تنها با خدا همراه شد. دیگر کسی او راندید.
🌺او همیشه از خدا می خواست #گمنام بماند. چرا که گمنامی صفت یاران خداست. خدا هم دعایش را مستجاب کرد. ابراهیم سالهاست که گمنام و غریب در فکه مانده تا خورشیدی باشد برای #قلب_های_عاشق
🔰 #سلام_بر_ابراهیم
همسفر شهدا
🌷 #شهید_محمد_هادی_ذوالفقاری 🍃ولادت : ۶۷/۱۱/۱۳ - تهران 🍂شهادت : ۹۳/۱۱/۲۶ - سامرا 🍁آرامگاه : #نجف ،
🌷 #شهید_محمد_هادی_ذوالفقاری
✅او ویژگی های خاصی داشت :
🔸همیشه #دائم_الوضو بود.
🔹مداحی می کرد. اکثر اوقات ذکر سینه زنی #هیئت را می گفت.
🔸مداومت داشت بر خواندن #زیارت_عاشورا
🔹مانند الگوی خودش #شهید_ابراهیم_هادی از کمک به #نیازمندان غافل نمی شد.
🔸روحیه #جهادی و #انقلابی داشت و در این راه شخصیت کاذب برای خودش نساخته بود.
🔹عاشق، حامی، تابع و مدافع #ولایت_فقیه بود.
🔸 #اخلاص او زبانزد رفقا بود. اگر کسی از او تعریف می کرد، خیلی بدش می آمد.
🔹وقتی شخصی از زحمات او تشکر می کرد، می گفت: #خرمشهر_را_خدا_آزاد کرد، یعنی ما کاری نکرده ایم. همه کاره خداست و همه کارها برای خداست.
🔵ادامه دارد ...
📝وبلاگ شهید محمد هادی ذوالفقاری
http://hadizolfaghari.blog.ir
همسفر شهدا
🌷 #شهید_محمد_هادی_ذوالفقاری ✅او ویژگی های خاصی داشت : 🔸همیشه #دائم_الوضو بود. 🔹مداحی می کرد. اکث
🌷 #شهید_محمد_هادی_ذوالفقاری
🌸از خصوصیات بارز هادی کمک پنهانی به #نیازمندان چه در #ایران و چه در #عراق بوده است که این از اظهارات بعضی نیازمندان بعد از شهادتش روشن شد.
🌺انرژیاش را وقف #بسیج و #کار_فرهنگی و #هیئت کرده بود و بیشتر وقتش در مسجد محله و پایگاه در کنار دوست صمیمی و استادش زنده یاد #همسفر_شهدا_سید_علیرضا_مصطفوی و انجام کارهای فرهنگی می گذشت.
🌼هادی بعد از پایان خدمت، چندین کار مختلف را تجربه کرد و بعد از آن، راهی #حوزه_علمیه شد. زیرا راهی جز طلبگی در #نجف پاسخگوی غوغای درون هادی نبود.
🔵ادامه دارد ...
📝وبلاگ شهید محمد هادی ذوالفقاری
http://hadizolfaghari.blog.ir
همسفر شهدا
✅از #فکه به #سامرا تا #حلب 🔰قسمت ۷ 🌸حال معنوی عجیبی داشتم . چشمانم را بستم. صدای پوتین می آمد.کسی
✅از #فکه به #سامرا تا #حلب
🔰قسمت ۸
🌸با محمد هادی در #اردوی_جهادی آشنا شدم. بچه بسیجی بود . اهل #مسجد و #هیئت و کار های خیر، #طلبه حوزه هم بود،کسی بود برای خودش. چقدر انرژی داشت این آدم. هر کی پنج دقیقه با هادی هم کلام می شد گرفتارش می کرد.
🌺تاریخ تولدش با تولد #امام_هادی علیه السلام یکی شده بود اسمش روگذاشته بودند محمد هادی . اما همه به او می گفتند هادی. بعضی وقتها که تنها بودیم به شوخی #شیخ_هادی صدایش می زدم.
🌼او فقط نگاهم می کرد و می خندید. عاشق امام هادی علیه السلام و #سامرا بود. می گفت:« اول می روم سامرا زیارت، بعد می روم #نجف ، بعد هم #وادی_السلام ،آتش عشق سامرا هادی را سوزانده بود.
🍃ادامه دارد ...
🔰 #همسفر_شهدا
🌸سال ۸۴ ، بعد از سفر #راهیان نور با چند نفر از روحانیون محل مشورت کرد. وقتی راه صحیح را شناخت در حالی که ترم آخر #برق_صنعتی را در هنرستان میگذراند درس را رها کرد و به سراغ #حوزه رفت.
🌺میگفت: شب قبل از امتحان #هیئت داشتیم. درسم را خواندم. اما در هیئت توسل پیدا کردم. از خدا خواستم اگر حوزه رفتن را به صلاح من میدانی مشکلم را حل کن.
🌼مدتی بعد نتایج آمد. سید در نهایت ناباوری و بر خلاف کسانی که خیلی مطالعه کرده بودند، قبول شد و طلبه مدرسه #امام_القائم (عج) در اطراف #میدان_خراسان گردید.
🌷 #همسفر_شهدا_سید_علیرضا_مصطفوی
🔰 #همسفر_شهدا
🏴شب اول محرم با بچهها قرار گذاشتند که #هیئت برپا کنند.
🔹آمد خانه یکی از #چادر_مشکی های کهنه مادر را گرفت. بچههای دیگر هم همینطور، بالاخره هیئت آنها راه افتاد.
🔸فردا شب آمد و دو تا درِ قابلمه برداشت. یک سربند #یاحسین از زمان جنگ داشتیم آن را هم بست و رفت.
▪️دسته عزادار بچهها همان شب راه افتاد. یاحسین یاحسین میگفتند و حرکت میکردند. هر کس کاری میکرد. علیرضا با در قابلمه سنج میزد. دیگری طبل میزد و...
🌷 #همسفر_شهدا_سید_علیرضا_مصطفوی
🔰 #همسفر_شهدا
✅سال ۸۳ و بعد از سفر #راهیان_نور که برگشت خیلی هوایی شده بود. خیلی دوست داشت بره #کربلا. اما شرایط برای این سفر مهیا نبود.
🔹هر چه میگفتیم: علیرضا تو مشمول هستی و به عنوان سرباز فراری دستگیر میشوی. امابیفایده بود.
مینشست و گریه میکرد. خیلی آرزوی کربلا داشت. از وقتی هم که #هیئت میرفت و #مداحی میکرد این علاقه بیشتر شده بود.
🔸بالاخره قرار شد راهی بشه ، به شرط آنکه اگه جلوی خروجش را گرفتند برگردد. خوشحالی او قابل وصف نبود. سر از پا نمیشناخت.
🔹مشکل فقط خروج از مرز بود. قبل از رسیدن به مرز، نگهبان ایرانی داخل اتوبوس میآمد و از جوانان کاروان کارت پایان خدمت میخواست. اما داخل خاک عراق نه گذرنامه میخواستند نه نظارت میکردند.
🔸علیرضا رفته بود گلزار شهداو ازشون خواسته بود برایش دعا کنند. گفته بود میرم کربلا تا نایب الزیاره شهدا باشم.
👈بالاخره روز موعود فرا رسید.
🔹افسر ایرانی وارد اتوبوس شد. به تکتک مسافرها نگاه میکرد. علی در ردیف آخر نشسته بود. از چند نفر کارت شناسایی خواست. علیرضا یکدفعه رفت زیر صندلی. شروع کرد به خواندن وجعلنا...
🔸دقایقی بعد اتوبوس حرکت کرد. علیرضا هم بیرون آمد. همه کاروان خوشحال بودند.
🔴👈غروب همان روز رسیدیم به کربلا.
🌷 #همسفر_شهدا_سيد_علیرضا_مصطفوی
🔰 #همسفر_شهدا
✅در بالای برگه هیئت، #حدیث هفته را مینوشت. بعد هم به کسانی که حدیث را حفظ کرده بودند جایزه میداد.
✳️بارها هیئت را برسر مزار #شهدای_گمنام پارک چهل تن محله #دولاب تهران یا دیگر اماکن مذهبی برگزار میکرد.
❇️بعضی مواقع به جای سخنرانی برنامه پخش فیلم مذهبی و #دفاع_مقدس داشتیم. میگفت: همیشه سر وقت در #هیئت حاضر باشید و با دوری از این جلسات فقط خودتان ضرر میکنید.
🔺می گفت : هیئت و مجلس #امام_حسین علیه السلام مثل یک گنج در یک جای تاریک میمونه. تا به روشنایی نرسیم قدر و ارزش هیئت رو نمی فهمیم.
🌷 #همسفر_شهدا_سید_علیرضا_مصطفوی
هدایت شده از همسفر شهدا
🌷 #شهید_امیر_سیاوشی
🍃ولادت : ۶۷/۳/۱۵ - تهران
🍂شهادت : ۹۴/۹/۲۹ - خانطومان
🍁آرامگاه : تهران - گلزار شهدای چیذر
🌸براي اينكه مراسم #هيئت آبرومندانه برگزار شود، از هيچ كاري دريغ نمي كرد...
🌺وقتي روضه #حضرت_زينب سلام الله علیها خوانده ميشد جور ديگري اشك ميريخت و سينه ميزد.
🌼هميشه با وضو كار ميكرد و با احترام به مردم چاي ميداد.
💠«شهادت» مزد خدمتـــــهایش در مجالس #اباعبدالله بود...
🔰 #همسفر_شهدا
✅سید در #نجف خیلی آرامش داشت. نشاط عجیبی در وجودش بود. میگفت: احساس میکنم آمدهام منزل پدرم.
✳️سید میگفت: انسان میآید نجف تا پاک شود. بعد هم با این پاکی وارد #کربلا شود.
❇️در کربلا دیگر آن آرامش نجف را نداشت. چهرهاش را غم گرفته بود. کمتر غذا میخورد. با پای برهنه راه میرفت. من فقط به دنبال سید بودم. برای مثل یک #معلم بود.
💠شب عرفه در اتاق خودمان در هتل #هیئت راه انداخت. فردا صبح با رفقا در #بین_الحرمین بودیم. سید پرچم #هیئت_رهروان_شهدا را آورده بود و متبرک کرد.
🌷 #همسفر_شهدا_سید_علیرضا_مصطفوی
🔰 #همسفر_شهدا
✅زمان #انتخابات بحث ها و گفتگو بین بچه ها در #مسجد و #هیئت ادامه داشت.
✳️یکی از محاسن سید این بود که در بحث های #انتخابات بسیار منطقی بود. هیچ گاه این بحث ها را عامل کدورت نمی دانست.
❇️دوستانی داشت که بر خلاف او فکر می کردند، برخلاف او #رأی داده بودند، اما هیچ گاه رفاقتشان دچار مشکل نشد.
🌷 #همسفر_شهدا_سید_علیرضا_مصطفوی
🔰 #همسفر_شهدا
✅ #هیئت منزل خود سید بود. بعد از پایان برنامه شروع کرد به خواندن شعر قدیمی دوران جنگ:
🔸ای لشکر صاحب زمان آماده باش آماده باش ...
✳️سید با #اخلاص خودش میخواند و حال و هوای همه را تغییر داده بود.
❇️بعد از هیئت با خنده گفتم: سید با این لشکرکشی کجا رو میخوای بگیری!؟ سید هم خندید وگفت: کربلا
🌷 #همسفر_شهدا_سید_علیرضا_مصطفوی
🔰 #همسفر_شهدا
✅سید برای رفتن به #هیئت و رسیدگی به کارهای #مسجد وسیله نداشت و خیلی اذیت میشد. برای همین تصمیم گرفت #موتور بخره. چهارصد هزار تومان پس انداز کرد.
❇️با خبر شد که کاروان #کربلا برای #عرفه ۸۸ ثبت نام میکنه. بچههای بسیج و مربیان مسجد را جمع کرد. با آنها صحبت کرد و قرار شد همگی با هم برن کربلا.
✳️پول موتور را بین بچهها پخش کرد تا پیگیر کار #گذرنامه باشند. هر چه داشت خرج بچهها کرد.
🌷 #همسفر_شهدا_سید_علیرضا_مصطفوی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰 #همسفر_شهدا
✅ایام #محرم بود می رفت #هیئت بچه های کم سن وسال. در محله ای دیگر آن هم با لباس #طلبگی
❇️هم برایشان #سخنرانی می کرد، هم #مداحی . گفتم: سید در شأن تو نیست.
✳️اینها یک مشت بچه اند! لبخند زد وچیزی نگفت. اما می دانستم همه این کارها را برای رضای خدا انجام می داد.
🌷 #همسفر_شهدا_سید_علیرضا_مصطفوی
🔰 #همسفر_شهدا
✅یکی از شاگردان سید می گفت: آشنایی من با سید برمی گردد به یک #گناه ! 😳
❇️من دوره راهنمایی بودم. بعد از ظهر در خیابان #شهید_چنگروی به دنبال #ناموس مردم بودم! یکدفعه سید در مقابلم قرار گرفت. او را نمی شناختم. ابتدا با ترساندن و ... با من برخورد کرد.
✳️مدتی بعد با من #رفیق شد. سلام و علیک می کرد. حسابی تحویل می گرفت. آهسته آهسته مرا به سمت #مسجد و #هیئت و ... کشاند.
🌷 #همسفر_شهدا_سید_علیرضا_مصطفوی
🔰 #همسفر_شهدا
✅یک شب در #هیئت از بدی بازی های کامپیوتری صحبت کرد. میگفت: بروید کار با #کامپیوتر را یاد بگیرید. فقط با آن بازی نکنید.
✳️همان شب من بعد از هیئت رفتم #گیم_نت ! حسابی مشغول بازی بودم. من درست پشت شیشه مغازه نشسته بودم. همان موقع سید در حال عبور از آنجا بود. یکدفعه سرش را آورد داخل مغازه، نگاهی به من کرد. دستش را روی سینهاش گذاشت و بالبخند گفت: التماس دعا!
❇️این حرف از صد تا فحش برای من بدتر بود. خیلی خجالت کشیدم. از جا بلند شدم و رفتم خانه دیگر سراغ گیمنت نرفتم.
🌷 #همسفر_شهدا_سید_علیرضا_مصطفوی
🌷 #شهید_سید_مجتبی_علمدار
🍃ولادت : ۴۵/۱۰/۱۱ - ساری
🍂شهادت : ۷۵/۱۰/۱۱ - ساری (جانباز شیمیایی)
🍁آرامگاه : گلزار شهدای ساری
🌸 #اخلاص سید زبانزد عام و خاص بود. یکبار یکی از بچه های #هیئت آمد و به سید گفت:
تو مراسم ها و روضه اهل بیت اصلاً گریه ام نمی گیرد و نمی توانم #گریه کنم!
🌺سید گفت: اینجا هم که من خواندم گریه ات نگرفت
🔹گفت: نه!
🔸سید گفت: مشکل از من است! من چشمم آلوده است. من دهنم آلوده است که تو گریه ات نمی گیرد!
🌼این شخص با تعجب می گفت: عجب حرفی! من به هر کس گفتم، گفت: تو مشکل داری برو مشکلت را حل کن،گریه ات می گیرد!اما این #سید می گوید مشکل از من است!