♨️ و نه اینکه
اونها که عازم شدن خوبن
📛 و اونها که جا موندن بَدن
⛔️ نه
💔 قصه ، قصه ی دلدادگیه
دلداده های حسین(ع) 💘
عاشقای سقا(ع) 💖
هر جا که باشن دلشون کربلاس🌹
#یا_حسین ❗️
دلهای عاشقاتو ، واسه ظهور 🌤
آماده کن 💝
که #یوسف_زهرا
منتظر و چشم به راهه 💥
#به_شوق_ظهور
🔰 #هادی_دلها
✳️به رزمندگان #حشدالشعبی می گفت: لحظه شهادت نام مقدس #یا_حسین علیه السلام را به زبان داشته باشید تا خود آقا بالای سرتان بیاید.😭
💠السَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّه💠
🌷 #شهید_محمد_هادی_ذوالفقاری
🔰 #همسفر_شهدا
✅سید در #مداحی سبک خاص خودش را داشت. بیشتر مواقع پیشانیبند #یا_حسین علیه السلام را میبست و به همان سبک بچههای #جبهه میخواند.
✳️خیلی کم روضه میخوند. بیشتر سوز درونی سید بود که بچهها را به وجد میآورد. در سینهزنی هرگز لخت نمیشد و اجازه نمیداد کسی هم لخت شود.
❇️به خاطر علاقه بچهها، در تابستان ۸۸ کلاس مداحی برگزار کرد. میگفت: باید #مداح #ولایتی و در خط #شهدا تربیت کنیم.
🌷 #همسفر_شهدا_سید_علیرضا_مصطفوی
2.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔰 #همسفر_شهدا
🕊آخرین روزهای سید
✅تابستان ۸۸ بود. وارد #آبادان شدیم. پس از بازدید از #مناطق_عملیاتی به محل استقرار رفتیم. سید زودتر از بقیه خوابید. هنوز چند دقیقهای نگذشته بود که یکدفعه فریاد زد: #یا_حسین و از خواب پرید.
❇️برای چند دقیقه بدنش میلرزید. نمیدانستم چرا اینطور شده. هر چقدر هم سؤال کردیم جواب درستی نداد. میگفت: چیزی نیست. خواب دیدم!
✳️رفت بیرون. توی محوطه قدم میزد. همان شب با یکی از بزرگان کاروان که در محوطه بود شروع به صحبت کرد. در خلال صحبتها گفت: تمام شد! این #آخرین_سفر من است!!
🎥👆در حمام #دوکوهه با بچهها شروع کرد به #حنا بستن. میگفت: رزمندهها در شبهای حمله حنا میبستند.
🌷 #همسفر_شهدا_سید_علیرضا_مصطفوی