eitaa logo
همسفر شهدا
356 دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
511 ویدیو
107 فایل
🌸وبلاگ همسفر شهدا سید علیرضا مصطفوی http://hamsafarshohada.blog.ir 🌺وبلاگ شهید محمد هادی ذوالفقاری http://hadizolfaghari.blog.ir https://eitaa.com/nashrhadi
مشاهده در ایتا
دانلود
🔰 ✅روز بعد از مراسم سید را دیدم و تشکر کردم. گفت: ما کاری نکردیم. زحمت کار به دوش بچه‌های و خود بود. 🔸گفتم: سید می‌خوام ماجرایی رو برات تعریف کنم که دیگه احساس خستگی‌‌ نکنی! ❇️سال قبل در یکی از مساجد تهران یادواره شهدای مسجد برگزار شد. مسئول مسجد خیلی برای هماهنگی برنامه تلاش می‌کرد اما کارها خوب پیش نمی‌رفت. 🔸تا اینکه شب قبل از مراسم، خیلی سریع هم چیز مرتب شد. سخنران، قاری، مداح و... مراسم از آنچه فکر می‌کرد بهتر برگزار شد. من می‌گفتم و سید باتعجب گوش می‌کرد. مسئول فرهنگی خیلی خوشحال بود اما می‌دانست این اتفاق عادی نیست! ✳️همان شب یکی از شهدای مسجد را در خواب می‌بیند. شهید از او تشکر می‌کند و می‌گوید: فکر نکن مراسم را شما هماهنگ کردی! قرار بود حضرت زهرا سلام الله علیها تشریف بیاورند. ما هم برنامه را هماهنگ کردیم. 🔸سید عینکش را برداشت و با پشت دست اشکهایش را پاک می‌کرد. 🌷
🔰 و زندگینامه را خوب مطالعه می‌کرد. به این نتیجه رسیده بود که تمامی شهدای ما فداییان راه امام بودند. فداییان راه . ❇️می گفت باید به کشورهای همسایه بریم تا معنی رو بفهمیم. تو هر کاری بخواد می‌کنه. رو می‌بره و براشون می‌فرسته. 🔴👈بعد مکثی کرد و گفت : "عاقبت به خیری یعنی اینکه حرف را عمل کنیم." 🌷
🔰 ✅به پولی که از در اختیارش بود خیلی توجه می کرد و به خیلی اهمیت می داد. ❇️یکی از بزرگان می گفت: در کار سید موج می زد. فعالیت او در سه بخش خلاصه می شد: 🔹کار برای (عج) و شناخت ایشان 🔹پیروی محض از 🔹کار برای و 🌷
هدایت شده از همسفر شهدا
💠رهبر انقلاب: 🔰شب‌های #قدر اگر می‌خواهیم دعای مستجاب داشته باشیم، #شهدا را شفیع قرار دهیم. 🌷 #شهید_حمید_رضا_اسداللهی
🔰 🕊استقبال از سید ✅یکی از خواهرانم زنگ زد و گفت: چه خبر از علیرضا، گفتم: دکترها امیدواری دادند. گفتند اگه این شرایط رو تحمل کنه ان شاء الله خوب می شه. ❇️خواهرم گفت: دیشب خواب عجیبی دیدم. تمام با همان لباسهای زمان جنگ آمده بودند اینجا! پشت درب خانه جمع شده بودند. همگی باخوشحالی علیرضا را صدا می‌کردند. می‌گفتند: سید بیا! علیرضا بیا! ✳️مادرم گفت: قبل از اذان خواب عجیبی دیدم! علیرضا آمده بود اینجا، نورانیت خاصی داشت. چهره‌اش شده بود مثل . می‌گفت: مادر، ببین من خوب شدم! 😔نمی دانستم چکار کنم. رفتم گوشه‌ای نشستم. به خدا التماس ‌کردم. نذر ‌کردم. هر کاری از دستم برمی‌آمد کردم. 🌷
🔰 ✅هنگام بود و نگاه آخر. نگران شاگردان سید بودم. گفتم : اینها را ببرید عقب. طاقت ندارند. از صبح تا حالا اشک می ریزند. پس از یک ساعت، سید به خاک سپرده شد. ❇️یکی از طلبه‌های همان موقع از راه رسید. خیلی عجیب ناله و گریه می‌کرد. خودش را می‌زد. بعد هم آمد جلو و خودش را روی مزار سید انداخت. حالت عادی نداشت. به یکی از دوستان گفتم: کمکش کنید. او را ببرید عقب. ✳️در حالتی که از خود بی خود شده بود آمد پیش من. گفت: سید خیلی حق گردن من داره من رو برد ، من رو با آشنا کرد. اما من... 🔸در حالی که گریه می‌کرد ادامه داد: امروز صبح می‌خواستم بیام برای تشییع. اما خیلی خسته بودم. خوابم بُرد. در عالم خواب سید را دیدم. آمد و فریاد زد: پاشو، گرفتی خوابیدی! علیه السلام تشریف آوردند تشییع جنازه من! 🔹من هم از خواب پریدم. وقتی آمدم دیر شده بود. شما رفته بودید. 🌷
🔰 ✅بعد از عروج سید به دیدن خانواده های یکی از رفتیم. مادر شهید عکس سید را کنار تصویر پسر شهیدش گذاشته بود. می گفت : آنقدری که برای این جوان ناراحت شدم و گریه کردم برای پسر شهیدم اینگونه نبودم. ❇️این مادر ادامه داد: یکروز آقا سید آمده بود اینجا. گفتم: عکس پسرم خراب و زرد شده! تصویر پسرم را برد. هفته دیگر آورد. عکس او رنگی و زیبا شده بود. قاب زیبایی هم برایش گرفته بود. آقا سید گفت: دوستان مسجد عکس را درست کردند. اما ما می دانستیم کار خودش بوده! 🌷
هدایت شده از همسفر شهدا
🔰زیر سایه #شهدا 🔺قبل از رفتن به #سوریه اومد خونه و گفت : "من امشب میرم #گلزار_شهدا و شب هم نمیام." فهمیدم دوباره هوایی شده. ▫️صبح باچشم‌های پف کرده اومد. فهمیدم شب رو بیدار بوده و با اشک به صبح رسونده. 🔻گفت‌: "من هیچ دلبستگی به این دنیا ندارم. به هر چیزی هم که می‌خواستم رسیدم. فقط نگرانی‌ام از تو و دخترم ریحانه بود که رفتم دیشب با شهدا اتمام حجت کردم که مراقب شما باشند و عاقبت به خیری نصیبتان کنند. 🌷 #شهید_پویا_ایزدی
🔰 سید : ✅می نویسم به یاد آنانکه نوشتند از عشق، می نویسم به یاد آنانکه نوشتند از خون، آن هم با قلمی که جوهرش از خون بود. می نویسم به یاد آنانکه نوشتند از حقیقت. ✳️همان حقیقتی که در بازی روزمره ما گم شد! و از آن فقط یک نوشته ماند. ❇️می نویسم از آنانکه با چهره های نورانی و زیبایشان را زنده کردند. 🔸اما ما آن را به بازی گرفتیم و فراموشمان شد! 🔹می نویسم، از آن هدفی که به خاطرش خون ها روی زمین ریخته شد. اما ما هدف اصلی که ادامه راه و و می باشد را بازی زندگی خودمان می بینیم! 🔸می نویسم به یاد آنانکه مرگ را به بازی گرفتند. و چه زیبا گفت که: 🔹«هنر آن است که بمیری قبل از آن که بمیرانندت.» 🔸چه زیبا گفت : 🔹حقیقت این عالم فناست، انسان را نه برای فنا که برای بقا آفریدند. 🔸چه جسم ما در حرکت باشد و چه نباشد هدف بقاست. از حالا هم می توان به بقا رسید. 🔹پس از همین حالا خودمان را می میرانیم و شهید می شویم! ✍سید علیرضا مصطفوی 🌷
🔰 سید : ✅مگر حتما باید جسم از بین برود. وقتی دنیا را خواسته های نفسانی و بی ارزش ببینیم آن وقت می فهمیم که برای هیچ و پوچ خودمان را به سختی می اندازیم. ✳️و به این نتیجه می رسیم که ما را برای بقا آفریدند، بقا یعنی زنده شدن، بقا یعنی هدف. ❇️بقا همان است که برای رسیدن به آن کربلایی شدند. خیلی ها به یاد اربابشان از به رسیدند. 🍃خیلی ها سر از بدنشان جدا شد. خیلی حتی جسمشان نیز برنگشت. چرا که و مخفی بودن یکی از راه های رسیدن به بقا است. 🍃بقا همانست که علیه السلام برای اثبات آن راهی شد. و به خاطر آن سرش بر روی نیزه ها رفت. آری بقا یعنی اینکه سر بریده بخواند. 🍃خواست بگوید: ای مردم اگر دین ندارید باشید. آن زمان هم مردم در بازی دنیا راه خود را گم کرده بودند. همانند این دوران که از بعضی وقتی سوال می کنیم هدف چیست؟ می مانند. 🍃مگر حسین ابن علی علیه السلام به شهادت رسید که ما گریه کنیم و بر سینه بزنیم!؟ 🍃آری گریه کردن و بر سینه زدن خوب است اما نمی دانیم چه سود! 🍃نوکری واقعی یعنی ادامه راه علیه السلام و چه زیبا گفت: : 🍃"چه جنگ باشد و نباشد را من و تو از کربلا می گذرد." 🍃یعنی اینکه: و و این سخنی است که پشت شیطان را می لرزاند. 🍃پس ما برای رسیدن به هدفمان زمان و مکان نمی شناسیم. هر جا که باشیم کربلایی می شویم و به پا می کنیم. ✍سید علیرضا مصطفوی 🌷
‍ ‍🔹بعضی رفقا هستند که حتی اگر خودشان شهید نشوند، رفقایشان را به کاروان شهدا می رسانند. 🔸مثل که راه را برای باز کرد و او را به کاروان امام حسین علیه السلام رساند. 🔹هر چند خودت هم باید جَنَم داشته باشی، باید چیزی در چنته داشته باشی تا آقا بخرتت. 🔸اما گاهی کسی را جلوی مسیرت قرار میده، تا تو پرورش پیدا کنی و به دامان ارباب برسی 🔺👈حالا کمی بیندیش که کدام دوستانت بوی خدا و می دهند و کدام یک بوی یا گناه. 🌷 🌷 🌷
هدایت شده از همسفر شهدا
🔰شهیدی که از روی قرآنش شناسایی شد 🌷 #شهید_سید_محمد_حسین_علم_الهدی 🍃ولادت : ۱۳۳۷/۷/۸ - اهواز 🍂شهادت : ۱۳۵۹/۱۰/۱۷ - هویزه 🍁آرامگاه : گلزار شهدای هویز 🌸پس از خیانت #بنی صدر (رئیس جمهور و فرمانده کل قوای وقت) و اشغال #هویزه توسط مزدوران بعثی شخص #صدام جهت بازدید منطقه به محل آمده بود. 🌺هنگامی که در مقابل ۷۰ نفر از بهترین و جان برکف ترین یاران امام و یاوران اسلام قرار می گیرد از شدت خشم دستور می دهد که اجساد را بر زمین بخوابانند و به #تانک ها فرمان می دهد که از روی این پیکرهای مقدس عبور کنند. 🌼عراقیها با تانک از روی اجساد مطهر شهدای هویزه گذشتند، طوری که هیچ اثری از #شهدا نماند. بعدها جنازه ها به سختی شناسایی شدند. 🔴👈حسین را از قرآنی که در کنارش بود شناختند. قرآنی با امضای #امام_خمینی (ره) و #امام_خامنه_ای. 📝زندگینامه شهید در وبلاگ «همسفر شهدا» http://hamsafarshohada.blog.ir