🌷 #شهید_سعید_بیاضی_زاده
🍃ولادت : ۷۳/۴/۵ - انار کرمان
🍂شهادت: ۹۵/۷/۲۲ - ریف سوریه
🍁آرامگاه: گلزار شهدای روستای ساقی انار
🌸جهادے و تلاشـگر بود و ازهیچ خدمتےدریغ نمی کرد.
🔹از اردوهاے بی شمار جهادے اوگرفته تا تدارک جلسات #شهدا
🌺با #اخلاص بود و جزء #نخبگان و استعدادهاے برتر #حوزه ، ولی به قول طلبه ها هیچ وجهه علمی برای خود نتراشیده بود.
🔰 #همسفر_شهدا
🌸سال ۸۴ ، بعد از سفر #راهیان نور با چند نفر از روحانیون محل مشورت کرد. وقتی راه صحیح را شناخت در حالی که ترم آخر #برق_صنعتی را در هنرستان میگذراند درس را رها کرد و به سراغ #حوزه رفت.
🌺میگفت: شب قبل از امتحان #هیئت داشتیم. درسم را خواندم. اما در هیئت توسل پیدا کردم. از خدا خواستم اگر حوزه رفتن را به صلاح من میدانی مشکلم را حل کن.
🌼مدتی بعد نتایج آمد. سید در نهایت ناباوری و بر خلاف کسانی که خیلی مطالعه کرده بودند، قبول شد و طلبه مدرسه #امام_القائم (عج) در اطراف #میدان_خراسان گردید.
🌷 #همسفر_شهدا_سید_علیرضا_مصطفوی
🔰 #همسفر_شهدا
✅سه سال از تحصیل سید در #حوزه میگذشت.
🌸ظهرها لباس #طلبگی میپوشید و برای اقامه #نماز_جماعت به یک دبیرستان میرفت.
🌺بارها میشد در مسیر عبور، کسانی به او حرفهای زشتی میزدند اما ناراحت نمیشد. می گفت: این لباس #پیغمبر است. وقتی این لباس را پوشیدم خودم را برای همه چیز آماده کردهام.
🌼یکروز با هم بودیم. شخصی از کنار ما رد شد. به سید که ملبّس بود نگاهی کرد و گفت: بهبه حاج آقا سِت کرده!😳
🍀نگاهی به سید انداختم. به جز عمامه مشکی، سرتا پای او قهوهای روشن بود. حتی محاسنش. خندهام گرفت. سید هم همینطور.😊
🌷 #همسفر_شهدا_سید_علیرضا_مصطفوی
🔰 #همسفر_شهدا
✅یکروز در #حوزه نشسته بودم. ایام پایانی #ماه_صفر بود.
🔹سید شروع کرد برای خودش خواندن. از سوز دل برای #امام_حسین علیه السلام میخواند. بچهها و دیگر طلبهها هم آمدند و کنار او نشستند.
✅مجلس عجیبی شد. چنین عزاداری باحالی را کمتر دیده بودم. اینها همه از صفای درونی سید بود.
🔸بعد از نماز کنارش نشستم. نگاهی به من کرد. اشارهای به سینهاش نمود و بیمقدمه گفت: اگر اینجا رو بشکافند از عشق آقا و #کربلا پاره پاره است، اما باید تحمل کرد!
🌷 #همسفر_شهدا_سید_علیرضا_مصطفوی
🔰 #همسفر_شهدا
✅مادر سید ماهیانه مبلغی از حقوق پدری را به او میداد. سید هم سعی میکرد با همان مبلغ امورات خود را بگذراند.
❇️مبالغی را که از شهریه #حوزه یا از #منبرها و... دریافت میکرد در یک صندوق #قرض_الحسنه واریز میکرد تا به نیازمندان #وام پرداخت شود.
✳️سید از این طریق به بسیاری از دوستانش وام داد تا عازم #کربلا شوند.
🌷 #همسفر_شهدا_سید_علیرضا_مصطفوی
🔰 #همسفر_شهدا
✅به پولی که از #مسجد در اختیارش بود خیلی توجه می کرد و به #حق_الناس خیلی اهمیت می داد.
❇️یکی از بزرگان #حوزه می گفت: #اخلاص در کار سید موج می زد. فعالیت او در سه بخش خلاصه می شد:
🔹کار برای #امام_زمان (عج) و شناخت ایشان
🔹پیروی محض از #ولایت_فقیه
🔹کار برای #شهدا و #انقلاب_اسلامی
🌷 #همسفر_شهدا_سید_علیرضا_مصطفوی
🔰 #همسفر_شهدا
✅هنگام #خاکسپاری بود و نگاه آخر. نگران شاگردان سید بودم. گفتم : اینها را ببرید عقب. طاقت ندارند. از صبح تا حالا اشک می ریزند. پس از یک ساعت، سید به خاک سپرده شد.
❇️یکی از طلبههای #حوزه همان موقع از راه رسید. خیلی عجیب ناله و گریه میکرد. خودش را میزد. بعد هم آمد جلو و خودش را روی مزار سید انداخت. حالت عادی نداشت. به یکی از دوستان گفتم: کمکش کنید. او را ببرید عقب.
✳️در حالتی که از خود بی خود شده بود آمد پیش من. گفت: سید خیلی حق گردن من داره من رو برد #کربلا ، من رو با #شهدا آشنا کرد. اما من...
🔸در حالی که گریه میکرد ادامه داد: امروز صبح میخواستم بیام برای تشییع. اما خیلی خسته بودم. خوابم بُرد. در عالم خواب سید را دیدم. آمد و فریاد زد: پاشو، گرفتی خوابیدی! #امیرالمومنین علیه السلام تشریف آوردند تشییع جنازه من!
🔹من هم از خواب پریدم. وقتی آمدم دیر شده بود. شما رفته بودید.
🌷 #همسفر_شهدا_سید_علیرضا_مصطفوی