eitaa logo
همسران موفقِ فاطمی❤💍
11.8هزار دنبال‌کننده
10.5هزار عکس
2.7هزار ویدیو
62 فایل
💕هدف ما #نجات جامعه از #فقردانش_جنسی رواج #همسرداری_فاطمی و #پیوندبهتربین همسران است💕 ⛔کپی‌مطالب فقط باذکرمنبع ولینک جایزاست❤ 🙏آیدی #فـقـط جهت ارسال‌ایده‌هاوتجارب @Banoo9669 🎀 #تبلیغ‌کانال‌شما👇 https://eitaa.com/joinchat/254672920C9b16851ec4
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
#پیام_عاشقانه 💋 خوشبختی یعنی نوشیدن یک جرعه چای در کنار تو☕️ یعنی قدم زدن در خیابان‌ های سوت و کور شهر آن هم با آواز روح بخش پای تو خوشبختی یعنی همچون تویی را داشتن❤️ و همچون منی دیوانه‌ وار غرق دوست داشتنت❤️💋
#چالش سلام، انشاءا.... شبتون مهدوی ، بابت مطالبخوب کانالتون ممنون ؛ از وقتی کانالتون رو دنبال میکنم کلی تو رابطه ام با آقایمون تغییر کردم واقعا خیر دو دنیا نصیبتون 🌺🌺🌺بالاخره انقدر توی چالشها شرکت کردم و برای آقای مطلب چالش رو فرستادم ، و آقای هم چند ماهی بود اصلا جواب نمیداد ، یا اگر میداد حالم رو میگرفت بالاخره چالش جواب داد و آقای پیام عشقولانه برام فرستاد بدون اینکه من ازش بخوام ، جواب پیامهام رو عاشقانه بده ، باز هم سپاسگذار از مطالب کانال خوبتون کانال شما و چند تا کانال مثل شما رو تو ایتا برلی دوستان و فامیل معرفی کردم و لینک کانال را دادم و عضوشون کردم ؛ اونها هم مثل من راضی بودند و کلی تشکر برای معرفی این کانالها ، مطمئن باشید دعای خیر همه ی کاربرهای کانال پشت راهتون هست و حتی بچه ها و آقامون هم که توی زندگی تغییرات میبینند و راضی هستند از روابط خونه ؛ رضایت اونها هم باعث عاقبت بخیریتون توی دنیا و آخرت میشه ؛ حتما توی نمازها و دعاهام یادتون هستم 🌺🌺🌺 ❣ @hamsar_ane❣
اینم اقایی برای منه😍خیلی خلاقن ایشون ❣ @hamsar_ane
سلام ممنون از مطالب مفیدتون چالشاتون خیلی خوب و عالین اینم من وآقاییم باهم دیگه بحثمون شده بود اینطوری آشتی کردیم☺️☺️ ❣ @hamsar_ane
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥زانو بغل نشسته دلم کنج خانه ات عج 🎤مداحی های انقلابی با ناله و آه ... یاری اتـ❤️ـ خواهم کرد تا آخر راه ... یاری اتـ❤️ـ خواهم کرد آقا به تـ❤️ـو ... قول می دهم بعد از این با ترک گناه ... یاری اتـ❤️ـ خواهم کرد 🎀آشپزخونه بهشتی(آشپزی اسلامی) ❣ @hamsar_ane
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این کلیپ رو ببینید 😍😍 🍃معجزه #طب_اسلامی غذای #شنیداری و تاثیر آن بر روان و جسم تاثیر معنویت رو ببنیید البته این کلیپ برای طب نیست ولی خیلی راحت و آسون میشه فهمید غذای شنیداری در مزاج شناسی که میگن یعنی چی ببینش حتما😍😍😍 #چی_گوش_میدی؟؟؟ #حواست_هست؟؟ طرح #اصلاح_سبد_غذایی_خانوارها👨‍👩‍👧‍👦 🎀آشپزخونه بهشتی(آشپزی اسلامی) 🆔 @ashpazkhone_behshti #فوروارد فراموش نشه🌹
جلسات سرکار خانم ۱_جلسه۱_قسمت۱۱ 🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🔹خانمه از در میاد تو چیکار میکنه❓ اول چادرش یک طرفه، کیفش یک طرفه👜، مانتوش یک طرفه ➖تا شب که اهالی خونه بیان خونه کار خونه میکنه، اما هنوز وسایلش اینجاس ✅ از در اومدیم خیلی کارامونو زود داریم میکنیم، اول نظم خودمون؛ ✅ اول لباسو آویزون کن، کیفتو بزار تو کمد ، گوشیتو بایداز بیصدا در بیاری در بیار. 📞 شوهرت میخواد زنگ بزنه خودشو کشته هلاک کرده😡 همه خونه فامیلا رو گشته تا تو رو پیدا کنه😱، می گی آخه گوشیم رو بیصدا بوده، اصلا نشنیدم نفهمیدم. ➖ اینا میشه چی❓ ،نظم نداشتن ، 🔹الان من شب🌜 میخوابم گوشیمو میزارم رو هواپیما ✈️ تا صبح🌞 که میخوام بیدار بشم زنگ نزنه پیام میدن یا زنگی بخوره امواجش اذیتم نکنه ، ✅ من تا شب عادت کنم طبق برنامه ریزی پیش برم به عادت می‌رسم . ➖بعضی عادتها خوبن 👌 ➖بعضی بدن 🔹 اگه خوب باشن وقتی برات ملکه میشه، زحمتت کم میشه . ✅ خودت طبق اولویت بچین که ت کدومه❓ 🔶 مثلا حالت خوب نیست ، برنامه ریزی کردی امروز خونه رو جاروبرقی بکشی ولی نمیتونی . ✅ یک کار دیگه که سبکتره رو انجام بده . 📚میخوام مطالعه کنم ، یا میخوام کار پس دوزی لباسمو که دوختم انجام بدم، میتونم تماس تلفنی داشته باشم صله ارحام تلفنی داشته باشم جابجا میکنم. ولی ممنوع⛔️ اینکه من لحظه ای بیکار باشم ممنوع⛔️ ➖بیکاری تنبلی میاره، چی میاره❓ میاره، رو از بین میبره 😔😢 🔴 رو متوجه شدید❓ ✅ وقتی اولویت بندی کنید کارها زودتر به سامان می رسه، یعنی یکدفعه انباشته نمیشه. ➖یه چیز دیگه ای هم که خیلی مهمه📣📣📣 👈 بعضی بچه ها عکس فرستاده بودن من دیدم این برنامه ها که مینویسید، مثل مشق شب و دیکته ننویسید ❌اینطوری ستونی بنویسید که راحت انجام بدید کنارش یک تیک میزنید ✅ حالابعضی ها ممکنه هر روز هفته یک جدول بکشند، مثلا شنبه اینو انجام داده✅، اینوانجام داده✅ ،اینو انجام داده✅ اومده اینجا که جزء برنامه متغیرشه حالا برگرده از دیشب ناهارشو یک مقدار آماده کرده بره باید برنج را دم کنه ولی خورشت آماده س اینا میشه برنامه👌😊😊 @jalasaaat
جلسات سرکار خانم ۱_جلسه۱_قسمت۱۲ 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 ✅ مثلا ما دوشنبه ها روز مون بود،همیشه در یک طی هفته یادداشت میکردم✍📗 که چه چیزی میخوام مثلا ماکارونیم تموم شده، پودر لباسشوییم تموم شده، سرکه ام تموم شده، 🔹 تا یکشنبه یادداشت میکردم،( داشته باشید) دوشنبه خرید میشد یا با همسرم باهم میرفتیم خرید میکردیم یا تنها خرید میکردن. 🔶آخرین باری که ایشون از منزل رفتن دوشنبه بود و همه چیز خریده بودن آورده بودن ،من سر جایش گذاشتم که روز سه شنبه که دیگه در قید حیات نبودند، روز قبلش خریدشونو کرده بودن. ✅ با نظمتون مردهاتونو منظم میکنید . 🔹امروز اگر یک زن تو خانه منظم باشه، مرد هم منظم میشه در حد عالی مرد همونجوری می شه که شما هستید. این خیلی موثره 💐 امام خمینی (ره)؛ از دامن زن مرد به معراج میرود. ✅ پس ای زن تو باید به خودت افتخار بکنی که مهمترین نقطه هستی، همه ی کار دنیا دست توست. 🔶 وقتی باشی ،متعادل باشی، وقتی زنده باشی، وقتی پویا باشی، وقتی میتونی کار کنی👈 پس شما میتونی انسان ساز باشی ،میتونی جامعه ساز باشی، تمدن ساز باشی 👌👌 ✅ وقتی شما بیدار می شوی و همسرت را میکنی یک مرد رو داری تو جامعه میفرستی، یک دنیا رو داری به جامعه میفرستی، او میره سر کارش درست کار میکنه ،با نشاط کار میکنه، میاره ،این رزق حلال بر میگرده تو چرخه زندگی شما👌👌😊 ⬅️ حالت خوب میشه 😃 زندگیت خوب میشه ،برکت داری هی میچرخه همه چی به طرف خودت، خودت بُردی.(مثل بومرنگ) 🔹فکر میکنی داره میره بیرون بدرقه کردی رفت یه درم اینطوری پشت سرشم بستی و تو دلت گفتی رفت راحت شدم نه این اساس زندگیته❌ ⭐️⭐️ یکی از مهمترین کارهات بدرقه است چون بیشتر متاهل هستید دارم اینجور مثال میزنم ⭐️⭐️ 🔹 برادرت هم که میخواد بره اینجوری دنبالش برو بگو به سلامت👋 مراقب باش ،بسم الله بگو. ✅ شما هر نیتت برای رضای خدا باشه ثوابشو میبری ،حالا شما فکر کن داری سرباز امام زمان (عج) را بدرقه میکنی. @jalasaaat
18 نماز یعنی قرآن خوندن مودبانه 🌹🌺🌹 استاد پناهیان: از معصوم پرسیدن مؤدب بودن پیش خدا یعنی چی؟ "فرمودن: قرائت درست قرآن." "اصلا نماز یعنی قرآن خوندن." امیر المومنین علی علیه السلام می فرماید : اما مومنین نیمه شب می ایستند و تلاوت می کنند.... قطعاتی از قرآن را چه تلاوت کردنی.! ♦♦♦ دوای دردهایشان را از آیات قرآن می جویند قلب هایشان را از آیات قرآن محزون می کنند ... 🌹✴💓 از آیاتی که در آنها تخویف هست می ترسند و در تشویق های خدا طمع می کنند ☺ و در اثر قرائت قرآن از میانه تا میشوند (یعنی رکوع می کنند.) "تحف العقول 159" 🔸🔹💠💟🔸🔹 بار سنگین نگاه آیه ها/ خم نموده قامت دلداده را... و بعد دو سجده میکنند... 💠🔸🔹🌺 نماز یعنی رعایت ادب مقابل خداوند متعال توی نماز تا میتونی مودب باش. بزن هوای نفستو با نماز. بزن توی گوشش 💢💥💢 🔸🔸🔸🔸🔸🔸 💟🌺💟 نماز در مرحله ی اول رعایت ادب است. درمان بسیاری از درد های روحی و جسمی با خوندن نماز مودبانه هست. مخصوصا صحیح خوندن نماز خیلی مهمه. تمرین کن. توی نمازت کم نذار و اول وقت بخون. نورش رو تو زندگیت می بینی... 👌🔹🔹🔹🔹 ❣ @hamsar_ane
۵۴ بهش اقتدا کردم و نمازو باهم خوندیم نمیدونم تو قنوت چی داشت میگفت که انقدر طول کشید... بعد از نماز رفتم کنارش و سرمو گذاشتم رو پاش - علی جانم - ببخشید بابت چی - تو ببخش حالا باشه چشم ، دستی به سرم کشید و گفت: اسماء تا حالا بهت گفته بودم با چادر نماز شبیه فرشته ها میشی _ اوهووم ای بابا فراموشکارم شدم ، میبینی عشقت با آدم چیکار میکنه - سرمو از رو پاش برداشتم روبروش نشستم اخمی کردم و گفتم: با چادر مشکی چی دستشو گذاشت رو قلبش و گفت: عشق علی حالا هم برو بخواب بخوابم ؟دیگه الان هوا روشن میشه باید وسایالتو جمع کنیم اسماء بیا بخوابیم حالا چند ساعت دیگه پامیشیم جمع میکنیم قوووول قول _ ساعت ۱۱ بود باصدای گوشیم از خواب بیدار شدم مامان بود حتما کلی هم نگران شده بود گوشیو جواب دادم صدامو صاف کردمو گفتم:الو - الو سلام اسماء جان حالت خوبه مادر؟؟ بله مامان جان خوبم خونه ی علی اینام - تو نباید یه خبر به ما بدی؟ ببخشید مامان یدفعه ای شد - باشه مواظب خودت باش. به همه سلام برسون چشم خدافظ پیچ و تابی به بدنم دادمو علی رو صدا کردم علی جان پاشو ساعت یازده پاشو کلی کار داریم پتو رو کشید رو سرشو گفت: یکم دیگه بخوابم باشه پتو رو از سرش کشیدم. - إ علی پاشو دیگه توجهی نکرد باشه پس من میرم یکدفعه از جاش بلند شدو گفت کجا - خندیدم و گفتم دستشویی بالش رو پرت کرد سمتم جا خالی دادم که نخوره بهم انگشتشو به نشونه ی تحدید تکون داد که من از اتاق رفتم بیرون وقتی برگشتم همینطوری نشسته بود - إ علی پاشو دیگه امروز جمعست اسماء نزاشتی بخوابما - پوووفی کردم و گفتم: ببین علی من از دلت خبر دارم. میدونم که آرزوت بوده که بری الانم بخاطر من داری این حرفارو میزنی و خودتو میزنی به اون راه با این کارات من بیشتر اذیت میشم _ پاشو ساکت رو بیار زیاد وقت نداریم چیزی نگفت. از جاش بلند شد و رفت سمت کمد، درشو باز کردو یه ساک نظامی بزرگ که لباس های نظامی داخلش بود رو آورد بیرون ساک رو ازش گرفتمو لباس هارو خارج کردم - خوب علی وسایلی رو که احتیاج داری رو بیار که مرتب بذارم داخل ساک وسایل ها رو مرتب گذاشتم باورم نمیشد خودم داشتم وسایلشو جمع میکردم که راهیش کنم - علی مامان اینا میدونن؟؟ آره. ولی اونا خیالشون راحته تو اجازه نمیدی که برم خبر ندارن که... _ حرفشو قطع کردم. اردلان چی اونم میدونه؟ سرشو به نشونه ی تایید تکون داد - اخمی کردم و گفتم: پس فقط من نمیدونستم چیزی نگفت اسماء جمع کردن وسایل که تموم شد پاشو ناهار بریم بیرون قبول نکردم - امروز خودم برات غذا درست میکنم... پله هارو دوتا یکی رفتم پایین بابا رضا طبق معمول داشت اخبار نگاه میکرد وارد آشپز خونه شدم مادر علی داشت سبزی پاک میکرد - سلام مامان إ سلام دخترم بیدار شدی حالت خوبه؟؟ - لبخندی زدم و گفتم:بله خوبم ممنون - مامان ناهار که درست نکردید؟ نویسنده:سرکار خانم علی آبادی ┄┅🌵••══••❣┅┄       •• @tame_sib •• ┄┅❣••══••🌵┅┄
💜🌸💜🌸💜 🌸💜🌸💜 💜🌸💜 🌸💜 💜 میخواستم یکی از تجربیات خوبم رو بهتون بگم. واقعا جواب میده👍😜 من چندوقت پیش از آقایی پول کردم، اونم قبول کرد. من بخاطر اینکه مبلغ بیشتری بگیرم🙈 بهش گفتم: من که میدونم شما برا خانومتون کم نمیذارین، منم دوست دارم لباسای جدید بپوشم. اونم که از خوشش اومده بود😻 گفت: چشم شماره کارت بده برات پول میریزم. 👍😋 منم شماره کارت دادم بهش وقتی پول ریخت به حسابم دیدم مبلغ پولو بیشتر کرده.😉😅 با این روش و این حرفا میتونین از آقایی بیشتری بگیرین.😁 ✅شماهم میتونید تجربیاتتون رو با اعضای کانال به اشتراک بزارید🌹 ❣ @hamsar_ane❣ 💜 🌸💜 💜🌸💜 🌸💜🌸💜 💜🌸💜🌸💜
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💜🌸💜🌸💜 🌸💜🌸💜 💜🌸💜 🌸💜 💜 #امام_خامنه_ای: 📌وظایف یک منتظر چیست؟ 📌چه کسی میتواند ادعا کند که منتظر امام زمانش هست؟ #امام_زمان ❣ @hamsar_ane❣ 💜 🌸💜 💜🌸💜 🌸💜🌸💜 💜🌸💜🌸💜
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💜🌸💜🌸💜 🌸💜🌸💜 💜🌸💜 🌸💜 💜 ۴اشتباه در که شمارو پیرتر نشون میده😍😍 ❣ @hamsar_ane❣ 💜 🌸💜 💜🌸💜 🌸💜🌸💜 💜🌸💜🌸💜
💜🌸💜🌸💜 🌸💜🌸💜 💜🌸💜 🌸💜 💜 خانوما براتون ی ایده دارم... واسه شدن رابطه❤... من گوشی آقایی رو برداشتم جوری که متوجه نشه..😌 ی پیامک نوشتم و برای خودم ارسال کردم.متن پیامک:👇 *شب بلندت میکنم میچسبونمت به دیوار، از ......... همشو ...............نفست درنیاد* (جاهای خالیو خودتون پرکنید) بعد شب ک رفتیم خونه مامانم رفتم کنارش نشستم😊خودمو لوس کردم و گفتم نمیشه حالا امشبو بیخیال بشی؟! گفت☺ یعنی چی؟در مورد چی حرف میزنی...🤔 گفتم اون پیامکه..ک عصر فرستادی..😳 گفت من عصر پیامکی نفرستادم.. گفتم وا شک داری ی نگاه بکن گوشیتو...😐 پس این چیه برا من اومده نگاه کرد 😉😱 گفت بد میبینی امشب با این کارات😚 اینجوری شد که رقم خورد ی شب خوب...🤗 ❣ @hamsar_ane❣ 💜 🌸💜 💜🌸💜 🌸💜🌸💜 💜🌸💜🌸💜
💜🌸💜🌸💜 🌸💜🌸💜 💜🌸💜 🌸💜 💜 #هردوبدانیم در یڪ #خانه و #خانواده چهار چیز باید باشد. 1⃣محبت 2⃣حرمت 3⃣مشورت 4⃣مدیریت جایی ڪه #محبت هست❣ دو چیز وجود ندارد یڪی قدرت دیڪَری دشمنی ❣ @hamsar_ane❣ 💜 🌸💜 💜🌸💜 🌸💜🌸💜 💜🌸💜🌸💜
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💜🌸💜🌸💜 🌸💜🌸💜 💜🌸💜 🌸💜 💜 سلام طنز و جواب آقای همسر... چون سرما خورده ام گفت بیام بریم دکتر...😂🤕 ❣ @hamsar_ane❣ 💜 🌸💜 💜🌸💜 🌸💜🌸💜 💜🌸💜🌸💜
💜🌸💜🌸💜 🌸💜🌸💜 💜🌸💜 🌸💜 💜 من که خیلی تاثیراتش رو دیدم واقعا هاتون بی نظیره ❣ @hamsar_ane❣ 💜 🌸💜 💜🌸💜 🌸💜🌸💜 💜🌸💜🌸💜
💜🌸💜🌸💜 🌸💜🌸💜 💜🌸💜 🌸💜 💜 سلام من اینو فرستادم برا همسر بعد دو ساعت تماس گرفتن ناراحت و غمگین که قضیه این پل صراط چیه باز ؟؟؟گفتم هر وقت جواب دادین متوجه میشن 😁😁😁😁😁😁😁😁 ❣ @hamsar_ane❣ 💜 🌸💜 💜🌸💜 🌸💜🌸💜 💜🌸💜🌸💜
۵۵ الان میخواستم پاشم بذارم. شماها هم که صبحونه نخوردید - میل نداریم مامان جان - اگه اجازه بدید من ناهار رو درست کنم اسماء جان خودم درست میکنم شما برو استراحت کن _ با اصرار های من باالخره راضی شد - خوب قورمه سبزی بذارم الان نمیپزه که - اشکال نداره یکم دیرتر ناهار میخوریم. علی دوست داره،امشبم که میخواد بره گفتم براش درست کنم. مادر علی از جاش بلند شدو اومد سمتم. کجا میخواد بره؟ وای اصلا حواسم نبود از دهنم پرید - إم إم هیچ جا مامان خودت گفتی امشب میخواد بره - ابروهامو دادم بالا و گفتم:من حتما اشتباه گفتم خدا فاطمه رو رسوند... با موهای بهم ریخته و چهره ی خواب آلود وارد آشپز خونه شد. با دیدن من تعجب کرد: إ سالم زنداداش اینجایی تو؟؟ به سالم خانم. ساعت خواب ... وای انقد خسته بودم ییهوش شدم باشه حالا برو دست و صورتتو بشور بیا به من کمک کن _ با کمک فاطمه غذا رو گذاشتم. تا آماده شدنش یکی دو ساعت طول میکشید علی پیش بابا رضا نشسته بود از پله هارفتم بالا وارد اتاق علی شدم و درو بستم به در تکیه دادم و نفس عمیقی کشیدم. اتاق بوی علی رو میداد میتونست مرحم خوبی باشه زمانی که علی نیست همه جا مرتب بود و ساک نظامیشو یک گوشه ی اتاق گذاشته بود. _ لباس هاش رو تخت بود. کنار تخت نشستم و سرمو گذاشتم رو لباس ها چشمامو بستم نا خودآگاه یاد اون بازو بند خونی که اردلان آورده بود افتادم. اشک از چشمام جاری شد. قطرات اشک روی لباس ریخت اشکهامو پاک کردم و چشمامو بستم ، دوست نداشتم به چیزی فکر کنم، به یه خواب طولانی احتیاج داشتم ، کاش میشد بعد از رفتنش بخوابم و، وقتی که اومد بیدار شم. _ با صدای بازو بسته شدن در به خودم اومدم علی بود اسماء تنها اومدی بالا چرا منو صدا نکردی که بیام ؟ آخه داشتی با بابا رضا حرف میزدی راستی علی نمیخوای بهشون بگی؟ الان با بابا رضا حرف زدم و گفتم بهش: بابا زیاد مخالفتی نداره اما مامان. قرار شد بابا با مامان حرف بزنه اسماء خانواده ی تو چی؟ خانواده ی من هم وقتی رضایت منو بیینن راضی میشن. اسماء بگو به جون علی راضی ام ... راضی بودم اما ازته دل ، جوابی ندادم ، غذارو بهونه کردم و به سرعت رفتم پایین مادر علی یه گوشه نشسته بود داشت گریه میکرد پس بابا رضا بهش گفته بود _ با دیدن من از جاش بلند شد و اومد سمتم چشماش پر از اشک بود. دوتا دستشو گذاشت رو بازومو گفت: اسماء ، دخترم راستشو بگو تو به رفتن علی راضی ؟؟ یاد مامانم وقتی اردالان میخواست بره افتادم،بغضم گرفت سرمو انداختم پایین و گفتم: بله پاهاش شل شد و رو زمین نشست. بر عکس مامان، آدم تودارو صبوری بود و خودخوری میکرد. _ دستشو گرفت به دیوار و بلند شد و به سمت اتاقش حرکت کرد. خواستم برم دنبالش که بابا رضا اشاره کرد که نرو آهی کشیدم و رفتم به سمت آشپز خونه. غذا آماده بود. سفره رو آماده کردم و بقیه رو صدا کردم اولین نفر علی بود که با ذوق و شوق اومد. بعد هم فاطمه و بابا رضا همه نشستن _ علی پرسید:إ پس مامان کو؟؟ بابا رضا از جاش بلند شد و گفت:شما غذارو بکشید من الان صداش میکنم. بعد از چند دقیقه مادر علی یی حوصله اومد و نشست. غذاهارو کشیدم به جز علی و فاطمه هیچ کسی دست و دلشون به غذا نمیرفت. علی متوجه حالت مادرش شده بود و سعی میکرد با حرفاش مارو بخندونه. _ ساعت ۵ بود گوشی رو برداشتم و شماره ی اردلان رو گرفتم. بعد از دومین بوق گوشی برداشت الو!!! نویسنده:سرکار خانم علی آبادی ┄┅🌵••══••❣┅┄       •• @tame_sib •• ┄┅❣••══••🌵┅┄
۵۶ الو سلام داداش به اهلا و سهلا کربلایی اسماء خوبی خواهر یه خبری چیزی از خودت ندیا من اخبارتو از شوهرت میگیرم. - خندیدم و گفتم.خوبی داداش، زهرا خوبه؟ الحمدالله _داداش میدونی که علی امروز داره میره ، میشه تو قضیه رو به مامان اینا بگی؟؟ گفتم اسماء جان - گفتی ؟؟؟ آره خواهر ما ساعت ۸ میایم اونجا برای خدافظی - آهی کشیدم و گفتم باشه خدافظ ظاهرا من فقط نمیدونستم ، پس واسه همین بهم زنگ نمیزنن میخوان که تا قبل از رفتنش پیش علی باشم. _ ساعت به سرعت میگذشت باگذر زمان و نزدیک شدن به ساعت ۸،طاقتم کم تر و کم تر میشد. تو دلم آشوب بود و قلبم به تپش افتاده بود. ساعت ۷ و ربع بود. علی پایین پیش مامانش بود تو آیینه خودمونگاه کردم. زیر چشمام گود افتاده بود ورنگ روم پریده بود. لباس هامو عوض کردم و یکم به خودم رسیدم ساعت ۷ و نیم شد _ علی وارد اتاق شد به ساعت نگاهی کرد و بیخیال رو تخت نشست. میدونستم منتظر بود که من بهش بگم پاشو حاضر شو دیره. بغضم گرفته بود اما حالا وقتش نبود... چیزی رو که میخواست بشنوه رو گفتم: إ چرا نشستی؟؟ دیره پاشو.. لبخندی از روی رضایت زد و بلند شد لباس هاشو دادم دستش و گفتم: بپوش دکمه های پیرهنشو دونه دونه و آروم میبستم و علی هم با نگاهش دستهامو دنبال میکرد... دلم نمیخواست به دکمه ی آخر برسم - ولی رسیدم. علی آخریشو خودت ببند از حالم خبر داشت و چیزی نپرسید. موهاشو شونه کردم و ریشهاشو مرتب... _ شیشه ی عطرشو برداشتم و رو لباس و گردنش زدم و بعد گذاشتم تو کیفم میخواستم وقتی نیست بوش کنم. مثل پسر بچه های کوچولو وایساده بود و چیزی نمیگفت: فقط با لبخند نگاهم میکردم. از کمد چفیه ی مشکی رو برداشتم و دور گردنش انداختم نگاهمون بهم گره خورد. دیگه طاقت نیوردم بغضم ترکید و اشکهام سرازیر شد. _ بغلم کرد و دوباره سرم رو گذاشت رو سینش. گریم شدت گرفت. نباید دم رفتن این کارو میکرد، اون که میدونست چقد دوسش دارم میدونست آغوشش تمام دنیامه ، داشت پشیمونم میکرد. قطره ای اشک رو گونم افتاد اما اشک خودم نبود. _ سرمو بلند کردم. علی هم داشت اشک میریخت ... خودم رو ازش جدا کردم و اشکهاشو با دستم پاک کردم مرد مگه گریه میکنه علی.. لبخند تلخی زدو سرشو تکون داد مامان اینا پایین بودن _ روسری آبی رو که علی خیلی دوست داشت رو برداشتم و انداختم رو سرم. اومد کنارم،خودش روسریمو بست و گونمو بوسید لپام سرخ شد و سرمو انداختم پایین دستمو گرفت و باهم رو تخت نشستیم. سرمو گذاشتم رو پاش _ علی جان علی - مواظب خودت باش چشم خانوم - قول بده، بگو به جون اسماء به جون اسماء - خوشحالم که همسرم ، همنفسم ، مردمن برای دفاع از حرم خانوم داره میره. منم خوشحالم که همسرم ، همنفسم ، خانومم داره راهیم میکنه که برم. _ علی رفتی زیارت منو یادت نره هااا مگه میشه تو رو یادم بره اصلا اون دنیا هم... حرفشو قطع کردم. سرمو از رو پاش بلند کردم و با بغض گفتم: برمیگردی دیگه چیزی نگفت و سرشو انداخت پایین اشکام سرازیر شد، دستشو فشار دادم و سوالمو دوباره تکرار کردم سرمو گرفت ، پیشونیمو بوسید و آروم گفت ان شاء الله... _ اشکام رو پاک کرد و گفت: فقط یادت باشه خانم من برای دفاع از!!!!" نویسنده:سرکار خانم علی آبادی ┄┅🌵••══••❣┅┄       •• @tame_sib •• ┄┅❣••══••🌵┅┄
💜🌸💜🌸💜 🌸💜🌸💜 💜🌸💜 🌸💜 💜 عزیزززززای دلم امروز مون رو شروع میکنیم. لطفا فعال باشید و با گزارشاتتون بهمون انگیزه بدین. 👇👇 همراه هستیم با سرکار 🌹 ❤ دوستان و همراهان گرامی سلام خوبین؟ ممنون که با ما همراه هستید همت کن بانو محکم باش تو میتونی انجام بدی. اولین قدم تو قرار عاشقی اینه که خودت رو بسازی از نظر روحی ومعنوی 🔴امروز از خودت شروع کن ذهنت رو از افکار گذشته پاک کن شروع میکنیم از امروز تا 40 روز محبت بی انتظار رو برای شخص مورد نظرتون همسر، پدر، مادر، فرزند، مادر شوهر یا هر کس دیگه.... که بیشتر باهاش مشکل دارین. بعضی ها گفتن ما با هیچ کس مشکل نداریم. چه کنیم؟ خدا رو شکر. باز هم محبت کن به یه نفر و نتیجش رو ببین روز اول امروز کمتر حرف میزنیم و بیشتر فکر میکنیم یادت هست اخرین دفعه کی بهش گفتی دوستت دارم؟؟؟ گوشی تو بردار یه پیامک بنویس یه جمله کوتاه و پر معنی ❤دوستت دارم ❤ شاید برات سخت باشه ولی قرار گذاشتیم با هم. پس انجام بده چند تا جمله زیبا واست میزارم واسه همسرت ارسال کن 🌹سلام،روزم رو با عشق تو سپری میکنم. منتظرتم 🌹سلام، خوبی اسمون من، خواستم بگم یادت نره چقدر دوست دارم 🌹سلام، بی تو نفس کشیدنم برام سخته،منتظرتم تا تو چشمات غرق بشم یکی از جمله های بالا رو انتخاب کن و پیامک کن اگه جواب نگرفتی ناراحت نباش قرار شد بی انتظار باشه........... ❣ @hamsar_ane❣ 💜 🌸💜 💜🌸💜 🌸💜🌸💜 💜🌸💜🌸💜