🌹#پارت514 🌹دختر باران🌹
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
*بیا تو وحشی برای چی گاز میگیری؟
_چون خوشمزه ای.
داخل حیاط رفتم،حیاط کوچکی که یک حوض مربع آبی با فواره ی کوچکی وسطش این حیاط رو قشنگتر کرده بود.
*پس آقا محمدجواد کوش نگو تنها اومدی؟
_نه من و علی و آقامون همه با هم اومدیم.علی گفت از اون در میان حالا کدوم در نمیدونم.
سحر خنده ای کرد.
*پس نهار تلپی که می خواید ماشین پارک کنید.
انگشت اشاره ام رو طرفش گرفتم و چشمکی زدم.
_آفرین دختر باهوش.
سحر سریع توی چشم هاش اشک جمع شد.
*مریم چیزی شده که تو و شوهرت اومدید اینجا؟
بغلش کردم.
_نه دیوونه ناراحتی بریم خونمون؟
*چی شده مریم؟
با صدا نفسم رو بیرون دادم.
_ای بابا،هیچی علی خورده زمین خدا رو شکر به خیر گذشته منم دزد اومده بود خونمون کلانتری بودم دیگه هیچی همه پاشدیم اومدیم خونه شما.
سحر نگاهی به من کرد.
*خودت فهمیدی چی گفتی؟
_آره،علی خورده زمین حالش هم خوبه
هرگونه کپی برداری حرام است.
با عرض پوزش پنجشنبه ها و جمعه ها پارت نداریم
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹