eitaa logo
سبک زندگی همسران
117 دنبال‌کننده
6.6هزار عکس
2.4هزار ویدیو
6 فایل
https://eitaa.com/hamsaraneh15739 🌱❤️کانال سبک زندگی همسران برای زندگی بهتر با آرامش بیشتر برای شما عزیزان❤️🌱 این کانال را به دوستان خود معرفی کنید و در اجر معنوی آن شریک باشید 🌱❤️🌱❤️🌱❤️🌱❤️
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹دختر باران🌹 سحر با چشم های گرد شده به صورتم نگاه کرد و گفت:علی ما خورده زمین. _سحر جان به خدا حالش خوبه بیا بریم اون حیاطتون به خدا الان اومدن. با هم داخل خونه رفتیم از سلیقه سحر خنده ام گرفت همه جا حتی پرده ها صوتی بود. _اینجا عین خونه پلنگ صورتی می مونه. *به این قشنگی. از در داخل پذیرایی بیرون رفتیم محمد جواد کمک علی کرد تا از ماشین پیاده بشه.یک لحظه احساس کردم سحر داره روی زمین میفته، سریع توی بغلم گرفتمش. با صدای ضعیفی گفت:کار سیامکه؟ _جمع کن خودتو بابا چیزی نشده که،استثناءً نه داشت موتورسواری می کرد خورد زمین پس جای من بودی چی کار می کردی؟! علی با کمک محمدجواد از پله ها بالا اومد. محمدجواد با خنده گفت:سلام سحر خانم آبجی نترس بادمجون بم آفت نداره. در حالی که مخاطبش علی بود ادامه داد: پهلوون توی اتاق خواب ببرمت یا بندازمت تو پذیرایی؟ 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 هرگونه کپی حرام مطالعه رمان بدون عضویت در کانال حرام ایام تعطیلات رسمی پارت گذاری انجام نمی شود
۱۲ آبان ۱۴۰۳
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌹دختر باران🌹 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 علی نگاه مهربونی بهم انداخت. *پذیرایی روی مبل می خوابم. نگاهی به سحر انداخت با بی حالی گفت: علیک سلام خانم،ممنون شما خوبی؟ سحر سرش رو پایین انداخت با بغض گفت: سلام،چرا اینجوری تو؟ بلند شروع کرد گریه کردن.محمدجواد با ناراحتی گفت: سحر خانوم به خدا چیزیش نیست بگذارید ببرم بخوابونمش. محمدجواد و علی داخل خونه رفتن،من و سحر هم پشت سرشون ،با هر سختی بود علی روی مبل دراز کشید. سحر با درموندگی گفت: حالا من چی کار کنم؟ -شما هیچی من میرم نهار میگیرم با اجازتون شب هم در خدمتیم. سحر سرش رو انداخت پایین و گفت: خدا از برادری کمتون نکنه. هرگونه کپی برداری حرام است. با عرض پوزش پنجشنبه ها و جمعه ها پارت نداریم 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
۱۳ آبان ۱۴۰۳