#پارت968 🌹دختر باران🌹
قدم دیگه ای برداشت چادرم رو آروم در آوردم و روی زمین گذاشتم توی یک لحظه طرفم دوید جیغی کشیدم و پا به فرار گذاشتم کفش هام رو در آوردم باز از میله بالا رفتم.
محمدجواد به حالت تهدید گفت: خودت با پا خودت بیا پایین.
با خنده گفتم:محمدجواد الان چرا این طوری می کنی به خدا یاد عکس کتاب فارسی کلاس اول افتادم.
کفشمُ از روی زمین برداشت طرفم پرتاب کرد.
-بیا پایین یه عکسی نشونت بدم.
_مگه من چی کار کردم؟
سرش رو بالا گرفت و گفت:آخه موجود عجیب غریب دو پا من به تو اعتماد ندارم؟ بیا پایین مریم.
_وای محمدجواد از این بالا قیافت دیدنی تر شده.فهمیدی کدوم عکس رو گفتم؟
-روت رو کم کن.
_برو دیگه خجالت بکش اه هی هیچی نمیگم. برو عقب وایسا دستم خسته شد.
-بیا پایین کاریت ندارم.
_آره تو راست میگی باورت شده من پینوکیو هستم و تو روباه مکار و گربه نره برو برادر من ما خودمون زغال می سازیم.
پوتین هاش رو در آورد و از میله شروع کرد بالا اومدن.
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
هرگونه کپی حرام شرعی است.🔥
رمان دارای کد ثبت در وزارت ارشاد است کپی پیگرد قانونی دارد
کد ثبت وزارت ارشاد:#137745
با عرض پوزش پنجشنبه ها و روزهای تعطیل پارت گذاری انجام نمیشه