مناظره #انتخابات۱۴۰۳
عزیزان همراه کانال سبک زندگی، کسی رو انتخاب کنید که بگه می توانیم و می شود.
نه کسانی که مدام میگوید نمیتوانیم و نمی شود.کسانی که الان این حرف را میزنند، اگه خدایی نکرده انتخاب بشوند میگویند نگذاشتند...
#به_عقب_برنمیگردیم
#انتخاب_اصلح
ما معمولا نگران بچه هایی هستیم که خیلی بازیگوشند در صورتی که باید نگرانیمان را متوجه کودکانی کنیم که بسیار آرام و حرفگوشکن هستن در بیشتر موارد تشخیص داده میشود که این کودکان به ظاهر آرام بیمار هستند...
چون به خاطر نظم و نظافت، ایجاد احساس گناه، انتقادگری و کمالگرایی افراطی خودمان ، اجازه ندادیم كه آن نيروهای رشد كودک كه بیحد و مرز هستند، با بازی جريان پيدا كند.
این در مورد نوجوانان هم صادق هست
🍃❤️https://eitaa.com/hamsaraneh15739
5.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 چرا باید زن نرم و مهربان باشد؟!!
🍃❤️https://eitaa.com/hamsaraneh15739
👇تقویم نجومی یکشنبه👇
👇👇👇کانال عمومی👇👇👇
(تقویم همسران)
اولین و کامل ترین مجموعه کانال های تقویم نجومی ، اسلامی.
👈 یکشنبه 👈 3 تیر / سرطان 1403
👈16 ذی الحجه 1445 👈23 ژوئن 2024
🏛 مناسبت های دینی و اسلامی.
⭐️ احکام دینی و اسلامی.
⛔️اول صبح صدقه مطلوب و رفع نحوست کند.
🌕امروز روز خوبی برای امور زیر است:
✅برای شروع بنایی خوب است.
📛ولی از مسافرت.
📛و حرکات و جابجایی پرهیز شود.
🚘مسافرت : مسافرت خوب نیست و امکان بد بیاری دارد.حتما همراه صدقه و احتیاط لازم انجام گردد.
@taghvimehamsaran
🔭 احکام نجوم.
🌓 امروز : قمر در برج جدی است و از نظر نجومی برای امور زیر نیک است:
✳️شروع معالجه و درمان.
✳️انواع جراحی ها.
✳️کشت و زراعت.
✳️درو و برداشت محصولات.
✳️وام و قرض دادن و گرفتن.
✳️تشکیل شرکت و امور مشارکتی.
✳️و از شیر گرفتن کودک نیک است.
🔵بستن حرز برای اولین بار و نماز آن خوب است.
👩❤️👨مباشرت امشب: فرزند آن به قسمت و روزی خود قانع باشد.
💎 از کانال ما در فروش حرز و ادعیه همراه دیدن فرمایید.👇
@Herz_adiye_hamrah
🔲 این مطالب تنها یک سوم اختیارات سررسید تقویم همسران است بقیه امور را در تقویم مطالعه بفرمایید.
⚫️ اصلاح سر و صورت.
طبق روایات ، #اصلاح_مو (سر و صورت) در این روز از ماه قمری ، باعث حزن و اندوه می شود.
💉🌡حجامت خون دادن فصد و زالو انداختن #خون_دادن یا #حجامت #فصد#زالو انداختن در این روز، از ماه قمری باعث فرج و نشاط می شود.
@taghvimehmsaran
😴🙄 تعبیر خواب.
خوابی که (شب دو شنبه) دیده شود تعبیرش طبق ایه ی 17 سوره مبارکه " بنی اسرائیل " است.
وکم اهلکنا من القرون من بعد نوح...
و مفهوم آن این است که چیزی باعث حزن و اندوه خواب بیننده شود پدیدار گردد صدقه بدهد تا برطرف شود. ان شاءالله. و شما مطلب خود را در این مضامین قیاس کنید.
💅 ناخن گرفتن
یکشنبه برای #گرفتن_ناخن، روز مبارک و مناسبی نیست و طبق روایات ممکن است موجب بی برکتی در زندگی گردد.
👕👚 دوخت و دوز
یکشنبه برای بریدن و دوختن #لباس_نو روز مناسبی نیست . طبق روایات موجب غم واندوه و حزن شده و برای شخص، مبارک نخواهد بود( این حکم شامل خرید لباس نیست)
✴️️ وقت #استخاره در روز یکشنبه: از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۲ و بعداز ساعت ۱۶ عصر تا مغرب.
❇️️ ذکر روز یکشنبه : یا ذالجلال والاکرام ۱۰۰ مرتبه
✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۴۸۹ مرتبه #یافتاح که موجب فتح و نصرت یافتن میگردد .
@taghvimehmsaran
💠 ️روز یکشنبه طبق روایات متعلق است به #حضرت_علی_علیه_السلام و #فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد.
🌸بامید پرورش نسلی مهدوی ان شاءالله🌸
📚 منابع مطالب:
کتاب تقویم همسران
نوشته حبیب الله تقیان
انتشارات حسنین علیهما السلام
قم:پاساژ قدس زیر زمین پلاک 24
تلفن
09032516300
02537747297
09123532816
📛📛📛📛📛📛📛📛📛📛📛
📩 این مطلب را برای دوستانتان حتما با لینک ارسال کنید مطلب بدون لینک شرعا حرام و ممنوع میباشد.
📛📛📛📛📛📛📛📛📛📛📛
مطلب تخصصی و مفید تقویم نجومی را هر شب در 👇اینجا👇دریافت کنید 👇عضو شوید👇
لینک کانال اصلی و فعال ما در تلگرام👇
@taghvimehmsaran
ای دی ادمین 🆔👇
@tl_09123532816
لینک گروه در پیام رسان تلگرام ایتا و سروش👇
@taghvimehamsaran
https://eitaa.com/joinchat/2302672912C0ee314a7eb
🍃🌹دعا و زیارت روز یکشنبه 🍃🌹
🌹*دعای روز یکشنبه *
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
بِسْمِ اللَّهِ الَّذِي لاَ أَرْجُو إِلاَّ فَضْلَهُ وَ لاَ أَخْشَى إِلاَّ عَدْلَهُ وَ لاَ أَعْتَمِدُ إِلاَّ قَوْلَهُ وَ لاَ أُمْسِكُ إِلاَّ بِحَبْلِهِ بِكَ أَسْتَجِيرُ يَا ذَا الْعَفْوِ وَ الرِّضْوَانِ مِنَ الظُّلْمِ وَ الْعُدْوَانِ وَ مِنْ غِيَرِ الزَّمَانِ وَ تَوَاتُرِ الْأَحْزَانِ وَ طَوَارِقِ الْحَدَثَانِ وَ مِنِ انْقِضَاءِ الْمُدَّةِ قَبْلَ التَّأَهُّبِ وَ الْعُدَّةِ وَ إِيَّاكَ أَسْتَرْشِدُ لِمَا فِيهِ الصَّلاَحُ وَ الْإِصْلاَحُ وَ بِكَ أَسْتَعِينُ فِيمَا يَقْتَرِنُ بِهِ النَّجَاحُ وَ الْإِنْجَاحُ وَ إِيَّاكَ أَرْغَبُ فِي لِبَاسِ الْعَافِيَةِ وَ تَمَامِهَا وَ شُمُولِ السَّلاَمَةِ وَ دَوَامِهَا وَ أَعُوذُ بِكَ يَا رَبِّ مِنْ هَمَزَاتِ الشَّيَاطِينِ وَ أَحْتَرِزُ بِسُلْطَانِكَ مِنْ جَوْرِ السَّلاَطِينِ فَتَقَبَّلْ مَا كَانَ مِنْ صَلاَتِي وَ صَوْمِي وَ اجْعَلْ غَدِي وَ مَا بَعْدَهُ أَفْضَلَ مِنْ سَاعَتِي وَ يَوْمِي وَ أَعِزَّنِي فِي عَشِيرَتِي وَ قَوْمِي وَ احْفَظْنِي فِي يَقَظَتِي وَ نَوْمِي فَأَنْتَ اللَّهُ خَيْرٌ حَافِظاً وَ أَنْتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ اللَّهُمَّ إِنِّي أَبْرَأُ إِلَيْكَ فِي يَوْمِي هَذَا وَ مَا بَعْدَهُ مِنَ الْآحَادِ مِنَ الشِّرْكِ وَ الْإِلْحَادِ وَ أُخْلِصُ لَكَ دُعَائِي تَعَرُّضاً لِلْإِجَابَةِ وَ أُقِيمُ عَلَى طَاعَتِكَ رَجَاءً لِلْإِثَابَةِ فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ خَيْرِ خَلْقِكَ الدَّاعِي إِلَى حَقِّكَ وَ أَعِزَّنِي بِعِزِّكَ الَّذِي لاَ يُضَامُ وَ احْفَظْنِي بِعَيْنِكَ الَّتِي لاَ تَنَامُ وَ اخْتِمْ بِالاِنْقِطَاعِ إِلَيْكَ أَمْرِي وَ بِالْمَغْفِرَةِ عُمْرِي إِنَّكَ أَنْتَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ.
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
*زیارت حضرت علی علیه السلام و حضرت زهرا سلام الله علیها در روز یکشنبه*
السَّلاَمُ عَلَى الشَّجَرَةِ النَّبَوِيَّةِ وَ الدَّوْحَةِ الْهَاشِمِيَّةِ الْمُضِيئَةِ الْمُثْمِرَةِ بِالنُّبُوَّةِالْمُونِقَةِ (الْمُونِعَةِ) بِالْإِمَامَةِ وَ عَلَى ضَجِيعَيْكَ آدَمَ وَ نُوحٍ عَلَيْهِمَا السَّلاَمُ السَّلاَمُ عَلَيْكَ وَ عَلَى أَهْلِ بَيْتِكَ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ السَّلاَمُ عَلَيْكَ وَ عَلَى الْمَلاَئِكَةِ الْمُحْدِقِينَ بِكَ وَ الْحَافِّينَ بِقَبْرِكَ يَا مَوْلاَيَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ هَذَا يَوْمُ الْأَحَدِ وَ هُوَ يَوْمُكَ وَ بِاسْمِكَ وَ أَنَا ضَيْفُكَ فِيهِ وَ جَارُكَ فَأَضِفْنِي يَا مَوْلاَيَ وَ أَجِرْنِي فَإِنَّكَ كَرِيمٌ تُحِبُّ الضِّيَافَةَ وَ مَأْمُورٌ بِالْإِجَارَةِ فَافْعَلْ مَا رَغِبْتُ إِلَيْكَ فِيهِ وَ رَجَوْتُهُ مِنْكَ بِمَنْزِلَتِكَ وَ آلِ بَيْتِكَ عِنْدَ اللَّهِ وَ مَنْزِلَتِهِ عِنْدَكُمْ وَ بِحَقِّ ابْنِ عَمِّكَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ وَ عَلَيْهِمْ (عَلَيْكُمْ) أَجْمَعِينَ.
🌹* و زیارت حضرت زهرا سلام الله علیها:*
اَلسَّلاَمُ عَلَيْكِ يَا مُمْتَحَنَةُ امْتَحَنَكِ الَّذِي خَلَقَكِ فَوَجَدَكِ لِمَا امْتَحَنَكِ صَابِرَةً أَنَا لَكِ مُصَدِّقٌ صَابِرٌ عَلَى مَا أَتَى بِهِ أَبُوكِ وَ وَصِيُّهُ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِمَا وَ أَنَا أَسْأَلُكِ إِنْ كُنْتُ صَدَّقْتُكِ إِلاَّ أَلْحَقْتِنِي بِتَصْدِيقِي لَهُمَا لِتُسَرَّ نَفْسِي فَاشْهَدِي أَنِّي ظَاهِرٌ(طَاهِرٌ) بِوِلاَيَتِكِ وَ وِلاَيَةِ آلِ بَيْتِكِ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِمْ أَجْمَعِينَ
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
🌹*یکشنبه*
ذکر : یا ذالجلال و الاکرام ۱۰۰ مرتبه
سوره : یس
ذکر ویژه :یا فتاح ۴۸۹ مرتبه
(به فتح و پیروزی میرسید)
https://eitaa.com/joinchat/936575181C3c5f48ded6
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
روز یکشنبه
*ختم 5 دعاي فرج هديه به مولاي عزيزمان امام مهدي عليه السلام به نيت سلامتي و تعجيل در ظهورشان و جز ياران وفادار ايشان باشيم *🌺
ان شاءالله به زودي چشممون به جمال پرنورشان روشن شود 🌺
23.18M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♡ ❍ㅤ ⎙ㅤ ⌲
ˡᶦᵏᵉᶜ ᶜᵒᵐᵐᵉⁿᵗ ˢᵃᵛᵉ ˢʰᵃʳᵉ
#علوی_انتخاب_کنیم
#مسئول_تراز
🔸مسولی که ثروت اندوزی کند خائن است
با ما همراه باشید:↙️
┄┅═✧❁ااا❁✧═┅┄
https://eitaa.com/joinchat/2066481246Cb13f0be69d
#پارت223 🌹دختر باران🌹
مامان نازگل با چشمهای اشکی بهم نگاه کرد و گفت:آره مریم؟ حرف زدی
_اوهوم.
مامان نگار و فاطمه همُ بغل کردن بلند شروع کردند گریه کردن.
محمدجواد بغ*لم کرد و با صدایی بغض آلود گفت:جوجه، دلم برای صدات تنگ شده بود.
دهانش کنار گوشم بود نفس که می کشید باعث شد قلقلکم بشه.
شروع کردم خندیدن
_وای محمدجواد تو رو خدا کنار گوشم نفس نکش، دلم ضعف رفت.
با لبخند و حالتی خاص توی صورتم نگاه کرد.
مامان فاطمه با چشم های ریز شده نگاهم کرد و گفت:محمدجواد چی کار کرد که شوک بهت وارد شد؟
محمدجواد با اعتراض گفت:مامان!
خاله فاطمه: یواش چته؟
-چی شد یهو؟
_یه خاطره نه چندان خوب.
مامان فاطمه و مامان نگار از اتاق بیرون رفتن.
-به محمد یا ساره بگم بیان؟
_نه، دوست ندارم خاطره های تلخ رو تعریف کنم
-ولی بالاخره محمد ازت می پرسه.
_نمیدونم.
صدای مامان فاطمه از توی پذیرایی اومد که گفت: پسرم به محمد آقا خبر بدیم بیان یادت هست که گفت هر وقت تونست صحبت کنه خبرش کنیم.
محمدجواد با حالت سوالی نگاهم کرد و گفت:بهش بگم؟
_نمیدونم فقط بهش بگید زیاد سوال نکنه یا حرف نزنه.
خنده ای کرد با گوشی شماره ی محمد رو گرفت، اسپیکر گوشیُ روشن کرد، بعد از چهار بوق صدای محمد اومد
محمد:سلام صبح بخیر بعدا زنگ بزن دارم پوشک عوض می کنم.
-سلام زنگ زدم بگم مریم صحبت کرد.
محمد:چی کارش کنم؟ ان شاء الله راه رفتنش رو ببینی.
در حالی که معلوم بود با ساره صحبت می کنه گفت:ای بابا ساره بیا خودت پوشکش کن بگذار ببینم این محمد جواد اول صبح از جون من چی می خواد.
محمد:خب تعریف کن.
-هیچی دیگه الان میای؟
محمد:کجا بیام؟
محمدجواد کلافه گفت:مسخره بازی در نیار گفتی مریم حرف زد بهت خبر بدم
محمد معلوم بود از اول اصلا حواسش به حرف های محمد جواد نبوده گفت:
مگه حرف زد؟
محمدجواد:مرد حسابی سر کارم گذاشتی؟ برو بابا، خداحافظ
خنده ی ریزی کردم
-بخند، بخند که حالا میاد تو رو هم کلافه کنه.
بلند شد لباسش رو مرتب کرد.
-مریم جان من امروز یک ساعت تدریس دارم زود میام.چیزی خواستی زنگ بزن.
_چشم.
با انگشت روی بینیم زد
-آفرین دماغ آلوچه.
کلیپسی برداشتم تا دم در همراهیش کردم.
مامان فاطمه:بیا بشین ببینم تعریف کن کی قرار هست برام یه نوه بیاری؟
کنار مامان نگار نشستم.
_فعلا که می خوام درس بخونم
مامان فاطمه: مریم سن و سالی نداره خودش رو باید محمدجواد بزرگ کنه.
مامان فاطمه:حالا هرچی
مامان نگار معلوم بود از این حرف خوشش نیومده گفت: برم ناهار بگذارم
مامان فاطمه وقتی از رفتن مامان نگار مطمئن شد خنده ی خاصی کرد و گفت:
مامان بزرگت ناراحت شد.
خنده ای کردم
صدای زنگ موبایل مامان نگار بلند شد.
مامان نگار:مریم جان گوشی من و جواب بده.
_بله سلام بفرمایید
مردی جواب داد:
... نگار خاله کجایی بیا باید خودت کارگر بگیری
نمیدونستم چی باید بگم
_مامان یه آقایی هست من نمیدونم چی بگم.
از آشپزخونه بیرون اومد گوشی رو ازم گرفت و جواب داد.
بعد از یک ربع صحبت وقتی تماس قطع کرد. نگاهی به من کرد و گفت:مریم جان باید برگردم.
با ناراحتی گفتم:چرا؟
__عزیز دلم باید خودم بالاسر زمین ها باشم.
با ناراحتی داخل اتاق رفتم.
صدای صحبت کردن مامان فاطمه که سعی در راضی کردن مامان نگار داشت می اومد ولی باز مامان نگار راضی نشد
هرگونه کپی برداری حرام است.
با عرض پوزش پنجشنبه ها و جمعه ها پارت نداریم
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#پارت224 🌹دختر باران🌹
آلبومُ برداشتم شروع به ورق زدن کردم.
با شنیدن صدای سلام مردونه ی محمدجواد لبخندی زدم به ساعت نگاه کردم باورم نمی شد از ساعت یازده تا یک سرگرم عکس ها بودم.
طرف پذیرایی رفتم اما محمدجواد نبود صدای مامان فاطمه و مامان نگار از آشپزخونه می اومد.
_محمد جواد کجاست؟
مامان فاطمه که حسابی سرگرم صحبت با مامان نگار بود نگاهی بهم کرد و گفت:
بچه ی من نصف زندگیش توی سرویس گذشته هرجا گیرش نیاوردی میتونی اونجا گیرش بیاری.
با فکر خاص و شیطانی که به سرم زد لیوانی برداشتم طرف دستشویی رفتم سایه ی یار که از پشت شیشه پیدا شد لیوانُ زیر شیر آب بردم با صدای باز شدن طوری نشون دادم که مثلا ترسیدم آب لیوان روی محمدجواد خالی کردم.
داد بلندی کشید که همراه شد با خندیدن من، موهاش به پیشونیش چسبیده بود و چشمهای عسلی و دهان بازش نشون می داد انتظار همچین چیزیُ نداشت مامان فاطمه و نگار که از داد محمدجواد ترسیده بودند، حالا با دیدن وضع مرد رو به روشون شروع به خندیدن کردن، مامان فاطمه همونطور که می خندید گفت:مرد گنده همچین عربده زدی گفتم چی شده؟
محمدجواد تازه به خودش اومد با اخم و چشم ریز شده به صورتم نگاه کرد
_سلام، خسته نباشيد، از قصد نبود
باز صدای خنده ی مامان ها بلند شد.
-سلامت باشی عزیزم، بعد از یک ماه دق دادن من و چهار روز اضطراب و سکوت سورپرایزم کردی.
خیلی مظلوم گفتم:از قصد نبود.
به پشت سرم نگاه کردم، مامان فاطمه و مامان نگار رفته بودند.
باز به محمدجواد نگاه کردم بدون نشون دادن واکنشی دستهاشُ شست طوری طرف در رفت که پیش خودم گفتم حتما باور کرده از قصد نبوده اما با بسته شدن در چوبی و صدای قفل فهمیدم اشتباه کردم خواستم داخل سرویس فرار کنم اما محمدجواد سریع رو به روی در ایستاد.به صورتش که شبیه پسر بچه های تخس شده بود با مظلومیتی ساختگی نگاه کردم.
-نترس کاریت ندارم بیا بغلم.
دستهاشُ باز کرد.
نمی تونستم حرفش رو باور کنم چون چشمهاش فریاد میزد که فکری توی سرش هست.
با این همه خودمُ توی بغل*ش انداختم، سرمُ روی قفسه ی سین*ش گذاشتم صدای قلبش باعث شد با لذت چشمهامُ ببندم.
-می دونی خوشحالم که حالت خوبه؟
_اوهوم.
-بستنی خیلی دوست داری مگه نه.
_آره
بوس*ه ای روی صورتم زد اما با دردی که توی صورتم پیچید جیغ آرومی زدم. دستم و روی صورتم گذاشتم با اعتراض گفتم:چرا گاز میگیری؟
لبخندی زد و گفت:به همون دلیل که تو روی من آب ریختی.
_این درد داره، جاش هم میمونه اگه کسی بپرسه چرا صورتت کبود شده چی بگم؟
با بی تفاوتی شونه ای بالا انداخت
-کاری که تو کردی هم برای من زحمت درست کرد،من باید بعد ناهار برم سر کار همه از من می پرسن چرا لباست خیسه.
با صدای در مجبور شد قفل رو باز کنه، در که باز شد مامان فاطمه با لبخند نگاهی به محمدجواد و بعد به من نگاه کرد که دستم روی صورتم بود.
سؤالی طرفم نگاه کرد پرسید:چرا دستت روی صورتت هست؟
با خجالت گفتم: هیچی
مامان فاطمه:دستت بردار ببینم
با برداشتن دستم و جای دندون محمدجواد خنده ی بلندی کرد با ذوق گفت:شیرم حلالت، نوش جونت مادر.
با چشم های گرد شده به مامان فاطمه نگاه کردم.
مامان فاطمه:بدویید ناهار یخ کرد، خونه به این بزرگی جا قحطه شما توی توالت با هم شوخی می کنید؟
با هم طرف آشپزخونه رفتیم.
مامان نگار تکه کوکویی توی بشقابم گذاشت ولی با دیدن صورتم که جای دندان قرمز شده گفت: خاک بر سرم چرا لُپت این طوری شده؟
با خجالت نگاهی به محمدجواد انداختم که راحت برای خودش ناهار می خورد.
لبخند شیطانی زدم و گفتم:محمدجواد گاز گرفته.
محمدجواد که فکر نمی کرد همچین چیزی بگم لقمه توی گلوش پرید و شروع به سرفه کرد.
مامان فاطمه و نگار شروع به خندیدن کردن ولی نگاه محمدجواد تهدیدوار روی صورتم می چرخید.
بعد از ناهار انگار محمدجواد چیزی یادش اومده باشه گفت:مامان محمدرضا زنگ زد گفت می خوان برای پس فردا بیان خونت بهش گفتم مامان خونه ی ما هست تو و زنت هم بیاید گفت نه.
مامان فاطمه: جز دردسر هیچی نداره پسره ی بی عرضه.
-ناراحت بود فکر می کرد عروسی گرفتیم.
مامان فاطمه:غلط کرده بهش گفتم عقد داداشت هست بیا برادر بزرگشی گفت من کار دارم.
-اشکال نداره مامانم،شما اگر خواستی بمونی قدمت رو چشمهای من خواستی بری بلیط میگیرم.
مامان فاطمه کلافه دستی به صورتش کشید و با غم خاصی گفت:چی کار کنم بچمه، برای ساعت سه بلیط بگیر که فردا خونم باشم.
با ناراحتی گفتم:این نمیشه هم شما برید هم مامان نگار
محمدجواد با تعجب گفت:مگه خاله هم می خوان برن؟
_اوهوم.
محمدجواد لحظه ای توی فکر رفت.
-خاله اگر می تونید شما حداقل بمونید وقتی مریم کلاس هاش شروع شد برید.
هرگونه کپی برداری حرام است.
با عرض پوزش پنجشنبه ها و جمعه ها پارت نداریم
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
17.99M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ما این کارو شروع کردیم اگه دوست دارید
شما هم ادامه بدین 🙏❤️
#غدیر
࿐჻ᭂ⸙🌿🌺🌿⸙჻ᭂ࿐
🌱❤️https://eitaa.com/hamsaraneh15739