eitaa logo
🌸 همسران خوب 🌸🇵🇸
247.6هزار دنبال‌کننده
5.1هزار عکس
1.5هزار ویدیو
44 فایل
🌸🍃 یک روانشناس انقلابی 🇮🇷 #محسن_پوراحمد_خمینی 💓 دریافت‌کلاسهای‌آموزشی @hamsaranclass 💓 مشاوره رایگان @hamsaranekhoub 💓 مشاوره تلفنی @moshaverehhamsaran 💓 نظرات @Manamgedayefatemeh7 💓 تبلیغات،فروشگاه‌ها😊،مشاوره حضوری و... @hamsaranrahnama
مشاهده در ایتا
دانلود
قسمت سوم محمد و میثم از خواب بیدار شده اند. محمد سه سالشه و میثم یکسال داره. مریم همینطور که کارهای ناهار رو انجام میده داره قربون صدقه بچه ها میره. هر روز صبح بچه ها چشمشون رو که باز می کنند، با محبت و صدای مهربان مامان مواجه میشن و این کار حس امنیت و آرامش را به خوبی بهشون انتقال میده... مریم تازه محمد رو از جیش گرفته و دیگه پوشکش نمیکنه، محمد هم از اون بچه هایی هست که تا دقیقه ٩٠ و البته گاهی وقتها هم تا دقیقه ٩۵ 😅 حاضر نیست بره دستشویی و در روز چند مرتبه جیشش در میره... البته مریم این رو اقتضای این مرحله میدونه و به هیچوجه با خشونت با پسرش برخورد نمیکنه و از چند هفته پیش که دیگه محمد رو پوشک نمیکنه سعی داره از طریق بازی محمد رو تند تند دستشویی ببره تلفن زنگ میخوره... مریم گوشی رو برمیداره... الو.. سلام، بفرمائید سلام مریم جون، خوبی؟ عارفه هستم، مشتاق دیدار عزیزم... "عارفه هفت ساله ازدواج کرده و بعد از یکسال که عقد بودند، رفتند زیر یک سقف. در طول این سالها مشکلات زیادی رو با حامد (شوهرش) تجربه کرده بود و الان با مشورت هایی که از مریم در طی این سالها گرفته بود و البته با توکل و تلاش خودش خیلی از مشکلات رو حل کرده بودند..." مریم: سلام عارفه خانم، الحمدلله خوبیم، مدتیه کم فروغ شدین😉 عارفه: آره عزیزم ، چند وقت بود شوهرم بیکار شده بود و الان یک ماهی هست یه جا شروع کرده به کار صبح میره و عصر میاد مریم: خب مبارکه ان شاءالله، کی شیرینی بخوریم؟ من هوس شیرینی زبون کردم عارفه: چشم حتما به روی دیده. راستی زنگ زدم یه چیزی بگم بهت، اولین نفری هستی که دارم بهش میگم مریم: بفرمائید سراپا گوشم... عارفه: راستش نمیدونم چطوری بگم😊... مریم خندید و گفت: مگه چی میخوای بگی خب بگو دیگه الان از کنجکاوی غش میکنما...😁 راستش زنگ زدم بگم روز مادر باید به منم تبریک بگیدا... 😌😌😉 مریم نمی دونست از خوشحالی چکار کنه ناخودآگاه با صدای بلند گفت: ای جانم، الحمدلله.. بعد از شش سال حالا بالاخره خدا خواست ، خیلی خوشحالم کردی عارفه جان... دختره یا پسره؟ عارفه: عجله نکن الان یه ماهشه🙈 مریم: کوچولو نیومده کار باباش درست شد.. این که میگن بچه روزیش رو با خودش میاره همینه دیگه. ان شاءالله پر روزی و برکت باشه .... فاطمه از مدرسه رسیده خونه و داره زنگ میزنه: محمد دوید و درب رو باز کرد و سلام کرد ولی فاطمه سلام سردی گفت و همینجوری با بی حالی رفت نشست گوشه اتاق و کیفش رو باز کرد و مشغول وارسی کیفش شد. مریم تا فهمید فاطمه از مدرسه اومده با اینکه خیلی دوست داشت همچنان با عارفه حرف بزنه گفت: عارفه جان ببخشید الان فاطمه اومد، منتظر منه مجددا خودم صبح بهت زنگ میزنم ان شاءالله بعدش خدا حافظی کرد و با عجله رفت سمت فاطمه فاطمه هر روز وقتی خونه می رسید و زنگ میزد، مامان و محمد و میثم با هم میرفتن به استقبالش و کلی انرژی مثبت می گرفت.. اما امروز مامان و میثم نبودند و حالش گرفته شده بود. مریم همیشه با روحیه خیلی بالا از بچه ها و البته از سعید استقبال میکنه تا حالا چندمرتبه سعید به مریم گفته بود که وقتی میام خونه و چهره پر از لبخند تو رو میبینم اصلا خیلی از مشکلات بیرون یادم میره، گفته بود این روحیه خوب تو و لبخندهای خوشگلت دلم رو آروم میکنه... مریم رفت جلو و با همان لبخندهای خوشگلش فاطمه رو گرفت بغل خودش و بوسش کرد و گفت: سلام خوشگل مامان، خوش گذشت؟ امروز مدرسه چه خبر بود؟ چقدر دلم تنگ شده بود برات... فاطمه یک لبخند ملیحی زد و دوباره مامان ادامه داد راستی یه خبر خوش دارم برات اگه گفتی چیه؟ فاطمه یه کم صاف تر نشست و گفت چیه؟ مامان گفت باید حدس بزنی... یه راهنمایی میکنم درباره خاله عارفه هستش... فاطمه: آخ جون میخوان بیان خونمون؟ نخیر یه چیز دیگس مامان دست فاطمه رو گرفت و گفت قراره خاله عارفه شیرینی زبون بخره برامون😊 نویسنده: 💟 ادامه دارد... 💚 نظرات و پیشنهادات شما درباره رمان👇 💚 @Manamgedayefatemeh7 🍃🌹 همانند گل است 🍃🌹 👇 💓 @hamsaranekhoob 💓 @hamsaranekhoob ☺️
porsemanekhanevadeh.moshavere.ostadpourahmad.apk
8.17M
🌸🍃 #هدیه استاد محسن پوراحمدخمینی به اعضای محترم #کانال_تربیتی_همسران_خوب 🎁🎁 #اپلیکیشن اندروید پرسمان خانواده، مشاوره استاد پوراحمد دانلود کنید تا بتوانید بصورت #رایگان به بیش از ١٠٠٠ مشاوره استاد پوراحمد دسترسی داشته باشید. (با قابلیت جستجو) 💟 برنامه ای فوق العاده کاربردی ❇️ این اپلیکیشن در #کافه_بازار با قیمت ١٠ هزار تومان بفروش میرسد ولی برای اعضای محترم کانال همسران خوب، #رایگان تقدیم می‌شود. 💚 کانال استاد پوراحمد 👇 http://eitaa.com/joinchat/3451518976C471922bdf6
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ_تصویری عوامل جلوگیری از #افسردگی خانمها #استاد_محسن_پوراحمد_خمینی #خانم‌ها حتما گوش کنند و انتشار دهند 🍃🌹 #زن همانند گل است... 👇 http://eitaa.com/joinchat/3451518976C471922bdf6
امام على عليه السلام: كار خوب انجام دهيد و هيچ كار خوبى را كوچك مشماريد؛ زيرا كوچك آن هم بزرگ است و اندكش بسيار اِفعَلوا الخَيرَ و لا تُحَقِّروا مِنهُ شَيئا؛ فإنَّ صَغيرَهُ كَبيرٌ، و قَليلَهُ كَثيرٌ ميزان الحكمه جلد7 صفحه 56 #محسن_پوراحمد_خمینی #کانال_تربیتی_همسران_خوب @hamsaranekhoob
سلام استاد خسته نباشید ببخشید چند وقت پیش شوهرم خواب دیدند که من بهشون خیانت کردم متاسفانه از اون روز به بعد مشکوک شدن به رفتار گذشته من به حرف زدنم و ... چون قبلا خودشون معتاد بودن فکر میکنن اون زمان غیرت لازم رو نداشتن درصورتی که خودشون هم می دونن من حتی از روبرو شدن با نامحرم هم پرهیز میکنم به حدی که خودشون قبلا ایراد میگرفتن که زیادی حساسم حتی با چادر من مخالف بودن اما من چادرم رو کنار نذاشتم. چون راننده هستند و هفته ای فقط دو روز خونه ان احساس شک رهاشون نمیکنه فقط به یه فرد خاص شک دارن درصورتی که من در عمرم فقط یه بار اون فرد رو دیدم دو سال پیش اون هم وقتی خودشون بودن. گفت پرینت گوشی ها و کارتای بانکی رو میخوام گفتم چشم مدارک رو دادم اما واقعا دلم شکست. نرفتن پرینت بگیرن معذرت خواهی کردن اما من نمیتونم ببخشمشون چه کار کنم که بهم اعتماد کنن و من دلم صاف بشه؟ چون میگن اعتماد دارن ولی رفتارشون اینو نشون نمیده. آخه فکر میکردن هدیه های خواهرم رو اون فرد خریده و رفته بودن از خواهرم سوال کرده بودن تا این حد دیگه. غیر از این شکر خدا هیچ مشکلی نداریم 🍃🌸 پاسخ استاد پوراحمد 🌹🍃 همانند گل است 🍃🌹👇 💓 @hamsaranekhoob
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
#مشکوک_شدن_شوهر 🍃🌸 پاسخ استاد پوراحمد #روانشناسی_اسلامی_خانواده #کانال_تربیتی_همسران_خوب #محسن_پوراحمد_خمینی 🌹🍃 #زن همانند گل است 🍃🌹👇 💓 @hamsaranekhoob
🖌خواهر شهید ابراهیم هادی تعریف میکرد که: یک روز موتور شوهر خواهرم را از جلوی منزل مان دزدیدند، عده ای دنبال دزد دویدند و موتور را زدند زمین. ابراهیم رسید و دزد زخمی شده را بلند کرد، نگاهی به چهره وحشت زده اش انداخت و به بقیه گفت: اشتباه شده! بروید. ابراهیم دزد را برد درمانگاه و خودش پیگیر درمان زخمش شد. آن بنده خدا از رفتار ابراهیم خجالت زده شد. ابراهیم از زندگی اش سوال کرد، کمکش کرد و برایش کار درست کرد. ️طرف نمازخوان شد، به جبهه رفت و بعد از ابراهیم در جبهه شهید شد... اگر مثل ابراهیم هادی هنر جذب نداریم، دیگران را هم دزد تر نکنیم. @hamsaranekhoob
⛔ یکی از عالیترین مدال های دولت انگلستان، 📛 لطفا وسط عکسو زوم کنید تا ببینید تبعیض نژادی از کجا آمده، ❌ خجالت هم نمی‌کشند... 🌹🍃کانال تربیتی همسران خوب👇 💓 eitaa.com/joinchat/3451518976C471922bdf6
♥️ داستان طنز روزی مردی بهلول را از دور دید و خواست سربه سرش بگذارد. وقتی به او رسید گفت:وقتی تو را از دور دیدم اول گمان کردم که یک الاغ دارد به سمتم می آید. بهلول گفت :من هم وقتی تو را از دور دیدم اول گمان کردم که یک انسان دارد به سمتم می آید! 😶🤣😂 🌸🍃کانال تربیتی همسران خوب👇 💓 eitaa.com/joinchat/3451518976C471922bdf6
💚 فروشگاه همسران خوب را از دست ندهید. 🌹مهلت سفارش : تا ساعت ٢۴ امشب🌹 💙 یک خرید و 👇👇 http://eitaa.com/joinchat/4103208991C5730366f78 💜 محصولات طبیعی، ارگانیک و سالم ❤️ ✅ فروشگاه همسران خوب وابسته به میباشد. 💓 @hamsaranekhoob
امام صادق عليه السلام ـ به اسحاق بن فَرّوخ ـ : هر كس بر محمّد و خاندان محمّد ده درود بفرستد ، خداوند و فرشتگانش صد درود بر او مى فرستند و هر كس بر محمّد و خاندان محمّد، صد بار درود بفرستد ، خداوند و فرشتگانش هزار بار بر او درود مى فرستند. مگر نشنيده اى اين سخن خداى عزّوجلّ را كه: «او و فرشتگانش بر شما درود مى فرستند تا شما را از تاريكى ها به روشنايى برد و خدا به مؤمنان، مهربان است» مَن صَلّى عَلى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ عَشرا صَلَّى اللّهُ عَلَيهِ ومَلائِكَتُهُ مِئَةَ مَرَّةٍ ، ومَن صَلّى عَلى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ مِئَةَ مَرَّةٍ صَلَّى اللّهُ عَلَيهِ ومَلائِكَتُهُ ألفا ، أما تَسمَعُ قَولَ اللّهِ عزّوجلّ : «هُوَ الَّذِى يُصَلِّى عَلَيْكُمْ وَ مَلَئِكَتُهُ لِيُخْرِجَكُم مِّنَ الظُّـلُمَـتِ إِلَى النُّورِ وَ كَانَ بِالْمُؤْمِنِينَ رَحِيمًا» الكافی جلد2 صفحه493 #محسن_پوراحمد_خمینی #کانال_تربیتی_همسران_خوب @hamsaranekhoob
سلام وقت بخیر امیدوارم سلامتی تون رو بدست آورده باشید و خدا بهتون عافیت کامل بده. بنده ۴ ماه هست که عقد کردم و چون مسیر ما از هم دور هست معمولا فقط آخر هفته ها در کنار همسرم هستیم ما روز جمعه که با همسرم بودیم و برنامه ریزی کرده بودیم به طبیعت بریم مادرشون زنگ زد و همسرم از من عذرخواهی کرد و رفت من خیلی ناراحت شدم و نمیتونم این مسئله رو هضم کنم به حدی که هر بار فکر میکنم به این قضیه بغض میکنم. حتی همسرم بمن گفت که خودش هم خیلی ناراحت شده از اینکه منو تنها گذاشته. ممنون میشم راهنمایی هاتون رو بگید تا من و همسرم استفاده کنیم. 🍃🌸 پاسخ استاد پوراحمد 🌹🍃 همانند گل است 🍃🌹👇 💓 @hamsaranekhoob
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
#بدقولی همسر 🍃🌸 پاسخ استاد پوراحمد #روانشناسی_اسلامی_خانواده #کانال_تربیتی_همسران_خوب #محسن_پوراحمد_خمینی 🌹🍃 #زن همانند گل است 🍃🌹👇 💓 @hamsaranekhoob
. 📚حکایت شخصی به نام جعفری نقل می کند: حضرت ابوالحسن علیه السلام به من فرمود: چرا تو را نزد عبدالرحمن می بینم؟ گفتم: او دایی من است. حضرت فرمود: او درباره خداوند حرفهای نادرست می گوید و به جسم بودن خدا قایل است. بنابراین، یا با او همنشین باش ما را ترک کن! یا با ما همنشین باش از او دوری کن! زیرا هم با ما همنشین باشی، هم با او ممکن نیست. چه اینکه او دارای عقیده فاسد است. عرض کردم: او هر چه می خواهد بگوید وقتی که من به گفته او معتقد نباشم، در من چه تأثیری می تواند بگذارد. امام علیه السلام فرمود: آیا نمی ترسی که بر او عذابی نازل شود، هر دو یکجا گرفتار شوید؟ سپس حضرت داستان جوانی را تعریف کرد که خودش از پیروان موسی علیه السلام بود و پدرش از یاران فرعون و فرمود: آن گاه که سپاه فرعون (در کنار رود نیل) به موسی و پیروان او رسید. آن جوان از موسی جدا شد تا پدرش را نصیحت کرده به موسی ملحق نماید. اما پدرش گوش شنوا نداشت، اندرز خیرخواهانه پسرش در او اثر نبخشید و سرسختانه به راه کج خود با فرعون ادامه داد. جریان را به موسی علیه السلام خبر دادند. اصحاب از حال جوان پرسیدند که آیا او اهل رحمت است یا عذاب؟ حضرت فرمود: جوان مشمول رحمت الهی است چون در عقیده پدر نبود ولی هنگامی که عذاب نازل گردد، نزدیکان گناهکاران نیز گرفتار می شوند. آتش بدی بدکاران، خوبان را هم به کام خود فرو می برد. 📚 بحار ج 45، ص 350 @hamsaranekhoob
باسلام و عرض ادب. ابتدا خواستم ازتون تشکر ویژه کنم بخاطر نکات خوبیک در کلاس هنر زن بودن(بطورکامل وجامع و البته دقیق) سخاوتمندانه مطرح کردید. حدود15ساله ازدواج کردم و از ابتدای ازدواج بخاطر مشکلات زندگیم چند وقت یک بار باید مشاوره میگرفتم اما ب لطف خدا و پیشنهاد یکی از دوستان ، کلاس هنر زن بودن رو کامل گوش دادم و ب توصیه هاتون عمل کردم.الان حدود یک سال ست ک هس ک زندگی آرام و لذذذت بخشی رو تجربه میکنیم و همیشه دعاتون میکنم. چون برعکس مشاوره های قبلی یک نگاه جامع وکاربردی رو تقدیم مخاطب میکنید و این کارتون ارزش داره. امیدوارم برکت و نور عجین لحظه لحظه های زندگی تون باشه. #نظر_یکی_از_اعضای_محترم 👆 💚💙💛❤️💜 جهت ثبت نام و دریافت فایل صوتی کلاسها، کلمه #آموزش_مجازی را به آی دی زیر ارسال نمایید👇 🌸 @Vaqtemoshavereh 🌹 کانال رسمی استاد پوراحمد 👇 http://eitaa.com/joinchat/3451518976C471922bdf6
حضرت امام صادق عليه‏ السلام بِرُّوا آباءَكُمْ يَبِرَّكُمْ اَبْناؤُكُمْ وَ عِفُّوا عَنْ نِساءِ النّاسِ تَعِفَّ نِساؤُكُمْ؛ به پدر و مادر خود نيكى كنيد تا فرزندانتان به شما نيكى كنند و به زنان مردم عفّت ورزيد تا زنانتان عفّت ورزند. کافی(ط-الاسلامیه) ج5 ، ص554 - من لایحضرالفقیه ج4 ، ص21 @hamsaranekhoob
سلام استاد خانمی هستم ۳۰ساله،من۱۰سال هست ازدواج کردم وحاصل ازدواج ما یک دختر ۶ساله هست.از ابتدای سال۹۷من ازهمسرم تقاضای بچه کردم،همسرم بهم گفت شرط دارد بچه ی دوم اوردن،یکی از شرط هاش این هست که من عروسی گناه دار نروم من هم بهش گفتم سعی میکنم کم کم بزارم کنار،ولی همسرم میگه تا زمانی که کنار نگذاری هیچ اقدامی نمیکنیم.بارها دخترم به باباش گفته که من ابجی میخوام،در جواب بهش میگه هر وقت خدا بخواد میده،در ضمن مادر شوهرم دائما بهم میگه نمیخوای بچه ی دوم را بیاری،ولی هر بار با خنده و توکل به خدا ازش رد میشم،استاد واقعا خسته شدم،چکار کنم مرا راهنمایی کنید،مگر بچه اوردن هم ربطی به عروسی دارد که شرط گذاشته.استاد خواهش میکنم جوابمو بدید. باتشکر 🍃🌸 پاسخ استاد پوراحمد 🌹🍃 همانند گل است 🍃🌹👇 💓 @hamsaranekhoob
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
#فرزندآوری 🍃🌸 پاسخ استاد پوراحمد #روانشناسی_اسلامی_خانواده #کانال_تربیتی_همسران_خوب #محسن_پوراحمد_خمینی 🌹🍃 #زن همانند گل است 🍃🌹👇 💓 @hamsaranekhoob
✅ عاقبت شخص توبه کننده ✍️در زمان یکى از اولیاى حق، مردى بود که عمرش را به بطالت و هوسرانى ولهو و لعب گذرانده بود، نزدیک مرگ پرونده خود را ملاحظه کرد، گذشته عمر را به بازبینى نشست و از عمق دل آهى کشید و بر چهره تاریک اشکى چکید و به عنوان توبه و عذرخواهى از حریم مبارک دوست عرضه داشت : 《یا مَنْ لَهُ الدُّنْیا وَالآخِرَهُ اِرْحَم مَن لَیْسَ لَهُ الدُّنْیا وَالآخِرَهُ 》. پس از مرگ، اهل شهر به مردنش شادى کردند و او را در بیرون شهر در خاکدانى انداخته، خس و خاشاک به رویش ریختند! آن مرد الهى در خواب دید به او گفتند : او را غسل بده و کفن کن و در کنار اتقیا به خاک بسپار. عرضه داشت: او به بدکارى معروف بود ، چه چیز او را به نزد تو عزیز کرد و به دایره عفو و مغفرت رساند؟ 💥جواب شنید : خود را مفلس و تهیدست دید، به درگاه ما نالید، به او رحمت آوردیم. کدام غمگین از ما خلاصى خواست او را خلاص نکردیم، کدام درد زده به ما نالید او را شفا ندادیم. 📚برگرفته از کتاب عرفان اسلامی اثر استاد انصاریان @hamsaranekhoob
امام رضا عليه السلام: به خداوند گمان نيك ببر؛ زيرا خداى عزّ و جلّ مى فرمايد: من نزد گمان بنده مؤمن خويشم؛ اگر گمانِ او به من نيك باشد، مطابق آن گمان با او رفتار كنم و اگر... #محسن_پوراحمد_خمینی #کانال_تربیتی_همسران_خوب @hamsaranekhoob
سلام استادوقت بخیر دختری هستم 29ساله من یه مشکل مادرزادی دارم این مشکلم باعث شده ازهمه چی ناامیدشم.هرچندک مشکلی واسه کارای روزانه وشخصیم ایجادنکرده مثل ادم سالم هرکاریوانجام میدم.تحصیلاتم دارم خواستگارم زیاددارم بخاطرهمین مشکلم ردمیکنم چون یبارعقدکردم بخاطرهمین مشکلم ک یکم ظاهربدنموتغییرداده بودجداشدم.الانم خواستگاردارم اصراردارن ک بیان ولی من دیگه طاقت یه شکست دیگه روندارم ک طرف قبول نکنه یاب مشکل بخوریم بعد.ناامید و سردرگم موندم چیکارکنم.خیلی واسم سخته ک مشکلمو کامل ب کسی بگم وقبول نکنه جلو همه سرشکسته میشم 🍃🌸 پاسخ استاد پوراحمد 🌹🍃 همانند گل است 🍃🌹👇 💓 @hamsaranekhoob
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
#مشکل_مادرزادی 🍃🌸 پاسخ استاد پوراحمد #روانشناسی_اسلامی_خانواده #کانال_تربیتی_همسران_خوب #محسن_پوراحمد_خمینی 🌹🍃 #زن همانند گل است 🍃🌹👇 💓 @hamsaranekhoob
🕊ابوریاض یکی از افسرای عراقی میگوید: توی جبهه جنوب مشغول نبرد با ایران بودیم که دژبانی من رو خواست و خبر کشته شدن پسرم رو بهم داد. خیلی ناراحت شدم. رفتم سردخانه ، کارت و پلاکش رو تحویل گرفتم. اونا رو چک کردم ، دیدم درسته. رفتم جسدش رو ببینم. کفن رو کنار زدم ، با تعجب توأم با خوشحالی گفتم: اشتباه شده ، اشتباه شده ، این فرزند من نیست! افسر ارشدی که مأمور تحویل جسد بود گفت: این چه حرفیه می زنی؟ کارت و پلاک رو قبلا چک کردیم و صحت اونها بررسی شده. هرچی گفتم باور نکردند.کم کم نگران شدم با مقاومتم مشکلی برام پیش بیاد. من رو مجبور کردند که جسد را به بغداد انتقال بدم و دفنش کنم. به ناچار جسد رو برداشتم و به سمت بغداد حرکت کردم تا توی قبرستان شهرمون به خاک بسپارم. اما وقتی به کربلا رسیدم ، تصمیم گرفتم زحمت ادامه ی راه رو به خودم ندهم و اون جوون رو توی کربلا دفن کنم. چهره ی آرام و زیبای آن جوان که نمی دانستم کدام خانواده انتظار او را می کشید ، دلم را آتش زد. 🍃خونین و پر از زخم ، اما آرام و با شکوه آرمیده بود. او را در کربلا دفن کردم، فاتحه ای برایش خواندم و رفتم. 🌹... سال ها از آن قضیه گذشت.بعد از جنگ فهمیدم پسرم زنده است! اسیر شده بود و بعد از مدتی با اسرا آزاد شد. به محض بازگشتش ، ازش پرسیدم: چرا کارت و پلاکت رو به دیگری سپردی؟ پسرم گفت: من رو یه جوون بسیجی ایرانی اسیر کرد. با اصرار ازم خواست که کارت و پلاکم رو بهش بدم. حتی حاضر شد بهم پول هم بده. وقتی بهش دادم ، اصرار کرد که راضی باشم. بهش گفتم در صورتی راضی ام که بگی برای چی میخوای. 🌹 اون بسیجی گفت: من دو یا سه ساعت دیگه شهید میشم. قراره توی کربلا در جوار مولا و اربابم حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام دفن بشم، می خوام با این کار مطمئن بشم که تا روز قیامت توی حریم بزرگترین عشقم خواهم آرمید... 🌷شهید آرزو میکنه کنار اربابش حسین دفن بشه ، اونوقت جاده ی آرزوهای ما ختم میشه به پول ، ماشین ، خونه ، معشوقه زمینی ، گناه و ... 🌹خدایا! ما رو ببخش که مثل شهدا بین آرزوهامون،جایی برای تو باز نکردیم... 📗 کتاب حکایت فرزندان فاطمه @hamsaranekhoob
قسمت ۴ ساعت ۱۸ هست و نزدیک اذان مغرب؛ حدود ۱۴ روز پیش سعید با خودش تصمیم گرفته تا چهل روز نمازهاش رو اول وقت بخونه و در این ۱۴ روز بجز دو روز که دومین روزش همین امروز بود، همه رو اول وقت خونده بود. بنزین ماشین خیلی کم شده بود و چراغ آمپر داشت چشمک میزد؛ میخواست برسه پمپ بنزین تا بنزین بزنه که یادش افتاد دفعه قبل که هنگام اذان در خیابان بود و داشت میرفت خونه به بهانه آنکه زودتر برسه، نماز اول وقت رو نخوند و حدود یک ساعت در ترافیک معطل شد و بعد فهمید اگر اول وقت نمازش رو میخوند، اینقدر هم در ترافیک معطل نمیشد کنار یک مسجد پارک کرد و نماز مغرب و عشاء رو به جماعت خوند خوشحال بود از اینکه امروز مرخصی است و شام رو کنار مریم و بچه ها میخوره سعید کارمند کارخانه سایپا است و درآمد بالایی نداره، یک ماه پیش به مریم پیشنهاد داد که اگر دو شیفت کار کنه یعنی روزانه از ساعت ۸ تا ۱۶ و ۱۶ تا ۲۴ ... ظرف یکسال میتونه پراید مدل ۸۶ را به یک سمند مدل بالاتر ارتقاء بده. مریم هم چون جای پراید کم بود براشون و بچه ها اذیت میشدن و از طرفی پرایدشون به خرج افتاده بود با پیشنهاد سعید موافقت کرد... الان حدود یک ماه است که سعید دو شیفت کار میکنه و این شبها بخاطر فشار کاری مضاعف، خیلی خسته میشه و از فرط خستگی دیگه فرصت گپ زدن ها و... شبانه با مریم را نداره... تا قبل از این اعضای خانواده معمولا هر شب شام را به همراه هم میل می کردند و سعید یک ربع تا بیست دقیقه با بچه ها بازی میکرد و بچه ها خیلی عاشق بازی با بابا بودند و وقتی که بچه ها میخوابیدند، با محبت کنار مریم می نشست و با هم چای میخوردند، صحبت میکردند و گاهی سریال های مفید تلویزیون رو می دیدند و نوازش و ... اما الان اوضاع خانه مریم و سعید کمی تغییر کرده و خستگی اجازه چنین کارهایی را به او نمیده! سعید به خانه میرسد، زنگ در را میزند و مامان و بچه ها با ذوق و شوق از اینکه بابا امشب زودتر خانه می آید😊، در را باز میکنند و یکی یکی بلند بلند به بابا سلام میگن. بابا مدتیست که دیگه فرصت و حتی حوصله بازی کردن با بچه ها را نداره... بابا وارد خانه میشود و مثل ایامی که زودتر به خونه می آمد، با نشاط و سرزندگی سلام میگوید و با مامان دست میدهد و روی او را می بوسد و با مهربونی میگوید: احوال شما چطوره؟ مریم و سعید همه تلاششان این بوده که خصوصا جلوی بچه ها با احترام و محبت مضاعف با هم صحبت و تعامل کنند و اگر هم یک موقعی از دست هم ناراحت شدند و ...به هیچ وجه به خودشان اجازه ندهند جلوی بچه ها همدیگر را نقد کنند و یا اینکه سر هم داد بکشند... آخرین بار سه سال پیش بود که سعید به مریم گفته بود: اگر یه موقعی من عصبانی شدم و میخواستم جلوی بچه ها با عصبانیت با شما صحبت کنم لطفا شما جواب ندید و یواش بگویید که وقتی بچه ها خوابیدند صحبت کنیم.... مریم هم این را پذیرفته بود و تو این چند سال بچه ها عصبانیت مامان و بابا را ندیده اند و بجای اون فقط محبت و احترام اونا رو تجربه کرده اند و خیلی شادند... سعید گفت: امشب زود اومدم بریم بازی کنیم حالا چی بازی کنیم؟ علی گفت: بابا بیا فوتبال🏃 فاطمه گفت: نه بابا بیا خاله بازی کنیم☺️محمد هم پرید جلوی بابا و گفت: بابا بیا قایم موشک بازی کنیم🙃 میثم هم که الان یکسالشه دستاش رو بلند کرده که بابا بغلش کنه...👶 سعید خم شد و میثم رو بغل کرد چندتا بوسش کرد😋و بعد رو کرد به بچه ها و گفت: دوتا کار میتونیم بکنیم؛ بچه ها گفتند چی کار؟ بابا گفت: میتونیم هر کدوم از بازی هایی که گفتید رو پنج دقیقه بازی کنیم، اینجوری همه بازی هایی که گفتید رو کردیم و راه دیگه اینه که یکی از بازی هایی که گفتید رو انتخاب کنید و اون بازی رو یک ربع بازی کنیم علی گفت : یک ربع یک بازی فاطمه گفت: سه تا پنج دقیقه، سه بازی محمد هم گفت: قایم موشک!!😄 منظورش این بود که یک ربع، یک بازی. رای به اکثریت است. یک ربع یک بازی تصویب شد. بابا گفت خب بیایید تک بیاریم ببینیم چی بازی کنیم؟ بچه ها دور بابا جمع شدند و دستاشون رو بالا آوردند و همشون با صدای بلند داد میزدند: هر کی تک بیاره اون میگه چی بازی کنیییم... علی دستش رو با تاخیر آورد و قرعه به نام او افتاد، فاطمه داد زد و گفت آقا قبول نیست علی دیر دستش رو آورد و جرزنی کرده، محمد هم گفت آره قبول نیست علی تقلب کرده... بابا گفت: دوباره تک میآریم و همه با هم دستشون رو بیارن؛ کسی دیر و زود نیاره ها... قرعه به نام محمد افتاد😊 محمد بلافاصله پرید بالا و گفت: آخ جون قایم موشک بابا گفت بچه ها برید به مامان هم بگید بیاد همه با هم قایم موشک بازی کنیم مامان هم به جمعشون اضافه شد و دوباره تک آوردند امشب چه شب خوبیه برای بچه ها بعد از روزها بابا مثل قبل داره باهاشون بازی میکنه😍و اونم با چه شور و نشاط و هیجانی....☺️ نویسنده 💟 ادامه دارد @hamsaranekhoob
💚 نظرات و پیشنهادات خودتان را درباره رمان خانه مریم و سعید به آی دی زیر ارسال نمایید 👇 💚 @Manamgedayefatemeh7 🍃🌹 همانند گل است 🍃🌹 👇 💓 @hamsaranekhoob 💓 @hamsaranekhoob ☺️