💖🍃💖🍃💖🍃💖🍃
مطابق #محاسبات_نجومی
📆 #تقویم_نجومی_اسلامی_جمعه
۶ فروردین ۱۴۰۰ هجری شمسی
۱۲ شعبان ۱۴۴۲ هجری قمری
۲۶ مارس ۲۰۲۱ میلادی
☝ #صدقه در جمعه پاداش مضاعف دارد.
🌸 اذکار روز جمعه:
- اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ( 100مرتبه )
- یا ذاالجلال و الاکرام (1000 مرتبه)
- یا نور (256 مرتبه) برای عزیز شدن
🌸 جمعه ۱۲ ماه قمری روز سبکی است و برای کارهای زیر خوب است:
🔹عقد و ازدواج
🔹معالجات و درمان
🔹تعلیم و تعلم
🔹جابجایی منزل
🔹قرض دادن،
🔹زراعت و کشاورزی، درختکاری
🔹تجارت، و معاملات اقتصادی
🔹 کارهای لشکری و نظامی
🔹سفر و مسافرت خوب است
🔹 کلا روز سبکی برای هر امری است
🌹 قدم نورسیده مبارک است زندگانی خوب و روزی زیاد دارد ان شاالله .
🌷برای #مباشرت، امروز.... پس از وقت فضیلت نماز #عصر بعد از ظهر مجامعت، #استحباب ویژه دارد و فرزند حاصل از آن دانشمندی مشهور. و شهرتش جهانگیر گردد ان شاالله .
🌷#مباشرت، در #این_جمعه_شب (شبِ شنبه) به قصد بچه دار شدن دستوری وارد نشده . اما برای سلامتی بدن مفید است.
✂ طبق روایات، #اصلاح_مو (سر و صورت) در این روز ماه قمری خوب است و موجب هیبت و شکوه می گردد.
♦ حجامت و خون دادن در جمعه در بعضی روایات معتبر نهی شده و خوب نیست . «امام صادق علیه السلام ،ﻧﻬﻰ ﻓﺮﻣﻮﺩﻩ ﺍﺯ ﺣﺠﺎﻣﺖ ﻛﺮﺩﻥ ﺩﺭ ﻭﻗﺖ ﻇﻬﺮ ﺭﻭﺯ ﺟﻤﻌﻪ. و در روایت دیگر ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﻫﺮﻛﻪ ﺩﺭ ﻭﻗﺖ #ﻇﻬﺮ ﺭﻭﺯ ﺟﻤﻌﻪ ﺣﺠﺎﻣﺖ ﻛﻨﺪ ﻭ ﺑﻠﺎﻳﻰ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺑﺮﺳﺪ ﻣﻠﺎﻣﺖ ﻧﻜﻨﺪ ﻣﮕﺮ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ.» ( منبع حلیه المتقین ، )
❌ از نظر قمری هم #خون_دادن یا #حجامت، در این روز #خوب نیست و باعث ضعف بدن می شود .
🔹جمعه برای #گرفتن_ناخن، روز بسیار خوبی است و مستحب نیز هست. روزی را زیاد ، فقر را برطرف ، عمر را زیاد و سلامتی آورد.
👕 جمعه برای بریدن، دوختن، خریدن و پوشیدن #لباس_نو روز بسیار مبارکی است و باعث برکت در زندگی و طول عمر می شود..
🚫 جمعه ها طبق برخی روایات، برای #نوره_کشیدن (رفع موهای بدن با نوره) مناسب نیست.
🕥️️ وقت استخاره در روز جمعه از اذان صبح تا طلوع آفتاب و بعد از زوال ظهر تا ساعت ۱۶ عصر خوب است .
🌸سوره های امروز :
سوره جمعه، #قدر، فتح،اعلی، منافقون
سوره قدر در هنگام عصر خوانده شود بهتر است.
#اوقات_شرعی_به_افق_تهران
🔹اذان صبح: ۳۶: ۵ 🔹طلوع آفتاب: ۱: ۷
🔹اذان ظهر:: ۱۰: ۱۳ 🔹غروب آفتاب: ۲۰ : ۱۹
🔹اذان مغرب: ۳۹: ۱۹ 🔹نیمه شب شرعی: ۲۸ : ۰۰
💫ذات الکرسی عمود ۱۰:۳۶
❣دعا در زمان ذات الکرسی مستجاب است.
🔴ذات الکرسی مخصوص روز #جمعه است
📚 منابع مطالب ما:
الدروع الواقیة سید بن طاووس، سایت کانون قرآنی،وسائل الشيعه ؛ ج7 ، باب 190.، حلیة المتقین، ختوم و اذکار، ج 1، ص 423،مفاتیح الجنان و بحارالانوار .، تقویم المحسنین شیخ محدث کاشانی
⛔️ #کپی_باذکرلینک⛔️
http://eitaa.com/joinchat/1290403861C392649f181
@hamsardarry
💖🍃💖🍃💖🍃💖🍃💖🍃💖🍃
💖🍃💖🍃💖🍃💖🍃
مطابق #محاسبات_نجومی
📅 #تقویم_نجومی_اسلامی_شنبه
۷ فروردین ۱۴۰۰ هجری شمسی
۱۳ شعبان ۱۴۴۲ هجری قمری
۲۷ مارس ۲۰۲۱ میلادی
☝ روز اول هفته را حتما با #صدقه آغاز کنید .
🌸 شنبه برای امور زیر خوب است:
🔹 خرید و فروش و امور تجاری
🔹تعلیم و تعلم
🔹امور ساختمانی
🔹زراعت و باغداری
🔹معالجات و امور درمان
🔹مسافرت کردن بعد از ظهر با صدقه
🔹انجام تمام امور خوب است
🔹همچنین وصیت کردن بیمار در این روز خوب است.
🌹 نوازدی که امروز به دنیا بیاید مبارک و پاکدامن است و عمرش طولانی باشد و رزقش وسیع باشد ان شاالله .
🌷 #مباشرت در این شنبه شب جهت فرزند دارشدن ، دستور خاصی وارد نشده است.
✂ طبق روایات، #اصلاح_مو (سر و صورت) در این روز ماه قمری خوب نیست .
🚫 #خون_دادن یا #حجامت در این روز از ماه قمری ، خوب نیست و موجب ملال و ناراحتی است .
💢️ این شنبه برای #نوره_کشیدن (رفع موهای بدن با نوره) روز مناسب نیست.
👕 شنبه برای بریدن، دوختن، خریدن و پوشیدن #لباس_نو روز مناسبی نیست . طبق روایات آن لباس تا زمانی که بر تن آن شخص باشد موجب مریضی و بیماری و غم و اندوه می گردد.
🕧 وقت #استخاره در روز شنبه: از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۰ و بعداز اذان ظهر تا ساعت ۱۶ عصر.
#اوقات_شرعی_به افق #️تهران
🔹اذان صبح: ۳۵ : ۵ 🔹طلوع آفتاب:۵۹: ۶
🔹اذان ظهر::۱۰ : ۱۳ 🔹غروب آفتاب: ۲۱: ۱۹
🔹اذان مغرب: ۳۹: ۱۹ 🔹نیمه شب شرعی: ۲۸ : ۰۰
💫ذات الکرسی عمود ۱۰:۳۲
❣دعا در زمان ذات الکرسی مستجاب است.
🔴ذات الکرسی مخصوص روز #شنبه است
📚 منابع مطالب ما:
الدروع الواقیة سید بن طاووس، سایت کانون قرآنی، وسائل الشيعه ؛ ج7 ، باب 190، حلیة المتقین، ختوم و اذکار، ج 1، ص 423، مفاتیح الجنان و بحارالانوار و تقویم المحسنین شیخ محدث کاشانی
⛔️ #کپی_باذکرلینک ⛔️
http://eitaa.com/joinchat/1290403861C392649f181
@hamsardarry
💖🍃💖🍃💖🍃💖🍃
💖🍃💖🍃💖🍃💖🍃
مطابق #محاسبات_نجومی
📅 #تقویم_اسلامی_و_نجومی_یکشنبه
۸ فروردین ۱۴۰۰ هجری شمسی
۱۴ شعبان ۱۴۴۲ هجری قمری
۲۸ مارس ۲۰۲۱ میلادی
🌸 اذکار روز یکشنبه :
- یا ذَالْجَلالِ وَالْاِكْرام (100 مرتبه)
- ایاک نعبد و ایاک نستعین (1000 مرتبه)
- یا فتاح (489 مرتبه) برای فتح و نصرت.
🌸 این یکشنبه روز بسیار خوبی است کلا برای انجام هر کاری خوب است. بویژه امور زیر:
🔹امور عقد و ازدواج
🔹بنایی و ساختمان سازی
🔹طلب حوائج و خواسته ها
🔹 دیدار با بزرگان و حاکمان
🔹 خرید و فروش
🔹 تعلیم و تعلم
🔹 مسافرت
🔹 امور کشاورزی
🔹معالجه و درمان
🌷️یکشنبه شب (یکشنبه که شب شد) مباشرت، به قصد بچه دار شدن به قصد بچه دار شدن #مستحب است و فرزند حاصل آن خوش روزی و حافظ قرآن شود و از آفات دور باشد ان شاء الله.
✂️ طبق روایات، #اصلاح_مو (سر و صورت) در این روز از ماه قمری خوب است و موجب شادی می گردد.
♦ #خون_دادن یا #حجامت، زالو انداختن خوب نیست و باعث خارش می گردد.
💢️این یکشنبه برای #نوره_کشیدن (رفع موهای بدن با نوره) مناسب است.
🚫 یکشنبه برای #گرفتن_ناخن، روز مبارک و مناسبی نیست و طبق روایات ممکن است موجب بی برکتی در زندگی گردد.
🚫 یکشنبه برای #بریدن_دوختن ، خریدن و پوشیدن #لباس_نو روز مناسبی نیست . طبق روایات موجب غم واندوه و حزن شده و برای شخص، مبارک نخواهد بود.
💢 وقت #استخاره در روز یکشنبه: از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۲ و بعداز ساعت ۱۶ عصر تا مغرب.
#اوقات_شرعی_به_افق_تهران
🔹اذان صبح: ۳۳ : ۵ 🔹طلوع آفتاب:۵۸: ۶
🔹اذان ظهر:: ۱۰: ۱۳ 🔹غروب آفتاب: ۲۲ : ۱۹
🔹اذان مغرب: ۴۰: ۱۹ 🔹نیمه شب شرعی: ۲۸: ۰۰
💫ذات الکرسی عمود ۱۰:۲۸
❣دعا در زمان ذات الکرسی مستجاب است.
🔴ذات الکرسی مخصوص روز #یکشنبه است
📚 منابع مطالب ما:
الدروع الواقیة سید بن طاووس، دوخت و دوز: سایت کانون قرآنی
وسائل الشيعه ؛ ج7 ، باب 190. ناخن گرفتن: حلیة المتقین، ختوم و اذکار، ج 1، ص 423، مفاتیح الجنان و بحارالانوار و تقویم المحسنین شیخ محدث کاشانی
⛔️ #کپی_باذکرلینک⛔️
http://eitaa.com/joinchat/1290403861C392649f181
@hamsardarry
💖🍃💖🍃💖🍃💖🍃
#فنجانی_چای_باخدا ✨🍮🍮
#قسمت_نوزدهم
صدای آرام عثمان بلند شد (کمی صبرکن صوفی..) و دو فنجان قهوه ی داغ روی میزِ چوبی گذاشت. ( بخورید.. سارا داری میلرزی..) من به لرزیدنهاعادت داشتم.. همیشه میلزیدم.. وقتی پدر مست به خانه می آمد.. وقتی کمربند به دست مادرم را سیر از کتک میکرد.. وقتی دانیال مهربان بود و میبوسیدم.. وقتی مسلمان شد.. وقتی دیوانه شد.. وقتی رفت.. پس کی تمام میشد؟؟ حقم از دنیا، سهم چه کسی شد؟؟
صوفی زیبا بود.. مشکیِ موهای بلندِ بیرون زده از زیر کلاه بافت و قهوه رنگش، چشم را میزد.. چشمان سیاهش دلربایی میکرد اما نمی درخشید.. چرا چشمانش نور نداشت؟؟ شاید..
صوفی با آرامشی پُرتنش کلاه از سرش برداشت و من سردم شد.. فنجان قهوه را لابه لای انگشتانم فشردم.. گرمایش زود گم شد.. و خدا را شکر که بازیگوشیِ قطرات باران روی شیشه بخار گرفته ی کنارم، بود..
و باز صوفی (صبح وقتی از اتاقم زدم بیرون،تازه فهمیدم تو چه جهنمی گیر افتادم.. فقط خرابه و خرابه.. جایی شبیه ته دنیا.. ترسیدم.. منطقه کاملا جنگی بود.. اینو میشد از مردایی که با لباسها و ریشهای بلند، و تیر و تفنگ به دست با نگاههایی هرزه وکثیف از کنارت رد میشدن ، فهمید..
اولش ترسیدم فکر کردم تنها زن اونجام.. اما نبودم.. تعداد زیادی زن اونجا زندگی میکردن.که یا دونسته و ندونسته با شوهراشون اومده بودند یا تنها و داوطلب.. یکی از فرمانده های داعش هم اونجا بود. رفتم سراغش و جریانو بهش گفتم. خیلی مهربون و باوقار مجابم کرد که این یه مبارزه واسه انسانیته و دانیال فعلا درگیرِ یه ماموریته اما بهم قول داد تا بعد از ماموریت بیاد و بهم سر بزنه..
حرفهاش قشنگ و پر اطمینان بود. منو به زنهای دیگه معرفی کردو خواست که هوامو داشته باشن.. اولش همه چی خوب بود.. یه دست لباس بلند و تیره رنگ با پوشیه تحویلم دادن تا بپوشم که زیادم بد نبود.. هرروز تعدادی از زنها با صلابت از آرمان و آزادی میگفتن و من یه حسی قلقلکم میداد که شاید راست بگن و این یه موهبت که، برای این مبارزه انتخاب شدم..
کم کم یه حس غرور ذره ذره وجودمو گرفت.. افتخار میکردم که همسر دانیال، یه مرد خدا هستم.. از صبح تا شب همراه بقیه زنها غذا می پختیم و و لباس رزمنده ها رو می دوختیم و می شستیم..
دقیقا کارهایی که هیچ وقت تو خونه پدرم انجام ندادم رو حالا با عشق و فکر به ثواب و رضایت خدا انجام میدادم. اونجا مدام تو گوشمون میخوندن که جهاد شما کمتر از جهاد مردانتون نیست و من ساده لوحانه باور میکردم.. و جز چشمهای کثیف این مثلا رزمنده ها، چیزی ناراحتم نمیکرد.. هر روز بعد از اتمام کارها به سراغ فرمانده میرفتم تا خبری از برادرت بگیرم تا اینکه بعد دو هفته بهم گفت که به صورت غیابی طلاقت داده.. )
ادامه دارد..
#کپی_باذکرلینک
http://eitaa.com/joinchat/898170882C1376290adb
@hamsardarry 💕💕💕
#فنجانی_چای_باخدا ✨🍮🍮
#قسمت_29
چقدر، دلم خنده های بلند و بی مهابایش را میخواست. از همان هایی که بعد از جوکهای بی مزه اش،به خنده وادارم میکرد.
در میان عکسها هر چه به جلوتر میرفتم چشمهای دانیال سردتر و صورتش بی روحتر میشد. در عکسهای عروسی، دیگر از دانیال من خبری نبود.
حالا چهره ی مردی؛ بوران زده با موها و ریشهایی بلند و بد فرم، خاطرات اولین کتک خوردنم را مرور میکرد. کاش دانیال هیچ وقت خدا را نمیشناخت..
در آخرین خاطرات ثبت شده از برادرم در استانبول، دیگر خبری از او نبود. فقط مردی بود غریبه، با ظاهری ترسناک و صدایی پرخشم، که انگار واژه ی خندیدن در دایره لغاتش هیچ وقت نبوده. بیچاره صوفی..
پس دانیال، عاشقِ صوفی بوده. اما چطور؟؟ مگر میشود عشق را قربانی کرد؟ و باز هم بیچاره صوفی.. در آن لحظات، دلم فقط برادر میخواست و بس.. عکس ها و دوربین را روی میز گذاشتم.
چرا نمیتوانستم گریه کنم؟ کاش اسلوبش را از مادر می آموختم. عصبی و سردرگم، پاهایم را مدام تکان میدادم. چرا عثمان حواسش به همه چیز بود؟ دستم را فشار داد (هییییس.. آروم باش.)
صوفی یکی از عکسها را برداشت و خوب نگاهش کرد (بعد از گرفتن این عکس، نزدیک بود تصادف کنیم. حالا که گاهی نگاش میکنم، با خودم میگم ای کاش اون اتفاق افتاده بود و هر دومون میمردیم.) نفسش عمیق بود و گلویش پر بغض (مادربزرگم همیشه میگفت، به درد رویاهات که نخوری.. گاهی تو بیست سالگی ، گاهی تو چهل سالگی.. میری تو کمای زندگی..اونوقته که مجبوری دست بذاری زیر چونت و درانتظارِ بوقِ ممتده نفسهات، با تیک تاک ساعت همخونی کنی.. و این یعنی مرگِ تدریجیِ یک رویا..)
نگاهش کردم. چقدر راست میگفت و نمیداست که من سالهاست، ایستاده مُرده ام. و خوب میدانم، چند سالی که از کهنه شدنِ نفسهایت بگذرد، تازه میفهمی در بودن یا نبودنت، واژه ای به نام انگیزه هیچ نقشی ندارد..و این زندگیست که به شَلتاق هم شده، نفست را میکشد.. چه با انگیزه.. چه بی انگیزه..
تکانی خوردم (خب.. بقیه ماجرا..). مکث کرد ( اون شب صدایِ خرد شدنم رو به گوش شنیدم.خاک شدم.. دود شدم.. حس حقارت از بریده شدنِ دست و پا بدتره..
اون شب تو گیجی و مستیش؛ دست بردم به غلافِ چاقویِ کمریشو، کشیدمش بیرون. اصلا تو حال خودش نبود. چاقو رو بردم بالا، تا فرو کنم تو قلبش. اما.. اما نشد.. نتونستم.. من مثله برادرت نبودم.
من صوفیا بودم.. صوفی..). ترسیدم.. به پوزخنده نشسته در گوشه ی لبش خیره شدم (رفت.. گذاشتم که بره...) به صورتم چشم دوخت..دستی به گلویش کشید (اون شب جهنم بود..
فردا صبح، اون عروس و داماد که شب قبل مراسمشونو به پا کرده بودن؛ اومدن وسط اردوگاه و با افتخار و غرور اعلام کردن که برای رضای خدا از هم جدا شدن و واسه رستگاری به جهاد میرن. مرد به جهادِ رزم و زن به جهاد نکاح.
داشتم دیوونه میشدم. اصلا درکشون نمیکردم. اصولشون رو نمیفهمیدم.. هنوز هم نفهمیدم.. تو سر درگمی اون عروس و سخنرانی هاش بودم که یهو صدای جیغ و فریادی منو به خودم آورد. سربازها دو تا دخترو با مشت و گلد با خودشون میاوردن. پوشیه ها از صورتشون افتاد. شناختمشون.
دو تا خواهر ۱۶ و ۱۸ ساله اوکراینی بودن. تو اردوگاه همه در موردشون حرف میزدن. میگفتن یک سال قبل از خونه فرار کردن و یه نامه واسه والدینشون گذاشتن که ما میریم واسه جهاد در راه خدا. ظاهرا به واسطه ی تبلیغات و مانور داعش روی این دوتا خواهرو نامه اشون، کلی تو شبکه های مجازی سرو صدا کرده بودن و جذب نیرو..) خندید.. خنده اش کامم را تلخ کرد. طعمی شبیه بادامِ نم کشیده ( دخترای احمق فکر کرده بودن، میان و معروف میشن و خونه و ماشین مفت گیرشون میاد و میشن مقربِ درگاهِ خدا..
اما نمیدونستن اون حیوونا چه خوابی واسه شون دیدن.. چند ماهی میمونن و وقتی میبینن که چه کلاه گشادی سرشون رفته؛ پا به فرار میزارن که زود گیر میوفتن. سربازهای داعش هم این دو تا رو به عنوان خائن و جاسوس آوردن تو اردوگاه تا درس عبرتی شن واسه بقیه.. اتفاقا یکی از اون سربازا، برادرت دانیال بود.
باورم نمیشد که دانیال بتونه یه دختر بچه رو اونطور زیر لگدش بگیره. وحشتناک بود.. با تموم بی رحمی و سنگدلی کتکشون میزد. طوری که خون بالا می آوردن و التماس میکردن که تمومش کنه..
ادامه دارد...
‼️ #کپی_باذکرلینک
http://eitaa.com/joinchat/898170882C1376290adb
@hamsardarry 💕💕💕