فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍁🍃 🍁🍃 🍁🍃
باز آمد
بوے ماه مدرسہ
بوے بازیهاے راه مدرسہ
بوے ماه مهــــر، ماه مهربان
بوے خورشید پگاه مدرسہ
از میان ڪوچہ ها ے خستگے
مے گریزم درپناه مدرسہ
باز مے بینم زشوق بچہ ها
اشتیاقے
درنگاه مدرسہ
زنگ تفریح و هیاهوے نشاط
خنده هاے قاه قاه مدرسہ
روز اول
لالہ اے خواهم ڪشید
ســــرخ برتختہ سیاه مدرسہ
#قیصرامین_پور
____🍃🌸🍃___🍂🍁🍂🍁🍂
بازگشایی مدارس مبارک
🍁🍂🍁🍂🍁🍂
http://eitaa.com/joinchat/896860162C815a5bd76b
❤️🍃❤️
#همسرداری
#زوجهایی که در انجام کارهای خانه به یکدیگر کمک میکنند
✍در زندگی مشترک احساس خوشبختی بیشتری دارند
و نسبت به بقیهی زوجها شادترند😊
👤آقایون برای شادی و خوشبختی خودتون هم که شده، پاشید 😉
http://eitaa.com/joinchat/898170882C1376290adb
@hamsardarry 💕💕💕
❤️🍃❤️
#خانمهابخوانند
✍بین مادر و مادرشوهر عادلانه رفتار کنید
👈اگربرای روز تولد مادرتان هدیه میخرید
👌روزتولد مادرشوهرتان را هم فراموش نکنید و هدیه بخرید.
👈اگر هفته ای یکبار به خانه مادرتان می روید
👌یکبار در هفته هم برای دیدن مادرشوهرتان وقت بگذارید.
http://eitaa.com/joinchat/898170882C1376290adb
@hamsardarry 💕💕💕
❤️🍃❤️
#زوج_درمانی
☘️برخی از افراد وقتی وارد رابطه عاشقانه می شوند یا ازدواج می کنند ،بعد از مدتی احساس بدبختی می کنند زیرا بخش بزرگی از خویشتن و زندگیشان را برای حفظ رابطه فدا کرده اند.
🍀این افراد با دادن و عدم انتظار برای گرفتن سعی می کنند حس نجیب بودن، از خود گذشتگی و نوع دوستی را به دیگران منتقل کنند تا آنها را برای خود نگهدارند و یا تشویق اجتماعی دریافت کنند.
☘️آنها خواسته ها و آرزوهای خود را قربانی می کنند تا تایید بگیرند و دیری نمی پاید که با احساس قربانی بودن روبه رو می شوند که نتیجه رفتار خود شکنانه آنهاست.
http://eitaa.com/joinchat/898170882C1376290adb
@hamsardarry 💕💕💕
#فنجانی_چای_باخدا ✨🍮🍮
#قسمت_148
نکنه لباسایِ مامان بزرگِ خدا بیامرزو از زیر زمین کش رفتی که
هی دم به دقیقه تنت میکنی؟؟
اینا خوبه پوشیدی دیگه..
خدایی پروین از تو خوش سلیقه تره..
ببین چی دوخته..
محشره..
راستی دختری، خواهر زاده ای..
چیزیت نداره؟؟)
و من با برادرانه هایش ریسه رفتم و ذوق کردم.
صدای زنگ بلند شد
و او دست پاچه از اتاق بیرون دوید.
کمی ادکلن زدم و تجدید نگاهی در آینه کردم.
صَندلهایِ مشکی را پوشیدم
و از اتاق خارج شدم.
یک قدم مانده به قرار گرفتن در تیررسِ دانیال و مهمانهایش
صدایی آشنا گوشم را کشید.
اما امکان نداشت..
با تردید به سمت میهمانها گام برداشتم.
پاهایم خشک شد..
قلبم سر به سینه کوبید
و دستانم یخ زد..
دانیال با مهربانی و شوخی، میهمانها را دعوت به نشستن میکرد..
آن هم چه میهمانهایی..
فاطمه خانم با صورتی خندان پوشیده
در چادر و روسری زیبا و گرانمایه..
و حسام قاب شده در کت و شلواری، مشکی
و اندامی که با پیراهنی سفید
حسابی استایلِ نظامی اش را گوش زد میکرد.
مات مانده بودم
جریان چه بود؟؟
آنها اینجا چه کار میکردند؟؟
ناگهان فاطمه خانم متوجه حضورم شدم
و با شوق و محبت صدایم زد.
دانیال آب دهانش را با استرس قورت داد.
و حسام با تبسم خاصی ابرویی در هم کشید
و دسته گل و شیرینی را روی میز گذاشت.
ادامه دارد..
http://eitaa.com/joinchat/898170882C1376290adb
@hamsardarry 💕💕💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨﷽✨
🍁سلام 😊✋
🍁صبح اولین آدینه پاییز
🍁پُر مهر ☕🍁
🍁امیدوارم خوشه های برکت
🍁در این روز نصیب شما باشه
🍁امیدوارم دلهاتون گرم محبت
🍁و بخشندگی باشه
🍁روزگارتون پُر از رحمت الهی
🍁آدینه تون بخیر و سلامتی
http://eitaa.com/joinchat/896860162C815a5bd76b
سلام آقا 💚
جمعه ای دیگر رسید
جمعه ای که داغدار اربعین است 🏴
جمعه ای که
اشک چشمان شما هم
بوسه خواهد زد زمین کربلا را🕌
جمعه ای که روز قبلش
عمه ات زینب به دیدار برادر آمده
زینب آمد
و لیکن بی رقیه
نمی دانم چگونه
قصه پرواز او را
بر برادر گفت
آقاجان💚
جمعه دلگیر است
این جمعه هم دلگیر تر
تا نیایی
عقده از دلمان ما وا نشود💚
اَلــلــّهــُم عــَجــِّل لــِوَلــیــِّک الــفــَرَج🙏
#یا_مهدی_اردکنی
#آدینه_تون_مهدوی
http://eitaa.com/joinchat/895811586C49e74b8074
❤️🍃❤️
#همسرداری
مشکل خیلی از آدمها و از جمله همسران،
در روابطشان این است
که نمیتوانند اشتباهات دیگران را
همچون اشتباهات خودشان، پذیرا باشند!
http://eitaa.com/joinchat/898170882C1376290adb
@hamsardarry 💕💕💕
❤️🍃❤️
✍مشخصات #همسر_خوب و #مناسب
#همسر_خوب بايد از ويژگي هاي زير برخوردار باشد:👇
4⃣ #معنويت؛ تعهدات مذهبي و اعتقاد به يك دين
و پيروي از آداب و رسوم معنوي مشابه
براي #ازدواج اصل مهمي است كه
در موفقيت هاي #زناشويي نقش اساسي دارد.
http://eitaa.com/joinchat/898170882C1376290adb
@hamsardarry 💕💕💕
#فنجانی_چای_باخدا ✨🍮🍮
#قسمت_149
فاطمه خانم
منِ گیج و بی حرکت مانده را به آغوش کشید
و قربان صدقه ام رفت
و با لحنی پر عجز و مهربان
آرام کنارِ گوشم نجوا کرد که حلالش کنم..
که گفته هایش را از خاطر ببرم و به دریا بسپارم..
که اشتباه کرده..
و من وامانده چشم برنمیداشتم از سینه سپر شده ی حسام
و سری که با لبخندی خاص، کمی کجش کرده بود..
و نمیدانستم این مرد، خودِ واقعیِ حسامِ مظلوم است؟؟
یا امیر مهدیِ فاطمه خانم..؟؟
گیج و منگ به درخواستهایِ در گوشیِ فاطمه خانم
و نگاههایِ پر نگرانیِ دانیال، لبیک گفتم
و رویِ دورترین مبل از حسام نشستم.
استرس و سوالهایِ بی جواب
رعشه ای پنهانی به وجودم سرازیر کرده بود.
در مجلس چشم چرخاندم..
حسام متین وموقر مثل همیشه با دانیال حرف میزد و میخندید..
پروین و فاطمه خانم پچ پچ میکردند
و منِ بی خبر از همه چیز، زل زده بودم
به جعبه ی شیرینی و دسته گلِ رویِ میز..
امیرمهدی برایِ تمامِ شب نشینی هایِ دوستانه اش
چنین کت شلوارِ شیک و اتوکشیده ای به تن میکرد؟؟
یا فقط محضِ شکنجه ی من و خودنمایی خودش؟؟
بی حرف و پرتنش مشغولِ بازی با انگشتانم شدم..
هر چه بیشتر میگذشت، تشنج اعصابم زیادتر میشد.
این جوانِ خوش خنده یِ شیک پوش
امروز پتک به دستم داد تا خودم را خُرد کنم
و وقتی مطمئن شد
بی خیالِ حالم همانجا درست وسطِ حیاطِ امامزاده رهایم کرد.
و حالا انگار نه انگار که اتفاقی افتاده
با همان ژستهایِ سابق دلبری میکرد
ادامه دارد...
http://eitaa.com/joinchat/898170882C1376290adb
@hamsardarry 💕💕💕