https://eitaa.com/haneeel/3817
نمیدونم
فرقی نداره
یه موضوع غیر منتظره بده
کلاس هفتمم
،،،📜
اوکی
یه داستان غمگین راجب یه پسر بچه آخرش میتونه غیر منتظره باشه
یا داستان راجب طبیعت
میتونی طبیعت و توصیف کنی
هدایت شده از 𝐍𝖺𝗆︎𝖾 𝐕𝗂𝖻︎𝖾̸ ^᪲
1.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
آبی رنگ مورد علاقهی اونه 🫐💙 ؛
- @NameVibe 🥹🤍
هانِل
آبی رنگ مورد علاقهی اونه 🫐💙 ؛ - @NameVibe 🥹🤍
این منم ولی درونگرا نبودنم رو فاکتور بگیرید❄️
هدایت شده از روزیروزگاری،من.
هدایت شده از 𝐁𝐥𝐨𝐨𝐝𝐲 𝐍𝐢𝐠𝐡𝐭
«خانهای که نفس میکشید»
در رو که بستند،
صدای قفل مثل یه جملهی کامل بود.
جملهای که تهش نقطه داشت.
جونکو اول نفهمید این «آخر».
کیفش هنوز رو دوشش بود. کفشهاش هنوز پایش.
آدم وقتی هنوز وسایلش مرتبه، باور نمیکنه زندانی شده.
شب اول
بهش گفتند: «فقط آروم باش.» آروم بودن سخت نیست. وقتی هنوز امید داری. صدای تلویزیون از اتاق بغلی میاومد؛ یه برنامه شاد، خنده ضبطشده.
جونکو همزمان فهمید دو چیز باهم ممکنه وجود داشته باشه:
جهنم
و زندگی عادی
روز سوم
دیگه به ساعت نگاه نمیکرد.
چون ساعت همیشه همون عدد رو نشون میداد.
زمان تو اون خونه میایستاد
ولی بیرون، دنیا میرفت جلو.
بوی غذا میاومد، بوی برنج، بوی زندگی.
روز ششم
برای اولین بار فهمید
که دیده میش، ولی مهم نیست.
مادرِ خونه از جلوی در رد شد، مکث کرد، صدای نفس کشیدن جونکو رو شنید و رفت.
همونجا بود که جونکو فهمید:
اینجا کسی قهرمان نمیشه.
روز پانزدهم
آدمهای جدید میاومدن.
بعضیها فقط نگاه میکردن. بعضیها میپرسیدن: «هنوز اینجاست؟»
انگار یه شیء باشه که جا به جا نشده.
روز بیستودوم
دیگه گریه نمیکرد. گریه انرژی میخواد و انرژی تموم شده بود.
چشمهاش به سقف عادت کرده بودن. ترکهای ریز گچ براش شبیه نقشه شده بودن.
روز سیام
همسایهها صدا شنیدن.
ولی صدا تو شهر چیز عجیبی نیست.
همیشه یه توجیه هست:
دعوای خانوادگی
بچهی شیطون
تلویزیون بلند
سکوت، انتخاب راحتتریه.
روز چهلوچهارم
اتاق ساکتتر از همیشه بود.
نه چون آرامش بود؛ چون تصمیم گرفته شده بود. پسرها مضطرب بودن. سیگار پشت سیگار.
دستهایی که میلرزید نه از پشیمونی از ترس زندان.
جونکو نفس میکشید.
همین.
بعد
خانه دوباره به حالت عادی برگشت.
تلویزیون روشن، غذا پخته شد و زندگی ادامه داشت. مثل اینکه هیچوقت دختری تو اون خونه ۴۴ روز دنیا رو از دست نداد.
پرونده جونکو فوروتا (۱۹۸۸ – ژاپن):
جونکو فوروتا، دختر ۱۷ ساله که توسط چهار پسر نوجوان محله ربوده شد
او ۴۴ روز در خونهی یکی از رباینده ها اسیر بودو در اون مدت شکنجه، آزار جسمی و روانی، بی تفاوتی اطرافیان و خانوادهی رباینده رو تجربه کرد
درنهایت جونکو کشته شد و جسدش در بشکهای رها شد.
دادگاه به دلیل سن نوجوانان، مجازاتها سبک اعلام کرد و برخی زود آزاد شدند.
#Murder_case
#Bloody_night
𝐁𝐥𝐨𝐨𝐝𝐲 𝐍𝐢𝐠𝐡𝐭