حجتالاسلاموالمسلمین علیاصغر باغانی، پدر شهید ناصرالدین باغانی در دیدار با جامعه قرآنی گفت: ناصرالدین در سال ۱۳۴۶ در شهر قم دیده به جهان گشود و در سن ۱۹ سالگی، ۲۱ اسفندماه سال ۶۵ در عملیات کربلای ۵ به شهادت رسید و در گلزار شهدای بهشت زهرا(س) به خاک سپرده شد.
حجتالاسلام باغانی در مورد تحصیلات فرزندش ادامه داد: ناصرالدین طی سالهای ۶۴ ـ ۶۳ در رشته علوم سیاسی دانشگاه امام صادق(ع) تحصیل میکرد و همراه فرزند مرحوم آیتالله مهدویکنی در کلاسهایی که از سوی ایشان به عنوان مدرس این دانشگاه تشکیل میشد، شرکت میکرد.
پدر شهید افزود: پسرم در کلاسهای قرآن استاد موسوی بلده به همراه برادر کوچک خود شرکت میکرد و برادرش در حال حاضر ادامه دهنده راه برادر شهیدش در زمینه قرآن است.ناصرالدین جوانی بسیار مؤدب و با توجه به روحیه تدینی که داشت نسبت به مادرش و دیگران مهربان بود و در منزل بدون هیچ چشمداشتی، همه کارهای منزل را انجام میداد.
وی در مورد رعایت حال دیگران توسط فرزندش اظهار کرد: در زمان حضورش در جبهه به هنگام مرخصی بعد از نیمه شب به منزل رسیده بود و به علت خواب بودن اهالی منزل تا صبح پشت در منتظر بیدار شدن ما نشسته بود و در هنگام نماز صبح که چراغها را روشن کردیم زنگ در را زد و وارد خانه شد. از همه لحاظ ملاحظه ما را میکرد.❤️#هر_روز_با_یاد_شهداء
❤️#شادی_روح_شهدا_صلوات
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada110
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
🇮🇷به کانال هر روز با شهدا
بپیوندیم🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قسمتی از وصیت نامه شهید
🌱 "معشوق خدا"
🔹وصیتنامۀ معشوقانۀ! شهید ناصرالدین باغانی.
🔹#مقام_معظم_رهبری:#من_مکرّر #دست_نوشتههای_این_شهید_را_خوانده و هر بار بهره و فیض تازهای از آن گرفتهام.
❤️#هر_روز_با_یاد_شهداء
❤️#شادی_روح_شهدا_صلوات
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada110
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
🇮🇷به کانال هر روز با شهدا
بپیوندیم🇮🇷
فصل نهم : مالقا را به بقا بخشیدیم
#قسمت_دویست_و_بیست_و_هفت
🌕🌑🌕🌑🌕🌑🌕
به شوخی گفتم: «حمید بسه دیگه این همه ذکر گفتی، دست ازسر خدا بردار فرشته ها خسته شدن از بس برای ذکرهایی که میگی حسنه
نوشتن».
جواب داد:«هر آدمی برای روز قیامت صندوقچه ای داره هر ذکری که میگی یه حوری برای خودت داخل صندوقچه میندازی که اون حوری برات استغفار میکنه و ذکر میگه».
از این حرف حرصم درآمد لباسش را کشیدم و گفتم: «تو آخه این همه حوری رو میخوای چکار؟ حمید اگر بیام اون دنیا ببینم رفتی سراغ
حوری ها پوستت رو می کنم کاری می کنم از بهشت بندازنت بیرون»، حمید شیطنتش گل کرد و :گفت:«ما مردها بهشت هم که بریم از دست شما زن ها خلاص نمی،شیم اونجا هم آسایش نداریم». تا این را گفت ابروهایم را در هم کشیدم و با حالت قهر سرم را از سمت حمید برگرداندم حمید که این حال من را دید صدای خنده اش بلندشد و گفت:«شوخی کردم خانوم ،میدونی که ناراحتی بین زن و شوهر نباید طول بکشه چون خدا ناراحت میشه قول میدم اونجا هم فقط تو رو انتخاب کنم تو که نباشی من توی بهشت هم آسایش ندارم،بهشت
میشه جهنم».
سفره را که پهن کردیم حمید از روی هیجانی که داشت نتوانست چیز زیادی بخورد،ساعت های آخر از ذوق رفتن هیجان خاصی داشت بر خلاف ذوق و شوق حميدمن استرس داشتم،، دعا دعا می کردم و
🌕🌑🌕⚫️🟡
#رمان_شهدایی
#هر_روز_با_یاد_شهداء
#شادی_روح_شهدا_صلوات
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada110
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
فصل نهم : مالقا را به بقا بخشیدیم
#قسمت_دویست_و_بیست_و_هشت
🌕🌑🌕🌑🌕🌑🌕
منتظر بودم گوشی حمید زنگ بخورد و بگویند فعلاً سفرش کنسل شده است ،ولی خبری نبود!
چون اوضاع روحی عمه و پدر حمید خوب نبود از آنجا زود بلند شدیم موقع خداحافظی عمه کمی گرد و داد تا با کشمش داخل ساک حمید بگذارم، حمید پدر و مادرش را که تا دم در آمده بودند به آغوش کشید از در که بیرون آمدیم پشت سر ما آب ریختند کاری که من در طول این چند سال هر روز صبح موقع رفتن حمید انجام می دادم و پشت سرش آب می ریختم تا سالم برگردد.
سر بستن ساک وسایلش کلی بحث داشتیم،،خواستم وسایلش را داخل چمدان تک نفره چرخ داربچینم،کلی لباس و وسیله شخصی ردیف کردم همین که داخل چمدان چیدم حمید آمد و دانه دانه برداشت قایم کرد یا پشت مبل ها می انداخت،برایش بیسکوییت خریده بودم ،بیسکوییت آن مدلی دوست نداشت، شوخی و جدی گفت «چه خبره این همه لباس و وسایل و خوراکی به خدا فردا همکارای من یدونه لباس انداختن داخل به نایلون اومدن، اون وقت من باید با چمدان و عینک دودی برم بهم بخندن من با چمدان نمی رم! وسایلمو داخل ساک بچین»، فقط یک ساک داشت آن هم برای باشگاه کاراته اش بود گفتم:«ساک به این کوچکی چطور این همه وسایلو جا کنم؟!»، بالاخره من را مجاب کرد که بی خیال چمدان ،شوم با این که ساک خیلی جمع و
🌕🌑🌕⚫️🟡
#رمان_شهدایی
#هر_روز_با_یاد_شهداء
#شادی_روح_شهدا_صلوات
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada110
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
فصل نهم : مالقا را به بقا بخشیدیم
#قسمت_دویست_و_بیست_و_نه
🌕🌑🌕🌑🌕🌑🌕
جور بود همه وسایل را چیدم الا همان بیسکوییت ها ،بین همه وسایلی که
گذاشته بودم فقط از قرآن جیبی خوشش آمد،قرآن کوچکی که همراه با معنی بود گفت:«این قرآن به همه وسایلی که چیدی می ارزه».
شماره تماس خودم ،پدر و مادرش و پدرم را داخل یک کاغذ نوشتم بین وسایل گذاشتم که اگر نیاز شد خودش یا همکارانش با ما در ارتباط باشند برایش یک مسواک جدید قرمز رنگ گذاشتم می خواست مسواک سبز رنگ قبلی را داخل سطل آشغال بیندازد، از دستش گرفتم و گفتم:«بذار یادگاری بمونه!»,من را نگاه كرد و لبخند زد انگار یک چیزهایی هم به دل حمید و هم به دل من برات شده بود.
ساک را که چیدم برایش حنا درست کردم گفتم:«حمید من نمی دونم تو کی میری و چه موقعی عملیات داری، می خوام مثل بچه های جنگ که شب عملیات حنا،می ذاشتن، امشب برات حنابندون بگیرم».
با تعجب از من پرسید:«حنا برای چی؟». گفتم: «اگر ان شاء الله سالم برگشتی که هیچ ولی اگر قسمت این بود شهید بشى من الان خودم برات حنابندون می گیرم که فردای شهادت بشه روز عروسیت روز خوشبختی و عاقبت بخیری تو بهترین روز برای هر دوتامونه».
روی مبل کنار بخاری سمت چپ ویترین داخل پذیرایی نشست، پارچه سفیدی رویش انداختم روزنامه زیر پاهایش گذاشتم، نیت کردم و روی موها، محاسن و پاهایش حنا گذاشتم، در همان حالت که حنا
🌕🌑🌕⚫️🟡
#رمان_شهدایی
#هر_روز_با_یاد_شهداء
#شادی_روح_شهدا_صلوات
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada110
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
زندگیتروبهخدابسپار
کهاگهزندگیتروبهخدابسپاری
سریعبهشمیرسی..
#شهیداحمدمحمدمشلب
❤️#هر_روز_با_یاد_شهداء
❤️#شادی_روح_شهدا_صلوات
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada110
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
🇮🇷به کانال هر روز با شهدا
بپیوندیم🇮🇷
جان مادر کجایی ❤️🩹
هیچی مثل چشم انتظاری سخت نیست
#شرمنده_شهداییم 💔
+ چی میدونیم از دل مادر شهید؟
❤️#هر_روز_با_یاد_شهداء
❤️#شادی_روح_شهدا_صلوات
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada110
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
🇮🇷به کانال هر روز با شهدا
بپیوندیم🇮🇷
🌺آداب قبـــل از خواب🌺
🌸قبل از خواب وضــــو بگیریم 👈 ثواب شب زنده داری
🌺تلاوت آیة الکرسی
🌺تسبیحات حضرت زهرا سلام الله علیها هم قبل خواب بسیار سفارش شده :
🌸ﺧﺘـــــﻢ کردن قرآن با خواندن سه بار سوره توحید.
🌺ﭘﯿﺎﻣﺒﺮﺍﻥ ﺭﺍ ﺷﻔﯿــــــﻊ ﺧﻮﺩ ﮔﺮدانیم:
ﺍَﻟﻠّﻬُﻢَّ ﺻَﻞِّ ﻋَﻠَﻲ ﻣُﺤَﻤَّﺪٍ ﻭَﺍﻝِ ﻣُﺤَﻤَّﺪٍوِّ ﻋَﻠَﻲ جمیع ﺍﻻَﻧْﺒِﻴﺎﺀِ ﻭَﺍﻟﻤُﺮْﺳَﻠﻴﻦ.َ
🌺 ﻣﺆﻣﻨﯿﻦ ﻭ ﻣﺆﻣﻨﺎﺕ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺧﻮﺩ ﺭﺍﺿﯽ ﻭ ﺧﺸﻨﻮﺩ ﺳﺎﺯیم :
ُ ﺍَﻟﻠّﻬُﻢَّ ﺍﻏْﻔِﺮْ ﻟِﻠْﻤُﺆْﻣِﻨﻴﻦَ ﻭَﺍﻟْﻤُﺆْﻣِﻨﺎﺕِ.
🌺ﺣـــــﺞ ﻭﺍﺟﺐ ﻭ ﻋﻤـــﺮﻩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺟﺎ ﺁﻭﺭیم:
ﺳُﺒْﺤﺎﻥَ ﺍﻟﻠّﻪِ ﻭَ ﺍﻟْﺤَﻤْﺪُ ﻟِﻠّﻪِ ﻭَ ﻻﺍِﻟﻪَﺍِﻻَّ ﺍﻟﻠّﻪُ ﻭَ ﺍﻟﻠّﻪُ ﺍَﻛْﺒَﺮُ.
🌸تلاوت 👈معوذتین (سوره ناس و فلق)
🌺آیه آخر سوره مبارکه کهف جهت بیدار شدن برای نماز شب و نماز صبح
🔹 قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحَىٰ إِلَيَّ أَنَّمَا إِلَٰهُكُمْ إِلَٰهٌ وَاحِدٌ ۖ فَمَنْ كَانَ يَرْجُو لِقَاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلًا صَالِحًا وَلَا يُشْرِكْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَدًا
آیه ۱۱۰ سوره مبارکه کهف
🌺سوره ى تكاثر ایمنـی از عذاب قبر
🌷 بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
أَلْهَاكُمُ التَّكَاثُرُ🔹حَتَّى زُرْتُمُ الْمَقَابِرَ🔹 كَلَّا سَوْفَ تَعْلَمُونَ🔹ثُمَّ كَلَّا سَوْفَ تَعْلَمُونَ🔹كَلَّا لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْيَقِينِ🔹 لَتَرَوُنَّ الْجَحِيمَ🔹 ثُمَّ لَتَرَوُنَّهَا عَيْنَ الْيَقِينِ🔹 ثُمَّ لَتُسْأَلُونَّ يَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِيمِ
🌺ثواب ۳ بار تلاوت👇 برابر با خواندن ۱۰۰۰رکعت نماز
یَفْعَلُ اللهُ ما یَشاءُ بِقُدْرَتِهِ، وَ یَحْكُمُ ما یُریدُ بِعِزَّتِهِ
🌺پیامبر اکرم(ص) می فرمایند: هر کس آیه «شهداللّه» را در وقت خواب بخواند، خداوند هفتاد هزار فرشته به واسطه آن خلق می کند که تا روز قیامت برای او طلب آمرزش کنند. (مجمع البیان؛ ج 2/421)
🔹{آل عمران آیه «۱۸»} :
🔹شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ وَالْمَلَائِكَةُ وَأُولُو الْعِلْمِ قَائِمًا بِالْقِسْطِ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ
❤️#هر_روز_با_یاد_شهداء
❤️#شادی_روح_شهدا_صلوات
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada110
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
🇮🇷به کانال هر روز با شهدا
بپیوندیم🇮🇷
✨بســــــم الّله الرّحمن الرّحــــــیم✨
❤️روزِمـان را بـا سَــلام بَـر چهـارده مَعْـصــوم آغـاز میکنیـم
🌺اَلْسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا رَسُـولَ اَللّه ﷺ
🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا اَمیرَاَلْمـؤمِنـین
🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکِ یا فاطِـمَةُ اَلزَهْـراءُ
🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا حَسَـنَ بـنَ عَلیٍ نِ اَلمُجْتَبی
🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا حُسَـینَ بـنَ عَلیٍ سَیــدَ اَلشُهَـــداءِ
🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا عَلـیَّ بـنَاَلحُسَیْنِ زینَ اَلعـابِـدیـنَ
🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا مُحَمَّـدَ بـنَ عَلیٍ نِ اَلباقِــرُ
🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یـا جَعْفَــرَ بـنَ مُحَمَّـدٍ نِ اَلصـادِقُ
🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا مُوسَـی بـنَ جَعْفَـرٍ نِ اَلکاظِـمُ
🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یاعَلیَّ بـنَمُوسَـیاَلرِضَـا اَلمُرتَضـی
🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا مُحَمَّـدٍ بـنَ عَلـیٍ نِ اَلجَــوادُ
🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا عَلـیَّ بـنَ مُحَمَّـد نِ اَلهـادی
🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا حَسَـنَ بـنَ عَلـیٍ نِ اَلعَسْــکَری
🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا بَقیَــــةَ اللَّه، یا صاحِبَ اَلزَمـان
وَ رَحْـمَـــــةَ اَللّـهِ وَ بَرَکـاتِــهِ
🌴اللّـــهُـمَّ_عَجِّــلْ_لَوِلیِــڪَ_اَلْفَــــــــــرَجْ
❤️#هر_روز_با_یاد_شهداء
❤️#شادی_روح_شهدا_صلوات
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada110
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
🇮🇷به کانال هر روز با شهدا
بپیوندیم🇮🇷
1_1082963901.mp3
1.25M
☘زیارتـنامـه ی شـهـــــــداء☘
اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ،فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم.
❤️#هر_روز_با_یاد_شهداء
❤️#شادی_روح_شهدا_صلوات
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada110
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
🇮🇷به کانال هر روز با شهدا
بپیوندیم🇮🇷
❣بسم الله الرّحمن الرّحيم ❣
❤️#هر_روز_یک_سلام_به_مولا #امام_زمان_ارواحنا له الفداء
❤️✋اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا عَیْنَ اللّهِ فى خَلْقِهِ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا نُورَ اللّهِ الَّذى
سلام بر تو اى دیده بان (یا دیده ) خدا در میان خلق سلام بر تو اى نور خدا که
یَهْتَدى بِهِ الْمُهْتَدُونَ وَ یُفَرَّجُ بِهِ عَنِ الْمُؤْمِنینَ
راه جویان بدان راهنمایى شوند و به وسیله او از کار مؤ منان گشایش شود
💚💚💚
☀️اللّهم عجَّل لولیّک الفرج والعافیّة والنّصر
❤️#هر_روز_با_یاد_شهداء
❤️#شادی_روح_شهدا_صلوات
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada110
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
🇮🇷به کانال هر روز با شهدا
بپیوندیم🇮🇷
❤️#هرروز_با_یاد_شهداء_
عبدالله باقری نیارکی متولد ۲۹ فروردین سال ۱۳۶۱ در تهران است. خانواده باقری خانواده ای مقید و مذهبی بودند به طوری که در نمازهای جماعت و دیگر مراسمات مسجد محل حضور مستمر داشتند و عبدالله در چنین خانواده ای با عشق به اهل بیت پرورش یافت. عبدالله پس از اخذ مدرک دیپلم و در سال ۱۳۷۹ به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی مشغول خدمت شد و در آغاز خدمت عضو تیم رهایی گروگان بود اما از سال ۱۳۸۳ به سپاه انصار المهدی عج الله ملحق شد تا در تیم های حفاظت اشخاص انجام وظیفه کند.
بعد از ازدواجش عبدالله محافظ رئیس جمهور شد و آموزش ها و ماموریت هایش فشرده. .
ودر سال ۹۲ عازم سوریه شد.
شهید مدافع حرم عبدالله باقری نیارکی ایشان داوطلبانه برای دفاع از حرم عقیله بنی هاشم به سوریه رفته و در شب تاسوعای سال 94 به دست تروریستهای تکفیری در حومه شهر حلب به شهادت رسید. از این شهید والامقام ، 2 فرزند دختر به نام های محدثه و زینب به یادگار مانده است.
❤️#هر_روز_با_یاد_شهداء
❤️#شادی_روح_شهدا_صلوات
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada110
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
🇮🇷به کانال هر روز با شهدا
بپیوندیم🇮🇷
در مورد شهادت چطور؟ در مورد شهادت حرفی میزد؟
بله، زمانی که برای مراسم عقدمان رفته بودیم، به من گفت:«زمان عقد، دعا برآورده میشود، من یک آرزو دارم که دعا کن برآورده شود» ولی آن موقع نگفت که دعایش چی هست و من هم با این که نمیدانستم آرزویش چیست، دعا کردم. بعد از تمام شدن خطبه عقد، پرسیدم چه آرزویی داری که گفت:«آرزویم این بود که شهید شوم.» من از این که همچین عقیدهای داشت، خوشحال شدم.
❤️#هر_روز_با_یاد_شهداء
❤️#شادی_روح_شهدا_صلوات
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada110
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
🇮🇷به کانال هر روز با شهدا
بپیوندیم🇮🇷
آخرین مرتبهای که با شما یا بچهها صحبت کرد را به خاطر دارید؟
سه شب قبل از این که به شهادت برسد، تماس گرفت. محدثه گوشی تلفن را برداشت و صحبت کرد و بعد از آن با زینب حرف زد که زینب گفت:«بابا زود بیا، همین الان بیا» که آقا عبدالله گفته بود:«10 تای دیگر میآیم» که 10 روز دیگر همان روز خاکسپاریاش بود. بعد از آن با من صحبت کرد، هر دفعه بیشتر از دو الی سه دقیقه حرف نمیزد، ولی این بار خیلی طولانی صحبت کرد و پرسید: «مامان، بابا اینجا هستند؟» که گفتم: «نه منزل خودشان هستند»، محدثه گوشی را برد پایین تا با پدر و مادرش هم صحبت کند و حال پسر برادرش را که به او «شازده» میگفت پرسیده بود. این دفعه دلم، خیلی بیقرار بود، هر بار که تماس میگرفت، همان 2 الی 3 دقیقه که صدایش را میشنیدم شارژ میشدم و انرژی میگرفتم و حداقل آن روز را با انرژی بودم. ولی این دفعه، خیلی بیقرار بودم. هم دلم نمیخواست گوشی را قطع کنم وهم این که انرژی نگرفته و ناراحت بودم. دوباره به محدثه گفته بود که:«گوشی را به مامانت بده» من هم دوست داشتم که دوباره صحبت کند، گفتم:«زینب، خیلی بی قراری میکند و دلمان برایت تنگ شده» که گفت: «الهی دورش بگردم، دل من هم خیلی تنگ شده، ان شاالله اینجا را آزاد میکنیم و با همدیگر برای زیارت به سوریه میآییم.» در مورد نامهها هم پرسیدم که گفت: «نامهها دستم رسیده» گفتم: «خواندهای؟» گفت: «بعدا جوابش را میگویم.»
شب تاسوعا به شهادت رسید/نگران بودیم که پیکرش دست دشمنان بیفتد
❤️#هر_روز_با_یاد_شهداء
❤️#شادی_روح_شهدا_صلوات
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada110
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#درددلها_و_حرفهای_زینب_باقری،
#نازدانه_شهید_مدافع_حرم
«#عبدالله_باقری»
که از دوست داشتن ها و دلتنگیهای خود گفته است این روزها که جریان دفاع از حریم اهل بیت(علیهم السلام) به حماسی ترین جریان تاریخ بدل شده است، شنیدنی است.😭😭😭
❤️#هر_روز_با_یاد_شهداء
❤️#شادی_روح_شهدا_صلوات
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada110
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
🇮🇷به کانال هر روز با شهدا
بپیوندیمج🇮🇷
❤️#هر_روز_با_یاد_شهداء
❤️#شادی_روح_شهدا_صلوات
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada110
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
❤️#هر_روز_با_یاد_شهداء
❤️#شادی_روح_شهدا_صلوات
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada110
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
🇮🇷به کانال هر روز با شهدا
بپیوندیم🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نه پرواز بلدم،
نه بال و پرش را دارم..
#دامهای دنیایی اسیرم کرده اند..😔
ولی..
من میخواهم
اسیر نگاه شما شوم و بس..💔😭😭
#شهــیدانه
❤️#هر_روز_با_یاد_شهداء
❤️#شادی_روح_شهدا_صلوات
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada110
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
🇮🇷به کانال هر روز با شهدا
بپیوندیم🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹من و تو باید بیدار شیم...
🔹والله به خدا مسئولیم...
#یادشهداباصلوات
❤️#هر_روز_با_یاد_شهداء
❤️#شادی_روح_شهدا_صلوات
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada110
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
🇮🇷به کانال هر روز با شهدا
بپیوندیم🇮🇷
گفتم کجا؟ گفتا به #خون
گفتم سبب؟ گفتا #جنون
گفتم چه وقت؟ گفتا #کنون
گفتم نرو...خندید و رفت
#شهیدحسنحزباوی
#یادش_باصلوات
❤️#هر_روز_با_یاد_شهداء
❤️#شادی_روح_شهدا_صلوات
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada110
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
🇮🇷به کانال هر روز با شهدا
بپیوندیم🇮🇷
فصل نهم : مالقا را به بقا بخشیدیم
#قسمت_دویست_و_سی
🌕🌑🌕🌑🌕🌑🌕
روی سرش بود دوربین موبایلم را روشن
کردم و گفتم: «حمید صحبت کن، برای من, برای پدر و مادرهامون».
گفت:« نمی تونم زحمات پدر و مادرم رو جبران کنم», دنبال جمله می گشت به شوخی گفتم :«حمید یک دقیقه بیشتر وقت نداری، زود باش»،ادامه داد:« پدر و مادر شما هم که خیلی به من لطف کردن، بزرگ ترین لطفشون هم این که دخترشون رو در اختیار من گذاشتن, خود تو هم که عزیز دل مایی، فعلاً على الحساب میذارمت امانت پیش پدر و مادرت تا برم و برگردم ان شاء الله», این اواخر همیشه می گفت:«از دایی خجالت می کشم چون هر مأموریتی میشه تو باید بری اون جا، الآن میگن این عروس شده ولی همش خونه پدرشه».
بعد از ثبت لحظات حنابندان روسری سر کردم و دوتایی کلی با هم عکس سلفی گرفتیم به من گفت:« فرزانه اگر برنگشتم خاطراتمون رو حتماً یک جایی ثبت کن».
انگار چیزهایی هم به دل حمید هم به دل من برات شده بود گفتم:«نمی دونم شاید این کار رو کردم ولی واقعاً حوصله نوشتن ندارم». وقتی دید حس و حال نوشتن ندارم نگاهش را سمت طاقچه به کاست های خالی کنار ضبط صوت برگرداند و گفت:«توی همین کاست ها ضبط کن».این نوارهای کاست خالی را حمید در دوره راهنمایی برای مسابقات شعر جایزه گرفته بود.
ناخودآگاه مداحی «حاج محمود کریمی» که آن روزها روی زبانم
🌕🌑🌕⚫️🟡
#رمان_شهدایی
#هر_روز_با_یاد_شهداء
#شادی_روح_شهدا_صلوات
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada110
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
فصل نهم : مالقا را به بقا بخشیدیم
#قسمت_دویست_و_سی_و_یک
🌕🌑🌕🌑🌕🌑🌕
افتاده بود را زیر لب زمزمه کردم، همان مداحی که روضه وداع حضرت زینب(س) از امام حسین (ع) است :«کجا می خوای بری؟ چرا منو نمی بری؟ این دم آخری، چقدر شبیه مادری», همین مداحی را با کمی تغییرات برای حمید خواندم :«حمید کجا می خوای بری؟ حمید نمیشه
که نری؟ حمید منم با خودت ببر ,حمید چقدر شبیه مادری!». ساعت یازده شب با همکارش رفتند واکسن آنفولانزا بزنند وقتی برگشت همه چیز را با هم هماهنگ ،کردیم شانزده هزار تومان برای پول شهریه باید به حساب دانشگاهش می ریختم از واحدهای مقطع لیسانسش فقط سه واحد مانده بود این سه واحد را قبلا برداشته بود ولی به خاطر مأموریت نتوانسته بود ،بخواند بعضی از دوستانش گفته بودند: «چون مأموریت بودی و نرسیدی بخونی بهت تقلب می رسونیم»، ولی حمید قبول نکرده ،بود اعتقاد داشت چون این مدرک می تواند روی حقوقش اثر بگذارد باید همه درس هایش را با تلاش خودش قبول شود تا حقوقش شبهه ناک نباشد، قرار شد هزینه شهریه را واریز کنم تا وقتی حمید برگشت بتواند امتحان بدهد و درسش را تمام کند.
هشتاد هزار تومان از پول سپاه دست حمید مانده بود به من سفارش کرد که حتما دست پدرم برسانم تا به سپاه برگرداند، در مورد خانه سازمانی هم که قرار بود به ما بدهند از حمید پرسیدم: «اگه تا تو برگشتی خونه رو تحویل دادن چی کنیم؟»،گفت: «بعید می دونم خونه رو تا اون موقع تحویل بدن، اگر تحویل دادن شما فقط وسایل رو
🌕🌑🌕⚫️🟡
#رمان_شهدایی
#هر_روز_با_یاد_شهداء
#شادی_روح_شهدا_صلوات
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada110
_._._._._🌷♡🌷_._._._._