☘༻🌸﷽🌸༺☘
✋🌷به رسم نوکری هر روز سلام به حضرت جانان امام زمان ارواحنا له الفداء✋❣
🌸السلام علیک یا صاحب العصر والزمان
🌸السلام علیک یا بقیه الله في بلاده وحجته علی عباده
🌹می رسد روزی به سرانجام نوبت هجران او
🌹می شود آخر نمایان طلعت رخشان
🌱🌼🌱🌼🌱🌼🌱🌼🌱🌼🌱
❤️❤️اللهم عجل لولیک الفرج❤️❤️
سلام بر همه بزرگوارن
صبح روز پنج شنبه تون بخیر با ذکر نورانی لا اله الا الله المَلِکُ الحقُ المُبین
❤️#هر_روز_با_یاد_شهداء
❤️#شادی_روح_شهدا_صلوات
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
🌺🌺به کانال هر روز با شهدا بپیوندیم✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨
❤️#صبح_را_بایاد_شهداء_آغاز_کنیم.
نام و نام خانوادگی: محمد هادی ذوالفقاری
نام پدر : رجبعلی
محل تولد : تهران
تاریخ ولادت: ۱۳۶۷/۱۱/۱۳
تاریخ شهادت : ۱۳۹۳/۱۱/۲۶
محل شهادت: سامراء
مدت عمر: ۲۶ سال
محل مزار : وادی السلام شهر نجف اشرف/یادبودشهید درگلزار شهدای بهشت زهراتهران
قطعه و ردیف و شماره : ۲۶و۱و۲۵
کتاب مربوط به این شهید: پسرک فلافل فروش،خانه ای با عطر ریحان
این شهید بزگوار همیشه دائم الوضو بودند و به مسائل مذهبی اهمیت می دادند.
ایشان مداحی می کردند و اغلب اوقات ذکر سینه زنی هیئت را می گفت؛ هادی انرژیاش را وقف بسیج و کار فرهنگی و هیئت کرده بود.
اخلاص هادی زبانزد رفقا بود. اگر کسی از او تعریف می کرد، خیلی بدش می آمد.شهید ذوالفقاری سه بار برای مبارزه با داعش به منطقه سامراء رفت. او با نیروهای حشدالشعبی در زمینه های مختلف همکاری نزدیکی داشت . روز ۲۶ بهمن بود(چند روز بعد از سالگرد شهادت شهید ابراهیم هادی، همان شهیدی که الگوی زندگی هادی بود)در حومه ی سامرابراثر عملیات انتحاری بین سربازان عراقی و شهید ذوالفقاری به آرزویش رسید.
دست آخر درست در شب جمعه و شب اول فاطمیه، در همان مزار (کمی جلوتر از قبر علامه سیدعلی قاضی) به خاک سپرده شد.
❤️#هر_روز_با_یاد_شهداء
❤️#شادی_روح_شهدا_صلوات
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
🌺🌺به کانال هر روز با شهدا بپیوندیم✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨
«مریم سیبانی»، مادر شهید ذوالفقاری است. غیر از هادی چهار فرزند دیگر هم دارد. سه تا چهار سال است که به خاطر گزارش > فرهنگ
۴
روش جالب یک شهید مدافع حرم برای مخارج زندگی
سه شنبه ۲۰ ارديبهشت ۱۴۰۱ ساعت ۱۲:۳۲کد مطلب: 799644
آدم براي رضاي خدا بايد كار كنه، اوستا كريم هم هواي ما رو داره، هر وقت احتياج داشتيم برامون می فرسته.
روش جالب یک شهید مدافع حرم برای مخارج زندگی
گروه فرهنگی جهان نيوز: دوستي من با هادي ادامه داشت. زماني كه هادي در منزل ما كار مي کرد او را بهتر شناختم.
بسيار فعال و با ايمان بود. حتي يك بار نديدم كه در منزل ما سرش را بالا بياورد.
چند بار خانم من، كه جاي مادر هادي بود، برايش آب آورد. هادي فقط زمين را نگاه مي کرد و سرش را بالا نمی گرفت.
من همان زمان به دوستانم گفتم: من به اين جوان تهراني بيشتر از چشمان خودم اطمينان دارم.
بعد از آن، با معرفي بنده، منزل چند تن از طلبه ها را لوله کشی کرد. کار لوله کشی اب در مسجد را هم تکمیل کرد.
من و هادي خيلي رفيق شده بوديم. ديگر خيلي از حرف هایش را به من می زد.
یك بار بحث خواستگاري پيش آمد. رفته بود منزل يكي از سادات علوي.
آنجا خواسته بود كه همسر آينده اش پوشیه بزند. ظاهرا سر همین موضوع جواب رد شنیده بود.
جاي ديگري صحبت كرد. قرار بود بار ديگر با آمدن پدرش به خواستگاري برود كه ديگر نشد.
اين اواخر ديگر در مغازه ی ما چای هم می خورد! اين يعني خيلي به ما اطمینان پیدا کرده بود.
يك بار با او بحث كردم كه چرا براي كار لوله کشی پول نمیگیری؟
خب نصف قیمت دیگران را بگیر. تو هم خرج داری و ...
هادی خندید و گفت: خدا خودش میرسونه.
دوباره سرش داد زدم و گفتم: يعني چي خدا خودش می رسونه؟
بعد با لحني تندگفتم: ما هم بچه آخوند هستیم و این روایت ها را شنیده ایم.
اما آدم بايد براي كار و زندگي اش برنامه ریزی کنه، تو پس فردا می خوای زن بگیری و ...
هادي دوباره لبخند زد و گفت: آدم براي رضاي خدا بايد كار كنه، اوستا كريم هم هواي ما رو داره، هر وقت احتياج داشتيم برامون می فرسته.
من فقط نگاهش مي کردم. یعنی اینکه حرفت را قبول ندارم. هادی هم مثل همیشه فقط می خندید!
بعد مكثي كرد و ماجراي عجيبي را برايم تعريف کرد. باور کنيد هر زمان یاد این ماجرا می افتم حال و روز من عوض می شود.
آن شب هادي گفت: شيخ باقر، يه شب تو همين نجف مشكل مالي پيدا کردم و خيلي به پول احتياج داشتم.
آخر شب مثل هميشه رفتم توي حرم و مشغول زيارت شدم. اصلا ً هم حرفی درباره پول باعلاقه پسرش به درس خواندن در نجف، از هادی دور مانده است. این دلتنگی در میان گفتههایش پیداست. میگوید
❤️#هر_روز_با_یاد_شهداء
❤️#شادی_روح_شهدا_صلوات
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
پدر شهید مدافع حرم درباره زندگی خانوادگی خود و خانواده اش افزود : ۱۲ سال خادم مسجد فاطمه زهرا(س) محله دولاب بودم. بچهها در مسجد بزرگ شدند و با مسجد و پایگاه بسیج انس گرفته بودند. من خادم اهل بیت(ع) هستم، جمعهها دعای ندبه داشتیم و در ایام محرم و صفر با چرخ دستی وسایل هیئت را جابجا میکردم.
وی گفت: محمدهادی عاشق اهلبیت و حضرت زهرا(س) بود و از کودکی پای ثابت هیئتها بود و عشق به اهلبیت(ع) سبب شد که شهادتش رقم بخورد. محمدهادی یکی از فعالین فرهنگی در بسیج بود و در اردوهای جهادی و راهیان نور فعالیتهای زیادی را انجام میداد.
❤️#هر_روز_با_یاد_شهداء
❤️#شادی_روح_شهدا_صلوات
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
🌺🌺به کانال هر روز با شهدا بپیوندیم✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨
محمدمهدی ذوالفقاری» برادر شهید ذوالفقاری سه سال از هادی بزرگتر است. همانطور که اشک در چشمهایش حلقه زده همهاش به یک گوشه خیره میشود و از خوبیهای برادرانهشان حرف میزند و میگوید: «هادی برادر خوبی برایم بود. کوچکتر از من بود و هوایش را خیلی داشتم. در خانه شیطنتهای زیادی داشتیم و همه آنها مثل فیلم جلوی چشمهایم مرور میشود».
مهدی ذوالفقاری جدا از دنیای مشترک و صمیمی ِ برادری، برای مدتی شریک کاری هادی هم بوده است. این دو برادر پا به پای هم در بازار کار میکردند و تداعی این خاطرات اندوه برادرانه کلام او را بیشتر میکند. او میگوید: «سه سال و خوردهای پیش، قبل از اینکه هادی برای زندگیاش تصمیم جدی بگیرد هر دویمان در بازار کار میکردیم. یک روز آمد و گفت دیگر نمیخواهم در بازار کار کنم. شب آمدم و دوباره به او زنگ زدم گفتم برگرد دوست دارم کنار تو کار کنم گریهام گرفته بود. اما هادی قبول نکرد، گفت: ناراحت نباش حضور من خیلی هم مهم نیست من باید بروم. اول نگفته بود چه فکری در سر دارد اما او طلبگی را انتخاب کرده بود».زینب ذوالفقاری» خواهر بزرگ شهید ذوالفقاری یک سال از او بزرگتر است. نگاهی آمیخته با اشک و لبخند میاندازد و در تأیید حرفهای مادرش میگوید: «وقتی بچه بودیم مادرم ما را برای نماز شب خواندن به خط میکرد. میگفت باید در قنوت از 40 مؤمن یاد کنیم و نام عدهای را هم به ما میگفت. با همه بچگی مان یک سری اسم یادمان میماند و در آخر مادرم میگفت اگر یادتان رفت بگویید شهدا. تا دم در پنج بچه پشت هم ردیف میایستادیم و نماز شب میخواندیم».❤️#هر_روز_با_یاد_شهداء
❤️#شادی_روح_شهدا_صلوات
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹گفت؛«من زشتم! اگه شهید بشم هیچکس برام کاری نمیکنه! تو یه پوستر برام بزن معروف بشم» و خندید…
🌹وحالا همه جا پوسترش هست
🌹یادی از شهیدمدافع حرم هادی ذوالفقاری
#الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍ وَعَجِّلْفَرَجَهُمْ
❤️#هر_روز_با_یاد_شهداء
❤️#شادی_روح_شهدا_صلوات
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
.#آقامحمدهادے💕
🥀
بـه روایـت مـادر:
« وقتے هنـوز ایـران بود عاشـق جنگ و دفاع از اسلام و انقـلاب بود.
همیشـه از این علاقهاش حرف میزد.
کمدے که در خانه داشت پر بود از عکـس هاۍ شهـدا.
همیشـه از شهـدا اسـم میبرد و نحـوه شهـادت و زندگینامـه هایشـان را برایمـان میگفـت.
به چند شهیـد علاقـه خاصے داشت: شهیـدهمـت، ابراهیـم هادے، محسـن دیـن شعـارے
همیشـه از اینهـا حـرف میـزد و از هر فرصتے استفـاده میکـرد تا از آنهـا بگویـد.
اغلـب بستـههای بزرگے از تصاویـر شهـدا دستـش بود.
دائمـا اینهـا را به خانـه مےآورد و از خانـه به مسجـد میبرد.
بخش زیادے از زندگےاش به این چیـزها تعلـق داشت»
🌸🌸🌸🌸
❤️#هر_روز_با_یاد_شهداء
❤️#شادی_روح_شهدا_صلوات
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
🥀🌿عشق که میآمد
پیر و جوان نمیشناخت !
جان ناقابل میشد در راهِ معشوق
عاقبتمون شهدایی🤲🏼
#سلام_بر_شهدا🌱
#جهاد_تبیین 🌱
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
امروز قرار بود تولد ۲۷ سالگی شهید #روح_الله_عجمیان باشه
تولدش مبارک ... 😭😭😭😭😭
❤️#هر_روز_با_یاد_شهداء
❤️#شادی_روح_شهدا_صلوات
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
🌷بسم الله الرحمن الرحیم🌷
🌸#به رسم ادب هرروزیک سلام به امام زمان
✋🌼السَّلاَمُ عَلَیْکَ أَیُّهَا اَلْإِمَامُ اَلْوَحیدُ و القَائِمُ الرَّشیدُ…
صحیفه مهدیه،زیارت حضرت صاحب الامر در سرداب مقدس، ص۶۱۰ . .
✋🌼سلام بر تو ای یگانه روزگار و ای تنهاترینِ عالم؛ سلام بر تو و بر روزی که برای هدایت و محبّت قیام خواهی کرد! .
🍃🌟🍃🌟🍃🌟🍃🌟🍃🌟🍃🌟
😭😭حالا که همه درها به رویمان بسته شده، برای فرج به همان نامی متوسل می شویم که هر معادله ای را بهم می زند: حسین علیه السلام… . »
❤️یا قدیم الاحسان بحقّ الحسین عجّل لولیک الفرج…
☀️ امام صادق علیه السلام فرمودند:
هیچ عملی در روز جمعه برتر و با فضیلتتر از صلوات بر محمّد و آل محمّد نمیباشد.
❤️#هر_روز_با_یاد_شهداء
❤️#شادی_روح_شهدا_صلوات
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada110
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
🇮🇷به کانال هر روز با شهدا
بپیوندیم🇮🇷
❤️#هرروز_بایاد_شهداء
#مجید_شهریاری_زاده ۱۶ آذر ۱۳۴۵در زنجان است.
وی تحصیلات ابتدایی و دبیرستان را در زنجان، دوره کارشناسی را در رشته مهندسی الکترونیک در دانشگاه صنعتی امیرکبیر ( از سال 1363 تا سال 1368 )، دوره کارشناسی ارشد را در رشته مهندسی هستهای در دانشگاه صنعتی شریف ( از سال 1369 تا سال 1371) و دوره دکترا را در رشته مهندسی هستهای در دانشگاه امیرکبیر (از سال 1372 تا 1377 ) گذارند. بدین تربیت، این شهید عزیز تمام تحصیلات خود را در کشور جمهوری اسلامی ایران گذرانده است.شهید شهریاری پس از فراغت از تحصیل در دانشگاه امیرکبیر به عنوان عضو هیات علمی دانشگاه مشغول به کار شد. شروع به کارش به عنوان عضو هیات علمی در دانشگاه شهید بهشتی در دانشکده مهندسی هستهای و در گروه آمورشی کاربرد پرتوها بحا مرتبه استادیاری پیمانی بود.شهید شهریاری از سال 83 تا زمان شهادت نماینده دانشگاه شهیدبهشتی در امور اجرایی همکاری با سازمان انرژی هستهای بود.زمان شهادت
شهید مجید شهریاری دانشمند فرزانه و استاد فیزیک هستهای دانشگاه شهید بهشتی ایران سرانجام در تهران در 8 آذر 1389 توسط رژیم صهیونیستی و باهمکاری اطلاعاتی منافقین در یک عملیات تروریستی به درجه رفیع شهادت نائل شد.
#دیروز_۸_آذر_سالگرد_شهید
❤️#هر_روز_با_یاد_شهداء
❤️#شادی_روح_شهدا_صلوات
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada110
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
🇮🇷به کانال هر روز با شهدا
بپیوندیم🇮🇷
از آن زمان که خاطرم نماز شب پدرم ترک نمیشد. هر شب قرآن میخواند و خیلی به مستحبات داشت. مادر بزرگم میگفت: پدر از پنج سال نمازش را کامل میخواند و روزه میگرفت. از دوران کودکی تزکیه نفس را شروع کرده بود و تا همین اواخر حفظش کرد. پدرم شعرهای حافظ را خیلی دوست داشت.
فرزند شهید شهریاری صحنههای خاصی از پدرش در ذهن دارد: ما در خانه پدر را زیاد نمیدیدیم و بیشتر سر کار بودند. پدرم همیشه لبخند روی صورتش بود. گاهی با هم شوخی میکردیم، ولی سر کار همه چیز را جدی میگرفت. در کلاس، معلمی دقیق بود؛ ولی خارج از کار از جدی بودن فاصله میگرفت.
پدر در تعیین رشته ام کمکم کرد
محسن شهریاری در مورد همراهی علمی پدر با خود میگوید: پدرم رتبه 2 کنکور و لیسانس مهندسی الکترونیک دانشگاه امیرکبیر بود. به یک رشته اش برقی بود. مادرم نیز در رشته فیزیک تحصیل میکرد که بعد از مقطع کارشناسی ارشد وارد رشته فیزیک شد.
#خاطراتی_از_شهید_شهریاری
❤️#هر_روز_با_یاد_شهداء
❤️#شادی_روح_شهدا_صلوات
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada110
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
🇮🇷به کانال هر روز با شهدا
بپیوندیم🇮🇷
#چگونگی_شهادت_شهید_شهریاری
همسر شهید شهریاری در گفتوگویی با خبرنگار واحد مرکزی خبر ماجرای آن حادثه تلخ و فراموش نشدنی را اینگونه توصیف میکند: روز قبل از حادثه دکتر از دانشگاه به من زنگ زد و گفت در دانشگاه جلسهای هست که من هم باید بروم، چون من یک طرح در دست اجرا داشتم که مدتی بود به مشکل خورده بودم و دکتر گفت مشکل طرح من در آن جلسه حل میشود. فردای آن روز من خیلی خوشحال بودم.
صبح روز بعد با دکتر از منزل بیرون رفتیم. به علت آلودگی هوا و زوج و فرد شدن خودروها، دکتر نمی توانست خودرو بیاورد به همین دلیل با خودروی من رفتیم و به پسرم محسن هم گفتیم با ما بیاید اما گفت کلاس دانشگاه او ساعت 10 صبح است و نیامد و این لطف خدا بود که نیاید تا شاهد این حادثه تلخ نباشد.
شهیدشهریاری و راننده جلو نشستند و من هم عقب، دکتر مطابق معمول که بیشترین استفاده را از وقتش می کرد در ماشین شروع به گوش کردن تفسیر قرآن آیت اله جوادی آملی کرد، حدود پانصد، ششصد متر در بزرگراه ارتش رفته بودیم که یک موتوری نزدیک ماشین شد در همین حین راننده فریاد زد دکتر برو بیرون.
شهیدشهریاری پس از فریاد راننده گفت چی شده؟ من چون کمربند نداشتم بلافاصله از ماشین پیاده شدم راننده هم سریع پیاده شد من رفتم در سمت دکتر را باز کنم تا دکتر سریع پیاده شود که در همین حین بمب جلوی صورت من منفجر شد. بیهوش نشدم، حرارت اولیه انفجار را در صورتم احساس میکردم. خواستم بروم به مجید کمک کنم اما نمیتوانستم حرکت کنم و فقط میگفتم مجید من. راننده آمد بالای سر من به او گفتم برو مجید را کمک کن اما راننده که آمد بالای سر مجید، دیدم توی سر خود می زند. یک نگاه به من میکرد و یک نگاه به مجید. دیدم کسی نبود کمک کند خودم را کشان کشان رساندم به درب خودرو دیدم مجید بی سر و صدا سرش به سمت راننده بی حرکت افتاده، فهمیدم که مجید شهید شده در این دقایق من فقط داد می زدم و ناله می کردم مجید من.
❤️#هر_روز_با_یاد_شهداء
❤️#شادی_روح_شهدا_صلوات
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada110
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
🇮🇷به کانال هر روز با شهدا
بپیوندیم🇮🇷
از آن زمان که خاطرم نماز شب پدرم ترک نمیشد. هر شب قرآن میخواند و خیلی به مستحبات داشت. مادر بزرگم میگفت: پدر از پنج سال نمازش را کامل میخواند و روزه میگرفت. از دوران کودکی تزکیه نفس را شروع کرده بود و تا همین اواخر حفظش کرد. پدرم شعرهای حافظ را خیلی دوست داشت.
فرزند شهید شهریاری صحنههای خاصی از پدرش در ذهن دارد: ما در خانه پدر را زیاد نمیدیدیم و بیشتر سر کار بودند. پدرم همیشه لبخند روی صورتش بود. گاهی با هم شوخی میکردیم، ولی سر کار همه چیز را جدی میگرفت. در کلاس، معلمی دقیق بود؛ ولی خارج از کار از جدی بودن فاصله میگرفت.
پدر در تعیین رشته ام کمکم کرد
محسن شهریاری در مورد همراهی علمی پدر با خود میگوید: پدرم رتبه 2 کنکور و لیسانس مهندسی الکترونیک دانشگاه امیرکبیر بود. به یک رشته اش برقی بود. مادرم نیز در رشته فیزیک تحصیل میکرد که بعد از مقطع کارشناسی ارشد وارد رشته فیزیک شد.
#خاطراتی_ازشهید_شهریاری
❤️#هر_روز_با_یاد_شهداء
❤️#شادی_روح_شهدا_صلوات
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada110
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
🇮🇷به کانال هر روز با شهدا
بپیوندیم🇮🇷