خاک های نرم کوشک
زندگینامه شهیدعبدالحسین برونسی
پیشانی زندگی
#قسمت_دویست_و_دوازده_
🌕🌑🌕🌑🌕🌑🌕🌑
مجید اخوان
گردان عبدالله معروف شده بود به «گردان خط شکن» حتی یک عملیات نداشتیم که نیروی پشتیبانی یا مثلاً احتیاط باشد، فقط خط شکن بود یادم هست آن وقت ها مسؤول تخریب لشکر بودم. حاجی برونسی می آمدپیشم
می گفت:«اخوان تخریب چی هایی رو به من بده که تا آخر آخر کار، پای رفتن داشته باشن»
وقتی می پرسیدم:«چطور؟»
می
گفت:«چون گردان من,گردان عبدالله هست؛ یعنی گردان خط شکنه.»
راست هم می گفت، همیشه دورترین،
سخت ترین و صعب العبورترین مسیرها را تو ،عملیات به گردان او می دادند رو همین حساب اسم «برونسی» هم پیش خودی ها معروف بود، هم پیش دشمن، بارها تو رادیو عراق، اسمش را با غیض
می آوردند و کلی ناسزا می گفتند،برای سرش هم مثل سر شهیدکاوه، جایزه گذاشته بودند.
تو یکی از عملیات ها چهار،پنج تا شهید و زخمی از گردان عبدالله افتادند دست دشمن، شب با خود حاجی نشستیم پای رادیو عراق، همان اول اخبارش، گوینده با آب و تاب گفت:«تیپ عبدالله به فرمانده ی «بروسلی » تارومار شد.» ۱
تا این راشنیدیم دوتایی با هم زدیم زیر خنده، دنباله ی وراجی شان، از کشتن
بروسلی گفتند و دروغ های شاخ دار، دیگر حاجی بلند می خندید، به اش گفتم:«پس من برم بگم برایت حلوا درست کنن که یک مراسم ختمی بگیریم»
با خنده گفت:«منم باید برم به مسؤول لشکربگم دیگه من فرمانده ی گردان
نیستم،فرمانده تیپم»
پاورقی
۱ برای گفتن بروسلی، دو تا احتمال می دادیم دشمن با تلفظ صحیحش را نمی دانست یا اینکه گمان می کرد آن مرد والا مقام هم مثل قهرمانان و هنرپیشه های فیلم ها است.
🌑🌕⚫️
🌕🌑🌕⚫️🌕🌑
#رمان_شهدایی
#هر_روز_با_یاد_شهداء
#شادی_روح_شهدا_صلوات
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada110
_._._._._🌷♡🌷_._._._._