eitaa logo
🌷هر روز با شهداء🌷
1.4هزار دنبال‌کننده
5.6هزار عکس
1.4هزار ویدیو
25 فایل
امام خامنه‌ای حفظه الله : گاهی رنج و زحمتِ زنده نگهداشتن خون شهید، از خود شهادت کمتر نیست. ۱۳۷۶/۰۲/۱۷ اللهم ارزقنا شهادة في سبيلك #شما_به_دعوت_شهداء_اینجایید_خوش_آمدید آدرس مدیر کانال برای انتقادات وپیشنهادات @s_m_najaf کپی با ذکر صلوات آزاد ♧
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
_._._._._🌷♡🌷_._._._._ @har_rooz_ba_shohada110 _._._._._🌷♡🌷_._._._._
✨بســــــم الّله‌ ‌ الرّحمن الرّحــــــیم✨ ❤️روزِمـان را بـا سَــلام بَـر چهـارده مَعْـصــوم آغـاز می‌کنیـم 🌺اَلْسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا رَسُـولَ اَللّه ﷺ 🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا اَمیرَاَلْمـؤمِنـین 🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکِ یا فاطِـمَةُ اَلزَهْـراءُ 🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا حَسَـنَ بـنَ عَلیٍ نِ اَلمُجْتَبی 🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا حُسَـینَ بـنَ عَلیٍ سَیــدَ اَلشُهَـــداءِ 🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا عَلـیَّ بـنَ‌اَلحُسَیْنِ زینَ اَلعـابِـدیـنَ 🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا مُحَمَّـدَ بـنَ عَلیٍ نِ اَلباقِــرُ 🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یـا جَعْفَــرَ بـنَ مُحَمَّـدٍ نِ اَلصـادِقُ 🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا مُوسَـی بـنَ جَعْفَـرٍ نِ اَلکاظِـمُ 🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یاعَلیَّ بـنَ‌مُوسَـی‌اَلرِضَـا اَلمُرتَضـی 🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا مُحَمَّـدٍ بـنَ عَلـیٍ نِ اَلجَــوادُ 🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا عَلـیَّ بـنَ مُحَمَّـد نِ اَلهـادی 🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا حَسَـنَ بـنَ عَلـیٍ نِ اَلعَسْــکَری 🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا بَقیَــــةَ اللَّه، یا صاحِبَ اَلزَمـان وَ رَحْـمَـــــةَ اَللّـهِ وَ بَرَکـاتِــهِ 🌴اللّـــهُـم‌َّ_عَجِّــلْ_لَوِلیِــڪ‌َ_اَلْفَــــــــــرَجْ ❤️ ❤️ _._._._._🌷♡🌷_._._._._ @har_rooz_ba_shohada110 _._._._._🌷♡🌷_._._._._ 🇮🇷به کانال هر روز با شهدا بپیوندیم🇮🇷
❣بسم الله الرّحمن الرّحيم ❣ #❤️هر روز یک سلام به مولا امام زمان عزیزم! ❤️✋اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا عَیْنَ اللّهِ فى خَلْقِهِ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا نُورَ اللّهِ الَّذى سلام بر تو اى دیده بان (یا دیده ) خدا در میان خلق سلام بر تو اى نور خدا که یَهْتَدى بِهِ الْمُهْتَدُونَ وَ یُفَرَّجُ بِهِ عَنِ الْمُؤْمِنینَ راه جویان بدان راهنمایى شوند و به وسیله او از کار مؤ منان گشایش شود 💚💚💚 ☀️اللّهم عجَّل لولیّک الفرج والعافیّة والنّصر 💚💚💚 ✋🌺سلام وقت شما بخیر ☘اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم والعن اعدائهم اجمعين ☘ ❤️ ❤️ _._._._._🌷♡🌷_._._._._ @har_rooz_ba_shohada110 _._._._._🌷♡🌷_._._._._ 🇮🇷به کانال هر روز با شهدا بپیوندیم🇮🇷
1_1082963901.mp3
1.25M
☘زیارتـنامـه ی شـهـــــــداء☘ اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ،فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم. ❤️ ❤️ _._._._._🌷♡🌷_._._._._ @har_rooz_ba_shohada110 _._._._._🌷♡🌷_._._._._ 🇮🇷به کانال هر روز با شهدا بپیوندیم🇮🇷
خوش سیرت که در عملیات مرصاد توسط منافقین به اسارت درآمد. منافقین و .😭😭 لحظه شهادت خرداد سال۱۳۶۷ زمانی که منافقین قصد حمله به مناطق غربی کشور را داشتند، سیدجعفر خبردار شد و راهی منطقه غرب شد. در آنجا درگیری سختی بین رزمنده‌ها و منافقان صورت گرفت. از بین افراد اعزام شده فقط 5نفر مانده بودند. خواستند بین تپه‌ها موضع بگیرند که گلوله‌ای به پهلوی سیدجعفر اصابت کرد. سیدعلی می‌گوید: «این 5نفر توسط منافقین اسیر می‌شوند. یک به یک‌شان شکنجه شده و با تیرخلاص به شهادت می‌رسند. منافقین صورت برادرم را لگدمال کرده و زنده زنده پوست کنده و سپس سوزانده بودند».😭😭😭 روز تشییع پیکرش کارنامه قبولی او در دانشگاه به‌دست مادر رسید. رشته پزشکی قبول شده بود.😭 ❤️ ❤️ _._._._._🌷♡🌷_._._._._ @har_rooz_ba_shohada110 _._._._._🌷♡🌷_._._._._ 🇮🇷به کانال هر روز با شهدا بپیوندیم🇮🇷
تاریخ تولد آقا جعفر به سال‌1344برمی‌گردد؛ 26دی ماه. زمان شهادتش هم 5مرداد سال‌1367و عملیات مرصاد. جعفر نورچشمی مادر بود و عصای دستش. انگار خدا او را خلق کرده بود فقط برای خوبی‌کردن به دیگران. اگر بین دوست و آشنا یا همسایه‌ها کسی نیاز به کمک داشت نخستین کسی که خودش را برای یاری کردن می‌رساند سیدجعفر بود. علاوه بر خیررسانی اخلاق خوشی داشت. هم شوخ‌طبع بود و هم سرزنده. وارد هر جمعی می‌شد امکان نداشت به کسی بد بگذرد. می‌گفت و می‌خندید و همه را به شاد‌بودن وامی داشت. اما یک وقت‌هایی هم جدی می‌شد. آن زمان بود که هیچ‌کس نمی‌توانست در چشم‌هایش نگاه کند.شب آخر.... شب آخر که می‌خواست برود مادر ساکش را پر کرده بود از تنقلات. خودش هم مقداری کتاب گذاشته بود مثل هر شب اما خوابش نمی‌برد. جعفر تا صبح بیدار بود و می‌نوشت. اذان را که گفتند نمازش را خواند و ساکش را خالی کرد. فقط وسایل خطاطی‌اش را برداشت و یک دست لباس. مادر گفت از سر شب ساک‌ات را پر کرده‌ایم و حالا همه را بیرون گذاشتی؟ گفت: «ساک سنگین می‌شود و کتفم را اذیت می‌کند.» وقت خداحافظی مادر گریه‌اش گرفته بود. چرایی‌اش را نمی‌دانست. پیشانی‌اش را بوسید. او رفت و انگار دل مادر را هم با خودش برد. سیدعلی می‌گوید: «وقتی جعفر رفت مادرم مثل همیشه خواست وسایلش را جمع‌آوری کند که برگه‌ای پیدا کرد. از بالا تا پایین آن یک جمله نوشته بود با یک امضا. شهید سیدجعفر موسوی. انگار به او الهام شده بود که دیگر برنمی‌گردد». سیدجعفر برنگشت. روز تشییع پیکرش کارنامه قبولی او در دانشگاه به‌دست مادر رسید. رشته پزشکی قبول شده بود.
همیشه لباس کهنه می‌پوشید. سرآخر اسمش پای لیست دانش‌آموزان کم بضاعت رفت. مدیر مدرسه دایی‌اش بود. همان روز  عصبانی به خانه خواهرش رفت‌. مادر عباس بابایی، برادرش را پای کمد برد و ردیف لباس‌ها و کفش‌های نو را نشانش داد. گفت عباس می‌گوید دلش را ندارد پیش دوستان نیازمندش اینها را بپوشد _._._._._🌷♡🌷_._._._._ @har_rooz_ba_shohada _._._._._🌷♡🌷_._._._._
❂داستانی از شهید غلامعلی پیچک یه پسر بچه بود به نام غلامعلی پیچک که بعدها شد فرمانده عملیات غرب کشور و طوری شهید شد که برایش دو مزار درست کردند مامانش از بقالی سر کوچه برایش بستنی خرید. پسربچه بستنی را تو آستینش قایم کرد آورد خونه.مامانش میگفت وقتی رسیدیم خونه رو کرد بهم وگفت: مامان بستنی آب شد ولی دل بچه های تو کوچه آب نشد. حالا آدمهای این مملکت بعضی هامون به جایی رسیدیم که عکس خانه ها .نوشیدنی ها و لحظه لحظه سفره مهمانی و سفره یلدا ومیوه های نوبرمون رو می فرستیم اینیستا و.... برامون فرقی نمی کنه مخاطبمون داره یا نداره .گرسنه ست یاسیره .... 📚منبع : کتاب فاتحان قله های عاشقی ناصر کاوه 🌺الَّلهُمَّ صلِّ عَلی مُحَمَّدٍ و آلِ مُحَمَّد و عجِّل فَرَجَهُم🌺 _._._._._🌷♡🌷_._._._._ @har_rooz_ba_shohada _._._._._🌷♡🌷_._._._._
🔰یه جایی تو وصیتنامه اش نوشته: "دلم برای زیارت کربلا تنگ می‌شود حتما در زیارت کربلا مرا هم یاد کنید و این شعر را زمزمه نمایید: شب های جمعه می‌گیرم هواتو اشک غریبی می‌ریزم براتو بیچاره اون که ندیده حرم رو بیچاره‌تر اون که دید کربلاتو..." ❤️ ❤️ _._._._._🌷♡🌷_._._._._ @har_rooz_ba_shohada110 _._._._._🌷♡🌷_._._._._ 🇮🇷به کانال هر روز با شهدا بپیوندیم🇮🇷
خار و گل میخک از شهید یحیی السنوار 🌕🌑🌕🌑🌕🌑🌕🌑 پسر و زن را می یابید که یک سبد انجیر یا یک سبد تخم مرغ حمل . می کنند و از ساعات اولیه صبح منتظر رسیدن بس ها در قلب روستا هستند کوزه سفالی پر از شیر یا ،قیمه بنابراین بس آنها را برای مسافت طولانی در آن جاده های خاکی آسفالت نشده پیاده می.کند و آنها را میبینی که در بازار در حال گشت و گذار در میان اجناس شهر هستند. آنها آنچه را که دوست دارند میخرند و سپس برمی گردند تا منتظر بس باشند تا آنها را به روستاهایشان برگرداند. پس از بازگشت به ایستگاه اتوبوس در روستا ممکن است یکی از آنها مجبور شود مسافتهای طولانی را تا خانه خود طی کند، حتی اگر بار او سنگین باشد بنابراین ساعتهای زیادی منتظر میماند تا یکی از اقوام یا آشنایانش از آنجا عبور کند تا به او کمک کند تا آن کیف را روی سر یا پشت الاغ بگذارند و خوشحال به خانه بروند. با باز شدن درهای کار برای کارگران فلسطینی در داخل سرزمینهای اشغالی سال 1948 ، این کارگران شروع به دانستن بسیاری از جزئیات جامعه ،یهودی ،آداب سنتها و مذهب آنها کردند بعد از ظهر جمعه، سبت برای یهودیان آغاز می شود تا مدتی بعد از غروب آفتاب روز دیگر اما بسیاری از آنها در امور خصوصی خود به این امر پایبند نیستند و در داخل منازل آنرا مختل میکنند اما در نهادهای رسمی آتش و چراغ و هر چیز برقی دیگر شعله ور خاموش نمی شود و این جدی و قطعی است. در روز تعطیلی آنها به نام یوم کیپور (روز) (بخشش قبل از یوم کیپور در سال 1973 ، در 6 اکتبر کارگران از داخل کشور باز میگشتند و بیکار میشدند در آن ایام کارخانه،ها مشاغل و موسسات تعطیل میشوند. این کارگران در مقابل خانه هایشان جمع میشوند صحبت میکنند شوخی میکنند و چای می نوشند. آنها از کار و مشکلات و امور زندگی خود صحبت می کنند و این موضوع در مورد تعدادی از کارگران محله ما صدق می کند. برخی از همسایهها از خانههای شان بیرون می آمدند و رادیو در دست داشتند و فریاد میزدند میان اعراب و اسرائیل جنگ در گرفت. همه بر می خاستند و می گفتند ،نه چه می گویی؟ جنگ؟ بین اعراب و اسرائیل؟ کدام اعراب؟ فریاد می زدند و به رادیو اشاره می کردند گوش کن و به رادیو گوش دهید صدا و سیمای مصری مانند رعد و برق می پیچید و اولین بیانیه نظامی صادر شده توسط رهبری نیروهای مسلح جمهوری عربی مصر مبنی بر آغاز حمله مصر به سینا و سواحل کانال سوئز و آغاز آن را می خواند کنترول خط) بار) (لیف خیلی ها چشمانشان را مالیدند و به اطراف نگاه کردند آیا آنچه میشنوند حقیقت دارد؟! سپس فریادها و ابراز خوشحالی و شادی با پی در پی اظهارات نظامی مبنی بر تایید ورود سوریه به جنگ و اعلام پیشرفت در نبردها آغاز شد. اعراب، تعداد زیادی هواپیمای اسرائیلی را توسط موشک های ضد هوایی مصر و سوریه ساقط کردند و تعداد زیادی تانک را منهدم کردند رویاهای پیروزی و بازگشت شروع به نوازش تخیل هر یک از ساکنان اردوگاه کرد که تنها با صدای بلندگوهای اشغالگران که منع رفت و آمد را اعلام میکرد و تا اطلاع ثانوی در خانه می ماندند قطع می شد. بنابراین مردم در خانه های خود ماندند و خواب می دیدند که این دفعه تمام این روزها تمام می شود و ارتش ها می آیند و این پرسه زدنهای اشغالگران را متوقف می کنند اعراب آزاد شده و همه خانواده ها دور رادیو جمع شدند و ما هم دور رادیو جمع می شدیم. 🌑🌕⚫️ 🌕🌑🌕⚫️🌕🌑 _._._._._🌷♡🌷_._._._._ @har_rooz_ba_shohada110 _._._._._🌷♡🌷_._._._._
خار و گل میخک از شهید یحیی السنوار 🌕🌑🌕🌑🌕🌑🌕🌑 فصل دهم فردای آن روز که برادرم محمود از مصر به غزه ،آمد یکی از دانشجوی دیگر هم از کسانی بود که از مصر برای گذراندن تعطیلات تابستانی به نوار غزه بازگشته بود در جریان بازرسی او نامهای حاوی لیستی از اسامی گروهی از جوانان فلسطینی که در مصر سازماندهی شده بودند دستگیر شده بود که میخواستند تحت رهبری جنبش فتح عملیات چریکی را آغاز کنند. و در این لیست نام محمود هم بود و بر همین اساس دستگیر و مورد بازجویی قرار گرفت محل تحقیق در زندان غزه به دلیل شکنجه و ظلم و پوست انداختن کسانی که وارد آن میشدند سلاخی (خانه نامیده میشد ساختمانی بود با راهرویی در وسط محل به عرض حدود چهار متر و طول بیست متر، در دو طرف آن اتاقهایی با اندازههای مختلف باز می شد که در آن تحقیق انجام میدادند در این راهرو ،طولانی بازداشت شدگان روی زمین مینشینند یا صورت به دیوار توقف می کنند سرشان را تا شانهها با کیسه های پارچه ای ضخیم پوشانده و دستهایشان را پشت سرشان بسته اند. سربازها دور آنها می چرخند و بدون وقفه سیلی میزنند و لگد میزنند اگر سربازان احساس کنند که متهم لحظه ای به فکری رفته یا چرت و پینکی زده است آب سردی روی او می ریزند... هر از چند گاهی یکی از بازداشت شدگان به یکی از اتاقهای کنار کشیده میشوند جایی که کیسه را از سرش بر می دارند تا در مقابل گروهی از بازرسان مورد باز جویی قرار گیرند آنها عربی با لهجه عبری صحبت می کنند. هزاران سوال از او میپرسند و بدون وقفه به او لگد، ضربه و سیلی میزنند یکی از بازرسان نقش دوستی را بازی می کند که مشتاق دستگیری است و او را از دست بازرس مهاجم خشن که فقط لگد و سیلی میزند در نقش آدم خوبه ظاهر میشود و میگوید او را رها ،کنید من با او صحبت می.کنم میدانم که زدن فایده ای ندارد و می دانم که می خواهد اعتراف کند و وانمود میکند که میخواهند به او حمله کنند و او آنها را از اتاق بیرون میکند بنابراین بیرون می روند و او با کلمات شیرین با متهم صحبت میکند و سعی می کند. تا او را متقاعد به اعتراف ،کند چون انکار فایده ای ندارد و همه چیز معلوم است و به او حمله میکنند و او را می زنند و شکنجه میکنند تا اعتراف کند پس چه لازم است؟ اگر موفق به گرفتن اعتراف ،شد برایش یک سیگار روشن میکند یا یک پیاله چای میآورند از متهم می خواهند که آن اعترافات را بنویسد و اگر موفق نشد بر میگشتند تا به زور مأموریت خود را به پایان برسانند... بازداشتی را در حالی که دستانش با دستبند آهنی از پشت بسته شده و کیسهای پارچه ای روی سر و صورت بسته است به پشت پرتاب میکنند و یکی از آنها روی سینه اش مینشیند تا خفه شود و روی کیسه آب میریزد و دیگری روی شکمش می ایستد و سومی چوکی را بین پاهایش قرار میدهد تا از یکدیگر جدا شوند و روی صندلی مینشیند و نفر چهارم بیضه های او را فشار میدهد و دو نفر دیگر که هر کدام یکی از پاهایش را محکم می گرفتند. به صورت دوره یی هر گاه یک دوره تمام میشد چند ثانیه آن را از دور دوم جدا میکردند و بازداشتی را به همین ترتیب روی میز بلندی میانداختند و همان روشها را روی او تمرین میکردند و دستانش با غل و زنجیر آهنی از پشتش بسته می بود. سپس دستانش را به گلویش یا به لوله ای که در بالای دیوار ثابت بود بسته میشد جایی که تقریباً آویزان می شد، نوک انگشتانش تقریباً زمین را لمس میکند و سرش با یک کیسه یا بیش از یک کیسه پوشیده میشود. در معرض ضربات مشت و لگد به شکم و به سرتاسر بدن او و ریختن آب سرد بر روی او و گاهی اوقات پکه برقی روی او روشن می کنند هوا سرد میشد و فرد احساس میکرد بدنش یخ میزند محمود در بازجویی در سلاخی (خانه زندان غزه تحت همه این روش ها و شیوه های دیگر قرار گرفت تا اینکه قدرتش ضعیف شد و دیگر ندانست که اوست. بنابراین، در طول چهل روز، به ندرت خواب میشد غذا میچشید یا آب را با بدن خود لمس می کرد. در لحظاتی که از ترس مرگ میخواستند کمی به او دلداری بدهند او را در یکی از سلولها که اتاق کوچکی به عرض یک و نیم متر و طول دو و نیم متر بیشتر نبود میگذاشتند در آن پنج یا شش زندانی را که از بازجویی و بی خوابی خسته 🌑🌕⚫️ 🌕🌑🌕⚫️🌕🌑 _._._._._🌷♡🌷_._._._._ @har_rooz_ba_shohada110 _._._._._🌷♡🌷_._._._._
_._._._._🌷♡🌷_._._._._ @har_rooz_ba_shohada110 _._._._._🌷♡🌷_._._._._
✨بســــــم الّله‌ ‌ الرّحمن الرّحــــــیم✨ ❤️روزِمـان را بـا سَــلام بَـر چهـارده مَعْـصــوم آغـاز می‌کنیـم 🌺اَلْسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا رَسُـولَ اَللّه ﷺ 🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا اَمیرَاَلْمـؤمِنـین 🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکِ یا فاطِـمَةُ اَلزَهْـراءُ 🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا حَسَـنَ بـنَ عَلیٍ نِ اَلمُجْتَبی 🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا حُسَـینَ بـنَ عَلیٍ سَیــدَ اَلشُهَـــداءِ 🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا عَلـیَّ بـنَ‌اَلحُسَیْنِ زینَ اَلعـابِـدیـنَ 🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا مُحَمَّـدَ بـنَ عَلیٍ نِ اَلباقِــرُ 🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یـا جَعْفَــرَ بـنَ مُحَمَّـدٍ نِ اَلصـادِقُ 🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا مُوسَـی بـنَ جَعْفَـرٍ نِ اَلکاظِـمُ 🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یاعَلیَّ بـنَ‌مُوسَـی‌اَلرِضَـا اَلمُرتَضـی 🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا مُحَمَّـدٍ بـنَ عَلـیٍ نِ اَلجَــوادُ 🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا عَلـیَّ بـنَ مُحَمَّـد نِ اَلهـادی 🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا حَسَـنَ بـنَ عَلـیٍ نِ اَلعَسْــکَری 🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا بَقیَــــةَ اللَّه، یا صاحِبَ اَلزَمـان وَ رَحْـمَـــــةَ اَللّـهِ وَ بَرَکـاتِــهِ 🌴اللّـــهُـم‌َّ_عَجِّــلْ_لَوِلیِــڪ‌َ_اَلْفَــــــــــرَجْ ❤️ ❤️ _._._._._🌷♡🌷_._._._._ @har_rooz_ba_shohada110 _._._._._🌷♡🌷_._._._._ 🇮🇷به کانال هر روز با شهدا بپیوندیم🇮🇷
1_1082963901.mp3
1.25M
☘زیارتـنامـه ی شـهـــــــداء☘ اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ،فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم. ❤️ ❤️ _._._._._🌷♡🌷_._._._._ @har_rooz_ba_shohada110 _._._._._🌷♡🌷_._._._._ 🇮🇷به کانال هر روز با شهدا بپیوندیم🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🌷 السلام علیک یا صاحب الزمان علیه السلام🙏 امروز نگاهت به خدا باشه امروز یه قدمی بردار برای لبخند امام زمانت امام زمان بهترین دوست و رفیقته میتونی با ترک یک گناه دلشونو شاد کنی😇 أللَّھُمَ عـجِـلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج 🌷🍃 🌺🍃 ❤️ ❤️ _._._._._🌷♡🌷_._._._._ @har_rooz_ba_shohada110 _._._._._🌷♡🌷_._._._._ 🇮🇷به کانال هر روز با شهدا بپیوندیم🇮🇷
••|💎💡|•• ☀️ ☀️ 💎 ارواحنافداه: امور خود را به ما وا گذارید، چون بر ما واجب است که شما را به مقصد برسانیم؛ همانگونه که در ابتدا به راه انداختیم. 📚بحار الانوار، ج۵۳، ص ۱۷۹ ❤️ ❤️ _._._._._🌷♡🌷_._._._._ @har_rooz_ba_shohada110 _._._._._🌷♡🌷_._._._._ 🇮🇷به کانال هر روز با شهدا بپیوندیم🇮🇷
یکی از شهدای بزرگوار جنگ تحمیلی، است که زیر دست منافقین کوردل و زیر شکنجه های آنها به شهادت رسید؛ شکنجه هایی که باعث شد تا به ناهید لقب را بدهند؛ زیرا او هم به مانند حضرت سمیه زیر شکنجه به شهادت رسید.تاریخ شهادت سمیه کردستان روز نخست آذرماه سال شصت و یک ذکر شده است. وقتی انقلاب اسلامی ایران به پیروزی رسید، غرب کشور دچار هرج و مرج شد؛ گروهک های ضد انقلاب مثل کوموله و دموکرات که فکر می کردند نظام نمی تواند جلوی آنها باایستد قد علم کردند. غرب کشور شلوغ شد. تشکیلات مارکسیستی به شدت فعالیت می‌کردند و حتی اجازه نمی دادند که نیروهای ارتش و سپاه وارد کردستان شوند. ناهید فاتحی کرجو که از فعالان انقلابی در غائله کردستان به شمار می‌رفت، با برادران سپاه پاسداران در سنندج همکاری داشت و چند تن از اعضای کوموله نقش مهمی ایفا کرد. درپی همین شناسایی‌ها بود که شد و آنها به دنبال فرصتی برای انتقام جویی از وی بودند.«کوموله»‌ها ناهید ۱۶ ساله را به شدت شکنجه می کردند. بودند و _پایش را کشیده بودند. تمام سر و بدنش به علت ضربات ناشی از شکنجه کبود بود. کوموله به ناهید گفته بود اگر به (امام) خمینی دشنام بدهی تو را آزاد می کنیم. سرانجام سمیه کردستان را شبانه به بیابان‌های اطراف روستا می‌برند و جلوی چشمان خودش برایش قبر حفر کرده و او را می‌کنند. ناهید شانزده ساله زنده زنده دفن می‌شود. ❤️ ❤️ ._._._._🌷♡🌷_._._._. @har_rooz_ba_shohada110 _._._._._🌷♡🌷_._._._._
یک روز پس از شهادت ناهید در میان اهالی آبادی صحبت‌هایی درباره زنده به گور کردن دختر ۱۶ ساله به گوش می‌رسد. گروهک «کوموله» برای آن که بر جنایت خود سرپوش بگذارد ابتدا اعلام می‌کند که ناهید را آزاد کرده، اما با پافشاری مردم و پیدا شدن قبر شهید «ناهید فاتحی کرجو» معروف به «سمیه کردستان» آن‌ها اقرار می‌کنند که چون او جاسوس بوده او را اعدام کرده اند. مادر ناهید که تمام استان را به دنبال دخترش بود، سرانجام رد ناهید را در روستای «هشمیز» پیدا می‌کند. مردم روستا محل زنده به گور شدن این شهید را به مادر نشان می‌دهند. مادر ناهید از نیروهای سپاه پاسداران می‌خواهد تا برای شناسایی دخترش، نبش قبر انجام شود و پس از شناسایی ناهید، پیکر او را به بهشت زهرا (س) تهران منتقل می‌کنند. ❤️ ❤️ _._._._._🌷♡🌷_._._._._ @har_rooz_ba_shohada110 _._._._._🌷♡🌷_._._._._ 🇮🇷به کانال هر روز با شهدا بپیوندیم🇮🇷
همیشه فکر میکردم فقط مردان در مقابل شکنجه تحملشان زیاده😔 اما تاریخ نشون داده شیر زنانی مثل شهیده ناهید فاتحی چقدر شجاع و صبور و مقاوم هستند. 😭😭😭😭😭😭 برای شادی روح همه شهداو واین شهیده عزیز صلوات🌺 اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم والعن اعدائهم اجمعين ❤️ ❤️ _._._._._🌷♡🌷_._._._._ @har_rooz_ba_shohada110 _._._._._🌷♡🌷_._._._._ 🇮🇷به کانال هر روز با شهدا بپیوندیم🇮🇷
🔖خاطرای از ...🌷🕊 به روایت همسر شهید ✍ _سید رسول در مراسم خواستگاری گفت كه هدف من جبهه رفتن و شهید شدن است و ازدواج من به دلیل كامل شدن دینم است تا یادگاری از خود داشته باشم. او با وجود سن كم، سراپا صداقت و راستی بود.» پدرم كمی در قبول این ازدواج تردید داشت، من خواب دیدم كه لباس عروسی بر تن دارم و برادرم- كه شهید شده بود- آمد و پیشانی مرا بوسید و تبریك گفت و گفت: تو عروس فاطمه الزهرا (سلام الله علیها) شدی، خوشا به سعادتت، عاقبت‌به خیر شدی، وقتی از خواب بیدار شدم،‌به این ازدواج و وصلت رضایت دادم. ❤️ ❤️ _._._._._🌷♡🌷_._._._._ @har_rooz_ba_shohada110 _._._._._🌷♡🌷_._._._._ 🇮🇷به کانال هر روز با شهدا بپیوندیم🇮🇷
خار و گل میخک از شهید یحیی السنوار 🌕🌑🌕🌑🌕🌑🌕🌑 شده بودند، روی همدیگر می انداختند و در خوابی ترسناک و غیرقابل کنترل فرو می رفتند و فقط به دست زندانبانان آنجا بیدار میشدند که دوباره آنها را به بازپرسی بیرون می کشیدند. پس از هفته ها که محمود هرگونه ارتباط با سازمان فتح یا هر سازمان دیگری را انکار میکرد با او به سختی و شدت برخورد کردند چون فهرستی به نام او و سایرین به همراه دانشجویی که پس از او از مصر آمده بود ضبط کرده بودند. که آنها در آنجا سازماندهی شدند و ملزم به سازماندهی و کار در بخش عملیات چریکی بودند محمود بر انکار آن اصرار داشت و تاکید کرد که این فقط دخالت افراد نادرست بوده است بنابراین آنها به شیوههای قدیمی خود در ضرب و شتم و شکنجه بازگشتند و روح محمود فهمید که او را ترک نمی کنند او مجبور اعتراف کرد که شخصی او را برای فتح در مصر سازماندهی کرده بود و گفت که وقتی به غزه برگردد با او تماس خواهند گرفت و این تمام چیزی بود که محمود فکر می کرد موضوع به همین جا خاتمه مییابد نمیدانست که تحقیقات جدیدی آغاز می شود، آیا با سلاحی تمرین کرده اید؟ چه وظایفی از شما خواسته شد که انجام دهید؟ با چه کسی سازماندهی می کنید؟ آیا دیگران را سازماندهی کرده اید؟ آنها چه کسانی هستند؟ هزاران سوال دیگر و در برابر انکار هر یک از آنها بازجویی دوباره و شدیدتر و شدیدتر آغاز شد و محمود پس از اعتراف به اولین اعتراف خود متوجه شد که اشتباه کرده است و نباید اعتراف میکرد در هر صورت به همان شکنجه ادامه دادند، بنابراین مجبور شد بدون اینکه خود را درگیر دوره های حبس طولانی تر کند اصرار کنند و به شکنجه او و سایر بازداشت شدگان در بازپرسی ادامه دادند جایی که فقط صدای جیغ و فریاد میشنید و توهین به بازداشت شدگان و توهین به بازپرسان در طول شبانه روز بعد از حدود چهل روز متوجه شدند که دیگر چیزی از او نخواهند گرفت به همین دلیل او را به سلول ها بردند و بعد از هفته ها به زندان عادی منتقل شد و بعد از اینکه وی وارد یکی از اتاق های یکی از بخش های زندان شد لباس و پتو و دو بشقاب پلاستیکی و یک قاشق به او دادند و در آنجا تقریباً بیست نفر را در اتاق پیدا کرد که اسرا تعدادی از آنها را از اردوگاه میشناختند و در آنجا برادرانش با استقبال و همدردی او را پذیرفتند و نشستند. هر کدام خود را با نام منطقه و ... معرفی می کردند. موضوعی که محمود را نگران و پریشان می کرد دیدن ما و مادرم بود و به ما اطمینان میداد که او هنوز زنده است و حالش خوب است. او برای مدت طولانی زندان نخواهد شد مانند بسیاری از کسانی که دستگیر می شوند و به زندان می روند و آنجا را رها نمیکنند وی از همان لحظات اول در مورد ملاقات با خانواده سؤال میکند جوانی به او می گوید که از منطقه شهر غزه جمعه ها هر ماه اجازه ملاقات می باشد. از تاریخ می پرسد و فهمید شد که باید دو هفته صبر کند مادرم از برخی از همسایه هایی که بچه های بازداشت شده دارند، به ویژه همسایه ما ام ،العبد ،پرسید آیا میتوانیم ،اقلام غذا و لباس را به زندان ببریم؟ جواب منفی دادند، تعداد افراد مجاز به ملاقات را شنیدم و فهمیدم که سه بزرگسال مجاز هست یا دو بزرگسال و یک کودک، آن شب قبل از ملاقات، در مورد اینکه چه کسی با مادرم به دیدار محمود میرود خیلی بحث کردیم و هر کدام از ما می خواستیم. مادرم در نهایت با انتخاب خواهرم فاطمه من و مریم آن را مشخص کرد حسن عصبانی شد و با ابراز نارضایتی و ناراحتی از جایش بلند شد اما مادرم به او توضیح داد که از تماس او با سربازان و زندان بانان میترسد و این اولین ملاقات ما است وضعیت را بررسی می کنیم و سپس تصمیم می گیریم او با ناراحتی موافقت کرد. صبح روز جمعه با طلوع خورشید در مقابل درب جانبی ساختمان سرایا، جایی که زندان مرکزی غزه در آن قرار دارد، ایستاده بودیم وقتی رسیدیم صدها خانواده را دیدیم که کنار دیوار منتظر بودند سدی از لوله های آهنی ساخته شده بود تا صف را مرتب کند. همه در محل انتظار مشخصی نشستیم پنجره ای از در باز شد و یک نفر بیرون آمد. 🌑🌕⚫️ 🌕🌑🌕⚫️🌕🌑 _._._._._🌷♡🌷_._._._._ @har_rooz_ba_shohada110 _._._._._🌷♡🌷_._._._._