⚜️✨✨⚜️✨✨⚜️✨✨⚜️✨✨⚜️✨✨⚜️✨✨⚜️
#مولا_امیرالمومنین_وجود_مبارک_خود_را_اینگونه_معرفی_میکند:
✅قال امیر المومنین(علیه السلام) فی خطبة التُطنجیه:
⚜️أنا جُعِلتُ الأقاليمَ أربَاعاً، وَ الجَزائِر سَبعاً،
فَإقليم الجُنُوب مَعدِن البَركات، وَ إقليم الشّمال مَعدَنُ السَّطَوات، وَ إقليم الصّبا مَعدَنُ الزَّلازِل وَ إقليم الدّبور مَعدَنُ الهَلَكات.
⚜️من بودم آن كسي كه سرزمينها را به چهار قسم و جزاير را به هفت قسم ، تقسيم گرداند.
پس اقليم جنوب سرچشمه بركات است، و اقليم شمال سرچشمه فرمانروايي و قدرت است و اقليم شرق سرچشمه امتحانات و بلايا است و اقليم غرب سرچشمه هلاكت و نابودي است.
📚 الزام الناصب فی اثبات الحجه الغائب (عج) ج ٢ ص ٢۰۴
✨⚜️✨✨⚜️✨✨⚜️✨✨⚜️✨✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸الهی براتون
💙در این ظهر آدینه،دلنشین
🌸سبد سبد اتفاقات خوب
💙وخوش رقم بزنه و
🌸حال دلتون مثل گل
💙تازه وباطراوت باشه
"روزی چـــهارشــمع درخانه ای تاریک روشن بودند"
اولین آنها که ایمان بود گفت:دراین دور و زمـــانه مردم دیگر چندان ایمان ندارند و با گفتن این جمله خاموش شد.
شمع دومی که بخـــشش بود،گفت:دراین زمانه مردم دیگر به هـــم کـــمک نمی کنند و بخشش ازیاد مردم رفته است.و او هم خاموش شـــد.
شمع سوم که زندگی بود،گفت: مردم ،دیگر به زندگی هم ایمان ندارند و با گفتن آن خاموش شد.درهمین هنگام پسرکی وارد اتاق شد و شمع چهارم رابرداشت و سه شمع دیگر را روشن کرد.
سه شمع دیگر از چهارمین شمع پرسیدند تو چه هستی؟
گفت:من امیدم.وقتی انسانها همه درهارابه روی خود بسته می بینند من تمام چراغهای راهشان را روشن می کنم تا به راه زندگی خودادامه دهند...
دوست خوب من :خوشبختی نگاه خداست ،آرزو دارم ،خداوند هرگز از تو چشم بر ندارد،و شعله شمع امیدت همواره روشن بماند...آمیــــن❤️
🌼🍃🌼
#فرازی_از_تاریخ⏳
#وقایع_قبل_از_محرم📜
حرکت از مدینه به مکه 🐎 🐪
امام حسین(ع) شب یکشنبه، دو شب مانده از ماه رجب و به نقلی دیگر سوم شعبان سال ۶۰ق به همراه ۸۴ نفر از اهل بیت و یارانش، مدینه را به قصد مکه ترک کرد.
بنابر برخی منابع، ایشان شبهنگام نزد #قبر_مادر و برادر رفت و نماز خواند و وداع کرد و صبح به خانه برگشت.
در برخی دیگر از منابع آمده است حضرت(ع) دو شب متوالی را در کنار قبر رسول خدا(ص) بیتوته کرد.
در این سفر به جز #محمد_بن_حنفیه بیشتر خویشاوندان امام حسین(ع) از جمله فرزندان، برادران، خواهران و برادرزادههای آن حضرت(ع)، ایشان را همراهی میکردند.❤️
علاوه بر بنی هاشم، ۲۱ نفر از یاران امام حسین(ع) نیز با ایشان در این سفر همراه شدند.
محمد بن حنفیه #برادر_امام_حسین(ع) پس از اطلاع از سفر قریبالوقوع امام، برای خداحافظی نزد ایشان آمد. حسین(ع) #وصیت_نامه ای برای او نوشت که در آن آمده است:
💖✍🏻 من از روی ناسپاسی و زیاده خواهی و برای فساد و ستمگری، حرکت نکردم؛
بلکه اصلاح امّت جدّم را میجویم. میخواهم #امر_به_معروف و #نهی_از_منکر کنم و به سیره جدّم و پدرم علی بن ابی طالب(ع) رفتار کنم....💖
امام حسین(ع) با همراهانش از مدینه خارج شد و بر خلاف خواسته نزدیکانش راه اصلی مکه را پیش گرفت.
در میان راه مکه، حسین(ع) با عبدالله بن مطیع برخورد کرد.
او از مقصد امام پرسید.
امام فرمود: «اکنون آهنگ مکه دارم. چون آنجا برسم، از خداوند متعال برای پس از آن، طلب خیر خواهم کرد».
عبدالله امام را از مردم #کوفه برحذر داشت و از ایشان خواست در #مکه باقی بماند.
امام حسین(ع) بعد از ۵ روز، در #سوم_شعبان سال ۶۰هـ ق به مکه رسیدو با استقبال گرم مردم مکه و حاجیان بیت الله الحرام روبرو شد.😍
#ادامه_دارد....
📗ابن اثیر، علی بن ابی الکرم، الکامل فی التاریخ، بیروت: دارصادر-داربیروت، ۱۹۶۵.
و...
🍃🌹الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج🌹🍃
🌤 @haram110
حرم
🌼🍃🌼 #فرازی_از_تاریخ⏳ #وقایع_قبل_از_محرم📜 حرکت از مدینه به مکه 🐎 🐪 امام حسین(ع) شب یکشنبه، دو ش
🌸✨✨🌸
#فرازی_از_تاریخ⏳
#وقایع_قبل_از_محرم📜
حرکت از مکه به سمت کوفه🐎🐪
مسیر حرکت امام حسین از مکه🕋 به کربلا 🕌
کربلا
نینوا
کوفه
قصر بنی مقاتل
نجف
عین الرهمیه
عذیب الهجانات
بیضه
ذوحسم
مغیثه
واقصه
شراف
قرعاء
بطن العقبة
قاع
زباله
شقوق
بطان
ثعلبیه
زرود
خزیمیه
اجفر
فید
توز
سمیراء
حاجر
معدن النَقرَه
مغیثه الماوان
ماء السلیله
عمق
معدن بنی سلیم
افیعیه
مسلخ
غمره
ذات عرق
صفاح
تنعیم
بستان بنی عامر
مکهمدینه
حائل
ریاض
عراق
دجله فرات بصره
بغداد
دریای سرخ🌊
جده
دمشق
امام حسین(ع) پس از چهار ماه و پنج روز اقامت در مکه، در روز سهشنبه، هشتم ذی حجه (همان روزی که مسلم در کوفه قیام کرد) به همراه ۸۲ نفر (که ۶۰ نفر آنان از شیعیان کوفه بودند)، مکه را به سوی کوفه ترک کرد.
برخی از مورخان و محدثان از جمله شیخ مفید نوشتهاند امام حسین(ع) برای خارج شدن از مکه، نیت خود را از حج به عمره مفرده برگرداند و از احرام خارج شد؛اما برخی با تکیه بر شواهد تاریخی و روایی گفتهاند امام حسین از ابتدا نیت عمره مفرده کرده بود و پس از انجام اعمال آن، از مکه خارج شد.(رجوع کنید به: حج ناتمام)
در یک ماه آخر اقامت امام حسین(ع) در مکه که احتمال سفر آن حضرت به کوفه میرفت، برخی از جمله عبدالله بن عبّاس نزد حضرت آمدند تا ایشان را از سفر به کوفه منصرف کنند؛ ولی توفیقی نیافتند.
پس از خروج امام حسین(ع) و یارانش از مکه، یحیی بن سعید فرمانده پاسبانان عمرو بن سعید بن عاص -فرماندار مکه - با گروهی از یارانش، راه را بر حسین(ع) بستند؛ ولی حضرت اعتنایی نکرد و به راهش ادامه داد.
#ادامه_دارد.....
📗ابناثیر، علی بن محمد، اُسد الغابه فی معرفة الصحابه، دارالفکر، بیروت، ۱۴۰۹ق/۱۹۸۹م
.📒ابنعبدالبر، یوسف بن عبدالله، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، تحقیق علی محمد البجاوی، بیروت، دارالجیل، ۱۹۹۲م/۱۴۱۲ق.
❤️ @haram110
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 تفاوت ویژه #یاران_مهدی(عج) با سربازان امام حسین(ع)
چرا حضرت با وجود داشتن شهادتطلبانی چون شهید حججی، ظهور نمیکنند؟
🌤الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج🌤
🌸 @haram110
4_5999316022492922932.mp3
1.83M
🎙 حجت الاسلام دانشمند
🎵 امام زمان علیه السلام و خربزه فروش باتقوای اصفهانی
🌸 🌿 🌸 🌿 🌸 🌿 🌸
#تشرفات
ميرزا حسين كشيكچى در محضر امام زمان زمان(عج)
متوفى قبل از ۱۳۱۳ ق. از مريدان امام زمان(عجل اللّه تعالى فرجه الشريف) كه با آن امام بزرگوار در ارتباط بوده و در اين باره اين داستان نقل است:
جناب حجةالاسلام حاج آقا جمال اصفهانى رحمةاللّه عليه (مدفون در تكيه مادر شاهزاده) به نقل از يكى از تاجران صالح و مورد اعتماد اصفهان چنين نقل فرموده است:
در مسير مسافرتم به بيت اللّه الحرام، چون به نزديكى كربلا رسيدم، آن بسته اى را كه همه ی پول و مخارج سفر با باقى اثاثيه و لوازم من در آن بود، دزد برد و در كربلا هم هيچ آشنايى نداشتم كه از او پول قرض كنم. تصوّر آن كه با آن همه دارايى تا آنجا رسيده باشم و از حج محروم شوم، بی اندازه مرا غمگين و افسرده كرده بود. حيران و سرگردان مانده بودم كه به ذهنم رسيد شب را به مسجد كوفه بروم.
در بين راه كه تنها از غم و غصه سرم را پايين انداخته بودم، ديدم سوارى با كمال هيبت و اوصافى كه در وجود مبارك حضرت صاحب الأمرعليه السلام بدان توصيف شده است، در برابرم پيدا شد و فرمود:
«چرا اين چنين افسرده حالى؟» عرض كردم: «مسافرم و در طول مسير خسته شده ام.» فرموند: «اگر علتى غير از اين دارد، بگو!» شرح حالم را عرض كردم. در اين حال صدا زدند:
«هالو!» به ناگاه ديدم كه شخصى با لباس نمدى، در قيافه ى حمالها و كشيكچی هاى بازار اصفهان، ظاهر شد. در نزديكى حجره ى ما در بازار اصفهان يك كشيكچى (محافظ و نگهبان مغازهها) به نام هالو بود. در آن لحظه كه آن شخص حاضر شد، خوب نگاه كردم، ديدم همان هالوى اصفهان است. حضرت به او فرمودند:
«اثاثيه اى را كه دزد از او برده است، به او برسان! و او را به مكه ببر!» و به ناگاه ناپديد شدند. آن شخص به من گفت: «در فلان ساعت از شب به فلان جا بيا تا اثاثيه ات را به تو برسانم!» وقتى آنجا حاضر شدم، او هم تشريف آورد و بسته ى پول و اثاثيه ام را به دستم داد و فرمود: «درست نگاه كن و ببين اموال و اثاثيه ات تمام است؟» بسته را باز كردم و ديدم چيزى از آنها كم نشده است. فرمود: «برو اثاثيه ى خود را به كسى بسپار! و فلان زمان در فلان مكان حاضر باش تا تو را به مكه برسانم!»
من سر موعد حاضر شدم و او هم حاضر شد. فرمود: «پشت سر من بيا!» به دنبال او راه افتادم. مقدار كمى از مسافت كه طى شد، به ناگاه خود را در مكه ديدم. فرمود: «بعد از اعمال حج، در فلان مكان حاضر شو تا تو را برگردانم و به رفقاى خود بگو: با شخصى ديگر از راه نزديكتر آمده ام، تا متوجّه نشوند.»
پس از اعمال حج در موعد مقرر حاضر شدم و جناب هالو مرا به همان طريق به كربلا باز گردانيد. آن جناب در مسير رفت و برگشت به ملايمت با من سخن مىگفت، امّا هر وقت مىخواستم بپرسم كه آيا شما همان هالوى بازار اصفهان هستيد، هيبت او مانع از پرسيدن مىشد.
هنگامى كه به كربلاى معلّا رسيديم، رو به من كرد و فرمود: «آيا حق محبّت من بر گردن تو ثابت شد؟» گفتم: «بلى» فرمود: «تقاضايى دارم كه به وقتش از تو خواهم خواست تا برايم انجام بدهى.» و آن گاه از من جدا شد.
.... به اصفهان آمدم و براى رفت و آمد مردم در خانه نشستم. روز اول، ديدم جناب هالو وارد شد. خواستم از جاى خويش برخيزم و به خاطر مقامى كه از او ديده ام، او را اكرام و احترام نمايم كه با اشاره از من خواست در جايم بنشينم و چيزى نگويم. آن گاه به قهوه خانه رفت و پيش خادمها نشست و در آنجا مانند خدمتكاران چاى خورد و قليانى كشيد. بعد از آن، وقتى خواست برود، نزد من آمد و آهسته فرمود: «آن تقاضايى كه از تو داشتم، اين است كه روز پنجشنبه، دو ساعت به ظهر مانده، به منزلم بيايى تا كارم را به تو بگويم! آن گاه آدرس منزلش را داد و تأكيد فرمود سر ساعتى كه گفتم، به اين آدرس بيا! نه زودتر و نه ديرتر».
در روز موعود، با خود گفتم: «چه خوب است ساعتى زودتر بروم تا فرصتى بيابم در كنار هالو بنشينم و احوال امام زمانم را از او بپرسم. شايد به بركت همنشينى با هالو من هم آدم بشوم!» به آدرسى كه فرموده بود، رفتم؛ اما هرچه گشتم، خانه ی او را پيدا نكردم. ساعتى گذشت تا آن كه رأس ساعتى كه فرموده بود، به ناگاه خانه اش را يافتم. آمدم در بزنم، ديدم در باز شد و سيّد بزرگوارى غرق نور، عمامه ى سبزى به سر و شالى مشكى به كمر، از خانه ی هالو خارج شد. به ناگاه ديدم كه هالو نيز به دنبال آن سيّد نورانى ا زخانه خارج و با تواضع و احترام فوقالعاده اى به دنبال آن جناب روان شد.
حرم
#تشرفات ميرزا حسين كشيكچى در محضر امام زمان زمان(عج) متوفى قبل از ۱۳۱۳ ق. از مريدان امام زمان(عجل
در آن هنگام شنيدم كه هالو خطاب به آن بزرگوار مىگفت: «سيدى و مولاى! خوش آمدى! لطف فرموديد به خانه ى اين حقير تشريف آورديد!!» هالو تا انتهاى كوچه او را بدرقه كرد و بازگشت. در هاله اى از تعجّب و حيرت پرسيدم: «هالو! او كه بود؟!» پاسخ داد: »واى بر تو! مولاى خود را نشناختى؟! او حجت بن الحسن عليه السلام بود كه در آخرين روز عمرم لطف فرموده، به ديدارم آمده بود. .... و اما از تو مىخواهم كه فردا صبح به ابتداى بازار بروى و حمالها و كشيكچىها را با خود به اين خانه بياورى! در اين خانه باز خواهد بود و وقتى به آن وارد مىشويد، من از دنيا رفته ام. كفنم را به همراه ۸ تومان پول آماده كرده ام و در گوشه ى اتاق گذاشته ام. آن را بردار و با كمك ديگران بدنم را غسل بده و كفن كُن و در قبرستان تخت فولاد به خاك بسپار!!».
.... صبح جمعه، غريبانه جنازه ى او را برداشتيم و پس از غسل و كفن، در گوشه اى از قبرستان تخت فولاد به خاك سپرديم. وقتى خاكها را روى بدن مطهرش ريختند غرق اشك و آه فرياد زدم: «مردم! هيچ كدام از شما او را نشناختيد! او يكى از اولياى خدا و امام زمان عليه السلام بود».
آن گاه به سراغ همسفران مكه ام رفتم و همه را جمع كرده، به خانه ى آيت اللّه روضاتى رضوان اللّه تعالى عليه بردم و خطاب به آن جناب گفتم: «آقا! همه ى همسفرانم شاهدند كه در طول سفر حج از آنها جدا شدم.... عاقبت امام زمان عليه السلام مرا نجات داد و كسى كه به دستور حضرت، اموال و اثاثيه ام را به من بازگرداند و مرا به مسجدالحرام و از آنجا دوباره به كربلا رسانيد، هالو بود».
آيت اللّه سيّد محمّد باقر چهارسوقى، به محض شنيدن اين كلام، سراسيمه و گريان به سوى تخت فولاد حركت كرد و موجى از مردم نيز به همراه او روان شدند. به سرعت خود را به قبر هالو رسانيد و بر روى قبر او انداخت و گريه ها كرد. وقتى از روى قبر برخاست، رو به جمعيت كرد و فرمود: «مردم اصفهان! در همين جا به شما وصيت مىكنم كه وقتى من مُردم، مرا در اين جا در كنار قبر هالو دفن كنيد! مىخواهم وقتى امام زمان عليه السلام به زيارت قبر هالو تشريف مىآورند، از روى قبر من عبور كنند و نگاهى هم به من بيندازند».
آرى، صاحب كتاب شريف روضات الجنات، معروف به آيت اللّه چهارسوقى، همواره در طول حيات پربركت خويش، با اشاره به گوشه اى دورافتاده از قبرستان تخت فولاد، تأكيد اكيد و توصيه ى شديد مىفرمود كه مرا در اين زمين دفن نماييد و چون از علّت آن مىپرسيدند، مىفرمود: «اين جا مدفن يكى از اولياى مكرم الهى است و من مىخواهم كه در جوار او دفن شوم.».
در آن هنگام شنيدم كه هالو خطاب به آن بزرگوار مىگفت: «سيدى و مولاى! خوش آمدى! لطف فرموديد به خانه ى اين حقير تشريف آورديد!!» هالو تا انتهاى كوچه او را بدرقه كرد و بازگشت. در هاله اى از تعجّب و حيرت پرسيدم: «هالو! او كه بود؟!» پاسخ داد: »واى بر تو! مولاى خود را نشناختى؟! او حجت بن الحسن عليه السلام بود كه در آخرين روز عمرم لطف فرموده، به ديدارم آمده بود. .... و اما از تو مىخواهم كه فردا صبح به ابتداى بازار بروى و حمالها و كشيكچىها را با خود به اين خانه بياورى! در اين خانه باز خواهد بود و وقتى به آن وارد مىشويد، من از دنيا رفته ام. كفنم را به همراه ۸ تومان پول آماده كرده ام و در گوشه ى اتاق گذاشته ام. آن را بردار و با كمك ديگران بدنم را غسل بده و كفن كُن و در قبرستان تخت فولاد به خاك بسپار!!».
.... صبح جمعه، غريبانه جنازه ى او را برداشتيم و پس از غسل و كفن، در گوشه اى از قبرستان تخت فولاد به خاك سپرديم. وقتى خاكها را روى بدن مطهرش ريختند غرق اشك و آه فرياد زدم: «مردم! هيچ كدام از شما او را نشناختيد! او يكى از اولياى خدا و امام زمان عليه السلام بود».
آن گاه به سراغ همسفران مكه ام رفتم و همه را جمع كرده، به خانه ى آيت اللّه روضاتى رضوان اللّه تعالى عليه بردم و خطاب به آن جناب گفتم: «آقا! همه ى همسفرانم شاهدند كه در طول سفر حج از آنها جدا شدم.... عاقبت امام زمان عليه السلام مرا نجات داد و كسى كه به دستور حضرت، اموال و اثاثيه ام را به من بازگرداند و مرا به مسجدالحرام و از آنجا دوباره به كربلا رسانيد، هالو بود».
آيت اللّه سيّد محمّد باقر چهارسوقى، به محض شنيدن اين كلام، سراسيمه و گريان به سوى تخت فولاد حركت كرد و موجى از مردم نيز به همراه او روان شدند. به سرعت خود را به قبر هالو رسانيد و بر روى قبر او انداخت و گريه ها كرد. وقتى از روى قبر برخاست، رو به جمعيت كرد و فرمود: «مردم اصفهان! در همين جا به شما وصيت مىكنم كه وقتى من مُردم، مرا در اين جا در كنار قبر هالو دفن كنيد! مىخواهم وقتى امام زمان عليه السلام به زيارت قبر هالو تشريف مىآورند، از روى قبر من عبور كنند و نگاهى هم به من بيندازند».
آرى، صاحب كتاب شريف روضات الجنات، معروف به آيت اللّه چهارسوقى، همواره در طول حيات پربركت خويش، با اشاره به گوشه اى دورافتاده از قبرستان تخت فولاد، تأكيد اكيد و توصيه ى شديد مىفرمود كه مرا در اين زمين دفن نماييد و چون از علّت آن مىپرسيدند، مىفرمود: «اين جا مدفن يكى از اولياى مكرم الهى است و من مىخواهم كه در جوار او دفن شوم.».
یتیم بود
فقیر بود
کارگری کرد
حقوق کم داشت
ساده_زیست بود
در دوره ای بنابر شرایط زندگی تحصیل را رها کرد و...
ولی
معلم شد و درس_زندگی داد
عقاید را محکم کرد و به جنگ حرف ها و عقاید پلید وناپاک رفت
نخست وزیر شد و ساده زیست بود دنبال اشرافیت نرفت و حقوق هارا کنترل کرد
رئیس_جمهور شد و محبوب_دلها❤️ شد و سمت_اشرافیت_نرفت
به دیگران کمک کرد
قانع بود
دنبال آرمان ها بود
و...
انسان! بود...
روحت شاد مرد_خدا!
روزگار مردانی مانند تو را نیاز دارد تا آبرو مندانه بگذرد....
شهید_محمد_علی_رجایی
رئیس جمهوری اسلامی ایران
__🍃💐🍃_____
#بِسْمِ رَبَّ أَلعِشْق
#بنام_او
#بياد_او
#برای_او
.
#زاهد_ی_گفتا_چه_داری_آرزو_گفتم_حرم...
#معنی_صد_نکته_را_در_یک_سخن_پیچیده_ام...
.
❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤
.
#شیرین_ترین_لذت_زندگی_اينه_كه:
.
.
بعد اون همه دعا و انتظار...
خودتو ببینی وسط بین الحرمین...
اونم چییی...با "بعضیااااا"
یه سلام بدی و پای برهنه...
پا به پاش...
شونه به شونه ش...
راه بیفتی تو خیابون بهشت...
بری سمت حرم ماه عشق علیه السلام...
آسمون چشا که ابری شد و بارون گرفت...
بگی آقااا...خییییلییی مردی...
باورم نمیشد همچین روزی رو ببینم...
دمممت گررم...
یه زیارتنامه مشترک....
اذن زیارت ارباب و یاعلییی...
سر بزیر راهی بشی سمت حرم حضرت عشق علیه السلام...
هر قدم حالت منقلب تر بشه و چشات بارونی تر...
زیر لب زمزمه کنی:
.
#از_حرم_تا_قتلگهه_زینب_صدا_میزد_حسین…
#دست_و_پا_میزد_حسین_زینب_صدا_میزد_حسین
.
حالت با این یه بیت اونقده قشنگ بشه که پاهات سست شن و توون حرکت نداشته باشن...
همونجا وسط بین الحرمین زانو بزنی و بشی روضه خون...
"اوشون" هم بشه مستمعت...
بخونی و باهم اشک بریزید...
یهو تو این حال خوشت یادت میفته که...
چقققد حسرت این لحظه رو میخوردی...
یادت میاد شب میلادش چطور با التماس و اشک و آه بهش گفتی:
.
#ليلی_بی_سر_من_دلم_یه_حاجتی_داره…
#کربلا_میخواد_دلم_ولی_آقا_دو_نفره…
.
اون وقته كه يكی باید بیاد جلو اشکاتو بگیره…
تا مثه حرم امام رضا(ع) که قربونش برم…
سیل بین الحرمینو نبره...
اونجاست که سر به سجده میذاری و میگی:
خدایااااا… نوکرتتتتتتتتم....شکررررررت...
#روش_انتقاد_کردن_صحیح
اگر میخواهید از همسرتان یا از افراد دیگر انتقاد کنید ، آن را در بین دو عبارت مثبت قرار دهید.
به این صورت
✅ جمله مثبت + جمله منفی + جمله مثبت
مثال:
👈 تو مرد سخت کوشی هستی ، اگر چه ما را به تفریح و بیرون نمی بری ، اما به نیازهای منزل حساسی.
👈 تو خیلی مهربونی ، اگر چه به خاطر تذکرهای زیادت ناراحت میشوم ، ولی می دونم دوستم داری.
👈 تو آشپز بی نظیری هستی ، اگر چه برنجت امروز شور شده ، اما خورشتت معرکه هست.
👈 تو خیلی برای بچه ها زحمت میکشی ، هرچند که دائما در درس دادن اونها در خانه داد میزنی که من رو عصبانی میکنه ، اما می دونم که تو در مورد بچه ها ، مسئولیت پذیرترین زنی هستی که من می شناسم.
قرار دادن جمله منفی در بین دو جمله مثبت از شدت اثر تخریبی آن کم کرده و با اشاره به نکات مثبت ، فرد احساس می کند فقط نکات منفی دیده نشده ، رعایت انصاف شده و به همین دلیل انگیزه بیشتری برای تغییر و بهبود شرایط خواهد داشت.
#شوهرانه
برای کشتن یک زن نیازی نیست فریاد بزنی , ترکش کنی
برای کشتن یک زن کافیست
وقتی برای تو پیرهن زیبا می پوشد
فراموش کنی بگویی :
" چه زیبا شده ای بانو "
و اگر فقط چندبار دیگر به همین راحتی از نگاه تو بیفتد تمام او می شکند
زن ها نیاز شدید به توجه مرد زندگیشون دارن
لطفا زیبایی هاش رو ببینش و بهش توجه کن و تحسینش کن
#آقایون_بدانند
♀ پای حرفای همسرتون بشینید، براشون وقت بزارید، هرچند بی منطق حرف بزنن.
♀ بانوی زندگی شما وقتی دلشکسته بشه بی منطق میشه. نزارین حرفاشون تو گلوشون بمونه.
❤️🍃❤️
#مردان_بدانند
🍃 قهر کردن زیادی شما اصلا خوب نیست
💔 اینکه قهر میکنید و منتظر میشینید تا همسرتون بیاد آشتی کنه اصلا کار پسندیده ای نیست.
💔 اگر میبینید خانمتون قهر میکنه، این جزیی از زنه.
❣اون قهر میکنه که خودشو برای شما لوس کنه
❣قهر میکنه که شما بهش محبت کنید
📳 قهر کردن زیادی
💔 دور از شأن یک آقاست
💔 دور از مردونگی شماست
❣ اگر رفتاری از همسرتون شما رو اذیت کرده راهش این نیست که قهر کنید
❣ درستش اینه که با لحنی خوش ناراحتی تون رو بهش بگید تا تأثیر گذار باشه
❣ با قهر کردن، تند حرف زدن، نیش و کنایه به هیچ نتیجه ی مثبتی نمیرسید
❣ فقط ممکنه که رفتار خانم بدتر از قبل هم بشه چون رفتار شما ترک هایی روی قلبش به جا گذاشته
❣️ یکی از دلایل #دعوا
🚺🚹یکی از دلایل بحث و دعوا توی خانواده اینه که ما از هر کسی بیشتر از توانش #توقع داریم
برای اینکه بعد از یه اتفاق غرغر نکنیم باید قبلش به اندازه طرف مقابلمون ازش توقع داشته باشیم.
🌹وقتی بیش از توان و سرمایه مالی و بدنی و فکری از همسر یا بچه هامون توقع داشته باشیم و برآورده نشه
هم خود ما احساس مهم نبودن بهمون دست میده
و هم با انتقال این حس به اونها و غرغر کردن ما حس بی عرضگی به اونها دست میده
و فکر میکنن که نمیتونن برای ما مفید باشن و بی انگیزه می شن.
#به_اندازه_توانش_ازش_بخواه
#تلنگر
#همسرداری
May 11