🌷بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم🌷
🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸
#شعر_ولادت_با_سعادت_امام _زمان(عج)
نور دیدة سیّدالاوصیا خوش آمدی
از فروغت ای مه بتول طاهره
جلوه خدا گرفته شهر سامره
یابن الزهراء خوش آمدی یابن الزهرا
روز عید هم عهدی آمده
مصلح جهان، مهدی عج آمده
ز سامره آید این زمزمه
خوش آمدی مهدی فاطمه
عید میلادت مبارک باد
یابن العسکری سیّدی سیّدی خوش آمدی
یاس احمدی سرزدی سیّدی خوش آمدی
گل، لطیفة مقدسی ز بوی تو است
چشم انبیاء و اولیاء به سوی تو است
یابن الزهراء خوش آمدی یابن الزهرا
عاشقان گل مجلس آمده
باغ نرگس نرگس آمده
ندا به گوش آید از آسمان
خوش آمدی یا امام زمان عج
عید میلادت مبارک باد
ماه انجمن حجة ابن الحسن عج بیا بیا
نخل باغ یاس حسن در چمن بیا بیا
باغبان بیا به باغ خود نظاره کن
با ظهور خود تجلی دوباره کن
یابن الزهراء خوش آمدی یابن الزهرا
سلاله پاک حیدر عج بیا
دوباره بر فتح خیبر بیا
عید میلادت مبارک باد
هستی جهان را بود بستگی به هست تو
پرچم حسینی رسد عاقبت به دست تو
وارث تمام انبیاء و اولیاء
آرزوی فاطمه بیا بیا بیا
یابن الزهراء خوش آمدی یابن الزهرا
ای سجود ما ای قیام ما
ای پناه ما ای امام ما
به گلشن چشم ما پای تو
فدای آن قد و بالای تو
عید میلادت مبارک باد
ای سر و تن و جان ما جمله رو نمای تو
کوچه های ما شد چراغانی از برای تو
ملک کبریا به مقدمت مزیّن است
از ولادت تو چشم شیعه روشن است
یابن الزهراء خوش آمدی یابن الزهرا
ای ولادتت سرنوشت ما
ای محبتت سرنوشت ما
ولای تو کلّ توحید ما
ظهور تو بهترین عید ما
عید #میلادت مبارک باد
حرم
🌷بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم🌷 💠 #داستان_هایی_از_امام_زمان(عج)💠 🔸« #بالا رفتن #شتر بسوی #آس
🌷بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم🌷
💠 #داستان_هایی_از_امام_زمان(عج)💠
🔸من #قائم آل #محمّد هستم!🔸
احمد بن فارس اديب ميگويد:
در همدان طايفه اي زندگي ميكردند كه معروف به «بني راشد» بودند، و همه آنها شيعه بوده و پيرو مذهب اماميه بودند. كنجكاو شدم و پرسيدم: چطور بين همه اهل همدان فقط شما شيعه هستيد؟
پيرمردي كه ظاهر الصلاح و متشخّص به نظر ميرسيد، گفت: جدّ ما راشد كه - طايفه ما به او منسوب است - سالي به حجّ مشرّف شد، وي پس از بازگشت از سفر، قصه خود را چنين نقل كرد:
هنگام بازگشت، چند منزل در بيابان پيموده بوديم كه از شتر فرود آمدم تا كمي پياده روي كنم. مدّت زيادي پياده حركت كردم تا اين كه خسته شدم. پيش خود گفتم: بهتر است براي استراحت و خواب، كمي توقّف كنم، آنگاه كه انتهاي قافله به نزد من رسيد، برمي خيزم.
به همين جهت، خوابيدم، وقتي بيدار شدم ديدم هنگام ظهر است و خورشيد به شدّت ميتابد و هيچ كس ديده نمي شود. ترسيدم؛ نه جاده ديده ميشد و نه ردّ پايي مانده بود. ناچار به خدا توكّل كردم و گفتم: به هر طرف كه او بخواهد ميروم!
هنوز چند قدمي راه نرفته بودم كه به منطقه اي سبز و خرّم رسيدم، گويا آن جا به تازگي باران باريده خاكش معطر و پاك بود. در ميان آن باغ،
قصري بود كه چون شمشير ميدرخشيد.
با خود گفتم: خوب است كه اين قصر را كه قبلاً نديده و وصف آن را از كسي نشنيده ام، بهتر بشناسم. به طرف آن رفتم. وقتي مقابل در قصر رسيدم، ديدم دو نفر خادم كه سفيد پوست هستند آن جا ايستاده اند.
سلام كردم، آنها با لحن زيبايي پاسخ دادند و گفتند: بنشين كه خداوند خيري به تو عنايت فرموده است.
يكي از آنها وارد قصر شد. بعد از اندك زماني، بازگشت و گفت: برخيز و داخل شو!
وقتي وارد قصر شدم، ساختماني را ديدم كه تا آن زمان عمارتي بدان زيبايي و نورانيت نديده بودم. خادم پيشتر رفت و پرده اتاقي را كنار زد و گفت: وارد شو!
وارد اتاق شدم. جواني را ديدم كه چهره اش همچون ماه در شب تاريك ميدرخشيد، بالاي سرش شمشير بلندي از سقف آويزان بود كه فاصله كمي با سر مبارك او داشت.
سلام كردم و او با مهرباني و زيباترين لحن پاسخ داد و پرسيد:
آيا مرا ميشناسي؟
- نه واللَّه.
- من قائم آل محمّدعليهم السلام هستم كه در آخر الزمان با همين شمشير - اشاره به آن شمشير كرد - قيام ميكنم، و زمين را بعد از آن كه انباشته از ظلم و جور شده باشد، پر از عدل و داد ميكنم.
با شنيدن اين كلمات نوراني، به پاي حضرت عليه السلام افتادم و صورت به خاك پاي مباركش ميساييدم.
- فرمود: اين كار را مكن! سرت را بلند كن! تو فلاني از ارتفاعات همدان نيستي؟
- آري! اي آقا و مولايم!
- دوست داري كه به نزد خانواده ات بازگردي؟
- آري! مولايم، ميخواهم مژده آنچه را كه خداوند به من ارزاني داشته، به آنها برسانم.
آن گاه حضرت به
آن خادم اشاره كرد. او دست مرا گرفت و كيسه پولي به من داد و با هم از خدمت امام عليه السلام مرخص شديم. چند قدم كه رفتيم. سايهها و درختان و مناره مسجدي را ديدم. او گفت: آيا اين جا را ميشناسي؟
گفتم: نزديك همدان شهري است كه «اسد آباد» نام دارد. اين جا شبيه آن جا است.
او گفت: اين جا «اسد آباد» است. برو! كه هدايت يافتي و واقعاً راشد شدي!
من كه به منظره پيش روي خود خيره شده بودم، وقتي بازگشتم، او را نديدم. وارد «اسد آباد» شدم. به كيسه نگاه كردم، پنجاه و چهار سكّه طلا در آن بود و تا زماني كه آنها را داشتيم خير به ما روي ميآورد. (۱۳۵)
---------------
📚منابع:
۱۳۵) كمال الدين، ج ۲، ص ۴۵۳ و ۴۵۴، من شاهد القائم عليه السلام؛ بحار الانوار، ج ۵۲، ص ۴۰ - ۴۲.
هدایت شده از جانبی
مداحی آنلاین - معرفی امام زمان(عج) - حجت الاسلام رفیعی.mp3
1.96M
هدایت شده از جانبی
مداحی آنلاین - خوش اومدی یوسف زهرا - حدادیان - طاهری.mp3
4.59M
🌸 #میلاد_امام_زمان(عج)
💐خوش اومدی یوسف زهرا
💐وارث ذوالفقار مولا
🎤 #محمدحسین_حدادیان
🎤 #حسین_طاهری
👏 #سرود
👌فوق زیبا
هدایت شده از جانبی
مداحی آنلاین - ز شعبان مه به نیمه رسید - محمدرضا طاهری.mp3
9.09M
🌸 #میلاد_امام_زمان(عج)
💐ز شعبان مه به نیمه رسید
💐نسیمی از نفس دولت کریمه رسید
🎤 #محمدرضاطاهری
👏 #مدیحه_سرایی
👌بسیار دلنشین
هدایت شده از جانبی
مداحی آنلاین - روز جشن و عیده خبر به ما رسیده - واعظی.mp3
5.64M
🌸 #میلاد_امام_زمان(عج)
💐روز جشن و عیده خبر به ما رسیده
💐باز عطر نرگس تو کوچه ها پیچیده
🎤حاج #احمدواعظی
👏 #سرود
👌بسیار زیبا
هدایت شده از جانبی
مداحی آنلاین - تویی که فارس الحجازی - سیب سرخی.mp3
4.33M
🌸 #میلاد_امام_زمان(عج)
💐تویی که فارس الحجازی
💐قبله ی کعبه و نمازی
🎤 #حسین_سیب_سرخی
👏 #سرود
👌بسیار زیبا
هدایت شده از جانبی
مداحی آنلاین - ندیده دل به تو دادم - محمود کریمی.mp3
7.89M
هدایت شده از جانبی
مداحی آنلاین - از فراقت چشمهایم غرق باران میشود - حجت الاسلام میرزامحمدی.mp3
6.57M
⏯ #مناجات با #امام_زمان(عج)
🍃از فراقت چشمهایم غرق باران میشود
🍃عاشق هجران کشیده زود گریان میشود
🎤حجت الاسلام #میرزامحمدی
👌بسیار دلنشین
4_5913484051724894238.mp3
2.06M
#فایل_صوتي_امام_زمان
👈دنبال کلاس های عرفان و سیر و سلوک می گردی؟
میخوای جاده آسمون رو طـ👣ـی کنی؟
❌یادت باشه
تا با تنها راهنمایِ جاده ی آسمون پیوند نخوری،
راه آسمون باز نخواهد شد
#استاد_شجاعی🎤
4_5807421779970359504.mp3
7.83M
#صوت_مهدوی 🎼
💕اومده حضرت مهدی صاحب زمون...🌸
#حاج_میثم_مطیعی 🎤
💐السَّلَامُ عَلَى رَبيعِ الاَنامِ وَ نَضْرَةِ الْأَيَّام💐