4_5999044236962433400.mp3
6.33M
تو سختیها از کی کمک میگیری؟!
🎤استاد سید محمد غروی؛
بحث بسیار مهمّ اعتقادی!!!
{جلوهای از زهد بینظیر امیرالمؤمنین علیهالسلام در حکومتداری!}
💠امیرالمؤمنین صلواتالله علیه در بخشی از نامهای که به عثمان بن حنیف، فرماندار بصره، پس از اینکه به حضرت خبر رسید در مهمانی تشریفاتی شرکت کرده است، مرقوم فرمودند:
اگر بخواهم میتوانم عسل صاف و مغز گندم بخورم و جامهى ابريشمی بپوشم؛ ولى هیهات كه هواى نفس بتواند بر من چيره شود و شدّت حرص، مرا به برگزيدن طعامها وادار كند؛ شايد در حجاز یا يمامه گرسنهاى باشد که امید به قرص نانی نداشته و هیچگاه یک شکم سیر غذا نخورده باشد! هیهات که من با شکم سیر بخوابم و در اطرافم شکمهایی گرسنه و جگرهایی تشنه دیده شوند؛ یا چنان باشم که شاعر گفته است:
این درد برایت بس که شب هنگام با شکم پر بخوابی، در حالی که پیرامونت جگر سوختگانی بسر برند در آرزوی دیدن کاسهای!
📚منابع:
نهج البلاغة نامه ۴۵
اخلاق محتشمی ص۳۴۴
{یکی از شروط استجابت دعا}
حَدَّثَنِی مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ قَالَ حَدَّثَنِی مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَی عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ بَکْرٍ عَنْ زَکَرِیَّا عَنْ أَبِی سَیَّارٍ عَنْ سَوْرَةَ بْنِ کُلَیْبٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَ مَنْ سَأَلَنِی وَ هُوَ یَعْلَمُ أَنِّی أَضُرُّ وَ أَنْفَعُ اسْتَجَبْتُ لَهُ
💠از امام صادق عليه السلام منقول است که رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمودند: خداى عزوجل مىفرمايد: كسى كه از من درخواستی کند و بداند كه در نهایت سود و زیان در اختیار من است، دعايش را مستجاب مىنمايم.
📚ثواب الاعمال ۱۸۱
▫️هفت روز بود که پسردار شده بود.
فرمود: عمّه جان، پسرم را بیاور.
حکیمه خاتون قنداق را داد دست امام.
سر و صورت نورسیده را غرق بوسه کرد.
زبان در دهانش گذاشت و فرمود:
مهدی جان! حرف بزن.
صدای قرآن خواندن نوزاد در خانه پیچید:
وَ نُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثِين.
و ما اراده کردهایم بر آنها که ضعیف شمرده شدهاند منّت نهیم و آنها را پیشوایان و وارثان زمین قرار دهیم.
📚کمال الدین، ج۲، ص۴۲۵
4_5807559648420563253.m4a
3.72M
درد دین/
الرّاضِی بِفِعلِ قَوْمٍ کالدّاخِلِ مَعَهُمْ فیهِ/
🎤استاد شیخ محمدجواد محقق یزدی؛
🌸پیشنهاد دانلود و نشر🌸
✴️ دوشنبه 👈 16 فروردین /حمل 1400
👈 22 شعبان 1442👈 5 آوریل 2021
🕌 مناسبت های دینی اسلامی .
🌙⭐️ امور دینی و اسلامی .
❇️ روز مبارک و شایسته ای برای امور زیر است :
✅ شکار صید و دام گذاری.
✅ و دیدار با رؤسا و مسئولین.
✅و انواع ملاقات ها نیک است.
📛 صدقه صبحگاهی مطلوب است .
👶 زایمان مناسب و نوزاد خوش قدم و خوشبخت و محبوب بین مردم و زندگی پاکی خواهد داشت . ان شاءالله
🤕 مریص ان خوب گردد . ان شاءالله
✈️ مسافرت خوب نیست و در صورت ضرورت همراه صدقه باشد .
👩❤️👩حکم مباشرت امشب .
مباشرت امشب (شب سه شنبه ) ، مباشرت خوب و شهادت در راه خدا نصیب فرزند چنین شبی گردد.
🔭 احکام نجوم .
🌓 امروز:قمر در برج جدی است و انجام امور زیر نیک است :
✳️ عمل جراحی .
✳️ شروع به معالجه .
✳️ فرزند به دایه سپردن .
✳️ وام و قرض گرفتن و دادن .
✳️ امور زراعی و کشاورزی .
✳️ درو و برداشت محصول .
✳️ از شیر گرفتن کودک .
✳️ و قرض گرفتن و قرض دادن نیک است .
📛 برای امور ازدواج خوب نیست .
💇♂ طبق روایات، #اصلاح_مو (سر و صورت) در این روز از ماه قمری ، باعث فقر و بی پولی می شود .
🔴 #خون_دادن یا #حجامت در این روز از ماه قمری ، موجب قوت دل می شود .
🔵 دوشنبه برای #گرفتن_ناخن، روز مناسبی است و برکات خوبی از جمله قاری و حافظ قران گردد .
👕 دوشنبه برای بریدن و دوختن #لباس_نو روز بسیار مناسبی است و آن لباس موجب برکت میشود .
✴️️ وقت #استخاره در روز دوشنبه: از طلوع فجر تا طلوع آفتاب و بعداز ساعت ۱۰ تا ساعت ۱۲ ظهر و از ساعت ۱۶ عصر تا عشای آخر( وقت خوابیدن)
❇️️ ذکر روز دوشنبه : یا قاضی الحاجات ۱۰۰ مرتبه
✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۱۲۹ مرتبه #یا لطیف که موجب یافتن مال کثیر میگردد .
💠 ️روز دوشنبه طبق روایات متعلق است به #حضرت_امام_حسن_علیه_السلام و #امام_حسین_علیه_السلام . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد.
😴تعبیر خواب
شب سه شنبه اگر کسی خواب ببیند
تعبیرش از آیه ی 23 سوره مبارکه " مومنون " است .
و لقد ارسلنا نوحا الی قومه فقال یا قوم ...
و از مفهوم ان استفاده می شود که خواب بیننده را خیر و خوبی از جانب بزرگی برسد که باور نکند یا نصیحتی به کسی کند و او باور نکند . ان شاء الله و شما مطلب خود را در این مضامین قیاس کنید .
🌸زندگیتون مهدوی🌸
💠🌸💠🌸💠🌸💠🌸💠
🔻شما اكنون در بهشت هستيد، از خدا بخواهيد كه شما را از آن خارج نكند.
▫️برقى رحمه الله در كتاب «محاسن» از موسى بن بكر نقل كرده است كه
گفت: با جمعى در محضر امام صادق عليه السلام شرفياب بوديم، شخصى در ميان مجلس از خدا درخواست بهشت نمود، امام صادق عليه السلام فرمود:
شما اكنون در بهشت هستيد، از خدا بخواهيد كه شما را از آن خارج نكند.
حاضرين عرض كردند: فداى شما شويم، ما كه اكنون در دنيا هستيم پس چگونه در بهشتيم؟
فرمود: ألستم تقرّون بإمامتنا؟
آيا شما به امامت ما اقرار نداريد و ما را امام و پيشواى خود نمى دانيد؟
عرض كردند: البتّه اقرار داريم.
امام صادق عليه السلام فرمود:
هذا معنى الجنّة الّذي من أقرّ به كان في الجنّة فاسألوا اللَّه أن لايسلبكم.
▫️اين همان معناى بهشت است كه هر كس به آن اقرار كند در بهشت است، از خدا درخواست كنيد كه اين نعمت را از شما سلب نكند.
----------
المحاسن: ۱۲۲ ح ۱۰۵، بحار الأنوار: ۱۰۲/۶۸ ح ۱۱. [ترجمه کتاب نفیس (القطره): قطره ای از دریای فضایل اهل بیت علیهم السلام - فضائل دوستان و شيعيان آل محمّد عليهم السلام - جلد ۱، صفحه ۸۵۶]
🌟ظهور - ان شاء الله - خیلی نزدیک است 🌟
الهی بِحَقِ السّیدة زِینَب ْسَلٰام ُاَللّهْ عَلَیْها َّعَجّل لِوَلیکَ الغَریبِ المَظلومِ الوَحید الطرید الشرید الفَرَج🤲🏻
‼️تبــــــــــری واجــــــب است‼️
ید الله فـــــوق ایدیهم
#علـــــی یــــــد الله است..
بمیرد دشمن حیــــــدر
#علــــــی ولــــــی الله است..
*همه بخونن*
📌۳چیز از همسرت رو به کسی نگو
۱.عیب های همسرت
۲.کم و کسری های خونه
۳.بدهی های همسرت
📌۳چیز رو با همسرت شریک شو
۱.شادی هات
۲.دردو دلات
۳.ثروت و پولت رو
📌۳کار رو بعد از ازدواج نکن
۱.خبربردن برای خانوادت
۲.توهین و فحاشی
۳.زیر قول های دوران عقد زدن
📌۳چیز شما و همسرتان را از هم دور خواهد کرد
۱.موبایل
۲.تلوزیون
۳.رفیق بازی
#طنز_مجردان
قانون هست که میگه :
.
.
.
.
.
.
.
.
.
وقتی مجردی همه متاهل اند و خوشحال
.
اما وقتی متاهل میشی همه مجردن و خوشحال
عجب به نیوتن!😐
چه غلطی می کردی پس؟!!
ببین چه قانونای مهمی رو ول کردی رفتی چه چرت و پرتایی رو کشف کردی!!!!🤪😜
🍃🌸
#فرزند_پروری
اجازه بدهید حسّ کنجکاوی کودکانِ با خراب کردن اسباببازی ها یشان، پاسخ داده شود تا آرام آرام، جذّابیت این کار برای آنها از بین برود.
برخی معتقدند باید مراقبت از وسایل شخصی را از همان ابتدا به فرزند یاد داد؛ امّا این دسته از دو نکته غافلاند که
اوّلاً کودک، بویژه در سنین دو یا سه سالگی و پایینتر از آن، مراقبت از اشیای شخصی را در سالم نگهداشتن آنها نمیداند. او دوست دارد از وسایلش استفاده کند و خراب کردن اسباببازی را هم نوعی استفاده از آن میداند
ثانیاً کودکان هر اندازه به هفت سالگی نزدیکتر میشوند، حسّ مراقبت از وسایل در درونشان قویتر میشود.
4_5825949001869952979.mp3
12.88M
❤️ #دین_زیباست
❤️ #امام_شناسی
قسمت 51
جن ها و اهل بیت
سلام الله علیهم
مخصوص نوجوانان 👉
مخصوص معلمین 👉
✅ مخاطب اصلی مجموعه #دین_زیباست نوجوانان هستند؛
لطفا برسانید به دست نوجوانِ شیعه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💽 اهمیت #صلوات👌
🎤 #استاد_عالی
💜 اللهم عجل لولیک الفرج💜
4_5897495550634231911.mp3
10.9M
"❁"
#کارگاه_انصاف 4⃣2⃣
#استاد_شجاعی 🎤
☜ انصاف دلبخواهی نیست 💥
▪️اگر نوع زندگی بعد از تولدمان به برزخ، برایمان مهم است؛
ناگزیریم به تمرین برای بدست آوردن انصاف...
زیرا؛
[ وَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ]
5_6088942644111606472.m4a
13.28M
🔹 سخنان دکتر امیر اشرفی
پاتولوژیست و متخصص آسیب شناسی، مدیر گروه آناتومیکال پاتولوژی سیدنی استرالیا
استادیار دانشگاه سیدنی
حرم
"رمان #از_روزی_که_رفتی #قسمت_پنجاه_و_چهار ارمیا: قصه ی سیدمهدی چیه؟ حاج علی: یعنی چی؟ ارمیا: چرا
"رمان #از_روزی_که_رفتی
#قسمت_پنجاه_و_پنج
سال نو که آمد، احساسات جدید در قلبها روییده بود. صدرا دنبال بهانه بود برای پیدا کردن فرصتی برای بودن با زن و فرزندش. محبوبه خانم هم از افسردگی درآمده و مهدی بهانه ی خنده هایش شده بود؛ انگار سینا بار دیگر به خانه اش آمده بود...
شب کنار هم جمع شده و تلویزیون میدیدند که محبوبه خانم حرفی را
وسط کشید:
_میدونم رسمش اینجوری نیست و لیاقت رها بیشتر از این حرفهاست؛ اما شرایطی پیش اومد که هر چند اشتباه بود اما گذشت و الان تو این شرایط قرار گرفتیم. هنوز هم ما عزاداریم و هم شما، اما میدونم که باید از یه جایی شروع بشه، رها جان مادر، پسرم دوستت داره؛ قبولش میکنی؟ اگه نه هر وقت که بخوای میتونی ازش جدا شی!
اگه قبول کنی و عروسم بمونی منت سرمون گذاشتی و مدیونت هستیم.
حق توئه که زندگیتو انتخاب کنی، اگه جوابت مثبت باشه بعد از سالگردسینا یه جشن براتون میگیریم و زندگیتون رو شروع میکنید؛ اگه نه که بازم خونه ی بالا در اختیار تو و مادرته تا هر وقت که بخواید.
معصومه تا چند روز دیگه برای بردن جهازش میاد و اونجا خالی میشه، فکراتو بکن،
عروسم میشی؟ چراغ خونه ی پسرم میشی؟ صدرا خیلی دوستت داره!
اول فکر کردم به خاطر بچه ست، اما دیدم نه... صدرا با دیدن تو لبخند
میزنه، برای دیدن تو زود میاد خونه؛ پسرم بهت دل بسته، امیدوارم دلش نشکنه!
رها سرش را پایین انداخت. قند در دل صدرا آب میکردند!
" چه خوب راز دلم را دانستی مادر! نکند آرزوی تو هم داشتن دختری مثل خاتوِن من بود؟"
رها بلند شد و به سمت اتاقش رفت. زهرا خانم وسط راه گفت:
_بذارید بیشتر همدیگه رو بشناسن! برای هردوشون ناگهانی بود این ازدواج.
محبوبه خانم: عجله ای نیست. تا هر وقت لازم میدونه فکر کنه، اونقدر خانم و نجیب هست که تا هر وقت لازم باشه منتظرش بمونیم!
"فکر دل مرا نکردی مادر؟ چگونه دوری خاتونم را تاب بیاورم مادر؟"
صدرا نفس کم آورده بود، حتی زمان خواستگاری از رویا هم حالش اینگونه نبود!"چه کردهای با این دلم خاتون؟ چه کردهای که خود رهایی و
من دربند تو!"
رها کودکش را در آغوش داشت و نوازشش میکرد. به هر اتفاقی در زندگی اش فکر میکرد جز همسر شدن برای صدرا! عروس خانواده ی صدر شدن!
مهدی را مقابلش قرار داد." بزرگ شوی چه میشود طفلک من؟ چه میشود بدانی کسی برایت مادری کرده که برادرش پدرت را از تو گرفته است؟ چه بر سرت میآید وقتی بدانی مادرت تو را نخواست؟ من تو را میخواهم! مادرانه هایم را آن روز هم خواهی دید؟ دلنگرانی هایم رامیبینی؟ من عاشقانه هایم راخرجت میکنم! تو فرزند میشوی برایم؟
دل زدن هایم را برای دیر آمدنهایت را میبینی؟بزرگ که شوی پسر میشوی برای مادرانه هایم؟ به این پدرت چه بگویم؟ به این پدر که گاهی پشت میشد و پناه، که توجه کردن را بلد است، که محبتهایش زیر پوستی ست!
چه بگویم به مردی ک می خواهد یک شبه شوهر شود، پدر شود!
ادامه دارد...
نویسنده: #سنیه_منصوری
حرم
"رمان #از_روزی_که_رفتی #قسمت_پنجاه_و_پنج سال نو که آمد، احساسات جدید در قلبها روییده بود. صدرا دنب
"رمان #از_روزی_که_رفتی
#قیمت_پنجاه_و_شش
دست کوچک پسرش را بوسه میزد که درباز شد. رها از گوشه ی چشم قامت مرد خانه را دید.
برای چه آمده ای مرد؟ به دنبال چه آمده ای؟ طلب چه داری از من که دنبالم می آیی؟
صدرا: خوابید؟
رها: آره، خیلی ناز میخوابه، از نگاه کردن بهش سیر نمیشم!
صدرا: شبیه پدرشه!
رها: نه! شبیه تو نیست!
صدرا لبخندی زد.
"پدر بودنم را برای طفلت باور کردی خاتون؟ همسر بودنم را چه؟ همسر بودنم برای خودت را هم قبول داری؟"
صدرا: منظورم سینا بود.
رها آهی کشید و بعد از چند دقیقه سکوت گفت:
_شما ازدواج کنید آیه باید بره؟!
"به بودِن من و تو در آن خانه می دل؟ می اندیشی عزیزدل؟می توانم دل خوش کنم به بله گفتنت از سر عشق؟ میتوانم دل خوش کنم که تو بله بگویی و بانوی خانه ام شوی؟"
صدرا: نه؛ میمونن! خونه ی معصومه که خالی بشه، تمیزش میکنم و جوری که دوست داری آماده ش میکنیم!
آیه خانم هم میشه همسایه ی دیوار به دیوارت، تا هر وقت خودش و تو بخواید هم میمونه!
رها:باخونبس بودن من چیکار میکنید؟جواب فامیلتون رو چی میدی؟
صدرا: فعلا فقط به جواب تو فکر میکنم! جواب مثبت گرفتن از تو سختتر از روبه رو شدن با اوناست!
رها: رویا چی؟!
صدرا: رویا تموم شده رها، باورکن! ازوقتی اومدی به این خونه، همه رو کمرنگ کردی، تو رنگ زندگی من شدی، تو با اون قلب مهربونت!
رها منو ببخش و قبولم کن، به این فکر کن اگه این اتفاقات نمی افتاد، هیچ وقت سر راه هم قرار نگرفته بودیم؛
خدا بهم نگاه کرده که تو رو برام فرستاده!
رها: شما، چطور بگم... نماز، روزه، محرم، نامحرم!
صدرا: یه روزی گفتم از جنس تو نیستم و بهت فکر نمیکنم اما دروغ گفتم، همونموقع هم میخواستم شبیه تو باشم و تو رو برای خودم داشته باشم.
رها: فرصت بدید باورتون کنم!
صدرا: تو فرصت نمیخوای، آیه میخوای! تا آیه خانم بهت نگه، تو راضی نمیشی!
َ "چقدر خوب ناگفته های قلبم را میدانی!"
صدرا تلفنش را به سمت رها گرفت:
_بهش زنگ بزن! الان دل میزنی برای بودنش!
رها تلفن را گرفت و شماره گرفت. صدرا از اتاق بیرون رفت.
رها: آیه! سلام!
آیه: سلام! چی شده تو هی یاِد من میکنی؟
رها: کی میای؟
آیه: چی شده که اینجوری بی تاب شدی؟ به خاطر آقا صدراست؟
رها: تو از کجا میدونی؟
آیه: فهمیدنش سخت نبود. از نگاهش، رفتارش، اصلا از اون بچه ای که به تو سپرد معلوم بود که یک دله شده، تو هم که میدونم هنوز بهش شک داری!
رها: من نمیشناسمش!
آیه: بشناسش، اما بدون اون شوهرته؛ تو قلب مهربونی داری، شوهرتو ببخش برای اتفاقی که توش نقش زیادی نداشته،ببخش تا زندگی کنی!
مرد خوبیه... به تو نیاز داره تا بهترین آدم دنیا بشه! کمکش کن رها!
رها: کاش بودی آیه!
آیه: هستم... تا تو بخوای باشم، هستم؛ البته دیگه عروس شدی و من باید از اون خونه برم!
رها: نه؛ معصومه داره جهازشو میبره! گفته خونه رو آماده میکنه بریم اونجا! تو هم تا هر وقت بخوای میتونی بمونی!
آیه: پس تمومه دیگه، تصمیماتون رو گرفتین؟
رها: نه آیه، گفتن که اگه نخوام میتونم طلاق بگیرم و با مادرم تو همون واحد زندگی کنم!
آیه:میدونی طلاق منفورترین حلالهخداست؟!رها فکر طلاق رو نکن
رها: ما خیلی با هم فرق داریم!
آیه: فرق داشتن بد نیست، خودتم میدونی زن و شوهر نباید عین هم
باشن، باید مکمل هم باشن!
رها: اعتقاداتمون چی؟
آیه: اون داره شبیه تو میشه، چندباری اومد بالا با بابام حرف زد.
فهمیدم که داره تغییر عقیده میده
پسر مردم از دست رفت..
هر دو خندیدند. رها دلش آرام شده بود... خوب است که آیه را دارد!
ادامه دارد...
نویسنده: #سنیه_منصوری
حرم
"رمان #از_روزی_که_رفتی #قیمت_پنجاه_و_شش دست کوچک پسرش را بوسه میزد که درباز شد. رها از گوشه ی چشم ق
"رمان #از_روزی_که_رفتی
#قسمت_پنجاه_و_هفت
آخر هفته بود که آیه بازگشت، سنگین شده بود. لاغرتر از وقتی که رفت شده بود... رها دل میسوزاند برای شانه های خم شده ی آیه اش! آیه دل میزد برای مادرانه های رهایش!
آیه: امشب چی میخوای بپوشی؟
رها: من نمیخوام برم، برای چی برم جشن نامزدی معصومه؟
آیه: تو باید بری! شوهرت ازت خواسته کنارش باشی، امشب برای اون و مادرش سختتره!
رها: نمیفهمم چرا داره میره!
ِ آیه : داره میره تا به خودش ثابت کنه که دخترعمویی که همسربرادرش بود، دیگه فقط دختر عموشه!
با هیچ پسونِد اضافه ای! حالا بگو میخوای چی بپوشی؟
رها: لباس ندارم آیه!
آیه: به صدرا گفتی؟
رها: نه؛ خب روم نشد بگم!
آیه لبخند زد و دست آیه را گرفت و به اتاقش برد. کت و دامن مشکی رنگی را مقابلش گذاشت:
_چطوره؟
رها: قشنگه.
آیه: بپوشش!
آیه بیرون رفت و رها لباس را تن کرد. آیه روسری ساتن مشکی نقرهای زیبایی را به سمت رها گرفت...
_بیا اینم برات ببندم!
رها که آماده شد، از پله ها پایین رفت. صدرا و محبوبه خانم منتظرش بودند. مهدی در آغوش صدرا دست و پا میزد برای رها! نگاه صدرا که به رهایش افتاد، ضربان قلبش بالا رفت!"
چه کرده ای خاتون! آن سیاهی چشمانت برای شاعر کردنم بس نبود که پوست گندمگونت را در نقرهای این قاب به رخ میکشی؟
مهدی که در آغوشش دست و پا زد، نگاه از رهایش گرفت. محبوبه خانم لبخند معناداری زد.
رها روی صندلی عقب نشست و مهدی را از آغوش صدرا گرفت. محبوبه خانم با آن مانتوی کار شده ی سیاهرنگش زیبا شده بود، جلو کنار صدرا نشست.
َ رها عاشقانه هایش را خرج پسرکش می کرد وندید نگاه مرد این روزهایش را که دو دو میزد.
آیه از پنجرهدی خانه اش به خانوادهای که سعی داشت دوباره سرپا شود نگاه کرد. چقدر سفارش این خانواده را به رها کرده بود! چقدر گفته بود رها زن باش... مردت شب سختی پیش رو دارد! گفته بود:
_رها! تو امشب تکیه گاه باش!
وارد مهمانی که شدند، صدرا به سمت عمویش رفت و او را صدا زد:
_عموجان!
آقای زند با رنگ پریده به صدرا نگاه کرد:
_شما اینجا چیکار میکنید؟
محبوبه خانم: شما دعوت کردید، نباید می اومدیم؟
آقای زند: نه... این چه حرفیه! اصلافکرشم نمیکردیم بیاید، بفرمایید
بشینید و از خودتون پذیرایی کنید!
چقدر این مرد اضطراب داشت! رها نگاهش را در بین مهمان ها چرخاند و
او هم رنگ از رخش رفت:
_محبوبه خانم... محبوبه خانم!
محبوبه خانم تا نگاهش به رنگ پریده ی رها افتاد هراسان شد:
ادامه دارد...
نویسنده: #سنیه_منصوری
4_6003357019782777341.mp3
9.32M
«ما نگفتیم اینجوری زندگی کنید...»
🎤استاد شیخ محمدحسین یوسفی؛
4_5888838249480194727.mp3
1.44M
فقیه در دین یعنی بلال حبشی سلام الله علیه/
بلال بیابان گرد شد، تا مبادا با اذان گفتنش باد به پرچم خلفای غاصب بخورد!
🎤استاد شیخ محمدجواد محقق یزدی؛
🌺پیشنهاد دانلود و نشر🌺
💠امام صادق عليه السّلام:
مَن قَبِلَ اللّه مِنهُ صَلاةً واحِدَةً لَم يُعَذِّبهُ وَمَن قَبِلَ مِنهُ حَسَنَهً لَم يُعَذِّبهُ
خداوند از هر كس يك نماز و يا يك كار نيك را قبول كند، عذابش نمى نمايد.
📚كافى، ج ۳، ص ۱۶۶
💠امام حسن مجتبی عليه السلام:
يَابْنَ آدَم! لَمْ تَزَلْ في هَدْمِ عُمْرِكَ مُنْذُ سَقَطْتَ مِنْ بَطْنِ اُمِّكَ، فَخُذْ مِمّا في يَدَيْكَ لِما بَيْنَ يَدَيْكَ، فَإنَّ الْمُؤْمِنَ بَتَزَوَّدُ وَ الْكافِرُ يَتَمَتَّعُ
اي فرزند آدم از موقعي كه به دنيا آمده اي، در حال گذراندن عمرت هستي، پس از آنچه داري براي آينده ات (قبر و قيامت) ذخيره نما، همانا كه مؤمن در حال تهيّه زاد و توشه مي باشد; وليكن كافر در فكر لذّت و آسايش است.
📚بحارالأنوار ج۷۵ ص۱۱۱
{روایتی بسیار مهم و تأمّل برانگیز!}
💠امام باقر صلوات الله علیه:
در زمان حضرت مهدی (عجّل الله تعالیٰ فرجه الشّریف) علوم و حکمت را آنچنان خواهید آموخت که یک زن خانهدار در منزل خودش طبق قرآن و شیوهٔ رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) حکم خواهد کرد!!!
📚بحارالانوار ج۵۲ ص۳۵۲