4_5983567640138876671.mp3
13.08M
قرائت ترتیل جزء پانزدهم قرآن کریم با صدای استاد پرهیزگار
🙏🏼نماز شب شانزدهم ماه رمضان
قالَ امیرالمؤمنین علیه السلام: مَنْ صَلَّى لَيْلَةَ سِتَّ عَشْرَةَ مِنْ شَهْرِ رَمَضَانَ اثْنَتَيْ عَشْرَةَ رَكْعَةً، يَقْرَأُ فِي كُلِّ رَكْعَةٍ الْحَمْدَ مَرَّةً وَ أَلْهَاكُمُ التَّكَاثُرُ اثْنَتَيْ عَشْرَةَ مَرَّةً، خَرَجَ مِنْ قَبْرِهِ وَ هُوَ رَيَّانُ يُنَادِي بِشَهَادَةِ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ حَتَّى يَرِدَ الْقِيَامَةَ فَيُؤْمَرَ بِهِ إِلَى الْجَنَّةِ بِغَيْرِ حِسَاب. (بحارالأنوار، ج97، ص383 به نقل از اربعین شهید)
امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: هرکس در شب شانزدهم ماه رمضان 12 رکعت نماز بخواند، در هر رکعت یک حمد و دوازده بار سوره تکاثر، از قبرش خارج می شود، درحالیکه سیراب است و به لااله الا انت شهادت می دهد ، و در قیامت به او امر می شود که بی حساب به بهشت برود.
✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
🙏 دعای شب شانزدهم ماه رمضان منقول از رسول خدا صلّی الله علیه و آله
دعای پیامبر صلّی الله علیه وآله در شب شانزدهم ماه رمضان عبارت است از:
هفت بار بگو: يَا اللَّهُ، هفت بار بگو: يَا رَحْمَانُ، هفت بار بگو: يَا رَحِيمُ، هفت بار بگو: يَا غَفُورُ، هفت بار بگو: يَا رَءُوفُ، هفت بار بگو: يَا جَبَّارُ، هفت بار بگو: يَا عَلِيُّ، پس بگو: صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ اغْفِرْ لِي إنَّكَ أَنْتَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ. (بحارالأنوار، ج98، ص78 به نقل از البلدالامین)
✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
*ویرانی_رابطه_زناشویی*
🦋 *همسر گل 🌹است ، نه خودنویس*🦋
🌸 بارها رفتیم گلفروشی و یک گلدان با گل های زیبا دیده ایم و از بو و رنگشان لذت برده ایم 😍 و خریده ایم و آورده ایم خانه.
🦋اما چند روز نگذشته که دیده ایم پژمرده شده 🥀 و دیگر نه بویی داشته و نه رنگ و رویی.
🌸 در این وقت ها با خودمان فکر میکنیم لابد این گلها به درد نمی خورده و گل فروش محترم سرمان کلاه گذاشته اما چه کسی است که نداند هر گلی با گل دیگر متفاوت است و نگهداری و پرورش هر گلی روش و راه متفاوتی دارد.🤭
🦋 بیشتر ما چند بار این تجربه ناگوار را کردهایم تا بفهمیم گل (حُسن یوسف) را چگونه باید آب داد و چقدر به نور نیاز دارد کود و هزار نکته ریز و درشت دیگر ...😔
👈 اما ...‼️
🌸بسیاری از ما حتی به اندازه نگهداری از یک گل خانگی برای همسر ❤️عزیزمان وقت نمی گذاریم و تلاش نمی کنیم یاد بگیریم چطور 🤔 باید با همسرمان رفتار کنیم و حتی تا ماه ها تصور درستی از روحیات رفتارها و عواطف او نداریم ❌
🦋 و فکر می کنیم زن یا شوهرمان مثل خود نویسی🖋 است که رفته ایم با وسواس زیاد انتخاب کردهایم و برای به دست آوردنش پول زیادی 💵صرف کردهایم و مرکب مرغوبی هم گرفتهایم و تا چند سال می توانیم از آن استفاده کنیم.❌
••⚠️🚫
[ #ترک_دوستی_با_جنس_مخالف]
❓چگونه از دوست پسر یا دوست دختر خود جدا شویم❓👇
🌻در بین ازدواج هایی که به طور غیرسنتی انجام می شوند، تعداد زیادی دختر و پسر هستند که به دلیل ناتوانی در قطع رابطه دوستی شان، آن را ادامه می دهند. در واقع ازدواج می کنند، چون از ابتدا هدف آشنایی شان ازدواج بوده و با وجود تمام مشکلات و ناهماهنگی هایی که در رابطه شان احساس می کنند، به خاطر عادت به یکدیگر رابطه را تا مرحله ازدواج ادامه می دهند. برای آنها جدا شدن از یکدیگر غیر ممکن است حتی اگر زندگی در کنار همدیگر هم غیرممکن باشد!
🌺منطقی صحبت کنید🌺
در چنین شرایطی، واکنش احساسی حکم به ادامه دادن رابطه می کند و دختر و پسر مدام خود را قانع می کنند که شاید در آینده همه چیز تغییر کرد و این رابطه بهتر شد. اما بخش منطقی ذهنشان به آنها می گوید که این رابطه سرانجامی نخواهد داشت.
👈اگر شما هم جزو این دسته از افراد هستید، باید بدانید که مهمترین قدم در قطع رابطه این است كه با موضوع منطقی برخورد كنید. در واقع بخش احساسی وجودتان را تا مدتی خاموش کنید ( اگرچه بسیار دشوار است اما غیرممکن نیست ) و بعد با بخش منطقی وجودتان به خود، طرف مقابل و رابطه تان نگاه کنید.
🎋مطمئن باشید یک رابطه طولانی را که برای آن اهداف بلندمدتی تعریف کرده بودید، نمی توانید با احساسات خاتمه دهید. اگر بتوانید تكلیف تان را با خودتان روشن كنید و به قول معروف با خودتان كنار بیایید خواه ناخواه طرف مقابل را هم وادار می کنید که از فاز احساسی فاصله بگیرد و منطقی تر فکر کند.
--•-•-•-------❀•♥•❀ --------•-•-•--
☔چتر☔
وقتی که باران می یاد
باران نم نم می یاد
چترم و باز می شوم
یک سرپناه می شوم
تا که یک وقت خیس نشی
اسیر باران بشی
اگه یک وقت خیس بشی
مریض می شی، تو خونه موندگار می شی
پس وقتی باران می یاد
باران نم نم می یاد
هیچ وقت فراموش نشه
من را بردار همیشه
4_5999288444507916954.mp3
11.99M
#دین_زیباست
#دفاع_از_حدیث
مخصوص نوجوانان 👉
مخصوص معلمین مدارس 👉
در پاسخ به این سوال که : از کجا بدانیم احادیثی که به دست ما رسیده است از اهل بیت علیهم السلام رسیده و دروغین و جعلی نیست!
قسمت : 11
فضای باز در دوره امام باقر سلام الله علیه
علم چیست؟!
واجب بودن کسب علم
#علم_دین
لطفا برسانید به دست آنکه میشناسید
4_6010096785542876095.mp3
9.99M
✦
#کارگاه_انصاف 3️⃣4⃣
✿ ما برای هدفی بلند خلق شدهایم!
با دورنمایی به وسعتِ بینهایت ...
برای تشبّه به ربالعالمین!
💥 بزرگترین بیانصافیها در حق خودمان، که منشاء تمام ظلمها و بیانصافیهای دیگر است؛
هدفگذاریهای کوچک و بزرگ دیگریست که با هدف خدا از خلقت ما مغایرت دارد.
#استاد_شجاعی 🎤
#استاد_پناهیان
┄┅═✦═┅┄
4_5949673171283085174.pdf
1.57M
💯 آموزش جامع فرمولاسیون نوره زرنیخ دار اسلامی 📃 به همراه
"روایات ، تدابیر کامل مصرف #نوره ، درمان بیماری ها با نوره و..."
🎷 مدرس : استاد اشتری
💻 🎷 پشتیبان علمی مقاله : استاد برزویی
💻🎙 تدریس شده در گروه تخصصی واتساپ دانشجویان 🎷 استاد برزویی
⏱ مدت زمان مطالعه : ۱ ساعت
📅 تاریخ تدریس : 1399/09/09
💻 گرد آوردندگان : سرکار خانم الهه صفرخانی(کارشناس اتاق عمل) و
دکتر امین کرمی(دانشجوی پزشکی)
حرم
" رمان #شکسته_هایم_بعدتو #قسمت_بیست_و_نه آیه لبخند زد به روی زن مقابلش: _نمیخوایم مزاحمتون بشیم!
"رمان #شکسته_هایم_بعدتو
#قسمت_سی
حاج یوسفی: خدا خیرت بده سید، این دختر دست ما امانته، خدابیامرزه پدرش رو ،شیمیایی بود؛ گاهی موج انفجار میگرفتش و این دختر و مادرش مکافات؛ الانم که چند ساله شهید شده و زنش افتاده تو بستر! همه ی امید خواهر و برادرش به این دختره، چشم به راهشن.
غم در چهره ها نشست. این خانواده چقدر با این درد آشنا بودند... درد یتیمی، درد شهادت.
کسی حرفی نداشت، عمق فاجعه آنقدر زیاد بود که دهانها بسته بود.
چه میگفتند وقتی همه این درد مشترک را میشناختند؟
زینب در آغوش ارمیا به خواب رفت. آیه بلند شد تا زینب را از او گرفته و به اتاق ببرد که ارمیا خودش بلند شد و آرام گفت:
_برات سنگینه، من میارمش؛ از حاج خانم یه بالش پتو بگیر پهن کن!
حاج خانوم خودش زودتر بلند شد و به اتاق رفت. وقتی از اتاق بیرون آمد، ارمیا تشکر کرد و زینب را به اتاق برد و روی رختخوابی که در گوشه ی اتاق پهن شده بود خواباند. رویش پتو کشید و آرام موهایش را نوازش کرد. آیه دم در اتاق ایستاده بود و به این پدرانه ها نگاه میکرد.
دلش هنوز با ارمیا نبود، دلش هنوز دنبال سیدمهدی میرفت؛ دلش غیرممکن ها را میخواست، ارمیا هیچ نمیگفت... اعتراض نمیکرد... درک میکرد؛ اصلا چرا اینقدر درک میکرد حال آیه را؟
آیه سری تکان داد و قصد خروج از اتاق را داشت که صدای ارمیا مانع شد:
_خیلی شبیه شماست بانو؛ هم چهره اش، هم رفتاراش؛ گاهی حرکتی میکنه که فکر میکنم شمایید، خیلی شبیه شماست!
آیه هنوز هم شما بود! گاهی میشد که صمیمی تر میشدند اما دوباره از هم دور میشدند. یک جاذبه و دافعه داشتندانگار... چیزی شبیه جزر و مد.
_مهدی همه ش میگفت باید شبیه به من باشه؛ آخر به آرزوش رسید و زینب شبیه من شد.
ارمیا دست از نوازش زینب کشید و صورتش را به سمت آیه که پشت سرش بود چرخاند:
َ_وقتی یه مرداصرار کنه که بچهش شبیه همسرش باشه، به خاطر عشق زیادیه که به اون داره، اینکه میخواد هر جای خونه چهره ی زیبای همسرش رو ببینه!
آیه: اما اون منظورش این نبود، مهدی فقط میخواست شبیه خودش نباشه، اون میخواست وقتی رفت، هیچ نشونی ازش نمونه؛ نگاه به محمد کردی؟ شبیه مادرشه، مهدی شبیه پدرش بود؛ پدرش رفت، خودش رفت... نذاشت یه یادگار ازش داشته باشم، این حق من نبود!
ارمیا دلش گرفت، سرش را پایین انداخت. آب دهانش را به سختی فرو
داد و با صدای آرامی گفت:
_شاید چون شما باید زندگی کنید؛ منم اگه روزی بچه دار بشم، دوست دارم شبیه مادرش باشه!
آیه رو گرداند و رفت. رفت و نگاه مانده بر روی خود را ندید. نگاه مردی
که صبرش در این روزها زیادی زیاد شده بود.
ادامه دارد...
نویسنده: #سنیه_منصوری
حرم
"رمان #شکسته_هایم_بعدتو #قسمت_سی حاج یوسفی: خدا خیرت بده سید، این دختر دست ما امانته، خدابیامرزه پ
"رمان #شکسته_هایم_بعدتو
#قسمت_سی_و_یک
مریم به سختی نشست،سر حالش بهتر بود.
اینجا را میشناخت، خانه ی حاج یوسفی بود، نگاهی به ساعت انداخت، نه شب بود؛ باید سریعتر به خانه میرفت، زهرا و محمدصادق تنها بودند و برای شام غذا نداشتند. به سختی بلند شد و سرم آویزان رابرداشت. چادرش هم همانجا آویزان بود بر سرش کشید ودراتاق را باز
کرد.
صدای قاشق چنگال و صحبت می آمد. وارد پذیرایی که شد تعداد زیادی سر سفره نشسته بودند
ِ زهرا به سمتش دوید:
_آبجی مریم، خوب شدی؟
ِ خواهرش دست کشید:
_آره عزیزم، خوبم؛ با دست آزادش روی سر ش کشید و گفت اینجا چیکار میکنید؟
حاج خانم به سمتش آمد و دستش را گرفت:
_خوب شد بیدار شدی؛ بیا بشین برات سوپ بیارم بخوری، حاجی رفت دنبالشون؛ نگران مادرتم نباش، خواهرم مواظبشه! بهش زنگ زدم و گفتم چی شده، اونم گفت مواظب مادرت هست تا تو خوب بشی؛ میدونی که با این حالت
نمیتونی بری خونه، مادرت نباید سرما بخوره، برای قلبش بده!
مریم: اما بی بی با اون پا دردش چطور هی به مادرم سر بزنه؟
حاج یوسفی: نترس، گفت همونجامیمونه. سید هم حواسش بهشون هست؛ بیا بشین بابا جان!
مریم به جمعیت نگاه کرد و آرام سلام کرد. همه با خوشرویی جوابش را میدادند انگار همه او را میشناختند. محمدصادق هم بود، در میان مردها نشسته بود. دختری که لبخند عمیقی داشت بلند شد و به سمتش آمد، دستش را گرفت و کنار خودش نشاند:
_من سایه ام... اینم جاریم آیه، اینم خواهر جاریم رها؛ البته قبلش همه با هم دوست بودیما، یکهو همه فامیل شدیم؛ اون آقاهه که از همه خوشتیپ تره محمد همسر منه، بغلیشم آقاارمیابرادرشوهرم و آقایوسف و آقامسیح دوستای آقاارمیا و اونی که بچه بغلشه، آقا صدرا همسر رها؛
این دوتا فسقلی هم مهدی و زینبن که بغل باباهاشون نشستن دیگه، این از ما... حالا غریبی نکن عزیزم!
مریم مات اینهمه صمیمیت ناگهانی سایه شده بود. با صدای گرفته اش اظهار خوشوقتی کرد که محمد رو به سایه گفت:
ُ _سایه جان، عزیزم! نمیخوای سرم رو از دست مریم خانم در بیاری؟
سرمشون تموم شده ها!
سایه لبخندی به پهنای صورت زد و دوباره دست مریم را گرفت و بلند کرد
و به اتاق برد؛ سایه بود دیگر... گاهی عجیب احساس صمیمیت میکرد!
مسیح خیره به راهی که رفته بودند ماند. این دختر آرام عحیب جذاب شده بود. نگاهش را به دنبال خود میکشید؛ نامش را در ذهن تکرار کرد "مریم!" نمیدانست تنهایی و غربت این دختر است که اینگونه ذهنش به دنبالش میرود یا چیزی فراتر؟ شاید او هم دلش هم نفس
میخواست؛ شاید او هم داشت به چشم یک خواستگار نگاه میکرد... به دختری که پدر بود، مادر بود، همه کس بود برای خواهر و برادر کوچکش.
نگاهش را به محمدصادق دوخت... دوست داشت بیشتر بشناسد این خانواده را، دوست داشت بهتر درک کند این زندگی را؛ اصلا نمیدانست که میتواند با زنی زندگی مشترک تشکیل دهد؟ بعد از اینهمه سال که نتوانسته بود کسی را شریک زندگی اش کند، این دختر عجیب به دلش نشسته بود.
ارمیا رد نگاه مسیح را گرفت... برادر بود دیگر، یک عمر با هم بزرگ شده بودند؛ یک عمر بود که سر یک سفره نشسته و با هم روزگار گذرانده بودند، خط نگاه برادر را میشناخت... رد نگاه مانده بر راه آن دخترک، شبیه رد نگاهی بود که بیشتر از سه سال قبل به دنبال آیه میرفت؛ شاید
مسیح هم دلش رفته بود؛ شاید مسیح هم دلش آرامش میخواست...
ادامه دارد...
نویسنده: #سنیه_منصوری
✦
"بَقِيَّتُ اللَّهِ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ"
آنچه خدا باقی میگذارد
برایتان بهتر است
اگر مومن باشید :)
هود | ۸۶🌻
خدا بارها میگوید
مهدیش برایتان بهتر است
نکند دل به غیر او ببندید
و از او غافل شوید
که در این وادی همه فنا خواهند پذیرفت
جز خدا و کسانی که منتصب به او هستند
اما بیشتر مردم نمیدانند ...🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✦
💢منجی موعود یا منجی موجود!؟💢
#کلیپ
#مهدی_تنها_نمی_ماند
#روزی_یک_ساعت عمرمان را با خدا معامله کنیم👍
┄┅═✦═┅┄
✴️ پنجشنبه 👈 9 اردیبهشت / ثور 1400
👈 16 رمضان 1442 👈 29 آوریل 2021
🕋 مناسب های دینی و اسلامی .
🐪 ورود محمد بن ابوبکر به مصر " 37 ه " .
🎇 امور دینی و اسلامی.
❇️ روز مبارک و محمودی است و برای:
✅ آغاز بنایی و خشت بنا نهادن خوب است.
📛 ولی نقل و انتقال و جابجایی .
📛و ملاقات و دیدارها خوب نیست .
🤒 مریض امروز زود خوب می شود .
👶 مناسب زایمان و نوزاد بعدازظهر عاقل و عابد و رفتار صالح داشته باشد . ان شاء الله
🚘 مسافرت : خوب نیست و در صورت ضرورت همراه صدقه باشد .
🔭احکام نجوم .
🌗 امروز قمر در برج قوس است و برای امور زیر خوب نیست :
📛 امور مشارکتی .
📛 شروع به شغل و کسب و کار .
📛 تعلیم و تعلم .
📛 فروش طلا و حیوان .
📛 و وام و قرض خوب نیست .
💑 امشب: امشب (شبِ جمعه) ، فرزندش سخنوری توانا با بیانی زیبا و فصیح خواهد بود . ان شاء الله
💇♂💇 اصلاح سر و صورت :
طبق روایات، #اصلاح_مو (سر و صورت)
در این روز ماه قمری ، باعث حزن و اندوه است .
💉💉حجامت فصد خون دادن .
#خون_دادن یا #حجامت و فصد باعث فرج و نشاط می شود .
😴 تعبیر خواب امشب :
اگر شب جمعه خواب ببیند تعبیرش از ایه ی 17 سوره مبارکه " بنی اسرائیل " است .
و کم اهلکنا من القرون من بعد نوح ....
و مفهوم آن این است که چیزی که باعث حزن و اندوه خواب بیننده شود پدیدار گردد ولی عاقبت بخیر شود صدقات و مبرات بدهد تا رفع گردد . ان شاءالله و شما مطلب خود را در این مضامین قیاس کنید .
💅 ناخن گرفتن:
🔵 پنجشنبه برای #گرفتن_ناخن، روز خیلی خوبیست و موجب رفع درد چشم، صحت جسم و شفای درد است.
👕👚 دوخت و دوز:
پنجشنبه برای بریدن و دوختن #لباس_نو روز خوبیست و باعث میشود ، شخص، عالم و اهل دانش و علم گردد .
✴️️ وقت استخاره :
در روز پنجشنبه از طلوع فجر تا طلوع آفتاب و بعد از ساعت ۱۲ ظهر تا عشاء آخر ( وقت خوابیدن)
❇️️ ذکر روز پنجشنبه نیز: لا اله الا الله الملک الحق المبین
✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۳۰۸ مرتبه #یارزاق موجب رزق فراوان میگردد .
💠 ️روز پنجشنبه طبق روایات متعلق است به #امام_حسن_عسکری_علیه_السلام . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد.
🌸 زندگیتون مهدوی 🌸
15 ماه رمضان
2 ـ حرکت حضرت مُسلم علیه السلام به سمت کوفه
در این روز در سال 60 هـ حضرت ابا عبد الله الحسین علیه السلام جناب مسلم بن عقیل علیه السلام را به کوفه روانه کرد.
همراه او پاسخ نامه های کوفیان را داده بود که مضمون آن چنین بود :
«به سوی شما برادر و پسر عمویم، موثق اهل بیت خویش، مسلم بن عقیل را فرستادم. اگر او بنویسد برای من که رأی دانایان و بزرگان و شما متّفق شده و بر آنچه در نامه ها درج کرده اید، به زودی به سوی شما خواهم آمد، ان شاء الله ...» (4)
📚 منابع :
4. مقتل الحسین علیه السلام (ابی مخنف) : ص 16. و ... .
هدایت شده از حرم
#دلنوشته_رمضان
سحر شانزدهم...
✍ رمضان، به پیچ نهایی اش، نزدیک می شود....
و لحظه های قدر از راه می رسند...
شب های قدر، فرصت میوه چینی اند...
و ما...
برداشت می کنیم، همه آنچه را که یکسال در زمین قلبمان، کاشته ايم، ...
❄️عمر یکساله ام را که برانداز میکنم، هیییچ نقطه ی روشنی، برای دریافت کرامتت نمی بینم...
اما...
مهربانی یکساله تو را، که مرور می کنم..؛ دلم به لیلةالقدر این رمضان نیز، قرص می شود...
❣سالهاست که رسم میان من و تو، همین بوده است... ؛
من... یکسال...را خراب کرده ام...
و تو....سال بعد... را به نیکوترین تقدیر، نوشته ای...
چه رازی است میان تو و اسم "رحمانت"..
که از هر چه بگذری، مهر پاشیدن بر بندگانت را، رها نمی کنی...؟
❄️سیاه دل تر از همیشه...
و شکسته تر از هر سال...
چشم براه لیلةالقدرت نشسته ام....
اما...یقین دارم... ؛
که سهم عظیمی از "ع ش ق" را برایم، کنار گذاشته ای...
❄️من، بی تو، تمام می شوم...؛ دلبرم....
دفتر تقدیرم را، از هر چه خالی می کنی، خیالی نیست....
اما.... تقدیر مرا، از لمس وجودت...خالی مکن...
من...بدون تو.... یعنی...؛ تماااام
تو..تنها ثروت قابل شمارش منی...خدا
و من...
به انتظار سهم بیشتری از تو، گوشه سفره رمضانت را، رها نکرده ام....
❣رحمان...مگر جز مهر ... می داند...؟
لیلةالقدر مرا، به طوفانی از مهرت...تکان بده....
یا رحمان....یا رحمان... یا رحمان
#جامانده
سید پیمان موسوی طباطبایی
@haram110
هدایت شده از حرم
#شانزدهمین_روزضیافت_الله
درعشق علامتی به جززینب نیست
درصبر قیامتی به جززینب نیست
آن جامه عصمتی که زهراپوشید
زیبنده قامتی به جززینب نیست
#توسل_به_علیاء_مخدره
#بحق_زینب_کبری_سلام_الله_علیها
#العفو
هدایت شده از حرم
animation.gif
16.79M
💠 دعای روز ﴿ شانزدهم ﴾
🌙 مـاه مبــارک رمضــان
التماس دعا خوبان🌷
هدایت شده از حرم
monjatae-ameral-momenen1.mp365005.mp3
4.49M
🙏مناجات و صوت بسیار زیبا و تاثیر گذار حضرت امیرالمومنین در مسجد کوفه
🌹
😔الهم انی اسئلک الاماااان
التماس دعا
▪️ @haram110
4_5902392977287807104.mp3
3.95M
#تحدیر_سی_جزءقرآن
(تندخوانی)
🌹تلاوت جزء شانزدهم قرآن کریم توسط استاد معتز آقایی🌹