eitaa logo
حرم
2.7هزار دنبال‌کننده
10.1هزار عکس
6.9هزار ویدیو
664 فایل
❤﷽❤️ 💚کانال حرم 🎀دلیلی برای حال خوب معنوی شما🎀 @haram110 ✅️لینک کانال جذاب حرم https://eitaa.com/joinchat/2765357057Cd81688d018 👨‍💻ارتباط با ادمین @haram1
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از حرم
3_453884580403872619.mp3
1.82M
 کجایى ...؟؟  اى همیشه پیدا از پس ابرهاى غیبت! 🌤الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج🌤
هدایت شده از حرم
4_468051916576786804.mp3
4.02M
🎧 با صدای استاد فرهمند 🎁 به سفارش آقا صاحب الزمان (عج) و با نیت تعجیل در امر فرج ایشان هر روز یڪ زیارت عاشورا بخوانیم.
حرم
#روز_شمار_تشکیل_سقیفه_تا_شهادت_صدیقه‌کبری سلام الله علیها(8) 📢📢📢 ..در روز سه شنبه و چهارشنبه ، ۶ و
کبری سلام الله علیها(9) 📢📢📢...در روز پنج شنبه ، ۸ ربیع الاول سال ۱۱ هجری قمری ، ۲۱ خرداد سال ۱۱ هجری شمسی ، ۷ ژوئن سال ۶۳۲ میلادی چه اتفاقی افتاد⁉️ 💔 !!!! ➖➖➖➖🌑🔶🌑 🕕🕔🕓… دستگاه خلافت اینک از تثبیت نسبی برخوردار شده است ؛ سقیفه گران با مصادرهء میراث پیامبر صلی الله علیه و آله و سهم ذی القربا (خمس) پیروزی دیگری را تجربه کرده‌اند ؛ 📣📣 اینک خبرها ، حکایت از تصمیم خلیفه برای مصادرهء دیگر اموال اهل بیت علیهم السلام می‌کند ؛ حاکمان سقیفه ، پس از مصادرهء ارث خاندان وحی و خمس متعلق به ایشان , چشم به فدک دوخته اند ؛ 🏮فدکی که "هِبه و هديه" رسول خدا به صدیقه طاهره سلام الله علیهاست و حکم ارث و خمس بر آن جاری نمی‌شود 👈 این خبر به خانه وحی میرسد …… ▪️ آن بانوی الاهی مقنعه به سر می‌افکنند و خود را در چادری می‌پیچند و به همراه گروهی از زنان بنی هاشم به جانب مسجد رسولخدا گام می‌نهند … ◀️ ، بهانه ای می شود تا آن حضرت ، پیام غدیر را بازگو کنند ، تا کسی نگوید : در نبود پیامبر کسی ما را به صراط مستقیم که همانا امیرالمومنین علیه السلام است متذکر نکرد. 👈 ورود صدیقه کبری سلام الله علیها , هم زمان با حضور ابوبکر در مسجد است ؛ آن حضرت ، در پس پرده می نشینند و خطبه ای رسا ، علیه دستگاه حاکم ایراد می فرمایند , خطبه ای که بعدها به "خطبه فدکیه" شهرت می‌یابد .(۱) 🔅در این سخنرانی , صدیقه طاهره سلام الله علیها , پس از حمد و ثنای الاهی و معرفی پدر بزرگوارشان ، از گسترش روند نامسلمانی و برخاستن پرچم نفاق , سخن راندند ؛ و در پی آن ، به استناد آیات قرآن کریم ، خود را میراث دار رسول خدا معرفی کرده و به شدت به مصادره ارث خویش توسط خلیفه ی وقت انتقاد می‌کنند. ……سخن حضرت زهرا سلام الله علیها در اوج خویش ، چندین بار زیرکانه توسط خلیفهء وقت , قطع می گردد تا از تأثیر آن کاسته گردد ؛ اما در نهایت ، آن چنان تاثیر می گذارد که در تاریخ نقل می کنند: 📜 " تا به آن روز دیده نشد که مردمان ، چنین ناله و گریه ای سر دهند " (۲) 🏮خطبهء فدکیه به پایان می‌رسد و مردمان که به خود آمده اند ، زبان به توجیه می گشایند: ⛔️ " ای دخت پیامبر ! اگر این سخنان را پیش از بیعت با ابوبکر گفته بودی , با علی بیعت می‌کردیم "‼️ آن حضرت در پاسخ قاطعانه فرمودند: 💠 وَ هَل تَرَكَ أبي يَوْمَ غَديرِ خُمٍ لِأحَدٍ عُذراً 💠 و آیا پدرم پس از غدیر خم ، برای اَحَدی از مردمان جای عذر (و بهانه تراشی) گذاشت ؟ (۳) کار آنچنان سخت گردید که خلیفه که تا آن لحظه همواره به نرمی و محترمانه سخن می‌گفت و حتی گاهی با سر خم کردن و گریان شدن ، عواطف خویش را از جنایات اطرافیانش متأثر نشان می داد و خشونت های لفظی و عملی را بر عهدهء دیگران می‌گذاشت ، این بار خطر را به روشنی دریافته و زبان خود را از بند سیاست بازی بیرون کشید و پرده از ذات پلید خویش برداشت!! …وی با اشاره به امیرالمؤمنین علیه السلام که در مسجد حضور داشتند , برای سرکوب احساسات برانگیختهء مردم ، بر روی منبر رفت و گفت: ⛔️" این چه سر و صدایی است که راه انداخته اید ؟ همانا او روباهی است که شاهد او دُم اوست (‼️‼️) ؛ برپا کنندهء فتنه است ؛ کمک از ضعفا می خواهد و یاری از زنان می طلبد (او اینجا زنش را جلو انداخته است) ؛ او مانند اُمِّ طِحال است (زنی که در بدکارگی در جاهلیت شهره بود!! ) که عزیزترین کسان نزد وی افراد فاحشه بودند ."(‼️‼️‼️) …… این حکایت به قدری تکان دهنده و توهین آمیز است و عنان سخن آنچنان سیاستمدارانه از دست خلیفه رها شده که "ابن ابی الحدید سنّی" نیز متعجبانه از استاد خویش ، "ابویحیی , جعفر بن یحیی بن ابو زید بصری" میپرسد: ⚠️ ابوبکر , تمام این کلمات را به علی نسبت داده است؟؟!! و استاد پاسخ میدهد: ⚠️ آری پسرم , مُلك و سلطنت است که کار را بدین جا می‌کشاند !! ❌سخنان خلیفه با تهدید شدید انصار به سرکوب توسط نظام خلافت , پایان می‌پذیرد… و حضرت صدیقه طاهره و امیرمومنان علیهما السلام به منزل باز می‌گردند (۴) …ابوبکر نیز از منبر پایین می‌آید … 《1》
حرم
#روز_شمار_تشکیل_سقیفه_تا_شهادت_صدیقه کبری سلام الله علیها(9) 📢📢📢...در روز پنج شنبه ، ۸ ربیع الاول س
◀️ سخنان صدیقهء کبری سلام الله علیها تأثیر شگرفی بر روند وقایع بعدی داشته است ؛ ۱۲ نفر از مهاجر و انصار تصمیم می‌گیرند که به هر صورت ممکن ، ابوبکر را از منبر پایین کشیده و خلافت را به صاحب اصلی آن تحویل دهند؛ در این میان ، ترس از بی نتیجه ماندن این کار و خطر جانیِ چنین عملی , آنان را به مشورت با امیرالمؤمنین فرا می‌خواند. 🅾 امیرالمومنین علیه السلام چنین عملی را نامناسب می بینند و می‌فرمایند: 💠 "اگر بخواهید ابوبکر را از منبر پایین بکشید , شما را تار و مار می کنند و به جایی نخواهید رسید ، چرا که این امت , سخن پیامبر خویش را رها کرده اند ؛ اما به سراغ آن مرد بروید و آن چه را از پیامبر شنیده اید به او بگویید ؛ که این بهترین اتمام حجت برای اوست ؛ تا روز قیامت ، او را با دست خالی در برابر خداوند قرار دهند." 📌 این دوازده تن , هم پیمان میشوند که فردا , حجت را بر ابوبکر تمام کنند … ۶ نفر از مهاجرین : مقداد , سلمان , ابوذر , عمار , بُرَيده أسلَمی و خالد بن سعید . ۶ نفر از انصار:خُزيمه بن ثابت , سَهل بن حُنَيف و برادرش عثمان , اُبَيّ بن كَعب , ابو ایوب انصاری و ابو هَيثُم بن تَيَهان . (۵) ➖➖➖➖➖ 1⃣ شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ۲۶۳/۱۶ 2⃣ شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ۲۱۲/۱۶ 3⃣ خصال ۱۷۳/۱ و بحارالانوار ۱۲۴/۳۰ 4⃣ شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ۲۱۵،۲۱۴/۱۶ 5⃣ خصال ۴۶۱/۲ و بحارالانوار ۲۰۸،۲۰۹،۲۱۰/۲۸
حرم
🪶أعوذ بالله مِن (عُمَر) الشيطان الرجيم بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم🥀 #خطبه_فدکیه قسمت چهار
🪶أعوذ بالله مِن (عُمَر) الشيطان الرجيم بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم🥀 قسمت پنجم 🪶▪️ كوَّنَها بِقُدْرَتِهِ، وَ ذَرَأَها بِمَشِيَّتِهِ، مِنْ غَيْرِ حاجَةٍ مِنْهُ اِلىٰ تَكْوِينِها، وَ لا فائِدَةٍ لَهُ فى تَصْوِيرِها، اِلّا تَثْبِيتاً لِحِكْمَتِهِ، وَ تَنْبِيهاً عَلىٰ طاعَتِهِ، وَ اِظْهاراً لِقُدْرَتِهِ، وَ دَلالَةً عَلىٰ رُبُوبِيَّتِهِ وَ تَعَبُّداً لِبَرِيَّتِهِ، وَ اِعْزازاً لِدَعْوَتِهِ. ثُمَّ جَعَلَ الثَّوابَ عَلىٰ طاعَتِهِ وَ وَضَعَ الْعِقابَ عَلىٰ مَعْصِيَتِهِ، ذِيادَةً لِعِبادِهِ عَنْ نَقِمَتِهِ، وَ حِياشَةً لَهُمْ اِلىٰ جَنَّتِهِ 🪶▪️پس اشياء را تنها به قدرت خود، هستى بخشيد و به خواست خود پديدار نمود. او كه نيازى به ايجاد هستى نداشته و در صورت‌گرى آن‌ها بهره ا‌ى برايش نيست؛ مگر آن‌كه نشان دهد حكمت خود را و بيدار كند آفريده ‌ها را در فرمان‌ بردارى و نمايش دهد توانايى ‌اش را و مردمان را به پروردگارى خود رهنما باشد و ايجاد نمايد بندگى را در آفريدگان و نيرومندى و شكوه بخشد دعوت خود را از بندگان! آن‌گاه براى سوق آنان به بهشت و فرمان ‏بردارى خود، پاداش و براى بازدارى شان از دوزخ و سرپيچى از فرمانش، كيفر آورده است. 🪶▪️He created them by His will to create, not due to any need on Allah's part of bringing them In to being, nor for any benefit to Him by giving them forms, But only in order to establish the Proof of His wisdom and as a proclamation that creatures obey Him, And in order to manifest His creative ability and enthrall creation to perform their duty and devotion to Him – to Exalt His invitation. And then Allah rewarded those obedient to Him and chastised those who rebelled, so as to guard His creation against His chastisement, And to lead them towards His acceptance and pleasure. ﴾5﴿💔 🌟ظهور - ان شاء الله - خیلی نزدیک است 🌟 الهی ‌بِحَقِ ‌السّیدة‌ زِینَب ْ‌سَلٰام ُ‌اَللّهْ‌ عَلَیْها َّ‌عَجّل‌ لِوَلیکَ‌ الغَریبِ‌ المَظلومِ الوَحید الطرید الشرید الفَرَج🤲🏻 ‼️تبــــــــــری واجــــــب است‼️ ید الله فـــــوق ایدیهم یــــــد الله است.. بمیرد دشمن حیــــــدر ولــــــی الله است..
🪶أعوذ بالله مِن (عُمَر) الشيطان الرجيم بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم🥀 ▪️نحوه ورود حضرت محسن بن علی علیه السلام به صحنه قیامت حضرت امام جعفرصادق علیه السلام فرمودند: ▪️يأتي محسن مخضّباً محمولاً، تحمله خديجة بنت خويلد و فاطمة بنت أسد أمّ أميرالمؤمنين عليه السلام- و هما جدّتاه- و أمّ هاني و جمّانة- عمّتاه ابنتا أبي طالب عليه السلام- و أسماء بنت عميس الخثعمية صارخات، أيديهنَّ على خدودهنَّ و نواصيهنَّ منتشرة و الملائكة تسترهنَّ بأجنحتهنَّ، و فاطمة أُمّه تبكي و تصيح و تقول: «هذا يومكم الذي كنتم توعدون»، و جبرائيل يصيح- يعني محسناً- و يقول: «إنّي مظلوم فانتصر». فيأخذ رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله محسناً على يديه رافعاً له إلى السماء و هو يقول: «إلهي و سيّدي، صبرنا في الدنيا احتساباً، و هذا اليوم الذي تجد كل نفس ما عملت من سوء، تودّ لو أنّ بينها و بينه أمداً بعيداً». ▪️روز قيامت حضرت محسن عليه السلام مى آيد در حاليكه او را حمل مى كند حضرت خديجه و فاطمه بنت اسد كه دو جده ى او هستند و ام هانى و جمانه دو دختر حضرت ابوطالب عليه السلام كه دو عمه ى او هستند و اسماء بنت عميس، و در همان حال فرياد مى زنند و دستها را بر صورت گذارده اند و موها پريشان كرده اند و ملائكه ايشان را با بالهايشان مى پوشانند.‌ در همين حال مادرش فاطمه عليهاالسلام گريه مى كند و فرياد مى زند و مى گويد: «امروز همان روزى است كه وعده داده شديد» جبرئيل عليه السلام هم از طرف حضرت محسن عليه السلام فرياد مى زند و مى گويد: «من مظلوم هستم، خدايا به فرياد رس». پيامبر صلى اللَّه عليه و آله محسن عليه السلام را روى دست مى گيرد و او را به آسمان بلند مى كند و مى گويد: الهى و سيدى، در دنيا بخاطر تو صبر كرديم، و امروز وقت آن است كه هر نفسى آنچه بدى كرده آرزو كند كه بين او و آنها فاصله ى زيادى باشد. 📚نوائب الدهور: ج 3 ص 192📚 🌟ظهور - ان شاء الله - خیلی نزدیک است 🌟 الهی ‌بِحَقِ ‌السّیدة‌ زِینَب ْ‌سَلٰام ُ‌اَللّهْ‌ عَلَیْها َّ‌عَجّل‌ لِوَلیکَ‌ الغَریبِ‌ المَظلومِ الوَحید الطرید الشرید الفَرَج🤲🏻 ‼️تبــــــــــری واجــــــب است‼️ ید الله فـــــوق ایدیهم یــــــد الله است.. بمیرد دشمن حیــــــدر ولــــــی الله است..
حرم
با صدای گوشی ،کمیل گوشی خود را از کتش بیرون آورد،چند تا عکس برایش ارسال شده بود،تا عکس ها را باز ک
"رمان کمیل عصبی غرید: ــ خفه شو عوضی ــ اوه آروم باش اخوی ــ تیمور دعا کن دستم بهت نرسه ،باور کن تیکه تیکت میکنم ــ وای ترسیدم،یعنی اینقدر خاطر این خانم کوچولورو میخوای که اینطور عصبی شدی ،اسمش چی بود ؟سمانه!درست گفتم؟ ــ اسمشو به زبونت نیار عوضی ــ آروم باش،راستی دیشب تونستی خانم کوچولوتو آروم کنی،بدبخت خیلی ترسیده بود کمیل فریاد زد: ــ میکشمت تیمور میکشمت تیمور بلند خندید و گفت: ــ نمیتونی،من چند قدم از تو جلوترم،بابت عکس ها هم نمیخواد از من تشکر کنی میتونی از عکاس کوچولو تشکر کنی کمیل تا میخواست فریاد بزند و او را تهدید کند،تیمور تماس را قطع کرد،نفس نفس می زد،صورتش داغ شده بود،امیرعلی سریع لیوان آبی را به طرفش گرفت. ــ نمیخوام ــ بخور،الان سکته میکنی کمیل لیوان را از دستش گرفت و نوشید. با صدای خشداری گفت: ــ از عکسا چی فهمیدی؟ ــ چیزی ندارن ،فقط معلومه کسی که این عکس ها رو از همسرت گرفته از اعضای خانه بوده،آخه همسرت یک جا به دوربین لبخند زده،اون عکسا هم برای محضره،پس غریبه ای تو محضر نبوده. گوشی را به طرف کمیل گرفت و گفت: ــ حتما کسی از گوشی یکی از خانوادت برداشته کمیل زیرلب زمزمه کرد: ــ عکاس کوچولو ،عکاس کوچولو چشمانش را بست و به آن شب و روز عقد برگشت،چیزهایی یادش آمد که ای کاش هیچوقت یادش نمی آمد،باورش سخت بود، ــ کمیل داری به چی فکر میکنی؟ ــ اون روز همه از محضر بیرون اومدن فقط.. ــ نه کمیل غیر ممکنه ــ امیرعلی خودشه ،لعنتی خودشه امیرعلی گیج روی صندلی نشست و زیر لب گفت: ــ خدای من کمیل چنگی به کتش زد و گوشی اش را برداشت،امیرعلی سریع ایستاد و جلویشایستاد: ــ کجا داری میری ــ باید تکلیف این موضوعو مشخص کنم ــ نه کمیل الان نه ،بلاخره به خاطر... ــ خودشم بفهمه زودتر از من اینکارو میکنه امیرعلی را کنار زد و از اتاق بیرون رفت
حرم
"رمان #پلاک_پنهان #قسمت_هفتاد_و_چهار کمیل عصبی غرید: ــ خفه شو عوضی ــ اوه آروم باش اخوی ــ تیم
ـــ صغری بس کن دیگه ــ اِ صبر کن بقیشو برات تعریف کنم ــ باور کن از بس خندیدم شکم درد گرفتم ــ بی لیاقتی دیگه ــ تو مگه کلاس نداشتی؟ ــ آره الان میرم،منتظرم میمونی باهم برگردیم ــ باشه میرم تو کافه منتظرت میمونم صغری بوسه ای بر گونه اش مینشاند. ــ عشقی به مولا ــ برو دیگه سمانه بعد از سفارش قهوه روی یکی از صندلی ها می نشیند،به صفحه گوشی اش نگاهی می اندازد،چند پیام از دوستانش داشت،دوست داشت با کمیل تماس بگیرد اما نمیخواست مزاحم کارش شود. گارسون قهوه را جلویش گذاشت،سمانه تشکری کرد،با روشن و خاموش شدن صفحه ی گوشی اش ،نگاهی به آن انداخت با دیدن اسم زندایی لبخندی زد و جواب داد: ــ به به زندایی جان اما صدای نگران و آشفته ی زهره لبخند را از روی لب های سمانه پاک کرد. ــچی شده زندایی ــ بچم ــ برا آرش اتفاقی افتاده؟ ــ تازه کمیل اومد خونمون،خیلی عصبی بود آرش داشت آماده می شد تا بره دانشگاه اما کمیل بدون هیچ حرفی دستشو گرفت انداخت تو ماشین سمانه نگران پرسید: ــ کمیل اینکارو کرده؟ ــ آره زهره نالید و گفت: ــ سمانه یه زنگ بزن به کمیل ببین چی شده دارم از نگرانی میمیرم ــ چشم زندایی الان زنگ میزنم ــ خبرم کن ــ چشم سمانه سریع قطع کرد و با دستان لرزان شماره کمیل را گرفت کمیل اولین تماس را رد کرد اما سمانه آنقدر تماس کرد گرفت که تا کمیل جواب داد: ــ چیه سمانه عصبانیت و ناراحتی در صدایش کاملا مشهود بود ــ کمیل کجایی؟ ــ سرکار ــ کمیل باید باهات حرف بزنم ــ بعدا سمانه ــ جان من کمیل کارم مهمه ــ باشه میام دنبالت ــ خودم میام بگو کجا کمیل کلافه گفت: ــ یک ساعت دیگه بیا همون خونه ــ باشه خداحافظ ــ خداحافظ سریع از جایش بلند شد بعد از حساب کردن،از دانشگاه بیرون رفت و برای اولین تاکسی دست تکان داد. ادامه دارد... "نویسنده :
"رمان کمیل با عصبانیت روبه روی آرش که از شدت گریه با بی حالی روی مبل نشسته بود،ایستاد. ـــ از خودت خجالت نمیکشی؟یکم به این فکر نکردی،دایی محمد با این آبروریزی چطور میخواد کنار بیاد؟ آرش با صدایی که از شدت گریه خشدار شده بود ،گفت: ــ من اشتباه کردم من غلط کردم با فریاد کمیل خود جمع شد و مانند بچه ای دبستانی گریست،هرکس او را میدید باورش نمی شد او یک دانشجو باشد. ـــ غلط کردن به درد خودت میخوره ضربه ای به سینه اش زدو گفت: ــ تو داشتی سمانه،زنِ منو،به کشتن میدادی،متوجه شدی چیکار کردی؟ آرش که از شدت گریه نمی توانست درست صحبت کند،مقطع گفت: ــ م م ن ،من به پو پولش نیازردا ،داشتم کمیل پوزخندی زد و گفت:ــ ــ به خاطر پول حاضر بودی از خانوادت بگذری؟؟ فریاد زد: ــ ها جوابمو بده،به خاطر پول حاضر بودی سمانه روبه کشتن بدی،منو داغون کنی به خاطر چندتا اسکناس قبول کردی گزارش و عکسای ناموس کمیلو بدی دست یه مشت آدم خدا نشناس فریاد زد: ــ چرا خفه خون گرفتی آرش،حرف بزن لعنتی حرف بزن سکوت خانه را نفس نفس زدن های کمیل و گریه های آرش شکستند،کمیل باور نمیکرد که جاسوسی که این همه بلا بر سرشان آورده آرش پسر دایی اش باشد با صدای زنگ خانه،آرش ترسید از جایش بلند شدو گفت: ــ زنگ زدی بیان منو بگیرن،کمیل غلط کردم کمیل توروخدا اینکارو نکن کمیل کلافه دستی در موهایش کشید وتشر زد: ــ بتمرگ سر جات نمی دانست چه کسی پشت در است غیر ازامیرعلی ومحمد و سمانه کسی از این خانه خبر ندارد. در را باز کرد که با دیدن سمانه با عصبانیت غرید: ــ تو اینجا چیکار میکنی مگه بهت نگفتم یه ساعت دیگه سمانه شوکه از رفتار کمیل چند لحظه ای ساکت ماند،دیگر مطمئن بود اتفاقی افتاده. ــ کمیل چی شده؟ ــ هیچی ،برو تو ماشین تا صدات کنم سمانه تا میخواست اعتراض کنه ،صدای گریه و التماس آشنایی او را به سکوت دعوت کرد. ــآجی توروخداتو راضیش کن منو نندازه زندون
حرم
"رمان #پلاک_پنهان #قسمت_هفتاد_و_پنج کمیل با عصبانیت روبه روی آرش که از شدت گریه با بی حالی روی مبل
سمانه کمیل را کنار زد و سریع وارد خانه شد ،با دیدن آرش با چشمان سرخ ازگریه و رد دست کمیل بر روی گونه اش،حیرت زده و عصبی به طرف کمیل برگشت و گفت: ــ اینجا چه خبره؟آرش چشه؟برا چی با اون وضع رفتی دنبالش،میدونی زندایی نزدیک بود از ترس سکته کنه،اصلا برا چی اوردیش اینجا آرش از جایش بلند شد و به سمت سمانه آمد و چادرش را در دست گرفت و با التماس گفت: ــ آجی سمانه توروخدا بهش بگو منو نندازه زندان آجی بهش بگو کمیل ارش را هل داد و سمانه را به طرف خودش کشید و غرید: ــ خفه شو احمق،آخرین بارت باشه بهش نزدیک میشی یا باهاش حرف میزنی فهمیدی؟ اما آرش از ترس اینکه در زندان بیفتد از تقلا دست بردار نبود. ــ آجی کمیل دوست داره،بهش بگی قبول میکنه آجی به خاطر مامانو بابام ،باور کن مجبور بودم ،والا کی دوس داره اینکارو با خواهر و بردارش بکنه سمانه که کم کم مسئله برای او حل می شد نا باور پیراهن کمیل در دستانش فشرده شد و با بغض نالید: ــ کمیل ،آرش دارع چی میگه کمیل شانه ی سمانه را در آغوش گرفت و آرام زمزمه کرد: ــ تو فقط آروم باش همه چیو خودم حل میکنمو با عصبانیت رو به آرش گفت: ــ تو هم تکلیفت معینه ،کاری میکنم هزار بار از به دنیا اومدنت پشیمون بشی،حالا هم از جلو چشام گم شو ــ توروخدا کمیل،جان سمانه اینکارو نکن ،اصلا به خاطر بابام،فکر کن همه بفهمن برا بابام آبرو نمیمونه آرش دست بر نقطه ضعف او گذاشت،کمیل عصبی فریاد زد: ــ خفه شو،تو اگه نگران دایی بودی اینکارو نمیکردی از سمانه جدا شد و بازوی آرش را در دست گرفت، و او را در حالی که او را قسم میدادبه طرف در برد: ــ خودتو خسته نکن که نظرم عوض نمیشه،در را باز کرد و آرش را بیرون کرد و در را بست ،سرش را به در چسباند و چشمانش را بست. صدای فریاد و التماس و ضربه هایی که آرش به در می زد ،دل کمیل را خون می کرد ،اما او هم آدم است کم میآورد،بخصوص اگر نامردیی از خانواده ی خود ببیند، با قرار گرفتن دست لرزان و سردی بر شانه اش آرام برگشت،که با چشمان اشکی و سرخی مواجه شد. می دانست سمانه الان چه حالی دارد،او هم داغون بود،نگاهشان در هم گره خورد. کمیل زیر لب زمزمه کرد: ــ سمانه دیگه کم اوردم ادامه دارد... "نویسنده :
✴️ پنجشنبه👈22 مهر/میزان 1400 👈7 ربیع الاول 1443👈14 اکتبر 2021 🕋 مناسبت های دینی و اسلامی . 🎇 امور دینی و اسلامی . ❇️ روز خوش یمن و خوبی برای امور زیر است : ✅ انواع ملاقات ها . ✅ شروع هرکاری . ✅ امور زراعی و کشاورزی . ✅ مسافرت . ✅ درختکاری . ✅ صید و شکار و دام گذاری . ✅ آغاز نویسندگی و نگارش . ✅ آغاز بنایی و خشت بنانهادن خوب است . 🤒 مریض امروز زود خوب می شود . 👶 زایمان خوب و نوزادش خوش قدم برای خود و پدر و مادرش است و ستاره اقبال سبکی خواهد داشت .ان شاءالله 🚘 مسافرت : خوب و مفید است . 👩‍❤️‍👩 مباشرت و مجامعت : 👩‍❤️‍👩 امروز : مباشرت امروز هنگام زوال ظهر مستحب و فرزند حاصل از ان عاقل و سیاستمدار و آقا و بزرگوار خواهد شد . ان شاءالله 🔭احکام نجوم . 🌗 امروز قمر در برج دلو و از نظر نجومی روز مناسبی برای امور زیر است : ✳️ ختنه نوزاد و نام گذاری . ✳️ امور کشاورزی و زراعی . ✳️ معامله خانه و ملک و آپارتمان . ✳️ تعمیر بنا و بنایی . ✳️ به خانه نو رفتن . ✳️ آغاز بنایی و خشت بنا نهادن . ✳️ و درختکاری نیک است . ✳️ برای دریافت تقویم نجومی هر روز کافی است کلمه "تقویم همسران"را در تلگرام و ایتا جستجو و به ما بپیوندید. 📛 ولی ازدواج خوب نیست . 💑 امشب : امشب (شبِ جمعه) ، فرزند پس از فضیلت نماز عشاء امید است از یاران امام زمان علیه السلام گردد .ان شاء الله 💇‍♂💇 اصلاح سر و صورت : طبق روایات، (سر و صورت) در این روز ماه قمری ، باعث دولت است . 💉💉حجامت فصد خون دادن . یا و فصد باعث مرگ ناگهانی می شود . 🙄 تعبیر خواب خوابی که (شب جمعه) دیده شود تعبیرش طبق ایه ی 8 سوره مبارکه " انفال " است . لیحق الحق و یبطل الباطل ....... و مفهوم آن این است که میان خواب بیننده و دیگری اختلافی پیش آید و دعوا را نزد قاضی یا حکم برند و معلوم شود حق با خواب بیننده است . ان شاءالله و شما مطلب خود را دراین مضامین قیاس کنید . 💅 ناخن گرفتن: 🔵 پنجشنبه برای ، روز خیلی خوبیست و موجب رفع درد چشم، صحت جسم و شفای درد است. 👕👚 دوخت و دوز: پنجشنبه برای بریدن و دوختن روز خوبیست و باعث میشود ، شخص، عالم و اهل دانش و علم گردد . ✴️️ وقت استخاره : در روز پنجشنبه از طلوع فجر تا طلوع آفتاب و بعد از ساعت ۱۲ ظهر تا عشاء آخر ( وقت خوابیدن) ❇️️ ذکر روز پنجشنبه نیز: لا اله الا الله الملک الحق المبین ✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۳۰۸ مرتبه موجب رزق فراوان میگردد . 💠 ️روز پنجشنبه طبق روایات متعلق است به . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد. 🌸 زندگیتون مهدوی 🌸